eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
245 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 کشف حجاب زنان و دخترانِ مسلمان در آخرالزمان 🌕 امیرالمومنین علیه‌السلام فرمودند: در آخرالزمان و نزدیک شدن رستاخیز که از بدترین زمان هاست زنانی ظاهر شوند که کشف کننده حجاب هستند؛ در حالی که پوشش دارند برهنه‌اند؛ (لباس نازک و بدن‌نما میپوشند)؛ و با خود آرایی از خانه بیرون می‌آیند؛ آنها از دین خارج شده و در فتنه ها و آشوب ها داخل گشته‌اند؛ به شهوات و مسائل جنسى تمایل داشته؛ به سوی لذّات نفسانی و خوشگذرانى‌ها می‌شتابند؛ حرام های الهی را حلال می‌‌شمارند؛ اینان در جهنم جاودانه خواهند بود. وَ رَوَى اَلْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ عَنْ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: يَظْهَرُ فِي آخِرِ اَلزَّمَانِ وَ اِقْتِرَابِ اَلسَّاعَةِ وَ هُوَ شَرُّ اَلْأَزْمِنَةِ نِسْوَةٌ كَاشِفَاتٌ عَارِيَاتٌ مُتَبَرِّجَاتٌ مِنَ اَلدِّينِ دَاخِلاَتٌ فِي اَلْفِتَنِ مَائِلاَتٌ إِلَى اَلشَّهَوَاتِ مُسْرِعَاتٌ إِلَى اَللَّذَّاتِ مُسْتَحِلاَّتٌ لِلْمُحَرَّمَاتِ فِي جَهَنَّمَ خَالِدَات. 📗من لايحضره‌الفقيه، ج۳،ص۳۹۰ 📗الوافي،ج ۲۲، ص۸۰۹ 📗مکارم الأخلاق، ج ۱،ص ۲۰۱ ➖➖➖➖➖➖➖ امـــــامـ زمـــانـــے شــــو حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
28.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞🔴🧨 دوست عزیزی که کشف کرده ای! ▪️بدجوری سرت کلاه رفته‼️ 🔺 سازی ‼️ ✅ این پیام مهم شیخ قمی را گوش بده و منتشر کن‼️ 🔴 متدینین و کشف حجابها بگوش باشید‼️ 📢📣سخنرانی جدید شیخ قمی ➖➖➖➖➖➖➖ امـــــامـ زمـــانـــے شــــو حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌پیغامی از طرف ابلیس شیطان کیف می کنه از باحجاب هایی که به بی حجاب ها کاری ندارن شیطان نمازخون های بی‌توجه رو میپرسته ➖➖➖➖➖➖➖ امـــــامـ زمـــانـــے شــــو حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
🛑 دلشکسته محرم امسال کیست؟؟؟ 🏴 محرم امسال هم دارد می‌رسد اما.....؟؟؟؟ در عاشورا سال ۶۱ دلی شکسته تر از دل زینب نبود اما امروز دلی شکسته تر از دل مهدی فاطمه نیست 💔 از طول غیبت و بی وفایی ما که امام خود را فراموش کرده ایم 🖤 چرا برای عزای آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام روضه میخوانیم و گریه میکنیم اما برای ۱۱۸۴ سال غیبت و‌ خون دل فرزندش مهدی علیه السلام کسی روضه نمی خواند؟؟؟ 😭😭😭 🚩 چطور از بی وفایی کوفیان آن زمان نالان هستیم و خودمان کوفی شده ایم آیا دلخوش به زندگی و امور و شخصیت هایی غیر از امام زمان شده ایم؟؟ ⛺ آیا برای ۱۱۸۴ سال برای غربت و آوارگی و مظلومیت و تنهایی مهدی فاطمه دلمان نمی سوزد؟؟؟؟ 🏴 چرا عزاداری ها و هیئت هایمان را فقط و فقط به نیت فرج عزیز دل فاطمه شرکت نمی کنیم و برای فرج دعا نمیکنیم ؟؟ 🏴 شعار محرم امسال: «اللهم بحق زینب عجل لولیک الفرج» حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
202030_554750333.pdf
27.78M
📔 ⃟ پی دی اف ♥️ عاشقــانه هاے ❤️شهیدحمیدسیاهڪالۍ❤️ به روایت همسر. ✍به قلم:محمدرسول ملاحسنی 🌸صلواتی هم برای سلامتی نویسنده این ڪتاب بفرستیم ڪه زحمات فراوان ڪشیده اند. اجرشان باشهدا حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
از سفیر ابلیس🔥 تا سفیر پاکی🌸 فصل پنج📚 نام این فصل: برو دنبال شبهاتت... #قسمت_سی_و_ششم واقعا دوست ن
از سفیر ابلیس🔥 تا سفیر پاکی🌸 فصل پنج📚 نام این فصل: برو دنبال شبهاتت... خداییش اینا مهمتر نیست آیا؟ اینکه آدم اعتقاداتش محکم باشه و تقلیدی نباشه؟ امیدوارم از حرفام ناراحت نشیدا... ولی عمومتون الکی سینه میزنید و هیئت میرید... سه تا سوال ازت بپرسم کلا مغزت هنگ میکنه و نمیدونی چی جواب بدی و به راحتی شک میکنی... واقعا خیلی بده نتونی از اعتقاداتت دفاع کنی... میدونی چرا آدما نمیرن دنبال شبهاتشون ؟ بخاطر ترسه... بخاطر ترس از سوال پرسیدن... شایدم غرورت اجازه نمیده... شایدم میترسی مسخرت کنن... باور کن خیلی چیزارو از دست میدی... اینجوری اعتقاداتت دووم نداره... نماز خوندنتم از سر عادت میشه... میدونم... ممکنه بگی: رضا سرم درد گرفت... کلی سوال تو ذهنم ایجاد شد... من درکت میکنم... منم قبلا همین بودم... ولی واقعا کم نیاوردم و برای رشد اعتقادات خودم سال 95 وقت گذاشتم. شاید بگی رضا چجوری به برای شبهاتم جواب پیدا کنم ؟ جوابش دست خداست... خدا هدایتت میکنه . تو فقط بخواه که جواباشو پیدا کنی... خدا هدایتت میکنه. میدونی چرا وهابی ها... بچه هاشونم وهابی میشن ؟ چون از بابا مامانشون تقلید میکنن... یه سوال دیگه... ✍🏻نویسنده: ادامه دارد... حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_هشتادو_چهارم 🔻 #چشمه_حیات 🔹 #خضر در کنار ذوالقرنین بود و از تاریکی م
📘 📖 📝 🔻 🔹ذوالقرنین در غالب سواره نظام سپاهش🏇🏻 به رفت و در راه بازگشت از بیت‌الحرام مردی نورانی😇 را دید و مدتی بعد بود که متوجه شد او است. ✔️ 🔸ذوالقرنین ساخت و خود در میان آن جا گرفت و دستور داد تا محفظه شیشه ای را به داخل بیاندازند، 🔹ذوالقرنین داخل آب قرار گرفت و در عمق دریا فرو رفت، روز چهلم کسی به شیشه کوبید و پرسید برای چه به عمق دریا آمدی❓ 🍃 گفت؛ میخواهم را ببینم. 👀 👤شخص گفت؛ این همان محلی است که علیه السلام در زمان 🌊 از آنجا عبور کرد و شیئی از دستش رها شد از آن ساعت تا به حال آن شیء در در حال فرو رفتن است و به انتهایی نرسیده است،❌ 🔸 ذوالقرنین طناب را کشید و نگهبانان او، شیشه را بالا کشیدند.✔️ *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* 🔻 🔹ذوالقرنین ،🧔 رومیان را با هم و تا مغرب زمین پیشروی کرد.✔️ ↩️ و شهر را به نام خویش بنا کرد ↩️و بعد به سوی لشکر کشید و بر 🔻 و 🔻 ، 🔻 و 🔻 دست یافت و بعد شروع به شهرها کرد.✔️ 🔸در منطقه مشغول شد.✔️ 🔹 ذوالقرنین بعد از سفر و فراغت از کار ، در بین مردمی دانشمندو با ایمان مشغول ادامه زندگی شد و در سن در بین همان قوم شد.⚰️ 🔸او را می‌نامیدند، چون بر وادی ظلمات و سرزمین روشنی ها 👣 گذاشت. 🔹 او را 👈🏻 و 👈🏻 ذوالقرنین می‌نامیدند.✔️ ادامه دارد..... _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 برگردنگاه‌کن پارت265 –تو بشین تو ماشین. نگاهی به موبایلش انداخت و سرش را تکان داد و داخل کیف
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 برگردنگاه‌کن پارت266 هلما در را پشت سرمان بست و با حرص زمزمه کرد: –همسایه‌های فضول. بالاخره دستم را رها کرد. آن قدر فشار داده بود که انگشت هایم به هم چسبیده و عرق کرده بود. با دست دیگرم انگشت هایم را ماساژ دادم و پرسیدم: –منظورشون از دکتر همون نامزدت بود؟! سکوتش وادارم کرد که سوال دوم را هم بپرسم. –دکترای چی داره؟ اصلا به تیپش نمیاد دکتر باشه، واقعا اون درس خونده؟! در را قفل کرد و کلید را برداشت. –مگه دکترا رو پیشونی شون نوشته؟ زمزمه کردم: –دکتر چاقو کِش ندیده بودیم که دیدیم. لابد دکترای دیوونه کردن ملت رو گرفته. دوباره عصبانی شد. –این چرت و پرتا رو از علی یاد گرفتی؟ من هم حرصم گرفت و گفتم: –لازم نیست کسی بهم بگه. کور که نیستم ساره رو دارم می‌بینم دیگه. کلید در را داخل کیفش گذاشت. –اون روز که با ساره اومده بودی، تو بین اون همه آدم، کسی مریض بود؟ ساره هم مشکلی نداره، کم کم که انرژی های منفی ازش دفع بشه حالش خوب میشه. نگاهی به اطراف انداختم. –ولی به نظر من شماها با این کاراتون انرژی منفی رو در حقیقت وارد بدنش می‌کنید نه این که خارج کنید. وارد آشپزخانه شد و کیفش را داخل یکی از کابینت ها گذاشت. –اگه انرژی منفیه پس چرا حالشون خوب میشه؟ چرا آرامش می‌گیرن؟ –شما به اونا تلقین می‌کنید. آرامششون مقطعیه. شوهر ساره می‌گفت ساره دو روز حالش بهتر می شه. تازه خوبم نمی شه یه کم بهتر میشه بعد دوباره همون آش و همون کاسه ست. بعدشم قرار نیست که همه حالشون بد بشه، بالاخره ظرفیت و شرایط روحی و جسمی آدما با هم فرق می‌کنه. طبق اون چیزی که من از مطالب جمع آوری شده‌ی امیرزاده خوندم؛ انرژی مثبت و منفی همون نور و ظلمته یا شر و بدیه یا شیطان و فرشته ست. شما ادعا می کنید که شیطان و ظلمت و بدی رو از بدن شخص بیرون می‌ریزید. این غیر ممکن و محاله! اصلا واسه این کار همچین روشی وجود نداره. –چرا؟ پوزخندی زدم. –چون این کار شما یعنی می خواید طرف رو عارف بالله کنید. یعنی به خدا خیلی نزدیکش کنید. کدوم یکی از شما نشونه‌های عارف رو داره؟ الان تو که مربی هستی و چندین ساله تو این کاری، به نظر خودت به خدا نزدیک شدی؟ شیاطین دیگه باهات کاری ندارن؟ روی مبل نشست. –خب، شاید به زمان بیشتری نیاز هست. من هم روی کاناپه نشستم. –درسته، دقیقا همون چیزی که علی نوشته بود. زمان زیاد و تدریجی، نه به یک باره. شماها می گید، با این کاراتون اگر کسی مریض باشه خوب میشه و اگر به این کلاسا ادامه بده دیگه مریض نمی شه، در حالی که این طور نیست. بزرگان دین هم مریض می شدن، دکتر می رفتن و دارو مصرف می‌کردن تا حالشون خوب بشه. –ولی کسایی بودن که حالشون خوب شده. –شاید بوده، ولی بعضیا هم بودن که پاشون خوب شده در عوض کمر درد گرفتن. رویش را برگرداند. –خب که چی؟ علی اینا رو یادت داده که بیای واسه من بلغور کنی؟ بی‌تفاوت به حرفش گفتم: – توی اون جزوه‌ها این رو هم نوشته بود که به خاطر این همه خدمتی که دارید به شیطان می‌کنید، خوب کردن بعضی بیماریا کمترین کاریه که ظلمت و شیاطین می تونن واسه شماها انجام بدن، که تازه اونم بیماری از بین نمی ره فقط انتقال پیدا می‌کنه. اون استاد شما هم با این کارا داره شما رو از خدا دور می‌کنه. دست هایش را روی سینه‌اش جمع کرد. –تو اگر استاد ما رو می‌شناختی این جوری در موردش نظر نمی‌دادی. لیلافتحی‌پور 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸 بگرد نگاه کن پارت267 با حرص گفتم: – من با چشمای خودم ساره رو دیدم. اون بیچاره داشت زندگیش رو می‌کرد. درسته سخت کار می‌کرد ولی زندگی خوبی داشت، شاد بود. شماها زدید زندگیش رو داغون کردید. نفسم را بیرون دادم و پرسیدم: –اصلا اون روز چه بلایی سرش اومد. چی کارش کردی؟ چطوری رفت خونه ش؟ بی‌تفاوت گفت: –دادم یکی از بچه‌ها بردش خونه ش. سرم را پایین انداختم و آرام گفتم: –خیلی شنیده بودم آدما خودشون خودشون رو بدبخت می کنن ولی تا آدم با چشم خودش نبینه باور نمی‌کنه. پوزخند زد. –همون تو خوشبخت شدی بسه. منم شنیده بودم طرف تو خیال زندگی می کنه‌ها ولی باورم نمی شد. تو توهّم خوشبختی داری، وگرنه با کسی که من سه سال باهاش زندگی کردم، کسی خوشبخت نمی شه. اصلا اون بلد نیست کسی رو خوشبخت کنه. نگاهش کردم. –نه، ربطی به علی نداره، خود منم با این کارام داشتم خودم رو بدبخت می‌کردم. اگه ساره این طوری نشده بود و منم سادگی نمی‌کردم و نمی اوردمش تو اون خونه، الان سر زندگیم بودم. من خودم باعث شدم الان این جا باشم. با بی فکری خودم. منم مثل تو همین الان می‌تونم بی‌فکری خودم رو گردن علی بندازم. دیگه اون به انصاف خود آدما بستگی داره. ولی باز خدا رو شکر که زود متوجه‌ی اشتبام شدم. سرش را کج کرد. –علی خوب شاگردی تربیت کرده، ساره می‌گفت خیلی بی‌زبونی. کجاست که ببینه فقط در عرض چند ماه این طوری زبون دراز شدی. اخم کردم. – حقم داری حرفام رو به حساب زبون درازی بذاری. شاید اگه نامزد علی نبودم حداقل به حرفام فکر می‌کردی. از حرفم خوشش نیامد و داد زد. –صدات رو ببر، بسه! اعصاب ندارما. یه جوری هی میگی نامز نامزد کسی نفهمه فکر می‌کنه نامزدت وزیری وکیلی چیزیه. مگه کی هست که... حرفش را بریدم. –هر کی که هست برای من عزیزترین کس زندگیمه، از وقتی باهم نامزد شدیم احساس خوشبختی می‌کنم. همین برام کافیه، نیازی به وزیر و وکیل هم ندارم، اون همه‌ی زندگیمه، این چیزا سرت میشه؟ این بار بلندتر فریاد زد. –دهنت رو ببند. من هم داد زدم. –خودت دهنت رو ببند. اصلا تو از زندگی ما چی می خوای؟ چرا پات رو از زندگی ما بیرون نمی‌کشی؟ ای کاش بلایی که سر ساره اومد سر تو میومد همه از دستت راحت می شدن. جلو آمد و کشیده‌ی محکمی نثارم کرد که در لحظه ساکت شدم. ولی به ثانیه نکشید که بلند شدم و موهای بلندش را در دستم گرفتم و تا خواستم بکشم آن چنان هولم داد که کنار مبل به پشت روی زمین افتادم و تا خواستم بلند شوم روی سینه‌ام نشست. –چه غلطی کردی؟ من هی می خوام باهات مدارا کنم، باز زبون درازی می‌کنی؟ یقه‌ام را گرفت و ادامه داد: –دفعه‌ی آخرت باشه‌ها، وگرنه یه جوری می زنمت که از جات بلند نشی. با دهان باز نگاهش می‌کردم. آن قدر سنگین بود که احساس خفگی کردم و به سرفه افتادم. بلند شد و کناری ایستاد. با خشم گفتم: –لیاقتت همون دکتر چاقو کشه، به هم خیلی میاید. به طرفم هجوم آورد و لگدی به پهلویم نواخت. –چی گفتی؟ هان؟! صدای گوشی‌اش باعث شد به طرف کانتر آشپزخانه برود. بعد از این که با تلفن حرف زد انگار آدم دیگری شد. با لبخند جلو آمد و دستش را به طرفم دراز کرد. –پاشو دیگه، خوشت میاد رو زمین ولو بشی؟ دستش را کنار زدم و در حال بلند شدن زمزمه کردم: –خدا شفات بده. لیلافتحی‌پور 🌸🌸🌸🌸🌸🌸