🔰 همین؟
خیلی توضیح دادم. با همان آبوتاب نصفهنیمهای که بلدم. از تاریخچهش گفتم. از ترکیب طعمها و نُتهای مختلف بوها که هرکدامش به چه مادهای مربوط است. خواصش را هم قطار کردم.
خوب که مهیای تجربه کردنش شد، کمی از قاووت را دادم تا مزه کند. چشید! درحالیکه قاووت چشیدنی نبود. صورتش شبیه مهران مدیری شد وقتی در خندوانه رو به رامبد جوان گفت: دیگه به درد نمیخوره این دنیا!
ولی این را نگفت. سکوت کرد و من در چشمهایش یک انکار میدیدم. بعد، سرد و سنگی و شیطنتآلود پرسید: همین؟
توی سرم هزارچیز چرخید. پیرتر از آنی بودم که نفهمم خام است و پر اداء. از کِه و برای چه داشت واژهی عظیمِ "همینِ" سوالی را مثل آدامس میجوید، نمیدانم؟
ولی میدانستم کارش حتی ادعا نیست که ادای یک ادعاست! جنس قلابی یک حقیقت!
سکوت نرمی میان ما خزید و داشت توی دلش مطمئن میشد که تلنگر سختی زده و مرا چون خشت خامی به ترک واداشته. داشت برنامه میریخت تا رندانه بنشیند به نظارهی احوالِ با سوالِ من! یحتمل کلی هم نصیحت در آستین داشت که از قضا باید نشانش میدادم نصایحش چیزی جز مار در آستین نیست که پرورانده و عنقریب سخت زیر بغلش را میگزد.
در همان سکوت نرم، آرامتر شدم. پرسیدم: مزههای ریزِ بُنِ نرمهها را چشیدی؟ پس از شیرینیِ اولیه، تلخیِ اندک خشخاشها را حس کردی که شبیه بامداد خمار بعد شبِ شراب است!؟
خیره و جسور و سریع گفت: نه! که یعنی زکّی...! گفت "نه" تا مثلا بگوید پسرجان! انگار هنوز دستت نیامده من نه تنها خودم از لذتهای دنیّ دنیا فارغم که دارم چون یک پیرمُراد تو را هم دعوت به عبور میکنم.
گفت "نه" و البته موتورم روشن شد که: آهای فلانی! "همین" واژهای بس عظیم است. اصلا به من بود میگفتم اسمِ اعظم خداست. خاصه اگر بهطور سوالی ادایش کنی. ادابردار هم نیست. یعنی تزویر را برنمیتابد. چنانچه تقلید را و تحمیل را. نمیتوانی بگویی "همین؟" بیآنکه لذتها را چشیده باشی. لذت ناچشیده، امکان عبور از لذت ندارد. در پندارت گذری هم اگر هست، گذر از وهمِ لذت است نه خودِ لذت! تو زمانی بعد چشیدن یک لذتِ لذیذِ دنیایی میتوانی بگویی "همین؟" که چشیده باشی و فهمیده باشی لذیذ است...ولی کم است! که 《متاعالدنیا قلیل》! ناچشیدهی کیفیت، به فهم کمیّت نائل نمیآید! "همین" گفتن تو یعنی تزویر. یعنی ادای عبور از لذات دنیّ دنیای دون! یعنی تقلید از دیگری، یعنی تحمیل بر خود. نه عبور.
پدرجان! "همین" تزویربردار نیست. تقلیدی و تحمیلی هم.
"همین؟" را دو کس میگوید:
یکم آن کس که دنیا را تماما چشیده و فهمیده پایان هر لذتی، باز احساس رضایت تام نمیشکفد و از این طریق به بزرگتر بودن خودش و قلبش از دنیا رسیده!
دوم آن کس که جانش چنان از کبریای خدا لبالب دست که هرچه جز "او" برایش اندک جلوه میکند!
از این رو، این دو کس در پاسخ هر جلوه و عشوه و عَرضهای میگویند: "همین؟"
و این ذکر است... و اگر به من بود میگفتم اسم اعظم خداست!
همین.
نیمهشب آخرین جمعهی شعبانالمعظم
مصادف با ۱۸ اسفندماه ۱۴۰۲
#سید_میثم
#ذکر
@Masihane