eitaa logo
مسیر تغییر 🌱
4.7هزار دنبال‌کننده
683 عکس
48 ویدیو
6 فایل
✨تغییر زندگی فرمول های موثر برای مدیریت مسائل، درمان استرس، افسردگی و فشارهای عصبی، بهبود روابط با خانواده و.. خروجی کلاس30ساله ⚡️مشاوره رایگان در بله، سروش، تلگرام و اینستاگرام با نام @masiretaghyir پل ارتباطی: @mohammad12qw @masiretaghyir1400 @M_Roohina
مشاهده در ایتا
دانلود
2.81M
پاسخ استاد بزرگوار☝️ ⁉️ ببخشید این سوال بسیاری از خانواده‌های مذهبی هست. می‌شه لطفا راهنمایی بفرمایید. برای فرزندانی که قبلا محجبه، اهل نماز و روزه بودند اما در سال‌های اخیر، بخاطر کرونا که گوشی‌ دست بچه ها افتاد و وارد اینستاگرام و دنیای مجازی شدند، همینطور اثر دوستان‌‌ در دبیرستان و دانشگاه ... 😔 در کنار محبت، همراهی و صمیمیت با فرزند، چکار باید کرد؟ ما خانواده های متدین و محجبه مجبور هستیم با بچه های عزیزمون که ظاهر مذهبی ندارند بیرون بریم و در مسیر با دوست، آشنا و فامیل برخورد داریم و از نگاه‌های متعجب اونها شرمنده و خجالت زده می‌شیم. در این مواجهه چکار باید کرد؟ در مهمانی‌های فامیلی که مردها حضور دارند چه کنیم؟ نکته مهم دیگه اینکه؛ این فرزندان حالا دیگه به سن ازدواج رسیدند، از فامیل، دوست و آشنا روی شناختی که از خانواده دارند جهت خواستگاری تماس می‌گیرند و موارد بسیار خوبی از لحاظ اخلاقی، شغل و ... معرفی می‌کنند اما نه اونها می‌دونند که این دختر در سال‌های اخیر تغییر کرده، نه خانواده می‌تونند بهشون بگن. دختر هم دیگه اصلا خواستگار متدین و مذهبی رو نمی‌پذیره. خانواده ها میگن با دست خودمون بذاریم بچه ها با ازدواج با یک شخص معلوم الحال و یا مثل خودشون بی‌تفاوت به مسائل دینی، بدبخت و سیاه بخت بشند. ⚡️ارائه مشاوره رایگان در بله، سروش، تلگرام و اینستاگرام | با ما همراه شوید 👇 https://eitaa.com/joinchat/885260918C108a742194
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسیر تغییر 🌱
🐋🐋🐋🐋🐋 بسم الله الرحمن الرحیم. ماجراهای واقعی #ره‌‌یافته. داستان: خاطرات یک آدم قسمت سی و پنجم:
🐋🐋🐋🐋🐋 بسم الله الرحمن الرحیم. ماجراهای واقعی . داستان: خاطرات یک آدم قسمت سی و ششم: باب الحوائج کاروان زیارتی، در روزهای بعد به مسجد سهله، حنانه و مسجد کوفه و... رفت. با وضعیتی که داشتم مایل بودم توی اتوبوس بمونم، اما صلاح نبود این کار رو انجام بدم، چون ممکن بود سوء برداشت پیش بیاد. از طرفی، وقتی هم با بقیه برای زیارت می‌رفتم برای عمل به حکم شرعی که در مورد شرایطم شنیده بودم، باید از یه درب وارد مساجد می‌شدم و از درب دیگه بیرون می‌رفتم. مدام در حال راه رفتن بودم و بیشتر طول سفر از دیگران جدا بودم. سامرا و کاظمین در صحن‌های بیرون حرم می‌نشستم تا بقیه زیارت کنن. تا اینکه وارد کربلا شدیم. شب آخر حضورمون در این مکان مقدس بود. چون آخرین شب حضور ما در عراق همزمان با شهادت یکی از ائمه اطهار بود، تمام کربلا و حرم، سیاه‌پوش بودن. اونقدر این چند روز راه رفته بودم که پاهام موقع حرکت درد می‌کردن. اما کربلا یک جا داشت که نیاز نبود به خاطر شرایطم راه طولانی برم، نه حرم امام بود نه مسجد. حرم حضرت عباس! وارد حرم شدم. چقدر دور ضریح خلوت بود! ضریح رو بوسیدم و توی دلم به حضرت ابوالفضل گفتم: «شما واقعا باب الحوائجی! آروزم بود توی این سفر ضریحی رو زیارت کنم و شما این حاجت رو برآورده کردین.» حالا می‌تونستم یه دل سیر زیارت کنم. اما انگار معذب بودم؛ کنار ضریح گفتم: «هرچند شما امام نیستین، اما اونقدر مقامتون بالاست که من به خاطر وضعیتم خجالت می‌کشم اینجا کنار ضریحتون باشم. بهتره برم اون دور توی صحن با شما حرف بزنم.» توی صحن نزدیک دیوارهای انتهایی نشستم و شروع کردم به حرف زدن با حضرت عباس(ع). گفتم: «نمی‌دونم آیا به حرم‌ها راهم ندادن یا اینکه مصلحت این سفر برای من این بود؟!، اما از این وضعیت دلم شکسته. مواد لازم برای حاجت‌روایی هم یه دل شکسته هست و یه کریم که الحمدلله اینجا هر دو موجوده!. اومدم برای خودم پیش شما که باب‌الحوائج هستین دعا کنم. بیست و یک ساله شدم و دوست دارم ازدواج کنم. با یه آدم خوب و درست و نجیب، شبیه پدرم. آقای آبادی شبیه پدرمه، اما از صداقت ایشون مطمئن نیستم. معلوم نیست چه‌جور آدمیه... اصلا حتی اگه این حرف‌های پشت سرش دروغ باشه و خودش راست بگه، آدمی که خانما بهش درخواست ازدواج بدند آدم درستی نیست! حتما طوری برخورد می‌کنه که یکی مثل شیما به خودش اجازه داده درخواست ازدواج بهش بده!» پیش روی حضرت عباس بدون هیچ حیایی تمام فکرهای منفی خودم رو در مورد آقای آبادی می‌گفتم، من در هر دوصورتِ راست یا دروغ بودن حرف‌های شیما، آقای آبادی رو مقصر و خطاکار می‌دیدم... . همین‌طور صحبت می‌کردم و از اینکه درمقابل حضرت ابوالفضل (ع) نشسته بودم و احساس راحتی داشتم اشک شوق می‌ریختم؛ محیط اطرافم در هاله‌ی این اشک‌ها تار دیده می‌شد. در همین حین، هاله‌ی سفیدی توی این فضای تار خودنمایی کرد. توجهم به این هاله‌ی سفید جلب شد،‌ به خاطر شب شهادت چون همه لباس مشکی پوشیده بودن و حتی حرم سیاه‌پوش بود، از ظهور چنین سفیدی در اون شب تعجب کردم. چشم‌هام رو پاک کردم تا ببینم این سفیدی چیه. دیدم حدود سی متر جلوتر، درست رو‌به‌روی من، آقای آبادی با لباس تمام سفید، رو به ضریح حضرت عباس کتاب دعایی توی دستش گرفته و به حالت ایستاده چیزی می‌خونه. با تعجب توی دلم گفتم شب شهادت با لباس سفید! چرا!؟ یاد اتفاقی که قبل از این توی حرم امام رضا (ع) افتاده بود و به محض صحبتم راجع‌به آقای آبادی، ایشونست رو نزدیک باب‌الجواد دیده بودم افتادم. انگار حضرت عباس هم خواستن همون پیام رو متذکر بشن و می‌خواستن متوجه بشم ایشون در محضر ائمه سفید هست و این منم که ایشون رو سیاه می‌بینم و مدام زیر سوال می‌برم. صحنه‌آرایی اون لحظه و همزمانیش با بیان نکات منفی من درباره آقای آبادی، به‌قدری قوی بود که من با یه فهم سطحی، منظور اون پیام رو دریافت کردم. تاحدی متوجه شدم این منم که اشتباهی ایشون رو پر نقاط سیاه می‌بینم و ایشون سفید هست و خطاهایی که بهش نسبت می‌دم حقیقت نداره. اما متاسفانه اغلب ما آدم‌ها تا دچار سختی نشیم و شرایط اون فردی که قضاوتش کردیم رو تجربه نکنیم، به طور کامل قضاوت‌ها از ذهنمون پاک نمی‌شه! | با ما همراه شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/885260918C108a742194
https://digiform.ir/wa2702fec دوستان عزیز "مسیر تغییر" که متقاضی مشاوره هستند سوالاتشون رو به لینک بالا ارسال کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👂حال اگر صدای خدا را گوش کنیم یعنی سمع ما فعال هست. یعنی: خدایا تو با من حرف زدی و من صدای تو را شنیدم. انسان‌های اطراف ما؛ ماموران خداوند هستند برای اینکه حقیقت وجودمان را به ما نشان دهند. اطرافیان ما، پیام آوران الهی رو به ما هستند و قیقت درون مان را به ما نشان می‌دهند. هر میزان که ما بیشتر به صدای درون خودمان گوش کنیم سمع‌مان تبدیل به بصر می‌شود. یعنی من در زمره آیات "یبصرون الهی" قرار میگیرم. 👁 یبصرون یعنی چه؟ افرادی هستند که دارای بصیرت هستند. | با ما همراه شوید 👇 https://eitaa.com/joinchat/885260918C108a742194
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.36M
پاسخ استاد☝️ . ⁉️ سلام وقتی به دختر ۱۵ ساله‌‌م می‌گم: فقط یک یا دو ساعت اجازه فیلم دیدن داری، اصلا به حرفم گوش نمی‌کنه. بهم قول میده کمک کنه اما کمک نمی‌کنه. البته الحمدالله نماز و عبادتش عالی هست. یک فردی می‌گفت: اگر در ورزش منظم نیست و یا کمک نمی‌کنه یا زیاد فیلم می‌بینه باید جریمه‌ش کنی!! گاهی اینقدر زیاد فیلم می‌‌بینه و بی‌‌برنامگی داره که متاسفانه باهاش پرخاشگری می‌کنم. وقتی می‌بینم حساب خواب، مطالعه و زندگی از دستش در می‌ره احساس می‌کنم که خیلی ناتوان هستم. با اینکه دختر فهمیده و لایقی هست اما حرف گوش‌کن و منظم نیست. شخصی گفتند: که چهار روز بهش غذا ندید!! 😏 - خب من که مادرم نمی‌تونم این‌کار رو انجام بدم. لطفا راهنماییم کنید. ⚡️ارائه مشاوره رایگان در بله، سروش، تلگرام و اینستاگرام | با ما همراه شوید. 👇 https://eitaa.com/joinchat/885260918C108a742194
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا