eitaa logo
مسار
359 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
462 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
👨‍👩‍👧‍👦جمع صمیمی 🌸جمعی صمیمی که کنار هم باشند در مشکلات و سختی‌ها در شادی ها، پشت هم باشند. ☘غمخوار و تکیه‌گاه همدیگر باشند، خانواده منبع آرامش است. با هم، کنار هم و برای هم باشید. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨تربیت قرآنی ایشان [علامه طباطبائی] برای بچه، مخصوصا دخترها ارزش بسیاری قائل بودند. دخترها را نعمت خدا و تحفه ارزنده‌ای می‌دانستند. همیشه بچه‌ها را به راستگویی و آرامش دعوت می‌کردند. دوست داشتند آوای صوت قرآن در گوش بچه‌ها باشد. برای همین منظور، قرآن را بلند می‌خواندند و به مؤدب بودن بچه‌ها اهمیت می‌دادند و رفتار پدر و مادر را در بچه مؤثر می‌دانستند. 📚گلشن ابرار، ج۲، ص۸۷۲و۸۷۳، به نقل از دختر علامه 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 خودتون اگه مامان بودید، چه توقعی از بچه‌هاتون داشتید؟ ✅ این شاید راحت ترین روش برای انتخاب روش برخورد با دیگران باشد. 🔘اینکه فکر کنید در هر جایی که هستید، چه رفتارهایی شما را خوشحال میکنند، چه رفتارهایی ناراحت؟ 🔘با چه حرف‌هایی دل شکسته می‌شوید و با چه حرف‌هایی خوشحال؟ ✅طبق همین قاعده که امام حسن علیه‌السلام، یادمون داده ان، باید عمل کنیم تا شاید بتونیم بخشی از حق پدر و مادرمون ادا کرده باشیم. 🔹امام حسن علیه‌السلام فرمودند:صاحِبِ النّاسَ مِثلَ ما تُحِبُّ أن یصاحِبوک بِهِ؛ با مردم به گونه‌ای رفتار کن که دوست داری با تو آن گونه رفتار کنند. 📚أعلام الدّين ، ص۲۹۷ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍پرواز 🍃سینی نقره‌ای را از کنار سماور برداشت. قوری چای، فنجان و قاشق چایخوری بعد لیوان شیر، برشی نان و مقداری خامه کم چرب با عسل را درون سینی گذاشت. ☘وقتی صدای پدرش را شنید ساکت پشت در اتاق ایستاد و گوش کرد: «بر بال ملائک قفسی ساخته‌ام تا خوب ببینم، بیاندیشم، احساس کنم رفتن یاران، آنان که زمانی کوتاه دَم، زِ رفتن زدن و ترک تمام دنیا رفتنی تا به کجا؟ عرش خدا ... مقصد ره پویان بود نه فقط عرش ... خدا در نظر آنان بود.» 🌾ضربه‌ای به در زد و بعد وارد اتاق شد:«بابا! من به شعر گفتن هم علاقه دارم.» 🎋_اگه به شعر علاقه داری، پس چرا رشته‌ی فیزیک؟ 🍃_فیزیک باید منطق و استدلال رو یاد ‌گرفت ولی شعر، لطافت طبع و ... 🌸احمد با لبخند گفت:« اونقدر تلاش کن تا هر دو رو بتوونی در درون خودت پیدا کنی و آروم بگیری.» 🍀فاطمه صورت پدرش را بوسید و گفت: «بابا! میرم داروخانه، زود بر می‌گردم، مراقب خودتون باشید.» 🍂احمد احساس ضعف و بی حالی داشت؛ اما چیزی به فاطمه نگفت. 🌺نگاه احمد به عکس همسرش پریچهر افتاد. اشک در چشمش حلقه زد و زیر لب گفت: «دختر خوبی تربیت کردی، مثل خودت مهربون و با وقار.» 🌾از کشوی میز تختخواب، آلبوم کوچک عکس را برداشت. عکس های اعزام به جبهه و دوستان رزمنده‌اش، قبل از عملیات بیت‌المقدس، یک به یک چهره‌های آن‌ها را نگاه کرد. دیگر سرفه‌ها امانش را برید. آلبوم عکس از دستش رها شد. نگاهی به در اتاق انداخت. احمد به سختی نفس می‌کشید. انگشتانِ بی‌رمق او بی اختیار به یقه‌اش چنگ انداخت. 🍃در اتاق باز شد. فاطمه چادرش را رها کرد. کیف از شانه‌اش افتاد به سمت دستگاه اکسیژن دوید ماسک را روی صورت پدرش گذاشت و صدا زد: «بابا! ... یا حسین! » 🍁فاطمه هراسان دمپایی‌هایش را پوشیده و نپوشیده به سمت پله‌ها دوید. زن همسایه را صدا ‌زد. ناامیدی از چشمانش با قطرات اشک، سرازیر شد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما بسم‌رب‌الحسین‌ از: زینب بنت المهدی به: پناه قلبم سلام آقا جانم شاید این لفظ‌های من برای خیلی‌ها تکراری باشد، اما... اما من دوست دارم شما را با همین الفاظ خطاب کنم. آقا فکر اینکه برای آرامش من سخت در آشوبی قلبم را می‌آزارد. کاش حداقل خدا دردهای مرا به قلب خودم می‌ریخت تا کمی تو آرام باشی. من یادم نیست امروز چه کرده‌ام. تو برایم بنویس. من هم برای نوشته‌ات می‌خوانم: استغفر الله و اتوب الیه❤️ دعای‌مان کن؛ اول برای آنها که در حسرت لبخند یک کودک‌اند. تو دعا بخوانی یقینا مستجاب است. یا حق مایه‌ی آرامشم... 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚دلِ طبیعت 🍃هرگاه به دلِ طبیعت می‌رویم؛ نسبت به دنیای اطراف‌مان بی‌تفاوت نباشیم. 🌳سرسبزی جنگل و دشت، هدیه خداوند‌‌ست. 🍀مراقب هدیه خداوند باشیم. نگذاریم طبیعت، مجبور به تحمل ناسازگاری ما شود؛ مثل مادری که بچه‌های بداخلاق دارد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨درس زندگی در همان اوایل درس حضرت امام که ایشان برخی نکات اخلاقی را می‌فرمودند، حاج آقا (شهید محلاتی) برای ما نقل کردند که امروز حضرت امام در درس فرمودند: «طلبه‌های متأهل نباید شب‌ها مطالعه کنند، بلکه شب‌ها را به رسیدن به امورات منزل و رسیدگی به زن و فرزند گذرانده و سحرها را به مطالعه اختصاص دهند.» 📚صحیفه دل، ص۱۲۷، به نقل از همسر شهید آیت الله محلاتی 🆔 @tanha_rahe_narafte
🕋 ولایت خدا 🌸 صف در صف در مقابل جایگاه ایستاده بودند. همه یک شکل یک پوشش، یک رنگ، یک نوع کلاه و همه به یک سو می‌نگریستند. امام وارد شد. نور امام در فضای مدرسه‌ی علوی پیچید. 🧡آمده بودند تا با امام بیعت کنند. بیعت کردند و همه با خود و خدا قرار گذاشتند تا از جان و مالشان در راه انقلاب بگذرند. 🌻اسلحه‌ها را بر زمین گذاشتند و دربهای انبارهای اسلحه به روی مردم گشوده شد. 🌷شاخه شاخه گل در تفنگ‌هایی که دیگر به سوی مردم گشوده نمی‌شدند، قرار می‌گرفت. 💥و این‌چنین همافران از عضویت در ارتش طاغوت، به جانفدایی در ارتش الله رسیدند. 🍀« الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور؛ خدا یار اهل ایمان است که آنان را از تاریکی‌های جهل بیرون آرد و به عالم نور برد.» 📖سوره بقره، آیه۲۵۷ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ بیمارستان 🍂عباس مُرد. از آن زمان که خودش را توی بیمارستان، بی‌کَس و تنها دید. عباس گزینه‌‌ی جذابی نبود، برای هیچ‌کس. برای شیرین، عباس فقط یک مانع بود، مانع ازدواج. پس رهایش کرد و رفت. 🍁برای سیروس، عباس فقط یک نان خور اضافه بود، پس نادیده‌اش گرفت.وقتی وارد سردخانه بیمارستان شد. پرستار روی صورتش را باز کرد. خودش بود عباس با همان موهای سیاه و فرفری‌اش. می‌خواست بالا بیاورد. با یک دست جلوی دهانش را گرفت و آن یکی را به دیوار تکیه داد. پیش چشمانش سیاهی رفت. پاهایش لرزید. 🍃صدای مادر و پدر پیرِ عباس با لهجه شیرین روستایی‌شان در گوشش اِکُو شد. با خودش گفت:« جواب پدر و مادر پیرش را چه بدهم؟!» از ترس داد و قال شیرین هر جمعه یواشکی از روستا به او زنگ می‌زدند و احوال عباس را از او جویا می‌شدند. ☘از همان ابتدا که شیرین، پای سیروس را به خانه‌شان برای کمک گرفتن باز کرد، از او خوشش نیامد. دلش برای عباس می‌سوخت؛ ولی کاری از دستش برنمی‌آمد. تنها کاری که می‌توانست بکند پدر و مادر پیرش را دل‌نگران نکند. هربار که زنگ می‌زدند به خیال خودش با چند دروغ مصلحتی خوشحالشان می‌کرد: « کار و کاسبی عباس سکه شده . کنار شیرین زندگی خوب و بی دردسری داره. » 🥀نمی دانست چه بگوید؟! اگر می‌گفت: « پسرتان بعد از آن تصادف فلج شده و گوشه خانه اُفتاده» هر دو دِق می‌کردند! ⚡️هر وقت عباس را می‌دید فقط این جملات در ذهنش رژه می‌رفت: «شیرین چطور دلش اومد عباس و عشقش را فراموش کند. مگر همین عباس نبود سالگرد ازدواج شان او را سورپرایز می‌کرد و به مسافرت می‌برد. مگر همین عباس نبود که به پای شیرین ماند با اینکه بچه دار نمی‌شد؟!» 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما به نام الله از: معصومه ۱ به:حضرت علی امیرالمؤمنین به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا برو ای گدای مسکین در خانه علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را سلام اولین اسوه و الگوی مهربانی، عشق، شفقت، رحم و انصاف مولا علی جان اوصاف شما در یک نامه و کتاب نمی گنجد. مولا جان هزاران مثنوی هم نمی‌تواند شرح حال شما را بگوید. عالی‌ترین مرتبه انسانیت و کمال در حد اعلی هستی مولا جان و به حق، شایسته رسیدن به مقام امامت بودی، مولا امیرالمؤمنین. مولا و مقتدای ما سلام به جود و کرم و احسانت که در عین عظمت و بزرگی چه خاضع و فروتن و مهربان بودی. سلام بر شما و محب عزیزتان که به معرفت واقعی رسید‌. دوستان دوستش داشتند و نزد تمام جهان قداست و حرمت داشت و دارد و دشمنان از هیبت و بزرگی و شجاعت و شهامتش در ترس و هراس بودند‌. فدای نامت مولا جان که شیعیان راستینت چه عاشقانه پیرو و مقتدایت هستند. ذکرشب و روز من یاعلی و یاعلی. 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 علیه‌السلام 🆔 @parvanehaye_ashegh
🤩طنزک نکنه می‌خوای تا لنگ ظهر بخوابی؟!🤭 ☀️خورشید از فرط عصبانیت سرخ شده داره می‌گه: بابا من دارم می‌سوزم تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری، اونوقت تو تا نصفه شب اون ماس ماسک دستته،📱اگه به فکر خودت نیستی لااقل به فکر من باش! 😴این‌جوری نگام نکن. باور کن این متن رو تو رختخواب ننوشتم! 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨فضیلت اول وقت تمام شد ایشان هم پیوسته برای بچه‌ها دعا می‌كردند. من امروز اثر دعای مطهری را حتی در نوه‌هایم می‌بینم. از همان دوران كودكی بسیار به رعایت ضوابط شرعی مقیدند؛ حتی نوه‌های من از همان دوران خردسالی، مقید به وضودار بودن هستند. بچه هفت ساله وضو می‌گیرد. یك بار من به خاطر كسالت از اول وقت، نمازم مقداری عقب افتاد. وقتی وضو گرفتم، آمدم كه نماز بخوانم، دیدم جانماز مرا نوه‌ام جمع كرده؛ دلیل این كار را سؤال كردم. این بچه خردسال گفت: مامان جان! دیگر فضلیت اول وقت تمام شده، و چون دیر آمدید، من جانماز را برداشتم. 📚فصلنامه شورای فرهنگی و اجتماعی زنان، شماره ۱۰، به نقل از همسر شهید مطهری 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 خواب منظم ✅ نظم در خواب، دارای اهمیت بسیاری است. 🔘بچه‌هایی که در خوابیدن نظم ندارند، تمرکز خود را رفته رفته از دست می‌دهند. در نتیجه اُفت تحصیلی در آنان مشاهده می‌شود. 🔘کم خوابی، خواب بیش از حد و دیر خوابیدن، فرزند را کم حوصله و پرخاشگر می‌کند. 🔘فرزندان باید عادت کنند هر شب به موقع و سر ساعت بخوابند تا روز بعد سرحال و سالم باشند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍شش ماهه 🍃برای بار هزارم نگاهم را می‌ دزدم. دوسه پرستار دورش را گرفته اند و کودک بی حال نگاه می‌کند،کمک می‌خواهد انگار؛ اما توان ندارد جیغ بزند یا بلند گریه کند وبیمارستان را روی سرش بگذارد.مثل وقتی که شاداب بود. ☘ چند روز است مریض است. انگار تمام اب بدنش رفته. بی روح ومظلومانه نگاهم می‌کند از شادابی چهره ی قشنگ سه روز پیشش هیچ خبری نیست. شیرش داده ام تا در معده اش مانده شیر داده ام اما هجوم بی امان این ویروس لعنتی نمی‌گذارد حتی گرمی آب زیر پوست شفافش جمع شود. ⚡️ کودکم پوستش چروک شده. اشکهایم می بارند ومن دلم می‌خواهد دستهای پرستاران را بگیرم. هلشان بدهم یک طرف و بگویم رها کنید کودکم را اصلا بگذارید خودش بمیرد بهتر از این است که زیر دستهای شما بمیرد. بهتر از این که دستها وسرش و حتی پاهایش همان پاهایی که تا دو روز پیش تپلی وسفید بود را در جستجوی یک رگ، پاره کنید. 🍂 دست یکیشان رفت روی سرش. می‌خواهند به پوست سرش سرم بزنند. انژیوکت را لخت می‌کند که جیغ میزنم.تو روخدا نه، من خودم رگش را پیدا میکنم. 🍁آقای دکتری که انگار کمی تجربه دارد شاید هم پدر باشد، نظر پرستار را رد می‌کند. از پشت عینک بی قاب گردش به من نگاهی می اندازد. توصیه ام را می‌کند گویی. 🍃پرستار رام می‌شود. دست از سر کودکم برمی‌دارد و دوباره سوزن به دستی و پد الکلی در دست دیگرش، می‌زند روی رگهای نازک دست و پای کودکم. من زیر لب هرچه ذکر و دعا حفظم می‌خوانم. هرچیز که شاید کمک کند به اینکه آن رگ لعنتی بالاخره پیدا شود و اینها دست از سرش بردارند. ☘کارساز می‌شود. زود نه. اما بالاخره دکترها وپرستارها دورش را خلوت می‌کنند. چادرم خیس اشک است. لبهایم از ترس و ذکر خواندن خشک شده و رد افتاده. نگاهم خیره می ماند روی دست کودکم. 🍂دو سه جای دست و پایش کبود و خونی است. آخر جایی روی پشت پایش، را گیر آورده اند، چوبی زیرش بسته اند، تا پای نرم ولطیفش، آرام بماند و رگهای نازک میلی‌متری اش، دوباره پاره نشود و دوباره انژیوکتهای لعنتی باشند و دستها و پاها و کسی چه می‌داند شاید سر کودک معصومم. 🎋دستهای بیجانش را در دستم می‌گیرم. همه‌ ی امیدم این است که حالا با این سرم، بااین قطره های آب که سرد وارد رگهاش می‌شود، و لابد کلی سردش می‌کنند، از این بیماری نجات یابد. شاید بعد سه روز برخیزد بنشیند و دوباره اقو بگوید و دلم را ببرد. 🍃نگاهم می‌چرخد روی صورت کوچکش موهای کوتاه و طلایی تازه بیرون زده اش. لپهایی که تا سه روز پیش، تو پر بود و حالا مثل کیسه ای که خالی شده باشد، افتاده. ☘آرزوهایم برایش را، مرور می‌کنم. مثلا قد بکشد. جوان رعنایی بشود، لباس سربازی تنش کند یا یک روز گونه هایش به سرخی بزند. سرش را پایین بیندازد. بیاید بین من و بابایش بنشیند و بگوید که عاشق شده است و من دلم غنج برود برای دیدن نوعروسش و برای دیدن پسر یا دخترش. هرچه که باشد مهم نیست. مهم این است که بچه ی اوست. شنیده ام نوه مغز بادام است. 🍃اما اینها آرزوهای چندروز پیش بود الان سقف آرزوهایم برای او، این است که تا ساعتی یا روزی یا حتی چندروز دیگر اما سرانجام بنشیند، نگاه درخشانش را به من بدوزد، ماما بگوید و آخخخخخخ... حتی چقدر دلم برای غرزدنهایش تنگ شده که بهانه بگیرد و مانند قحطی زده ها، خودش را به من بچسباند و هرگز از شیرخوردن، خسته نشود. خداکند اینها آرزو باشد و نه حسرت. 🍁یکبار دیگر نگاهش می‌کنم آرام و بیجان سرش را می غلطاند و گردن کوچک باریک و سفید رنگش دلم را بی تاب می‌کند. دلم می‌خواهد لبهایم را بگذارم روی تای گلویش و آنجا را بو بکشم. همانجا که همیشه بوی بهشت می‌دهد. پسرم هفت ماهه است و یک ماه بزرگتر است از طفلی که می‌خواهم سلامتیش را نذر او کنم. به مادری فکر میکنم که آرزوهایش هیچ وقت در مورد فرزندش محقق نشد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌸همراهان گرامی سلام🌸 📣📣📣صرفا جهت اطلاع📣📣📣 📌تا زمان بارگذاری سؤالات مسابقه در کانال یک روز دیگر فرصت دارید. ✅صبح روز ۲۲بهمن سؤالات در کانال بارگزاری خواهد شد و برای پاسخ‌دهی تا ساعت۲۴:۰۰ همان روز فرصت دارید. 🆔 @tanha_rahe_narafte
☘پشتت به کی گرمه؟ ☀️هر صبح با خودت تکرار کن، من پشتم به خدا گرم است. 🍃 خدایی که تا نخواهد برگی از درخت نمی‌افتد؛ پس با خیال آسوده، روزم را با اعتماد به او آغاز می‌کنم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨تذکر غیر مستقیم آقا [میرزا علی اکبر مرندی] روش خاصی داشتند و ما در طول عمرمان یک بار هم ندیدیم که مستقیما امر یا نهی کنند. اگر خلافی از ما می‌دیدند، صبر می‌کردند تا در فرصت مناسب آن را غیر مستقیم گوشزد نمایند. مثلا می‌فرمودند: «یحیی! تفسیر نمونه فلان جلد را بیاور. فلان صفحه را برایم بخوان. من هم می‌خواندم و بعدا متوجه می‌شدم که چند روز پیش فلان کار از من سرزده بود.» 📚گلشن ابرار، ج۳، ص۴۲۵؛ در احوالات آیت الله میرزا علی اکبر مرندی، به نقل از فرزندش یحیی 🆔 @tanha_rahe_narafte
💫دوست داری اسمتو جزو مجاهدین راه خدا بنویسن؟ ✅ امروز می‌خواهم در این ماه عزیز کاری به شما یاد بدهم، بدون اینکه به جنگ با دشمن بروید، برایتان جهاد در راه خدا به حساب آورند. 🔘 الهی چنین رزقی نصیبتان شود تا پاداش و اجر مجاهدین در راه خدا را به دست آورید. 🔹پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: برّ الوالدین یجزی عن الجهاد؛ نیکی به پدر و مادر، جای جهاد را می‌گیرد. 📚نهج الفصاحه، ح ۱۰۸۶ 💥کیا حاضرن تو ماه رجب به پیامبر اکرم صلی‌الله‌و‌آله‌و‌سلم لبیک بگن؟ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌙أین الرجبیون 🌴از چند ماه قبل خودش را برای چنین ماهی آماده کرده بود. کارهای عقب‌مانده‌اش را انجام داد تا بهانه‌ای نداشته باشد. می‌خواست بیشتر وقتش را به صاحب این ماه اختصاص دهد. 🕊صدای فرشته‌ی این ماه، که شب تا به صبح ندایش در آسمان می‌پیچد، از مدت‌ها قبل در گوشش طنین‌اندخته بود‌: طُوبَی لِلذَّاکِرِینَ طُوبَی لِلطَّائِعِینَ وَ یَقُولُ اللهُ تَعَالَی: «أَنَا جَلِیسُ مَنْ جَالَسَنِی وَ مُطِیعُ مَنْ أَطَاعَنِی وَ غَافِرُ مَنِ اسْتَغْفَرَنِی الشَّهْرُ شَهْرِی وَ الْعَبْدُ عَبْدِی وَ الرَّحْمَهُ رَحْمَتِی فَمَنْ دَعَانِی فِی هَذَا الشَّهْرِ أَجَبْتُهُ وَ مَنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ وَ مَنِ اسْتَهْدَانِی هَدَیْتُهُ وَ جَعَلْتُ هَذَا الشَّهْرَ حَبْلًا بَیْنِی وَ بَیْنَ عِبَادِی فَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِ وَصَلَ إِلَیَّ»* 💥شوق و ذوق زیادی برای در آغوش کشیدن صاحب این ماه و لبیک گفتن به فرشته‌اش را داشت. حسابی خودش را صفا داده و ترگل‌ و برگل کرد. محبت به دیگران را در قلبش جای داد تا شبیه او شود. تابلوی راستی و درستی در زندگی را جلوی چشمش گذاشت تا همرنگ او شود. 🌸 ماهی که انتظارش را می‌کشید، با گنجینه‌ای پر از گرانبهاترین‌ها، از راه رسیده بود . فرشته هم از شب تا به صبح در گوشش همان دلدادگی و عشق صاحبِ ماه را ندا می‌داد‌؛ ولی مادر پیرش او را برای کمک صدا زد. ☘کارهای مادر تمامی نداشت. نقشه کشیده بود خانه بزرگش را یک خانه تکانی درست و حسابی کند. آن هم به کمک تنها دخترش. ❄️چند بار شیطان او را وسوسه‌ کرد تا بگوید: «مامان بی‌خیالش. وقت گیر اُوردی؟ ماه قشنگم‌ رو خراب می‌کنی.» انگار زور فرشته‌ی همراهش بیشتر از شیطان بود. در گوشش زمزمه کرد: «خدمت به مادر برات برکت میاره، امتحان کن.» ✨ به خاطر گوش دادن به حرف‌های فرشته همراهش از خوشحالی چشمهایش می‌ درخشید. موقع کار کردن خلوتی برایش فراهم آمد که به گذشته و آینده فکر کند. اعمال خودش را محاسبه کند. زیر لب ذکر استغفار و لااله‌الاالله بگوید. از همه مهم‌تر دل مادرش را شاد کند. صدای فرشته را واضح‌تر از قبل می‌شنید، از همیشه به او نزدیکتر شده بود و به او لبخند می‌زد. 📚*إقبال الأعمال، ج ۲، ص ۶۲۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما بسم‌الله‌الرحمن الرحیم از: فاطمه به: معبودهستی امروزمان را به تو می‌سپاریم. به مـا کمک کن تا آنچه را سبب درد و رنج‌مان شده است و آنچه محدود و محـصورمان می‌کند، ببخشیم. به ما کمک کن تا دوباره شروع کنیم. 🌸پروردگارا به زندگیمان برکت ببخش و ذهنمان را روشن کن. روزی را که پیش رو داریم به تو می‌سپاریم. خودت بهترین‌ها را برایمان مقدر فرما. یا حَیُّ یا قَیّوم ای زنده، ای پاینده 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @parvanehaye_ashegh
🌺همراهان گرامی سلام🌺 📌چهارده سؤال تستی و یک سؤال تشریحی از بین مطالب ۱۴۰۰/۰۹/۲۸ تا ۱۴۰۰/۱۱/۲۱ کانال طرح شده است. 📌برای رسیدن به امتیاز بالاتر جداً از رجوع به محفوظات خودتان خودداری فرمایید. 📌پاسخ سؤال‌ها دقیقا در متن مطالب کانال موجود است، نیاز به برداشت و مفهوم‌گیری از مطالب نیست. 📌پاسخ‌های درست را برای آیدی @taghatoae ارسال نمایید. 📌نتیجه مسابقه در روز ۱۴۰۰/۱۱/۲۶ مصادف با ولادت امام علی علیه‌السلام اعلام شده و جوایز در همان روز به برندگان اهدا می‌گردد. 📌مهم: برای ارسال پاسخ‌ها تنها تا ساعت۲۴:۰۰ امشب ۱۴۰۰/۱۱/۲۲ فرصت دارید. ✅ سؤال‌های مسابقه کانال تنها راه نرفته ۱- یک فرد برای کمک خواستن در امور زندگی ابتدا باید سراغ چه کسانی برود؟ الف- دوستان ب- والدین✅ ج- اقوام د- همسایگان ۲- شهید بهشتی فرزندانش را چگونه صدا می‌زد؟ الف- آقا یا خانم را اول اسم آنها می‌آورد. ب- با الفاظ محبت‌آمیز مثل عزیزم خطاب می‌کرد. ج- آنها را دخترم و پسرم صدا می‌زد. د- همه موارد✅ ۳- یک اصل مهم در زندگی چیست؟ الف- همسران نگاه زیبا به زندگی داشته باشند. ب- زن و شوهر یکدیگر را بهترین همسر برای خود بدانند.✅ ج- همسران حس کنند همدیگر را دوست دارند. د- زن و شوهر با یکدیگر ارتباط محکم و ناگسستنی داشته باشند. ۴- اجر کمک مرد در کارهای خانه به همسرش چیست؟ الف- ثواب کارش به اندازه هر تار مویی است که بر بدنش روئیده ب- اجر او به اندازه یک سال عبادتی است که همه روزهایش را روزه گرفته و همه شب‌هایش را برای عبادت شب زنده‌داری کرده ج- پاداش پیامبران صابر را دارد د- همه موارد✅ ۵- علامه طباطبایی برای رسیدگی به همسر بیمارش چند روز تمام کار و زندگی را رها کرد؟ الف- ۲۷ روز✅ ب- ۲۰ روز ج- ۲۵ روز د- ۱۷ روز ۶- چگونه والدین می‌توانند رفتار مورد پسندشان را در فرزند ببینند؟ الف- با صبر و حوصله ب- تشکر از رفتارهای مثبت فرزند ج- تشکر از همسر در برابر زحماتش د- همه موارد✅ ۷- روز قیامت بالاترین جایگاه برای چه کسی است؟ الف- شهید ب- بنده‌ای که مطیع پروردگار باشد ج- بنده‌ای که مطیع پدر و مادرش باشد د- گزینه‌های ب و ج✅ ۸- نیکی به پدر و مادر جای چه امری را می‌گیرد؟ الف- حج ب- جهاد✅ ج- زکات د- امر به معروف و نهی از منکر ۹- بچه‌هایی که خوابشان منظم نیست دچار چه مشکلاتی می‌شوند؟ الف- تمرکز خود را از دست می‌دهند ب- افت تحصیلی می‌کنند ج- آنها را کم حوصله و پرخاشگر می‌کند د- همه موارد✅ ۱۰- طلبه‌های متأهل چه زمانی نباید مطالعه کنند؟ الف- شب‌ها✅ ب- بعد از ظهر ج- قبل از غروب آفتاب د- هنگام اذان ۱۱- نتیجه خدمت به مادر چیست؟ الف- پای‌بند او شدن ب- نعمت‌های بهشتی✅ ج- بهشت د- رسیدن به مقام رضایت مادر ۱۲- حضرت زهرا علیهاالسلام چگونه نکات مهم اخلاقی و تربیتی را به فرزندان خود یاد می‌داد؟ الف- حین بازی با خواندن شعرهای پر محتوا✅ ب- در اوقات فراغت کودکان با آموزش ج- از طریق انس گرفتن با فرزندان د- هیچکدام ۱۳- امام زمان ارواحنافداه بعد از ظهور با چه کسانی می‌جنگد؟ الف- تبهکاران ب- کفار ج- منافقان د- تنها با افرادی که لجبازی کنند و دست به سلاح ببرند✅ ۱۴- به گفته شهید عبدالمهدی مغفوری بهترین نام برای دختر چیست؟ الف- زهرا ب- فاطمه✅ ج- خدیجه د- کوثر 👇سؤال تشریحی: ۱۵- روی پیراهن دو شهیدی که سال ۱۳۷۲ در ارتفاعات ۱۱۲ فکه تفحص شدند، چه متنی نوشته شده بود؟ ✅می‌روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💥معجزه قرن ❤️انقلاب ما، معجزه قرن است. نه تنها ایران بلکه چهره جهان را تغییر داد. ☘انقلابی که سرچشمه خوبی‌هاست. همان که مدافع مستضعفان جهان می‌باشد، و مستکبرین جهان را سرجایشان نشاند. 🍁انقلابی که منجی را به جهانیان شناساند. ان‌شاءالله به همین زودی‌ها مقدمه‌ای خواهد شد، برای ظهور آخرین باقی‌مانده خدا بر روی زمین. ⁉️با چنین انقلابی روبرو هستیم. آیا قدر دانیم؟! 🇮🇷پیروزی ۲۲ بهمن بر شما مبارک🇮🇷 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨توسل به امام زمان (عج) در جبهه در عملیات رمضان در حال پاک سازی مواضع عراقی‌ها بودیم. در تاریکی شب، یک عراقی پنهان شده بود و بچه را را زخمی و شهید می‌کرد. هر چه در تاریکی دنبالش می‌گشتیم، پیدایش نمی‌کردیم. به امام زمان (عج)متوسل شدیم و گفتیم آقا ما منور می‌خواهیم. ناگهان بالای سر عراقی منوری روشن شد. ما در تاریکی بودیم و او در روشنایی کامل. یکی از بچه‌ها همان لحظه شکمش را نشانه گرفت و خلاصش کرد. راوی حمید شفیعی 📚 رندان جرعه نوش؛ خاطرات حمید شفیعی، نویسنده و راوی: حمید شفیعی، تدوین گر: محمد دانشی، صفحه۷۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 شما جزو کدام دسته از دعاکننده‌ها هستید؟ 🌸حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: 🔹 پيامبر صلي‌الله‌عليه‌وآله فرمود: اِذا دَعا اَحَدُكُم فَلْيَعُمَّ فَاِنَّهُ اَوجَبُ لِلدُّعاءِ ؛ هر گاه يكى از شما دعا كرد، براى همه دعا كند ؛ زيرا اين، دعا را به اجابت نزديك‌تر مى‌كند.* ✅ یعنی؛ تمام مؤمنین و مؤمنان را در دعایش شریک گرداند و دعای او به گونه‌ای باشد که نفعش شامل همه بشود؛ مثل دعا برای امنیت و نزول برکت‌های آسمانی و دور شدن بلا و... 🔘 پس حواسمان باشد در دعا کردن خسیس نباشیم. 🔘 فقط برای خودمان و اطرافیان دعا نکنیم. پا را فراتر بگذاریم. دایره دعا را وسیع‌تر کنیم. خواسته‌های خود را در قالب دعایی بگنجانیم که به همه نفع برساند. ✳️دعا برای فرج امام عصر علیه السلام از این قبیل است؛ چون به ظهور آن حضرت، فرج هر مؤمن، خوشحالی هر معتقد، آشکار شدن عدل، زوال جهل، کشف علوم، برطرف شدن غصه‌ها، دور شدن بیماری‌ها و... محقق می‌شود. ✅ بنابراین دعای فرج را زیاد بخوانیم. فراموش نکنیم دعای بر تعجیل فرج سبب مستجاب شدن دعاهای دیگر است. 📚* كافى ، ج ۲، ص۴۸۷، ح۱ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍دلربا ❄️اواخر بهمن، هوا سرد و برف به آرامی می‌بارید. حال عجیبی را در وجودش حس کرد. نگاهی به پنجره انداخت. درون قلبش غوغایی بود به سمت کمد لباس رفت، پالتوی کرم نسکافه‌ای را انتخاب کرد. شال کرم رنگ با گل خاکستری روشن را روی سرش انداخت و از خانه خارج شد. 🍃دلش می‌خواست برف‌های کنار کوچه را مشت کند و روی صورتش بگذارد تا آرام شود. به سمت پژوه ۲۰۷ سفید رنگ رفت. پشت فرمان نشست. کوچه را رد کرد، وارد خیابان اصلی شد. با خودش فکر کرد:«کجا برم؟» اصلاً دلش نمی‌خواست به خانه‌ برگردد. ☘ خیابان‌ها را بدون هدف پشت سر می‌گذاشت. انگار در کوچه پس کوچه‌های دلش گمشده بود. حال دلش را نمی‌فهمید. ناگهان چشمش افتاد به وسط خیابان، دختری دستش در دست مادر محکم پایش را روی ترمز گذاشت، به خیر گذشت. کمی جلوتر رفت و سمت راست خیابان توقف کرد. 🎋گوشی را برداشت و شماره‌ای گرفت. مهرناز با صدای بغض آلود شروع به صحبت کرد. هم‌کلاسی دوران دبیرستانش فرشته به او گفت: «اگه کاری نداری بیا خونه ما می‌خوام جایی برم.» ☘مهرناز به سمت خانه فرشته راه افتاد. فرشته پدرش فوت کرده بود. مهرناز زنگ خانه را به صدا در آورد. فرشته سبد لقمه‌های نان و پنیر و سبزی را داخل ماشین گذاشت. بعد چادرش را جمع کرد و روی صندلی جلو نشست. 🍃_مادرت نمیاد؟ ☘_نه، سر کاره. 🍁مهرناز ماشین را روشن کرد:«فرشته! من خواهر و برادری ندارم. تمام وقتم رو با دوستام به مهمونی، دورهی، دور دور میگذرونم. تصمیم گرفتم از ایران برم، بازیگر شم یا تو مدلینگ فعالیت کنم. همه کارها رو هم انجام دادم. یک قدمی رفتنم، اما ... » 🌾_بابای خدا بیامرزم، پنج‌شنبه‌ها ما رو می‌برد جمکران، بریم؟ 🍃_من! با این شکل و ظاهر؟ ☘_باشه! خواستی چادر گلدار تو کیفم دارم. 🌸وقتی چشم مهرناز به گنبد فیروزه‌ای افتاد سرش را پایین انداخت. فرشته بدون هیچ کلامی مهرناز را تنها گذاشت. 🍃مهرناز داخل مسجد نرفت تو حیاط مسجد نشست تا دوستش فرشته برگردد. مهرناز زیر لب گفت:« این‌جا حس عجیبی دارم! » ☘نیم ساعت بعد فرشته آمد پیش او نشست. از کیفش کتاب کوچکی را در آورد و خواند: «فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست هر کجا هست خدایا به سلامت دارش.» 🍃_از کی هست و منظورش چیه؟ ☘_حافظ! از یار سفر کرده میگه؛ به غیبت صاحب الزمان علیه‌السلام اشاره میکنه که شب و روز در انتظارشه! 🌸مهرناز دستش را روی چانه‌اش گذاشت و به فکر فرو رفت. 🆔 @tanha_rahe_narafte