https://digiform.ir/wa2702fec
دوستان عزیز "مسیر تغییر"
که متقاضی مشاوره هستند
سوالاتشون رو به لینک بالا ارسال کنند.
#ادامه_یادآوری_۵۵
👂حال اگر صدای خدا را گوش کنیم یعنی سمع ما فعال هست.
یعنی: خدایا تو با من حرف زدی و من صدای تو را شنیدم.
انسانهای اطراف ما؛ ماموران خداوند هستند برای اینکه حقیقت وجودمان را به ما نشان دهند.
اطرافیان ما، پیام آوران الهی رو به ما هستند و قیقت درون مان را به ما نشان میدهند.
هر میزان که ما بیشتر به صدای درون خودمان گوش کنیم سمعمان تبدیل به بصر میشود.
یعنی من در زمره آیات "یبصرون الهی" قرار میگیرم.
👁 یبصرون یعنی چه؟
افرادی هستند که دارای بصیرت هستند.
#مسیر_تغییر| با ما همراه شوید
👇
https://eitaa.com/joinchat/885260918C108a742194
2.36M
پاسخ استاد بزرگوار ☝️
#سوال_۲۲۱⁉️
سلام
وقتی به دختر ۱۵ سالهم میگم:
فقط یک یا دو ساعت اجازه فیلم دیدن داری، اصلا به حرفم گوش نمیکنه.
بهم قول میده کمک کنه اما کمک نمیکنه.
البته الحمدالله نماز و عبادتش عالی هست.
یک فردی میگفت: اگر در ورزش منظم نیست و یا کمک نمیکنه یا زیاد فیلم میبینه باید جریمهش کنی!!
گاهی اینقدر زیاد فیلم میبینه و بیبرنامگی داره که متاسفانه باهاش پرخاشگری میکنم.
وقتی میبینم حساب خواب، مطالعه و زندگی از دستش در میره احساس میکنم که خیلی ناتوان هستم.
با اینکه دختر فهمیده و لایقی هست اما حرف گوشکن و منظم نیست.
شخصی گفتند: که چهار روز بهش غذا ندید!! 😏 - خب من که مادرم نمیتونم اینکار رو انجام بدم.
لطفا راهنماییم کنید.
⚡️ارائه مشاوره رایگان
در بله، سروش، تلگرام و اینستاگرام
#مسیر_تغییر| با ما همراه شوید
👇
https://eitaa.com/joinchat/885260918C108a742194
🐋🐋🐋🐋🐋
بسم الله الرحمن الرحیم.
ماجراهای واقعی #رهیافته.
داستان: خاطرات یک آدم
قسمت سی و هفتم: خواستگار
از کربلا برگشتیم و هر از چند گاهی با دوستانم خاطرات سفر رو مرور میکردیم.
اون روزها هانیه تازه عقد کرده بود و میگفت دنبال جاری خوب میگرده. چندباری خصوصیات برادرشوهرش رو برای من تعریف کرد. یه روز گفت: «مادرشوهرم به من میگه برای اون یکی پسرش هم زودتر عروس پیدا کنیم، منم هرچی گشتم دیدم بهتر از تو دور و برم نیست.»
خواستم بهش بگم که با مادرم مطرح کنه، اما حرم حضرت عباس و آقای آبادی که با لباس سفید درحال خوندن دعا بود، جلو چشمم اومد. جدا از این، یاد زمانی افتادم که آقای آبادی باعث شد من رابطه متفاوتی با خداوند پیدا کنم و خودم رو بیشتر بشناسم، برای اینکه هانیه از پیشنهادش منصرف بشه بعد از کمی مکث گفتم: «فعلا میخوام درسم رو بخونم و نمیتونم به ازدواج فکر کنم.» هانیه هرچی از خوبیها و سربهراه بودن برادرشوهرش گفت قبول نکردم.
مدتی بعد یکی از دوستانم به نام خانم قاریپور که خانمی متشخص و متعقل بهنظر میاومد با من تماس گرفت و بابت ازدواج، مشخصات یکی از آشنایانشون رو برای من مطرح کرد.خواستگار، پسری مذهبی، خانواده دوست، با درآمد عالی و از هرجهت مطمئن. گفتم: «میخوام درسم رو ادامه بدم» ایشون گفت: «اتفاقا اونها هم مایلن درست رو ادامه بدی.» گفتم: «ولی با این سطح درآمد حتما زندگی تجملاتی مدنظرشونه، ولی نظر بنده روی زندگی ساده است.» خانم قاریپور گفت: «اتفاقا ایشون هم مایلن زندگی ساده باشه و درآمد مازاد صرف کار خیر بشه.» هرچی که میگفتم خانم قاریپور اشاره میکرد که خانواده پسر هم همین رو میخوان. بهش گفتم بذارید فکر کنم اگر مایل به ازدواج بودم با خانوادهام مطرح کنین.
مدتی فکر کردم و دیدم چهرهی آقای آبادی از مقابلم رد نمیشه. از خودم ناراحت بودم. میگفتم: «مگه نخواستی که حضرت عباس شرایط یه ازدواج خوب رو برات فراهم کنه؟ حالا یکی یکی داری این شرایط رو پس میزنی. مگر نمیگفتی این آبادی بهدرد زندگی نمیخوره، چرا به این آدم فکر میکنی؟ از طرفی، اگه تو به این فرد علاقهمند باشی خیلی بده! یعنی میخوای مثل شیما بهش بگی لطفا بیا با من ازدواج کن؟ و اونم لابد میگه نه!»
اما صدای دیگهای میگفت: «با این حال قبول خواستگار توی این شرایط اشتباهه. تو باید اول تکلیف دلت رو با این آدم مشخص کنی.»
از اونجا که خانم قاریپور رو آدم مطمئنی میدیدم، بهش گفتم: «راستش بهتره این موردی رو که فرمودید ادامه ندین، چون تکلیفم با شخص دیگهای معلوم نیست. ترجیح میدم اول از این شرایط بیام بیرون.»
خانم قاری پور با کنجکاوی پرسید: «یعنی در روند ازدواج با کسی هستی؟»
گفتم: «نه، اصلا چیزی مطرح نشده، من فقط ذهنیت مثبتی به شخصی دارم که میخوام تکلیف خودم رو مشخص کنم.» دوباره خانم قاریپور با کنجکاوی بیشتری پرسید: «کیه؟ از دانشگاه خودمونه؟» گفتم: «بله.» گفت: «آقای آبادیه؟»
با حالت شرمندگی و ناراحتی از اینکه ایشون خیلی سریع تونسته بود اسم آقای آبادی رو حدس بزنه گفتم: «بله.»
خانم قاریپور گفت: «بله، دیده بودم با هم کلاس دارید.» و بعد شروع کرد به نصیحت و ادامه داد: «این فرد بهدرد شما نمیخوره، خیلی پرحاشیه است، من واقعاً نگرانتم.»
گفتم: «بله خودم هم همین برداشت رو دارم، البته مشخص شده که خیلی از حرفهای پشت سر ایشون دروغ بوده. با این حال نمیتونم فعلا به فرد دیگهای فکر کنم. اول باید خودم رو از وضعیتی که توش قرار دارم خارج کنم.»
از اینکه راز درونم رو به یه نفر گفته بودم احساس سبکی میکردم، اما خیلی نگران بودم. این موضوع رو حتی به هانیه که صمیمیترین دوستم بود نگفتم که جایی درز پیدا نکنه. اما تصورم این بود که خانم قاریپور آدم بسیار مطمئن و درستیه و البته اگه اصرار ایشون برای پیشنهاد خواستگار مورد نظرشون نبود، من هم موضوع آقای آبادی رو مطرح نمیکردم.
اما بههرحال خانم قاریپور از حرف دل من مطلع شده بود.
#مسیر_تغییر| با ما همراه شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/885260918C108a742194
#یادآوری_۵۶
👁 بصیر یعنی چه؟
بصیر در آیات الهی یعنی؛
پیام الهی را ببینیم و بلافاصله اطاعت کنیم.
گاهی اوقات شخصی در یک پیام رسان به شما پیام میدهد؛
پاسخ دهی شما به پیام این فرد، بستگی به این دارد که شخص چقدر برای شما مهم است.
مثلا اگر استاد دانشگاه شما باشد خیلی فرق میکند با فردی که شما او را گاهی ملاقات میکنید.
وقتی پیام استادتان را دیدید، خود را ملزم میدانید که بلافاصله پیام را اجابت کرده و با توجه به خواستهی پیام دهنده پاسخ مناسب، بدهید.
ولی برخورد ما در رابطه با فردی که خیلی اهمیت ندارد ممکن است اینطور باشد که فقط پیام را ببینیم اما ضرورتی نبینیم که پاسخ بدهیم.
🌱 فردی تعریف میکرد:
دوستی داشتم که عاشق او بودم. ایشان پزشک بسیار مهربانی بود و هر زمان به دارو نیاز داشتم برای من دارو را با عشق زیاد فراهم میکرد.
یک شب که ساعت از نیمه شب گذشته بود پیامی از این دوستم دریافت کردم که از من درخواستی داشت و من بلافاصله درخواستش را اجابت کردم.
در مثال فوق، این دوست تا به قدری در دل این فرد مقبول بوده که بلافاصله پیام را جواب داده است.
👌 پیام خدا را دیدن یعنی؛
حتما پیام خدا را اطاعت کردن.
حتما پاسخ مثبت دادن به پیام خداوند.
👌 شنیدن و دیدن، اگر پاسخ مثبتی به همراه نداشته باشد فایده ای ندارد.
#مسیر_تغییر| با ما همراه شوید
👇
https://eitaa.com/joinchat/885260918C108a742194