eitaa logo
مسار
345 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
571 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 چشم های منتظر ✅ والدین حتّی بعد از ازدواج فرزندان، همواره به فکر آنان هستند. 🔘گاه و بی‌گاه احوال فرزند و همسرِ فرزندش را می‌پرسد. چه بسا دلشوره هم داشته باشند. 🔘فرزندان نه تنها خودشان باید در ارتباط با همسر خوشبین و مثبت نگر باشند. زیبایی‌ها و خوبی‌ها را ببینند؛ بلکه برای والدین نیز از خوبی‌ها بگویند تا آرامش را به قلب آن‌ها هدیه کنند. ✅ چند روز بیشتر از زندگی حضرت فاطمه و علی علیهماالسلام نگذشته بود که پیامبرصلی الله علیه و آله به خانه‌شان رفت. از حضرت علی علیه السلام سؤال کرد: «علی جان!همسر تو چگونه است؟» حضرت علی علیه‌السلام عرض کردند:«او بهترین یار و یاور من در راه بندگی خداست» بعد رو کرد به دخترشان: «دخترم! علی چگونه مردی است؟» و او در پاسخ عرض کردند: «او بهترین شوهر دنیاست»* 🔘حواسمان باشد ما چنین الگوهایی داریم که سبک زندگی‌شان حلقه‌های گمشده زندگی امروز ماست. 🔹* سَأَلَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] عَلِيّا عليه السلام : كَيفَ وَجَدتَ أهلَكَ ؟ قالَ : نِعمَ العَونُ عَلى طاعَةِ اللّهِ . وسَأَلَ فاطِمَةَ عليهاالسلام فَقالَت : خَيرُ بَعلٍ. 📚بحار الأنوار، ج۴۳، ص۱۱۷، ح۲۴ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍رنج تنهایی 🍃صبح زود با صدای کوبیده شدن در اتاق، بنفشه از خواب بیدار شد. یکی از چشم‌هایش را به زور باز کرد. فورا بلند شد، نشست. به سمت در اتاق رفت و آن را باز کرد: «سلام، صبح بخیر، جانم! کاری داشتین؟» ☘معصومه‌ گفت: «سلام، هنوز خوابی، پاشو دیگه! ... بیا صبحانه‌ درست کن.» 🎋_چشم مادرجون. 🌾معصومه سماور را روشن کرده بود. صدای غلغل آب سماور بلند شد. بنفشه یک قاشق چای خشک، چند تا چوب دارچین توی قوری ریخت. شعله سماور را کم کرد. قوری را روی سماور گذاشت. به سمت یخچال رفت. کره را توی پیش دستی، مربا را در کاسه بلور، پنیر را چند برش داد با گردو و سیاه دانه تزیین کرد. نان‌ها را در سبد مخصوص چید. 🍃_مادرجون صبحونه حاضره. ☘معصومه کنار بنفشه پشت میز نشست. با هم صبحانه خوردند. 🎋_بنفشه! زود باش کار داریم. 🌸 _مادرجون اسنپ گرفتم، الان میاد، آماده ای؟ 🔹وقتی از ماشین پیاده شدند چند قدمی تا خانه‌ی مادر شوهرش پیاده رفتند. معصومه تا در را باز کرد، اشک در چشم‌هایش جمع شد. یاد شوهر خدا بیامرزش افتاد. دلش گرفت. با بغض به عروسش گفت: «بنفشه! چادرت رو در بیار، به درخت‌های بیچاره، اون گلهای دور حوض آب بده.» 🔘بنفشه چادرش را روی بند حیاط انداخت. سریع کارهایی که مادر شوهرش گفت را انجام داد. وارد آشپزخانه شد. دستمال از کشوی کابینت برداشت، مشغول پاک کردن یخچال و کابینت‌ها شد. بنفشه اتاق‌ها و پذیرایی را جارو برقی کشید. مادر شوهرش گرد گیری کرد. ✨بنفشه برای نهار چند تا تخم مرغ و نان و سبزی با خود آورده بود. تخم مرغ‌ها را در ماهیتابه انداخت. سفره را پهن کرد سبزی خوردن و شیشه آب را روی سفره گذاشت. نیمرو را با هم خوردند. 🍃 بنفشه دوباره مشغول کار شد. تا غروب طول کشید. خانه حسابی مرتب و از تمیزی برق ‌زد. 🌺معصومه از عروسش تشکر کرد و گفت: «استراحت کن، خیلی خسته شدی‌.» ✨بنفشه روی کاناپه دراز کشید. صدای پیامک بلند شد. بنفشه از روی میز گوشی‌اش را برداشت. صفحه آن را باز کرد. پیام علی لبخند روی لبان او آورد: «سلام، بنفشه جان! شام مهمون من. می‌دونم امروز خیلی خسته شدی. فردا صبح خدمت سربازی رضا تموم میشه، مادرجون میره خونه خودش.بابت تمام کارهایی که برای مادرم کردی، ازت ممنونم.» 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما از: ولایی ۱۵ به: حضرت زهرا ام ابیها به نام خالق کوثر مادر سادات سلام می‌دانم که علاوه بر سادات که فرزندان حقیقی شما هستند به ما نیز نگاه مادرانه دارید. چند روز دیگر میلاد شماست. روزی که بخاطر شما روز مادر نامگذاری شده. این چند روزه اکثر فرزندان در تکاپو برای تهیه بهترین هدیه برای مادر هستند، اما شما خودتان خوب از دل بی‌مادران آگاهی. چرا که در کودکی مادر عزیزتان، بانو خدیجه را از دست دادید. غم بی‌مادری بسیار سخت است. انسان تا پیر شود هم دوست دارد در زیر چتر عاطفه و محبت مادر باشد. آیا می‌شود بدون مادر، روز مادر داشت؟ تنها راه تسکین این غم، حضور بر مزار مادر است و هدیه چند سوره از قرآن توأم با عطر صلوات. بانو شما هم از دریای کرم‌تان بی‌نصیبمان نکنید و با شفاعت به آن‌ها هدیه‌ای معنوی بدهید. با سلام و درود بر تمام مادران چه آن‌ها که در کنارمان هستند و چه آن‌ها که روح مهربان‌شان از دور مراقب‌مان است. هدیه به همه‌ی آنان. «اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» 🌸✨🌸✨🌸✨🌸 سلام‌الله‌علیها ارتباط با ادمین: @taghatoae 🆔 @parvanehaye_ashegh
☀️طلوع آفتاب ظهور ✨لبخند طلوع آفتاب بر لبان صبح نقش می‌بندد، پنجره چشمانم به روی بهار گشوده می‌شود. ✨آنگاه شبنم احساس بر گوشه‌ای از پلک‌هایم می‌نشیند. ندای امید از بیکرانه‌ها گوشم را نوازش می‌دهد. تلألویی از باران عدالت، بند بند وجودم را به تسخیر خود می‌کشاند. ✨آب حیات بخش زندگی در رگ‌هایم جریان می‌یابد. برگ، برگ دفتر انتظار، ورق می‌خورد. برقی از نور امید، کلبه قلبم را نور افشانی می‌نماید. ✨ندایی از ملکوت، شادی را به ارمغان می‌آورد که طلوع آفتاب ظهور نزدیک است. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨از عنایت‌های امام زمان علیه‌السلام در جبهه خبر داری؟ قرار بود عملیات شهید چمران را انجام بدیم، فرماندهان در مقر لشکر ۱۶ زرهی قزوین در اهواز برای جمع بندی نهایی جمع شده بودند. برخی از فرماندهان با ادعای اینکه شناسایی کامل نیست، با اصل عملیات مخالفت می کردند. حاجی گوشه‌ای آرام نشسته بود. علی ناصری بهش گفت: بچه‌ها خیلی زحمت کشیده‌اند و شناسایی‌ها کامل است. حاجی گفت: کاری نداشته باش. بگذار به موقعش. وقتی همه صحبت‌ها تمام شد، حاجی از جمع سه صلوات گرفت و شروع کرد به صحبت کردن. «ما اینجا نیامده‌ایم که درباره انجام شدن یا نشدن عملیات صحبت کنیم. از نظر ما انجام عملیات قطعی است. ما برای انجام آخرین هماهنگی‌ها گرد هم جمع شده‌ایم. اگر فرماندهانی آمادگی ندارند من خودم با نیروهایم عملیات را انجام می‌دهیم.» و ادامه داد:«یکی از برادران مؤمن و مورد اعتماد، امام زمان (عج) را در خواب دیده است. ایشان فرموده اند که این عملیات باید انجام بگیرد و از شما بیش از یک نفر شهید نخواهد شد.» با صحبت‌های حاجی، جو عوض شد و فرماندهان با تکبیر موافقت خود را اعلام کردند. عملیات که انجام شد بسیار موفقیت آمیز بود و همان طور که حضرت فرموده بود، فقط “سید کریم مزرعه” به شهادت رسید. 📚 هوری؛ زندگی نامه و خاطرات سردار شهید علی هاشمی، نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، صفحه ۳۷ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🔴 زیبایی‌های ظهور 🔵 امام علی علیه‌السلام فرمودند : 🌕 چون مهدی (عج) ظهور کند، خواهش‌های نفسانی را به هدایت آسمانی بازگرداند، پس از آنکه رستگاری را به هوای نفس بازگردانده باشند. آرا و افکار را پیرو قرآن می‌کند، پس از آنکه به بهانه تفسیر، قرآن را تابع رأی خود گردانده باشند. او مسئولان و کارگزاران را بر اعمال بدشان کیفر خواهد داد... مهدی (عج) به شما نشان خواهد داد که روش عادلانه در حکومت چگونه است و آنچه را که از کتاب و سنت متروک مانده، زنده خواهد ساخت. 📚 نهج البلاغه، خطبه ۱۳۸(خطبه ملاحم) 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍خادم 🌛نیمه شب از پشت میز تحریرش برخاست. کنار پنجره رفت و نگاهی به بیرون انداخت. سوسوی چند چراغ را از قاب پنجره تماشا کرد. ناصر پرده حریر شکلاتی را انداخت به سمت میز برگشت و کتابش را بست. انگشت اشاره‌اش روی کلید چراغ مطالعه رفت تا آن را خاموش کند. ناگهان صدای زنگ گوشی‌ ناصر بلند شد. مریم همسرش، با صدای زنگ از خواب پرید.ناصر گوشی را جواب داد. 🔺مریم دل نگران با صدای خواب آلود پرسید: «کیه؟» 🍃ناصر با حرکت دست اشاره کرد که آرام باش؛بعد اتمام مکالمه گفت:« مسعود تصادف کرده، باید برم بیمارستان.مریم با صدای لرزان گفت:«پسر خاله‌ات؟؟ منم بیام؟؟» _نه، فقط دعا کن! ⚡️ناصر سریع آماده شد. وقتی به بیمارستان رسید‌ خاله‌اش گریه کنان به ناصر گفت: «حال مسعود اصلاً خوب نیست.» 🍂مشخص شد کتف مسعود شکسته، ضربه شدیدی به جمجمه‌اش وارد شده. شب سخت و دلهره‌آوری بود. وقتی دایی مسعود به بیمارستان رسید پرسید: «مسعود زنده‌ست؟» ناصر گفت: «چطور دایی؟ » 💥_آخه از ماشین فقط چند تکه آهن مونده. بعد عکس‌هایی که از ماشین گرفته بود را به آن‌ها نشان داد. همه متعجب به هم نگاه کردند. 🍀مادر مسعود با بغض گفت:«معجزه خداست. مسعود با چند تا از دوستای هم دانشگاهی‌اش «سه‌شنبه‌های مهدوی» شرکت می‌کرد، برای سلامتی امام زمان (عج).» ✨ناصر گفت: «سه‌شنبه‌‌های مهدوی نتیجه کار جمعیِ منتظران دانشجو هستش، هر کسی به هر میزان که می‌تونه در مناطق محروم خدمت می‌کنه.» ⭐️مسعود هر هفته اولین نفری بود که جلوی مسجد حاضر می‌شد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما به نام خدای مهربان از: معصومه ۱ به: مولا امیرالمومنین یا مولا علی شرمنده‌ام، گنهکارم، روسیاهم. فقط امید به لطف، عنایت، رحمت و شفاعت شما دارم. مولا جان امیرالمومنین به دعای خوبان و صالحان، نظری به ما کن. مولا در جایی که هیچ فریاد رسی نداریم تنهای تنها در جای تاریک و تنگ که همه ما را رها می‌کنند و می‌روند. به فریادمان برس یاعلی. تو را صدا می‌زنیم و از شما یاری می‌خواهیم یاعلی. ✨🌸✨🌸✨🌸✨ علیه‌السلام ارتباط با ادمین: @taghatoae 🆔 @parvanehaye_ashegh
❤️عشق ☀️گاهی از پنجره‌ی قلبت، طلوع خورشید را تماشا کن. 🍁با هر طلوع خورشید در آسمان، به همسرت، فرزندانت، خانواده‌ات عاشقانه نگاه کن. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ابراز عشق و ارادت به همسر در مدت ۲۶ سالی که با ایشان [شهید آیت الله مرتضی مطهری رحمة الله علیه] زندگی کردم، همیشه با یک حالت تواضع و آرامش با من رفتار می‌کردند، با صدای متین و چهره خندان؛ به طوری که من با یک ارادت و عشق خاصی کار می‌کردم و علاقه شدید ایشان به من و محبت هایی که می کردند، مرا در انجام کارهای منزل، رغبت و شوق عجیبی می‌بخشید. من بسیار کم سن و سال بودم که به منزل ایشان آمدم؛ ولی با همه آن کمی سن، هیچ وقت یادم نمی‌آید که از ایشان ناراحتی و رنجی دیده باشم. بسیار مهربان و با گذشت بودند، و به آسایش و راحتی من و بچه‌ها اهمیت می‌دادند. آنقدر با من صمیمی و نزدیک بودند که رنج و ناراحتی مرا نمی‌توانستند تحمل کنند. 📚مجله مکتب اسلام، دی ماه۱۳۶۰، سال۲۱، ش۱۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 هنرمندانه‌های بانوی خانه ✅ خوبست هرازگاهی مرد خانه، همسرش را در هنگام خانه‌داری با لذّت نگاه کند. 🔘هنرمندانه‌های او را در امر خانه داری و بچه‌داری ببیند تا بیشتر زحماتش را درک کند تا وجودش پُر از حس قدردانی شود. 🔘 وقتی هم از همسرش تشکر می‌کند به او یادآوری کند، کارهایت را می‌بینم. زحماتی که در خانه متحمل می‌شوی با تمام وجود لمس می‌کنم. ✅ این کار سبب دلگرمی و انرژی بیشتر زن می‌شود. با لذتِ بیشتری به زندگی و تلاش خود ادامه می‌دهد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍انگشتر فیروزه ای 🍃نسیم ملایم عصرگاهی صورتم را نوازش می‌دهد. صدای جیک‌جیک چند گنجشک از بالای درخت صنوبر ، نگاهم را به آن سو می‌کشاند. به دنبال هم از این شاخه به آن شاخه می‌پرند. چشمانم غرق تماشای بازی‌شان می‌شود. ☘همین چند دقیقه پیش بود که علی کنارم روی چمن‌ها نشست و بی‌مقدمه گفت: «زهرا یِ لحظه چشاتو ببند!» 🌸دستان بزرگ و گرم علی دست راستم را گرفت و با کمی فشار انگشتری را به دستم کرد. با چشمان بسته جیغی زدم: « واااای خدایِ من! ممنونتم علی» چشمانم را باز کردم. نگین فیروزه‌ای‌اش در چشمانم نشست و سر تا پایم غرق شوق و شادی شد. ✨امروز چه روز قشنگ و به یادماندنی است. عطر گُل‌های یاس، بینی‌ام را قلقلک می‌دهد. برگ درختان در هوا، رقصی از شادی به خود گرفتند. صدایِ علی در گوشم می‌پیچد:« زهرا جان خیلی دوستت دارم.» 🆔 @tanharahe_narafte