eitaa logo
مشعر قزوین
374 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
73 فایل
اجتماع هیئات حسینی قزوین
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹صد قافله دل🔹 خوب‌رویان چو علم بر سر راهی بزنند ره صد قافله دل را به نگاهی بزنند.. دل‌سپیدان چه خوش است آن‌که به صحرا چو زهیر خیمه در منظر چشمان سیاهی بزنند گر پسند دلشان افتی و منظور حضور به دمی راه دلت - گر چه نخواهی - بزنند.. به یکی مصرع برجسته که از حرّ شنوند قلم عفو به دیوان گناهی بزنند روح عشاق چو احرام محبت بندند هاله گردند و طواف رخ ماهی بزنند بس‌که آیینۀ وصل‌اند، شهیدان حسین خبر از زخم ندارند که آهی بزنند دل ما در هدف تیر کمان‌ابرویان همه تن سینه سپر کرده... الهی بزنند! 📝 @ShereHeyat @mkomeit
جاءَ الحق شرح خبر تأیید پیروزی‌ست تفسیر صبحِ لیلة الأسراست آغاز راه است آخر خط نیست ما جشنمان در مسجدالاقصاست آن وعده، صادق شد چه رخدادی «قل ربِّ أدخِلنی» در این وادی امداد شد آری چه امدادی این سِرّ «أمرُاللّهِ مفعولا»ست این راه عشق است و خطر دارد راهی شود هرکس جگر دارد هرکس که با ما نیست برگردد با ما بیاید هرکسی با ماست از مکّه تا بیت‌المقدّس را جاء الحقِ ما درنوردیده‌ست ترس یهود از قُبّة الصّخره‌ست ترس سعود از قُبّة الخضراست از کربلای شصت و یک هر روز یک کربلای تازه روییده‌ست از روزِ بر نی رفتن خورشید هر ساعت و هر روز عاشوراست سُبحانکَ اللّهمَ یا جبّار سُبحانکَ اللّهمَ یا قهّار ماییم و عشقِ حیدر کرّار سربندِ ما لَبّیکِ یا زهراست تسبیح‌گوی حضرت عشق‌اند ما فی السّماواتِ و ما فی الارض از اوست، از او بود و خواهد بود ما هرچه داریم از همان بالاست ✍🏻 🏷 | @Shere_Enghelab @mkomeit
📱سروده‌ی افشین علا درباره عملیات تنبیهی علیه رژیم صهیونیستی با تضمین مصرعی از رهبر انقلاب 👈در آستانه عملیات تنبیهی «وعده صادق» علیه رژیم صهیونیستی، رهبر انقلاب در یکی از جلسات مرتبط، یک بیت شعر از غزلی که چندسال پیش با تلمیح از آیات قرآن مجید درباره رویارویی حضرت موسی علیه‌السلام با فرعون و ساحرانِ فرعونی سروده بودند، برای این عملیات خواند: 📝تو را است معجزه در کف زِ ساحران مهراس 📝عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز 👆در پی انتشار این سروده، آقای افشین علا از شاعران برجسته کشور با تضمین مصرعی از شعر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، غزلی را سرود که رسانه نگار آن را به شرح زیر منتشر میکند: 🔹وعده‌ی صادق رسید مژده‌ به یاران ز پیر باده‌شناس که گاه مستی و عیش است شکر و حمد و سپاس چمن به مشک بیامیز و لاله روشن کن به مژده‌ای که رسید از سلاله‌ی گل یاس که انتقام شهیدان گرفت لشکر عشق به شیوه‌ای که نمی‌یابمش مثال و قیاس که کرد رخنه ز هر سو به سقف گنبد خصم که بر فلاخن داوود ضربه زد ز اساس چنان به گرز گران زد به کاسه‌ی سر دیو که شد ز مغز تل‌آویو و غرب، هوش و حواس که سوخت خرمن اهریمنان به آتش خشم که دوخت بر تن ناپاک‌شان ز لرزه، لباس نشست مرهم از این مژده بر جراحت قدس رسید روشنی دیده بر یلان حماس حدیث دولت صهیون و ملک ایران است حکایت علف هرزه و حکایت داس دلا عنان به امین ده که قبل واقعه گفت: "توراست معجزه در کف، ز ساحران مهراس!" افشین علا اردیبهشت ۱۴۰۳ @mkomeit
علیه‌السلام 🔹عطر آشنای او🔹 به پشت بام خانه‌ات برو، هوا هوای اوست نفس بکش که عطر اوست... عطر آشنای اوست بگیر دست این نسیم خسته را که زائر است برو که مقصد تو و نسیم، کربلای اوست ببند چشم خویش را، ببند و طیّ‌الارض کن نگاه کن به گنبدش که جان ما فدای اوست نفس بکش شمیم پردۀ دم ضریح را نفس بکش، نفس بکش، خیال کن عبای اوست مردّدم که شعر هدیۀ من است یا امام هر آنچه هست شک نمی‌کنم که از دعای اوست 📝 @ShereHeyat @mkomeit
علیه‌السلام 🔹لا فتی الّا علی🔹 «هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان می‌داد در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان می‌داد اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش لبخند شیطان را به پیغمبر نشان می‌داد «یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر می‌پرسید آن روز ایمان مدینه امتحان می‌داد هرکس قدم پس می‌کشید و با نگاه خود بار امانت را به دوش دیگران می‌داد با شانه خالی کردن مردان پوشالی کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان می‌داد «رخصت به تیغم می‌دهی؟»... این را علی پرسید مردی که خاک پاش بوی آسمان می‌داد فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی آری همیشه پاسخش را مهربان می‌داد :: «هل من مبارز»... نعره گویا از جگر می‌زد فریاد او بر قامت شهری تبر می‌زد او می‌خروشید و رجز می‌خواند و بر می‌گشت او مثل موجی بود که بر صخره سر می‌زد کم کم هوا حتی نفس را بند می‌آورد نبض مدینه پشت خندق تندتر می‌زد زن‌ها میان خانه‌ها شیون به‌ پا کردند انگار تک‌تک خانه‌ها را نعره در می‌زد فریاد بغض بچه‌های شهر را بلعید ساکت که می‌شد، دیو فریادی دگر می‌زد یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید لب‌های شیرین علی حرف از خطر می‌زد فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید مثل عقابی در قفس که بال و پر می‌زد :: «هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز» خندید، بند از دست‌های شیر حق وا شد شمع شهادت شعله‌ور بود و خدا می‌دید پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن تا تیغه‌های ذوالفقار از دور پیدا شد تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد مثل عقابی در نگاه عَمرو می‌چرخید فرصت برای تیز پروازی مهیا شد اینک رجزها تن به لالی داده بودند و طوفانی از نام علی در دشت برپا شد اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد تا لا فتی الّا علی را آسمان می‌خواند لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد آری علی با ضربتی عالی اعلا شد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/523 @ShereHeyat @mkomeit
علیهاالسلام 🔹گلبانگ اجابت🔹 اگر درمان‌ درد خویش‌ می‌خواهی‌ بیا اینجا دوا اینجا، شفا اینجا، طبیب‌ دردها اینجا شکسته‌بالی ما می‌دهد بال و پری‌ ما را اگر از صدق‌ دل‌ آریم‌ روی‌ التجا اینجا طلب‌ کن‌ با زبان‌ بی‌زبانی‌ هرچه‌ می‌خواهی‌ که‌ سر داده‌ست گلبانگ‌ اجابت‌ را خدا اینجا به‌ گوش‌ جان‌ توان‌ بشنید لبّیک‌ خداوندی‌ نکرده‌ با لب‌ خود آشنا حرف دعا اینجا هزاران‌ کاروان‌ دل‌ در اینجا می‌کند منزل‌ اگر اهل‌ دلی‌ ای‌ دل‌، بیا اینجا، بیا اینجا دل‌ دیوانۀ‌ من‌ همچو او گم‌‌کرده‌ای‌ دارد ز هر دردآشنا گیرد، سراغ‌ آشنا اینجا... صدای‌ پای‌ او در خاطر من‌ نقش‌ می‌بندد مگر می‌آید آن‌ آرام‌‌جان‌ها از وفا اینجا؟... مشو از حرمت این بارگه غافل که مهدی را زیارت کرده‌اند اهل بصیرت بارها اینجا حریمش را اگر دارالشفا خوانند، جا دارد که می‌بخشد خدا هر دردمندی را شفا اینجا علاج درد بی‌درمان کند لطف عمیم او نباید بر زبان آورد حرفی از دوا اینجا! حدیث‌ عشق‌ با «پروانه‌» می‌گویی،‌ نمی‌دانی‌ که‌ می‌سوزد به‌سان‌ شمع،‌ از سر تا به پا اینجا 📝 @ShereHeyat @mkomeit
انگورهای طوس ضامن گرفته ایم امام رئوف را مبهوت مانده ایم دو چشم عطوف را ما آن مسافریم که اینجا شکسته ایم بین نماز های جماعت صفوف را نان می خورند از قِبَلِ نام تو هنوز پیش تو رونقی ست تمام صنوف را دل درشلوغی حرمت می برد ز یاد ای حج بیکسان عرفات و وقوف را از گوشه ی ضریح تو پیداست کربلا راوی کجاست تا که بخواند لهوف را می خواست سد ما بشود توده ی گناه اما تو آمدی و شکستی کسوف را انگور های طوس به جان تو ای امام کردند تازه زخم " خُذینی سیوف " را @mkomeit
در سوگ خدمتگزار در خدمتِ به خلق، سر از پا نمی‌شناخت با داغ رفتنش، دل جاماندگان گداخت او غرق بود در غم مردم ، شبانه روز استخر او نداشت و ویلا نمی‌شناخت زخم زبان شنید ولی ساخت آن غیور با بی‌عدالتی ولی آن مرد حق، نساخت مانده است نقش پای غزالش به دشت و کوه آری به جز برای وطن هیچ جا نتاخت آهنگ خدمتش همه جا را فرا گرفت با گوشه ی نگاه ، دل تار را نواخت او گوی سبقت از همگان بُرد ناگهان جان را به عشق مردم این آب و خاک باخت سید محمد حسین ابوترابی @mkomeit
وقتی خدا یکبار دیگر آب و آتش را غرق گلستان کرد و نورش را نمایان کرد آنروز ابراهیم را از مسلخ خورشید امروز ابراهیم را از فتنه پنهان کرد یکبار دیگر گردن بت ها شکست اما گردن کشان آواز سرمستی به سر دادند دنبال حذف رسم ابراهیم بودند و با رسم عریانی،سعادت را هدر دادند حالا در این آتش گلستان را ببینند و موج شهادت،دادن جان را ببینند و اسطوره های عهد و پیمان را ببینند و در وصف ابراهیم، ایران را ببینند و... او رفته تا با اهل ایمان باز برگردد با لشگری از روسپیدان باز برگردد با حاج قاسم،با رجائی با بهشتی ها در لشگر شاه شهیدان باز برگردد حالا که یک دنیا شده سرمست ابراهیم حالا که او در محضر شاه خراسان است دنیا بداند پیرو خط رضا جانیم شاه خراسان پادشاه کل ایران است @mkomeit
مُزدِ خدمت‌های خالص شد شهادت آخرش روز بارانی دعایت شد اجابت آخرش تو چه گفتی با امام هشتمین در خلوتت؟ سرنوشتت شد چنین ختم سعادت آخرش از مه و از کوه‌ها راحت عبورت داده‌اند چون رسید از آسمان بوی رضایت آخرش حتم دارم بوده رویای تو پرواز از قفس زد به این رویا خدا رنگ حقیقت آخرش آنقَدر ثابت قدم بودی برای خادمی تا گرفتی از رضا اذن زیارت آخرش لحظه‌ها رد می‌شوند و کاممان تلخ است تلخ ریخت اشک حسرتش را میز خدمت آخرش @mkomeit
هدایت شده از مجمع کمیت قزوین
راه ابراهیم شانه هایش اگرچه سنگین بود باز پوشید رخت خدمت را چشمهای همیشه بیدارش دور می ریخت استراحت را رفت تا سد راه غم باشد رفت تا فقر و غصه کم باشد آبرو دار قلب مردم بود رفت تا عشق محترم باشد دستهای خلیل وارش باز بر تن خستگی تبر می زد شانه اش تکیه گاه محرومان هر کجا اشک بود سر می زد بالگردی شبیه سنجاقک بال زد در میان مه گم شد شب دلشوره آسمان بارید تا پر از اشک چشم مردم شد دستها با دعا گره خوردند مثل باران به پنجره فولاد شعله ور بود بال سنجاقک بوی آتش گرفت دامن باد در دل صخره های کوهستان خون پروانه ها شناور شد باز هم سوخت دست و انگشتر قصه کربلا مکرر شد جستجو را ادامه می دادند تا که این انتظار سر برسد نگرانی دوید در رگ شهر تا ز پروانه ها خبر برسد باد آتش به جان و ناله کنان از غم عشق با خبر می رفت سیل می شد تلاطم گریه از سر روزگار سر می رفت چشمهایش به خواب می رفتند در شبی خسته از هیاهو ها ناگهان عطری آشنا پیچید در دل بی قرار آهو ها ورزقان چند لحظه مشهد شد تا حرم جانی آشنا را برد از خراسان رسید نوری و بعد با خودش خادم الرضا را برد گفت در خاکدان نباید ماند با دل ما دم از سفر می زد عصر اردی بهشت سوی بهشت از دل شعله بال و پر می زد مطئنم امام هشتم هست تا همیشه پناه ابراهیم یا علی وقت ،گریه کردن نیست باز ماییم و راه ابراهیم @mkomeit
هدایت شده از مجمع کمیت قزوین
خادم جمهور تبسم بر لبان روستایی دور بودی تو چراغ خانه بی بی گل رنجور بودی تو مبادا تشنه و تاریک باشد کلبه ای در کوه به فکر مردم افتاده ی مهجور بودی تو   دلت با رفتنِ استخر یا ویلا نمی شد شاد به لبخندی که می زند کودکی مسرور بودی تو تو هم مثل بقیه می نشستی گوشه ای راحت خودت را درد سر دادی ،مگر مجبور بودی تو؟ میان کوچه ها شد دفتر کارَت،چه شد میزت؟ رییس ما نبودی،خادم جمهور بودی تو شهادت باید آخر قسمتت می شد، دلاور مرد! که عمری با شهیدان خدا محشور بودی تو @mkomeit
یا ایها الغریب 📌به مناسبت ۲۳ ذی القعده شهادت امام رضا(ع) به روایتی یا ایها الغریب یا ایها الرضا! سوگ تو جانگداز، داغ تو جان گزا مست ولای تو بودیم و حیف شد انگور را گذاشت در دست تو قضا ابر عبا گرفت، وقتی که نور را شد تنگ آسمان، تاریک شد فضا بر زانوی پسر، پرپر زده پدر ما را به کربلا، برده است این عزا فریاد شد بلند ، از جان فاطمه افتاد اشک خون، از چشم مرتضی برخاست ناگهان ،فریاد شیعیان وقتی زمین نشست، مولای مهربان یا ایها الغریب،یا ایها الرئوف افتاده آتشی ،در جان این حروف یابن الشبیب تو، آید به یاد ما اشک تو جاری است، بر صفحه لهوف چون دانه انار ، پاشیده شد ز هم زهر ستم چه کرد ، با آن دل رئوف؟ از کربلا به طوس، یکباره آمدند گفتی که السلام! یا ایها السیوف! بی آفتاب شد ، ایران خراب شد از چشممان گرفت ،خورشید را کسوف برخاست ناگهان ،فریاد شیعیان وقتی زمین نشست، مولای مهربان در سایه شما ایران پناه داشت در لحظه بلا یک تکیه‌گاه داشت معلوم بود از آن، پهنای کهکشان چشمت به آسمان ،همواره راه داشت نزدیک مهر تو ،بودیم و حیف شد خورشید روی خاک، آیا گناه داشت؟ خورشید سرخ شد،از دست نابکار ملعون تیره رو، ابری سیاه داشت برخاست ناگهان ،فریاد شیعیان وقتی زمین نشست، مولای مهربان @mkomeit
یک نفر از جنس نور تا که فریاد رهایی، از دل و جان شد بلند نغمه سرخ وطن، از نای تهران شد بلند حکم داد آزادگان را آفتاب دیگری چون صنوبر در چمن، سر از گریبان شد بلند رودهای مختلف از شهرها برخاستند پیش سد زورگو، دریای ایران شد بلند تا نماند پشت پرده، زخمه ی بیدادها ناگهان گلبانگ خورشید جماران شد بلند نیمه خرداد بود و یا علی گفتیم ما پیش کوه خار و خس،امواج توفان شد بلند بارور شد نیمه خرداد، سرو انقلاب شاخه ها از هر طرف با مُشت هامان شد بلند از ورامین تا کفن پوشان خروشان آمدند دسته دسته لاله از سطح خیابان شد بلند نیمه خرداد عاشورای دیگر شد به پا روی نیزه باز سرهای شهیدان شد بلند تا به رگبار گلوله پاسخ محکم دهد سینه هر عاشقی در قلب میدان شد بلند باغبان ما اگر چه ناگهان دربند شد عطر روح اللهی اش از هر گلستان شد بلند نیمه خرداد آری با خمینی زنده است نغمه آزادگی از نای ایران شد بلند سید محمد حسین ابوترابی @mkomeit
نهضت خونین می خواست خدا نام تو در یاد بماند با خاطره ها نیمه ی خرداد بماند در دوره ی تاریکی زور و زر و تزویر در گوش زمان سرخی فریاد بماند گلبانگ رهایی تو را فیضه آن روز نگذاشت که درپرده ی بیداد بماند ای پیر جهاندیده قرار است قیامت همراه تو از لحظه ی میلاد بماند اعلام خطر کردی و گفتی که نباید بر گرده ی ما سلطه ی جلاد بماند باید برود زردی از این کشور سر سبز باید که دل غمزدگان شاد بماند با همت مردان کفن پوش ورامین از خون شهیدان ، وطن آباد بماند در باور ما سهم پرنده ست رهایی باید که قفس بشکند آزاد بماند شد نهضت خونین تو پاینده که امروز در خاک وطن لاله و شمشاد بماند @mkomeit
چون صبح صادق دمیدی برتارک روزگاران مدیون مهر تو باشد سرسبزی نوبهاران روشن شده از عبورت این ظلمت بی ستاره بنیان ظلم و سیاهی از هرم تو گشته ویران چون سرو آزاده بودی چون چشمه پاک ومطهر چون موج بودیّ وهرگز پروا نکردی زطوفان با ارمغانی زباران شستی غبار از تن دشت شبنم شدیّ و نشستی بر چهره گلعذاران با آن نفسهای گرم و گلواژه های کلامت پیچیده عطر بهاری در شام تار زمستان مانده ست در خاطر ما آن سادگی و وقارت کرده دل ما هوای صحن وسرای جماران زنده ست تا مکتب تو این راه واندیشه تو در اهتزاز و غرور است این پرچم سبز ایران تو روح پاک خدایی از نسل سرخ شقایق نامت چه زیبا نشسته بر تارک روزگاران @mkomeit
ای شکافندهٔ دانش! ماه هر شب لب دیوار و خدا نزدیک است پشت این پنجره‌ها عطر شما نزدیک است «أَنتَ مِن شیعتِنا»، کاش به ما می‌فرمود این دل تیره به آن شیعه کجا نزدیک است؟ حال ما شیعهٔ پیمان‌شکنِ دنیادوست کِی به اصحاب وفادار شما نزدیک است؟ نه کُمیتیم و اَبانیم و ابوحمزه، ولی سر سوزن دلمان با صلحا نزدیک است فتنه‌ها از در و دیوار جهان می‌بارند مثل دوران شما فتنه به ما نزدیک است در حدیثی ز شما نقل شده، شیعهٔ ما به گرفتاری و انواع بلا نزدیک است.. لشکر شمر و یزیدان زمان صف بستند دل من! واقعهٔ کرب‌وبلا نزدیک است پُرم از جامعه «کُنتُم شُفعایی» آقا لحظهٔ بارش بارانِ دعا نزدیک است ای شکافندهٔ دانش! به تو رو آوردیم به اجابت نفس گرم شما نزدیک است ✍🏻 🏷 علیه‌السلام @mkomeit
هدایت شده از مجمع کمیت قزوین
سوره ولایت بسم ربّی که برگزید تو را از دل خویش آفرید تو را بسم ربّی که عاشقت بوده ست وصف تو آیه آیه فرموده ست بسم ربّی که لایقش هستی آیه در آیه ناطقش هستی نقطه ی تحتِ باءِ بسم الله یا امیری علی ولی الله همه هستی ام ولایت توست سوره حمد، شکر نعمت توست با شما دور از رجیم شدیم وارد راه مستقیم شدیم در صراط تو ، عاقبت نیک است از مسیرت بهشت نزدیک است جلوه ای از رحیم و رحمانی وقت رحمت شبیه بارانی دشمن و دوست از تو می گویند حل هر مشکل از تو می جویند تو امیر امیرها هستی اسدالله شیرها هستی با غدیر تو شیعه معنا شد برکه افتاد راه و دریا شد با ولای شما شدیم ابدی انتَ مولایَ یا علی مددی کی شود قسمتم زیارت تو صلوات خدا به ساحت تو @mkomeit
وقت ستیزِ ماست امروز با هر دروغ و ناامیدی آمیخته هر برگۀ رأی با جوهر خون شهیدی ✍🏻 @Yusof_Rahimi @mkomeit
هدایت شده از مجمع کمیت قزوین
بادادن رأی مفتخر خواهم شد با نورو سپیده همسفر خواهم شد با رأی به آقای جلیلی هردم بر قامت دشمنان شرر خواهم شد @mkomeit
هدایت شده از مجمع کمیت قزوین
حضرت قاسم(ع) با تمام فصل‌ها گذاشت سر به سر پسر سیزده بهار را گذاشت پشت سر پسر از عمو اجازه خواست تا که دلبری کند قبل دشمن زده است، تیر بر جگر پسر عشق این وسط نمی‌رسد به وحدت نظر یک نظر پدر مقابل است و یک نظر پسر میرود فنا شود به زیر سم اسب‌ها پیر عشق را ولی نموده شعله ‌‌ور پسر در میان تیرها چه می کند خم شراب؟ جام را چگونه در هوا کشیده سر پسر شیشه عسل شکست و دشت را فرا گرفت ریخت در مذاق تلخ تیرها، شکر پسر در کلاس درک او نشسته‌اند پیرها مرحبا و آفرین! هزار بار بر پسر @mkomeit
باید حسن هم پرچمش بالا بماند گفتی مبادا در بلا تنها بماند پشت برادر بی برادر تا بماند پرچم اگرچه دست عباس است اما باید حسن هم پرچمش بالا بماند گفتی به قاسم :من دلم پیش حسین است یک وقت نگذاری عمو تنها بماند دل به عمویش بسته این طفل یتیمم نگذار! عبدالله جانم،جا بماند ای پاره جان پدر! قاسم برو تا در جانفشانی سهمی از بابا بماند پرپر شدند آلاله‌های مجتبی هم تا عطر او در جان عاشورا بماند گفتی حسینم نیست روزی مثل روزت روزِ تو باعث شد که شب رسوا بماند با آن سری که می رود بالای نی ها شور تو باید در جهان برپا بماند @mkomeit
پیامبر کربلا از بس که شباهت به پیامبر دارد از او عطر محمدی می بارد کم مانده که جبرییل پرواز کند از روی خطا برای او وحی آرد @mkomeit
هدایت شده از مجمع کمیت قزوین
دوبیتی های عباسی خجالت می کشد باور ندارد که مشکش قطره ای دیگر ندارد کنار علقمه افتاده عباس ع توان دیدن اصغر ندارد 🔷️ علی اصغر ع ندارد خواب برگرد شده اهل حرم بی تاب برگرد ندارم طاقت دوری عموجان دل من سیر شد از آب برگرد 🔷️ عمو در تن ندارد تاب بی آب علی اصغر ندارد خواب بی آب عمود خیمه را انداخت مولا که یعنی کودکانم آب بی آب @mkomeit