eitaa logo
مسار
339 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
691 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✨با دخترها ملایم‌تر باشیم پدرم سعی می‌کردند به دخترها بیشتر از پسرها توجه و محبت کنند. مثلا اگر مهمان آمد و قرار بود برادر بزرگم چای بریزند یا کفششان را مرتب کنند و تعلل می‌کردند، به ایشان تذکر صریح می‌دادند؛ اما در مورد دخترها ملایم بودند. 📚استاد مطهری از نگاه خانواده، ص۹۳، به نقل از سعیده مطهری 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨بی اعتنایی به خرافات 🍃قدیمی های فریمان می‌گفتند هر کس موقع مسافرت با سیدی برخورد کنند آن سفر نحس است و باید برگردد. ☘مرتضی می خواست قم برود. مادر با آینه و قرآن جلوی در بود که سیدی آمد و گفت: «انشاالله می‌روید و بر نمی‌گردید. » 🍃دل مادر مثل سیر و سرکه می جوشید. گفت: «مرتضی مادر! امروز ۱۳ صفر است این سید هم این طور گفت؛ نرو. » اما مرتضی اعتنا نکرد و رفت. 🌸بعدها این خاطره را در منبر هم تعریف کرد: «ما رفتیم و برگشتیم هیچ طوری هم نشد. یک مسلمان نباید فکر خودش را به این موهومات مشغول کند. پس توکل به خدا برای چیست؟ ما ها هم اسم توکل و توسل را می بریم و هم از گربه سیاه و سفید می ترسیم. کسی که می گوید توسل و توکل و ولایت، دیگر به این موهومات نباید اعتنا بکنند.» 📚 مرتضی مطهری؛ نگاهی به زندگی و مبارزات استاد شهید مطهری، نویسنده: میثم محسنی، صفحه ۱۳ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨انس با کتابخوانی 🍃استاد هم انس خاصی با مطالعه داشتند و هم تبحر خاصی در آن دارا بودند. 🌸برش اول: در آن ایامی که شهید مطهری در مدرسه فیضیه قم ساکن بودند، شب عاشورایی به همراه دایی‌ام به حرم مطهر شرفیاب شدیم. وقتی ایشان را ملاقات کردیم، ما را به حجره‌اش دعوت کرد. شامی ساده هم بار گذاشته بودند؛ آبگوشت عدس. ☘چیزی که آن شب برایم جالب بود این بود که ایشان با اینکه دو مانع برای مطالعه داشتند؛ اما از آن صرف نظر نکردند؛ یکی حضور ما و هم حجره‌ای هایش که یکی برادرشان و دیگری آیت‌الله منتظری بودند و دیگری شب عاشورا. ایشان همان طوری که کتاب دستشان بود، صفحاتی مطالعه می کردند، سپس انگشت شان را لای صفحه می گذاشتند و با ما صحبت می کردند. 🌸برش دوم: ایشان آن قدر در مطالعه قوی بودند که در عرض چند ساعت یک کتاب دویست صفحه ای را مطالعه و فیش برداری می‌کردند. گاهی وقت‌ها که ظهرها منزل ما می‌آمدند، بعد از ناهار کتابی برای مطالعه می‌خواستند. یک بار کتابی که خودم نوشته بودم را به ایشان دادم تا هم مطالعه کنند و هم راهنمایی. ایشان در همان روز تمام کتاب را مطالعه کردند و نکاتی را هم برایم نوشتند. راوی: محمد محدثی و دیگران 📚پاره ای از خورشید؛ گفته ها و ناگفته از زندگی شهید مطهری. نویسنده: حمید رضا سید ناصری و امیر رضا ستوده، ص۳۸۷-۳۸۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨عنایت رسول خدا (ص) به شهید مطهری 🍃آخرین شب جمعه حیات مرتضی بود. داشت خواب می دید. پاهایش را به شدت بر زمین می زد. وقتی بیدار شد، گفتم: «چه شده؟» ☘️گفت: «خواب دیدم که من و امام خمینی (ره) مشغول زیارت خانه خدا بودیم. ناگهان متوجه شدم رسول خدا (ص) به سرعت به من نزدیک می شوند. برای اینکه به امام بی احترامی نکرده باشم، دست پاچه شدم و خودم را عقب کشیدم و با اشاره به امام گفتم: یا رسول الله (ص)! آقا از اولاد شمایند. 🌾 حضرت ضمن تأیید با امام رو بوسی کرده، دوباره سمت من متوجه شدند. لب هایشان را روی لب هایم گذاشتند و دیگر برنداشتند. من از شدت شعف از خواب بیدار شدم. هنوز هم داغی لب های شان را روی لبانم احساس می کنم. 🍃گفتم: «انشاء الله رسول خدا (ص) سخنرانی های شما را تأیید کرده است.» کمی سکوت کرده گفتند: «من مطئنم که به زودی اتفاق مهمی برایم خواهد افتاد‌.» آن خواب شیرین، پیک شهادتش بود. راوی: همسر شهید 📚 پاره ای از خورشید صفحه ۱۰۵ و ۴۴۷ 🆔 @masare_ir
✨احترام به دوست 🍃مرتضی بیشتر برایم پدر بود تا برادر. زمستان بود و هوا خیلی سرد. مرتضی برایم یک کت خرید. ☘️فردایش که رفتم مدرسه. دیدم پسر خادم مدرسه بدون لباس گرم بود و می لرزید. کت را به او دادم. مرتضی از این که دیگر پول نداشت برایم کت بخرد، ناراحت بود. هر طور که بود یک بلوز ارزان برایم خرید. 🌾آن اوایل هم که رفته بودیم قم. یک شب نان گیرمان نیامد. مرتضی برای من یک چهارم سنگک با یک سیخ کباب خرید و خودش انار خورد. 📚مرتضی مطهری؛ نگاهی به زندگی و مبارزات استاد شهید مطهری، نویسنده: میثم محسنی، صفحه ۱۶ 🆔 @masare_ir
✨امر به معروف استوار مملکت 🍃مرتضی تازه هجده سالش شده بود. البته معمم هم بود. رفته بود فریمان دیداری تازه کند. ☘️در همان ایام در کلات حاجی رستم استوار یکْ پاسگاه مسئله ناموسی ایجاد کرده بود. عده‌ای داشتند می‌رفتند تا تذکرش دهند. 🌾 مرتضی هم با آنها همراه شد. استوار با شنیدن حرف بزرگ تر جمع گفت: «چه غلطا … » هنوز حرفش تمام نشده بود که مرتضی با یک سیلی آبدار دهان استوار را بست. 📚مرتضی مطهری؛ نگاهی به زندگی و مبارزات استاد شهید مطهری، نوسنده: میثم محسنی، صفحه ۲۱ 🆔 @masare_ir
✨شوق آموختن 🍃مرتضی از همان کودکی به مکتب و درس و مدرسه نگاه دیگری داشت. یکی از نیمه شب های تیرماه بود. هوا هم صاف و مهتابی. از خواب که بیدار شدم مرتضی را ندیدم. فکر کردم دستشویی است؛ اما آنجا هم نبود. همه جا را گشتم. 🌾اول صبح در زدند. یکی از اهالی در حالی که مرتضی را بغل کرده بود، گفت: «بچه ‌تان پشت در مکتب‌خانه چمباتمه زده بود.» مرتضی می گفت: «بیدار شدم دیدم هوا روشن است فکر کردم صبح شده و باید برم مکتب خانه.» 📚 مرتضی مطهری؛ نگاهی به زندگی و مبارزات استاد شهید مطهری، نویسنده: میثم محسنی،صفحه ۱۰ 🆔 @masare_ir
✨فرهنگ مطالعه 🌾از ده سالگی درس‌های حوزه را شروع کرد. دو سال بود که در مدرسه ابدال خان مشهد درس می‌خواند؛ اما رضا خان با اصلاحاتش در همه حوزه‌ها را تخته کرد. ☘مرتضی خانه نشین شده بود؛ اما بیکار نبود. کارش شده بود فقط مطالعه. بعدها در قم می‌گفت: «من هر چه که مایه مطالعات تاریخی دارم، مربوط به همان دو سال خانه‌نشینی است.» 📚کتاب مرتضی مطهری؛ نگاهی به زندگی و مبارزات استاد شهید مطهری، نوسنده: میثم محسنی، ناشر: میراث اهل قلم، نوبت چاپ: هفتم؛ بهار ۱۳۹۱؛ صفحه ۱۱ 🆔 @masare_ir
✨خواب مادر شهید مرتضی مطهری 🌾مرتضی را باردار بودم. یک شب خواب دیدم در مسجد فریمان تمام زنها نشسته اند. خانمی نورانی با جلال خاص وارد شد و دو خانم دیگر با گلاب پاش هایی که داشتند به دنبالشان. بر روی همه زنها گلاب می پاشیدند. به من که رسیدند سه بار روی سرم گلاب ریختند. 🍃ترسیدم نکنند به خاطر کوتاهی در اعمال دینی ام باشد. علت را جویا شدم. گفت: «به خاطر آن جنینی که در رحم شماست. این بچه به اسلام خدمات بزرگی خواهد کرد.» دو ماه بعد مرتضی به دنیا آمد. 📚کتاب مرتضی مطهری؛ نگاهی به زندگی و مبارزات استاد شهید مطهری، نوسنده: میثم محسنی، ناشر: میراث اهل قلم، نوبت چاپ: هفتم؛ بهار ۱۳۹۱؛ صفحه ۵ 🆔 @masare_ir
✨ به مقدسات چقدر احترام میذاری؟ 🌹ما از بچگی این را دیدیم که از نظر ایشان [مرحوم پدر خودمان]، آن چه که مربوط به دین و مذهب بود، در نهایت احترام بود. نماز یک حقیقت محترم، بلکه محترم‌ترین حقیقت‌ها بود. ما حس می کردیم ماه رمضان که می‌آید، واقعا یک امر قابل احترام می آید. یک امر می‌آید که دارد استقبال می‌شود. 📚 قله پارسایی، ص۱۰۷، در احوالات شیخ محمدحسین مطهری، پدر شهید مطهری، به نقل از شهید مطهری. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨فرهنگ مطالعه 🌾از ده سالگی درس‌های حوزه را شروع کرد. دو سال بود که در مدرسه ابدال خان مشهد درس می‌خواند؛ اما رضا خان با اصلاحاتش در همه حوزه‌ها را تخته کرد. ☘مرتضی خانه نشین شده بود؛ اما بیکار نبود. کارش شده بود فقط مطالعه. بعدها در قم می‌گفت: «من هر چه که مایه مطالعات تاریخی دارم، مربوط به همان دو سال خانه‌نشینی است.» 📚کتاب مرتضی مطهری؛ نگاهی به زندگی و مبارزات استاد شهید مطهری، نوسنده: میثم محسنی، ناشر: میراث اهل قلم، نوبت چاپ: هفتم؛ بهار ۱۳۹۱؛ صفحه ۱۱ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨دفاع از عدد سیزده،برشی از سخنرانی استاد شهید مرتضی مطهری 🔹ما سابقاً خیال می كردیم كه نحس دانستن عدد سیزده اختصاص به ملتهای ما دارد؛ بعد فهمیدیم كه اروپاییها و آمریكاییها صد درجه بیشتر از ما به این عدد تهاجم كرده اند. 🔺 من بچه بودم، در فریمان سر خرمن كه می رفتیم، سالارها وقتی خرمن می كشیدند، وقتی پیمانه ها را پر می كرد، به ۱۳ كه می رسید، نمی گفت ۱۳، می گفت زیاده. می ترسید اگر ۱۳ بگوید بركت از خرمن گرفته شود. یك دهاتی بی سواد اینطور، تحصیل كرده به شكل دیگری از آن فرار می كرد؛ پلاكهایی كه روی خانه ها و مغازه ها می نویسد: «۱+۱۲» آن روزی كه مردم آن سرنوشت محتوم را از عمل خودشان پیدا می كنند و دچار نكبت و بدبختی می شوند، قرآن آن روز را نحس می داند. 🔹ممكن است شما بگویید ما كه معذب نیستیم؛ اتفاقاً ما الآن باید بفهمیم تمام روزهای ما نحس است. آن عذاب الهی كه می بینید، مظهر اعلایش اسرائیل است، چرا؟ اعمال خودمان. ما كه قرنها جز در راه جدایی و دشمنی و تحریك اعصاب علیه یكدیگر قدم برنداشته ایم طبیعی است كه دشمن مسلط شود. ما اگر بخواهیم از این نحسی خارج شویم،باید از خودت بیرون بیایی، از این رفتار زشت خودت بیرون بیا. 🔺روز ولادت پیامبر که روز تعطیل باید باشد و مردم بیایند از تعلیمات آن بزرگوار استفاده كنند، تعطیلی نداریم، روز ولادت امام علیّ (ع) همینطور. ولی روزی كه سمبل خرافه ماست روز تعطیلی است. بدانید این مسائل مال اسلام نیست، ابداً، نه ۱۳ صَفَر نه غیر صفر. 📚کتاب مرتضی مطهری؛ نگاهی به زندگی و مبارزات استاد شهید مطهری، بهار ۱۳۹۱؛ ص ۴۰ عکس‌نوشته حسنا 🆔 @masare_ir