اندر حکایت حسین قدیانی و فیکِ آلاحمد و خیکِ آلاکبر!
دوست عزیزی، پستی اینستاگرامی از #حسین_قدیانی فرستاده بهعلاوهی یک سوال: چه میشود که اینطور میشود؟!
پست را باز میکنم. پست بعدی را... و بعدی را و بعدیتر و... . همان حرفهای همهجایی یکسال پیش را، یک کلاهگیس نو انداخته و سرخاب تازه مالیده و گذاشته لب خیابان به نشانهی حراجی!
چیز جدیدی نیست. بند کرده به نقد #خمینی و مایهی نقد و بندش، یک بابااکبر شهید است که هرجا مصالح کم میآورد، شهید را (پدر را) آجر میکند برای بالا بردن دیوار حقد! "پدر" و "شهید" هم همیشه آنقدری مایه دارد که بتواند دیوار حقد پسرک را از مصباح برساند به خمینی. کِی به چمران و بازرگان و بهشتی و مطهری (که فعلا تخفیفشان داده و خفیفشان نکرده) برسد، خدا میداند. که کاش نرسد و این "کاش" را از سر دلسوزی میگویم نه آنکه چمران و بهشتی و... بیدی باشند لرزان به بادِ قلم لغزان و لُغُزخوان این پسرک همّاز لمّاز!
"کاش" میگویم، چون این خشتهایِ کجِ حقدی که بالا برده، برج هامانِ فرعونیتی است (ر.ک: سورهی غافر/۳۶) که اگر به ثریا هم برسد، تهش بیخدایی است و کبر. و وای به روزی که آوار شود بر سرش.
دربارهی محتوای آنچه پسرک نوشته و مینویسد، قضاوت با عقلهای سلیم و قلبهای سلم!
اما در فرم نوشتن، قدیانی بدلیِ اصلیست به نام جلال. این به تیپبهتاپ زدنها را آلاحمد هم داشته. از جمله در همان کتابی که همهاش را یکجا بازاریهای مذهبی خریدند و آتش زدند ولی جلال فکر میکرده مردم خریدهاند و مدتی با همین توهم، خوش بوده.
قدیانی هم از آن به تیپوتاپ زدنهای جلال، گویی فقط تیتاپش را دیده، که فوری به دهان گرفته و اکنون مکیّف است و کیفور. همین دیدن قضیب و ندیدن کدوست (ر.ک: داستان مولوی) که قدیانی را میکند بدلیِ جلال و فیکِ آلاحمد. ولو او خودش را از لج مصباحیها یا شاید بهطمع کرهای چربتر میبندد به خیکِ آلاکبر (هاشمی) و پشت میکند بر مرام بابااکبرهای شیدای خمینی. آن هم به گمان آنکه حق را یافته و هیهات که باطل را بافته و هیهاتتر که جهل مرکب را با زور سمبه هم نمیتوان دوا کرد چه رسد به سیاهی مرّکب (نوشتن).
شاید اگر قدیانی ۶۰سالی زودتر به دنیا آمده بود، دنیا هم به او میآمد و برای خودش جلالی بود و جبلویی [جبروتی] داشت. هرچند جلال هم در همان ۶۰سال پیش، نه چشم اهل سیاست را چندان گرفت با جستارها و مقالاتش، نه گوش اهل ادب را اجاره کرد با قصهها و داستانهایش (البته منهای غربزدگیاش که آن هم وامدار فردید بود). ولی خب شاید قدیانی ۶۰سال پیش شانس این را میآورد که دستکم یک اتوبان در جمهوری اسلامی بهنامش کنند. این نامها ولو نانی نداشته باشد لکن غمِ #ورشکستگی اینروزهای او را سبکتر میکرد. نمیکرد؟!
#سید_میثم
@Masihane