eitaa logo
مشقِ عشق ٬ دمشق
211 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
540 ویدیو
19 فایل
مشقِ عشق ٬ دمشق حرفهاي دل یک جامانده از شهدا ، شهدايي كه روزي رفقايي بودن كنارم والان روياهاي ديدار درسر ميپرورانم كه شايد باز لايق شوم دفتر مشق ما سرمشقش٬عشقه دم و بازدم ما سرمنشأش٬عشقه محل عاشقیمون دمشقه https://eitaa.com/mashghe_eshgh_dameshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
مشقِ عشق ٬ دمشق
📚 رمانـ #ابـوعــلـی_کـجـاست ؟ زندگی نامه خود گفتهء #شهید_مرتضی_عطایے معروف به ✍ ابـوعــلـی #کانال_
﷽ رمانـ ؟ زندگےنامه خودگفته معروف به ✍ ابو علے •┈ ┈┈ ┈••✾•⭐️•✾•┈┈ ┈┈ •• 🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 قسمت 7⃣ 🔶 هواپیما نزدبک دمشق که رسید ، چراغاشو خاموش کرد تا نتونند اون رو هدف بگیرند و در فرودگاه به زمین نشست 🛬 خیلی کنجکاو بود که ببینم وضعیت شهر چطوره و فرودگاه در چه موقعیتیه اما اتوبوس ها در فرودگاه منتظر ما بودند و ما رو سریع سوار اتوبوس کردند 🏃 🚌 در تاریکی حدود نیم ساعتی ما رو بردند تا به مقری رسیدیم مقر ما در دمشق و در یک مجموعه مدرسه بود سه چهارتا مدرسه با فاصله نزدیک هم قرار داشتند 🏘 اونجا چند گردان مستقر بودند یک مدرسه برای سوری ها بود که فرماندهان ایرانی بهشون آموزش می دادند یک قسمتس هم برای بچه های فاطمیون بود و قسمتی هم مقر تک تیر اندازان که آموزش تئوری می دیدند 🏇 چند روزی طول کشید تا با منطقه و جایگاهمون آشنا بشیم در اونجا متوجه گردانی به نام گردان عمار شدم که فرمانده شون سید ابراهیم احمدی یا همون مصطفی صدر زاده بود 😍✌️ اونجا همه اونو به نام سید ابراهیم میشناختن و کسی اونو صدر زاده با مصطفی صدا نمی کرد 😎 یکی از تز ها و آرزوهای سید ابراهیم این بود که گروهی در حد گروهان تشکیل بده که از همه لحاظ ویژه باشه هم از لحاظ معنوی، هم از لحاظ اخلاقی، هم از لحاظ نظامی ⛓ و کم کم اونو گسترش بده ✌️ من هم علاقه داشتم وارد این گروه بشمد😇 برای ما که نیروی تازه وارد بودیم، خیلی چیزا هنوز مشخص نبود هفت هشت روزی گذشت، شخصیت و منش سید ابراهیم من رو خیلی گرفته بود تیپ و حرکاتش خیلی به بسیجیا می خورد 😍 برای همین خیلی دوست داشتم خودمو بهش نزدیک کنم ☝️ بچه های افغانستانی خیلیاشون با سلاح کار نکرده بودند، ولی من در بسیج با آموزش و اسلحه بزرگ شده بودم ؛ برای همین من و سید ابراهیم حرف هم دیگه رو خوب می فهمیدیم. 💪 بعد از حدود ده روز که در منطقه حضور داشتیم کلاس های آموزش شروع شد 🙅♂ مصطفی تزی داشت که می گفت : نباید بذاری نیرو هرز بره. از وقتش استفاده کنید وگرنه این نیرو فکرش دنبال هزار تا برنامه دیگه می ره که مطلوب ما نیست حرفش این بود : آموزش آموزش آموزش ✊ چند روزی که اونجا بودم یه حالت بغض بهم دست داده بود چون یه حرفی توی دلم مونده بود.دلم می خواست یه نفر رو پیدا کنم که هم مطمئن باشه هم بتونم حرف دلم رو بهش بزنم 😢 چون به اسم افغانستانی اومده بودم، جرات نمی کردم با هر کسی ارتباط برقرار کنم 😑 اونما به محض اینکه متوجه می شدند کسی ایرانیه از همونجا برش می گردوندن ایران😞 خودم هم چندین مرتبه نزدیک بود لو برم 😐 بخاطر اون معنویت و نورانیتی که توی چهره سید ابراهیم می دیدم به خودم گفتم : مرتضی این کسیه که می شه بهش اطمینان کرد اون آدم فروش نیست 😌☝️ بلاخره هرطور که بود دلمو به دریا زدم. یک روز سید ابراهیم رو کنار کشیدم و گفتم : سید می خوام یه چیزی☝️ رو بهت بگم نذاشت ادامه بدم گفت : می دونم ... می خوای بگی من ایرانی ام 😶☹️ انگار برق از سرم پرید دیگه چیزی نگفتم. خندید و سر شونه ام زد ☺️ گفتم : از کجا فهمیدی؟ گفت : عمریه توی این کارم اگه طرفم رو نشناسم که دیگه هیچی. 👌 اون موقع هنوز نمی دونستم سید ابراهیم هم ایرانیه یکی می گفت : پدرش افغانستانی و مادرش ایرانیه هرکسی یه چیزی می گفت 😑 اون ایام من سعی می کردم که با بچه ها باب صحبت رو باز نکنم چون اگه می پرسیدن بچه کجای افغانستانی چیزی نداشتم بگم ... اگه کسی یه کم ازم سوال و جواب می خواست، توش می موندم. برای همین سعی می کردم زیاد وارد جمعشون نشم و با کسی صحبت نکنم که لو نرم 😢😫 اما می دیدم که سید گاهی توی جمع نیروها افغانستانی صحبت می کنه 😐😳 با لهجه تهرانی هم صحبت می کرد ولی زمانی که با بچه ها شوخی می کرد اصطلاحات افغانستانی هم به کار می برد و به اصطلاح به دل بچه ها ، خیلی خوش می افتاد 😉 خیلی ها حتی بعد از شهادتش هم می گفتند : سید ابراهیم افغانستانی بود . ✍ ادامه دارد ... •┈ ┈┈ ┈••✾•⭐️•✾•┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز وطن معنی غم را فهمید با #سایه_ی_جنگ ، متّهم را فهمید از خواب پرید کشورِ من امّا معنای #مدافع_حرم را فهمید #مدافع_حرم #تروریسم #سایه_جنگ! #امنیت #روزتون_شهدایی @bashahidantashahadat
هدایت شده از مشقِ عشق ٬ دمشق
ذکر روز هفته 5 مرتبه به نیابت از دوست شهیدت 🌹 🌸یا قاضی الحاجات🌸 🕊 رفیقه آسـمـــ😍ـونـیـه من ... @mashghe_eshgh_dameshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مشقِ عشق ٬ دمشق
✱ دلتنگ تر می شـــویم😔 با دیدن ِلبخندهایی ڪه جـاماندن را،😞 بیشتر به رُخـــــِمان می ڪِشنــد ..😞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این گریه‌هاى ما به خدا بی‌نتيجه نیست برگ ضمانتی ز رضا مى‌رسد رفیق😭 ✍️ تصوير نوشت: شهيدان مرتضى عطايى (ابوعلى) و جعفرجان محمدى (كاتب) فيلم‌بردار شهيد مصطفى صدرزاده (سيدابراهيم) #کانال_مشق_عشق_دمشق داداش مرتضی جان همین اشک ها واسطه شو😭 @mashghe_eshgh_dameshgh
1_16782339.mp3
4.85M
•حبیبم♥️ •تو دنیایـ|🌍]ـے ڪه هستم •آقا غریبم🍃 •رفیقم💞 •تو تنهام نذاشتے قدِّ یہ دقیقہ‌°° 🎤•| @mashghe_eshgh_dameshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام میخوام تا نماز چند جمله درد دل بگم اسم یک شهید هم ببرم وسط نمازهات تونستی براش زیارت عاشورا بخون باشه رفیق؟! گاهی دلم برای شوخی ها ی با شهدا خیلی تنگ میشه خیلی مثلا؟! با اون هیکل گنده ش وای چقدر من اذیتش کردم😔
سمت چپی با کاپشن سبز سید کریم هستی هیچ لباسی اندازه ش نمیشد برای همین شخصی میموند تا براش بیارن سفارشی وسزی یکی از رفقاس سمت راستی منم این عکس هم از اینستاگرامم گرفتم و ادرس کانال قبلیم روش خورده حال نداشتم بگردم خامش رو پیدا کنم پس ببخش تا سر فرصت پیدا کنم برات
هر غذایی رو نمیخورد سید کریم به خودش میرسید مثلا میومد سیب زمینی پوست میکند خلال میکرد تو روغن سرخ میکرد و گاها تخم مرغ روش و جاتون خالی منم یهویی پاتک...
چون درشت بود و دوییدن براش سخت گذاشته بودیمش مسیول اب تانکر ها هی پر میکرد و‌ماها هی خالی البته خداییش کار هم میکرد ها مثلا شبها پست میداد ولی ما رو میخرد با وعده های غذا بجاش پست بدیم و میخوابید😅
دشمن اماده شده بود حملهی اساسی بکنه و به گوش بچه های ما رسیده بود و چشمهامون رصدشون کرده بودن برای همین همه نیروها رو اوردیم تو خط حتی بچه های عقبه و پشتیبانی رو ... رو هم اورده بودیم اونشب من چقدر این طفلک رو‌اذیتش‌کردم ... تا تونستم کار کشیدم ازش واسه سنگر سازی
مشقِ عشق ٬ دمشق
سمت چپی با کاپشن سبز سید کریم هستی هیچ لباسی اندازه ش نمیشد برای همین شخصی میموند تا براش بیارن سف
جان خودم خوراک کشتی گرفتن بود این یچه بس که نرم بود 😐 جدای شوخی بر خلاف هیکلش دل کوچیکی داشت مهربون بود و شوخ ... دلم براش یذره شده گردنش هم خیلی حق دارم پس باید جبران کنه برام دلتنگتم سید خدا بین نماز ظهر و عصرت تونستی زیارت عاشورا واسش یادت نره به یاد دمت گرم رفیققققققق
راستی یک شب تو مقر نشسته بود مقر ما تا خط حدودا یک کیلومتر بود که پیاده اکثرا میرفتیم و میومدیم چون تو تیر رس کورنت هاشون(موشک حرارتی ) بود خلاصه تصمیم گرفتیم اونشب اذیتش کنیم با دوتا از فرمانده های گردانها اومدیم عقب و هر کدوم از یک سمتی بریم تو تا غافلگیرش کنیم شد ها ولی نه خیلی با گلوله از خجالتمون در اومد تا جایی که داد زدیم بسه بابا فهمیدیم اماده ای 😐
بچه مشهد بود یادش بخیر قابولی پلو ... بیشتر از کریم الان دلم واسه قابولی (غذای محلی افغانستان)تنگ شد ...
اگه امام رضا طلبیدت و رفتی مشهد حتما گلشهر برو یک قابولی بزن البته فقط ناهار دارن هااا شب نری ها ولی خداییش تک خوری نکن هر لقمه منم یاد کن البته یاد نکردی مهم نیست تو حرم پیش اربابم امام رضا علیه السلام دعام کن .بگو این بنده ی رو سیاهت میدونه گناهکاره ولی چشمش به کرم شماس شهیدش کن یک ملت از دستش راحت شن
اخخخخخ دلم لک زده برای بهشت رضا علیه السلام واسه رفقا ... بریم‌نماز التماس دعا
هنوز هستی؟ دلم‌میخواد امروز گل به خودی بزنم میشنوی برات‌بگم؟!
اما شمایی که تازه اومدید کانال خوش آمدید همتون من رو ببخشید این‌کانال با بقیه شاید فرق کنه تشریفات نداره دیگه چی؟ چند روزی بمونی متوجه‌میشی اینجا جای اسم من و هیچ کس دیگه ای نیست جای اسم شهداست‌ اونم‌نه شهدایی که همه میشناسن من از مدافعینی میگم که هیچکس شاید حتی اسمشونم نشنیده باشه غریب و‌مظلومن چون ایرانی بودن ولی به اسم‌فاطیمون و افغانستانی ها منطقه رفتن و میرن و شیر بچه های افغانستانی فاطمیون البته...
بعد از زلزله ی کرمانشاه من و چند تا همرزما تصمیم گرفتیم بریم سر پل ذهاب و مدتی رو‌انجا باشیم و توفیق خدمت پیدا کردیم خیلی برامون جالب بود صحنه هایی که میدیدم