eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
245 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چهار گناه بدتر از خود گناه ___________ @masirsaadatee «» ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌
8.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️گنـــج عظیــــم⚜️ 🔖مدتی است یک چیزی میخواهم خدمتتان عرض کنم، قدر بدانید. بعد از نمازهای واجب، این عمل را انجام بدید... 🎙آیت الله ___________@masirsaadatee «» ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌
⚠️⚠️⚠️ 🔖دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲ قسمت اول برنامه زندگی پس از زندگی یک روز پیش از آغاز ماه مبارک رمضان پخش خواهد شد. چندی پیش زمزمه‌هایی مبنی بر تولید نشدن فصل جدید «زندگی پس از زندگی» منتشر شد؛ اما عباس موزون مجری و تهیه کننده این برنامه با برطرف کردن مشکلات توانست این برنامه را به آنتن برساند. زمان پخش این ویژه‌برنامه ۸۰  دقیقه‌ای هر روز حوالی ساعت ۱۷ و پیش از افطار اعلام شده است.  این برنامه به تهیه کنندگی و اجرای عباس موزون داستان های شنیدنی افرادی که خارج شدن از کالبد انسانی و سفر به عالم برزخ را تجربه کرده اند روایت می‌شود. در این برنامه مخاطبان مهمان روایت‌های شگفت انگیز تجربه‌گران مرگ تقریبی از عالم غیب در نقاط مختلف ایران و جهان می‌شوند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
‹✰‌📙›↫ #سرگذشت_ارواح_در_عالم_برزخ (قسمت ۱۹) 🔵قطعه آتش ☑️چند قدمی که از ماموران دور شدیم،به پشت سرم
‹✰͜͡📙›↫ (قسمت ۲۰) ✅از نیک پرسیدم: افراد در اینجا چگونه شناسایی میشوند؟ گفت: اسامی افرادیکه حق مردم را بر گردن دارند در دست مامورین است و پس از شناسایی مجرم از عبور او جلوگیری میکنند. ⁉️گفتم: تا کی باید اینجا بمانند؟ گفت : مدت توقف و گرفتاری آنها متفاوت است. برخی ماهها و برخی سالهای سال.. ⚠️با تعجب گفتم: مگر رسیدگی به پرونده ی حق الناس چقدر طول میکشد؟ نیک گفت: در اینجا عدل خدا حاکم است و از مظلوم حق ظالم را میگیرد مگر اینکه خود مظلوم از گناه ظالم بگذرد. اگر از گناه ظالم نگذرند از نیکیهای ظالم به مظلوم میدهند تا راضی شود و اگر ظالم کار نیکی نداشت از گناههای مظلوم به ظالم میدهند تا مظلوم راضی شود. 🔰با شنیدن این سخنان ترس و اضطرابم بیش از پیش شد. ولی چون چاره ای نبود به نیک گفتم: بیا برویم. ⛔️سراشیبی را پیمودیم و به گذرگاه مرصاد قدم گذاشتیم.چیزی نگذشت که خود را در مقابل مامورین الهی دیدم. ❌در یک آن با اشاره ی یکی از انها زنجیر ضخیمی به گردنم انداخته شد  و بدون اینکه کوچکترین مهلتی بدهند تا از آنها سوال کنم کشان کشان مرا از جاده بیرون بردند... ❎بی جهت دست و پا میزدم تا شاید از دست آنها خلاصی پیدا کنم. اما تلاشهایم بی فایده بود. از نیک خواستم از آنها بپرسد علت کارشان را. ولی نیک بدون اینکه سوالی از آنها بپرسد نزد من آمد و گفت: خوب فکر کن چه کرده ای. این مامورین بی جهت کسی را گرفتار نمیکنند. 💠کمی فکر کردم و یادم آمد که پولی از همسایه ام قرض گرفته بودم  که به علت مسافرتی که پیش آمد و بعد از آن مریضی که منجر به مرگم شد ،نتوانستم آن را برگردانم. این را به نیک گفتم و پرسیدم : حالا چه کار کنیم؟ 🌹نیک اندکی فکر کرد و گفت: اگر بتوانی به خواب بستگانت بروی و از آنها بخواهی تا قرضت را ادا کنند امیدی به نجاتت هست وگرنه همینطور اسیر خواهی ماند. ☘با کمک نیک به خواب پسر بزرگم رفتم و از او خواستم تا قرضم را ادا کند. 🍃همانطور که منتظر جواب بستگانم بودم شخصی را دیدم که زنجیر آتشینی🔥 بر کمر داشت و پیوسته به این سو و آن سو میگریخت و فریاد میزد : وای بر من ! اموالی که با گناه به دست آوردم اینگونه مرا گرفتار کرد در حالیکه وارثانم آن را در راه خدا انفاق کردند و به سعادت رسیدند... ⚔کمی آن طرفتر هم عده ای به شخصی حمله ور شده بودند و از او مطالبه ی حقشان را میکردند. 🔴با دیدن این صحنه های وحشتناک به فکر فرو رفتم و با خود گفتم: اگر میدانستم حقوق مردم تا این حد مهم و نابخشودنی است تا زنده بودم در برخورد با مردم و معامله و حتی شهادت دادن و صحبت کردن با آنها نهایت دقت را به عمل می آوردم... 🔷آنگاه از شدت ناراحتی فریاد زدم: وای از این راه که براستی گذرگاه بدبختی و فلاکت است... در این هنگام ماموران به سراغم آمدند و زنجیرها را از گردنم باز کردند. 🔶اول فکر کردم بخاطر فریادم بوده ولی بعد نیک مرا با خوشحالی در آغوش گرفت و گفت: بیا برویم . قرضت ادا شد... 🔵نبرد سرنوشت ساز! ♦️بعد از گذر از گذرگاه سخت و طاقت فرسای مرصاد کمی که جلو رفتیم چشمم به هیکل سیاه و عجیبی در وسط جاده افتاد. 🔘وقتی جلوتر آمدیم او را شناختم.گناه بود با هیکلی کوچکتر و لاغرتر و لباسی عجیب! ✅همدوش نیک تا چند قدمی او رفتیم. او با چهره ای خشن و بوی متعفن و چشمانی خون گرفته در حالیکه شمشیری مانند اره بر دوش گرفته بود  با غضب به من مینگریست. 🔆نیک ایستاد و من هم پشت سر او ایستادم.. نیک مهربانانه به من نگاه کرد و گفت خودت را برای نبرد با گناه آماده کن! ❓با وحشت و ترس و تعجب گفتم: جنگ؟ برای چه؟ 🌹نیک که متوجه ترس من شده بود  گفت: در این سفر و در اینجا،اولیای خدا،مومنین و انساهای خوب و پاک و ..نباید بترسند. از سخنان نیک قوت قلب گرفتم ،از او پرسیدم: جنگ با دست خالی در برابر کسی که مسلح هست غیر ممکن است! 🔰نیک گفت: نگران نباش فرشته ای الهی تو را تجهیز خواهد کرد. به نیک گفتم: تو چه میکنی؟ گفت: من تو را آماده و تشویق میکنم.. 🌟 سپس دستم را فشرد و گفت: گناه پس از آنکه در گذرگاه ارتداد و و جاده های انحرافی و ... از تو ناامید شد این بار با تمام قوا جلوی تو ایستاده،او اینبار لباس دنیا را برتن کرده و شمشیر شهوات را در دست گرفته. 🍂 مواظب دندانه های شمشیرش که هرکدام نشانه ی یکی از شهوات است و بسیار برنده و تیز میباشد ،باش که اگر یکی از انها به تو اصابت کند در مسیر به مشکل میخوریم... ✍ ... ┈───╌❆ - ❆╌───┈ 🍀"~•ʝσɨŋ ✰͜͡🦋› ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌
💢اعمال شب اول مـ🌙ـاه رمضان💢 ⤵️ شب اول در آن چند عمل است↯ ❶ آنكه طلب هلال كند و بعضى استهلال اين ماه را واجب دانسته‌اند ❷ زمانی که هلال ماه مبارک رمضان مشاهده شد رو به قبله كند و دست‌ها را به آسمان بلند كند و خطاب كند هلال را و بگويد: 《رَبّى وَ رَبُّکَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمينَ اَللّهُمَّ اَهِلَّهُ عَلَيْنا بِالاْمْن وَالاِْيمانِ وَالسَّلامَةِ وَالاِْسْلامِ وَالْمُسارَعَةِ اِلى ما تُحِبُّ وَ تَرْضى اَللّهُمَّ بارِکَ لَنا فِى شَهْرِنا هذا وَارْزُقْنا خَيْرَهُ وَعَوْنَهُ وَاصْرِفْ عَنّا ضُرَّهُ وَ شَرَّهُ وَ بَلاَّئَهُ وَ فِتْنَتَهُ》 پروردگار من و پروردگار تو خدا پروردگار جهانيان است خدايا اين ماه را بر ما نو كن با امنيت و ايمان و سلامتى و اسلام و پيشى گرفتن به آنچه تو دوست دارى و خوشنود شوى خدايا برکت ده به ما در اين ماه و خير و خوبى و کمک آن را روزى ما كن و بگردان از ما زيان اين ماه و شر و بلا و فتنه‌اش را ⬅️ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چون هلال ماه رمضان را رؤیت می‌کرد روى شریف را جانب قبله می‌کرد و می‌فرمود: 《اَللّٰهُمَّ أَهِلَّهُ عَلَیْنَا بِالْأَمْنِ وَالْإِیمَانِ وَالسَّلامَةِ وَالْإِسْلامِ وَالْعَافِیَةِ الْمُجَلَّلَةِ وَ دِفَاعِ الْأَسْقَامِ وَالرِّزْقِ الْوَاسِعِ وَالْعَوْنِ عَلَى الصَّلاةِ وَالصِّیَامِ وَالْقِیَامِ وَ تِلاوَةِ الْقُرْآنِ اَللَّهُمَّ سَلِّمْنَا لِشَهْرِ رَمَضَانَ وَ تَسَلَّمْهُ مِنَّا وَ سَلِّمْنَا فِیهِ حَتَّى یَنْقَضِیَ عَنَّا شَهْرُ رَمَضَانَ وَ قَدْ عَفَوْتَ عَنَّا وَ غَفَرْتَ لَنَا وَ رَحِمْتَنَا》 ❸ غسل هر کسی در شب اول ماه رمضان غسل کند تا ماه رمضان آینده‏ خارش بدن به او نرسد و نیز غسل کند در نهر جاری و همچنین سه کف آب بر سر بریزد تا ماه رمضان آینده‏ با طهارت معنوى باشد ❹ زیارت امام حسین علیه‌السلام که گناهانش ریخته شود و ثواب حجّاج و عمره‌گزاران آن سال را دریابد ❺ از مستحبات شب اول ماه رمضان خواندن دعای جوشن کبیر است ❻ خواندن دعاهای وارده مخصوصاً دعای چهل و چهارم صحیفه سجادیه در این شب سفارش شده است: 《اَلْحَمْدُللهِ الّذِی هَدَانَا لِحَمْدِهِ وَ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ لِنَکُونَ لِاِحْسَانِهِ》 ❼ دو رکعت نماز بگزارد و در هر رکعت ‌سوره «حمد» و سوره «انعام» را بخواند و از خدا بخواهد تا او را کفایت کند و از دردها و آنچه می‌ترسد نگهداری کند ❽ بعد از نماز مغرب دست‌ها را بلند کند و بخواند دعای وارده از امام جواد علیه‌السلام 《اَللّٰهُمَّ یَا مَنْ یَمْلِکُ التَّدْبِیرَ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ یَا مَنْ》 برای اعمال بیشتر شب اول ماه رمضان و خواندن کامل دعاهای وارده به مفاتیح الجنان مراجعه شود حلـ🌙ـول ماه مبارک رمضان✨ بر شما بندگان خوب خدا مبارک °❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀° ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ                      کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ ➯ @masirsaadatee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_دویست_وبیست_وهفتم 🔻 #نزول_مائده_آسمانی 🔹عیسی به منظور #ترویج_افکار خود
📘 📖 📝 🔻 🔹حضرت عیسی که برنامه و 🏜 از دستورهای دینش بود،☝️🏻 در یکی از سیاحتهای خود، با یکی از دوستانش👤 که بود و همواره در کنارش دیده می شد، به راه افتادند، و به دریا 🌊رسیدند. 🔸 آن حضرت با 😌خالص و راستین گفت؛ ✨بسم اللّه✨ سپس بر روی آب حرکت کرد، بی آنکه غرق شود.😧 👤آن شخص کوتاه قد وقتی که حضرت را دید که بر روی آب راه می رود، با ، گفت؛ ✨بسم اللّه✨ و سپس بر روی آب 🌊به راه افتاد، بی آنکه غرق بشود، تا به حضرت عیسی رسید. 😌 او را گرفت و با خود گفت: «☝️🏻این عیسی است که بر روی آب، گام برمی دارد، من نیز روی آب 💧حرکت می کنم. 👈🏻 بنابراین. حضرت چه برتری بر من دارد؟🤨 ⬅️همان دم زیر پایش بی قرار شد و در آب فرو رفت. 🗣فریاد زد؛ «✋🏻ای روح اللّه ! دستم به دامنت، مرا بگیر و از غرق شدن 😭». 🌿چه گفتی؟🤔 👤مرد گفت؛ گفتم؛ ☝️🏻 این روح اللّه است که بر روی آب می رود و من نیز بر روی آب می روم. بنابراین چه فرقی بین ما هست😏، مرا فرا گرفت.😔 🌿حضرت فرمود؛ «تو خود را (بر اثر ) در مقامی که خدا آن را برای تو قرار نداده❌، نهادی😒. خداوند بر تو غضب کرد، اکنون از آنچه گفتی، 🤲🏻 .» ☝️🏻او کرد. آنگاه به ای که خدا برایش قرار داده بود بازگشت. 🔹روزی حضرت عیسی همراه در سیر و سیاحت خود به روستایی 🏘رسیدند، در آنجا متوجه شدند که 👥و 🕊 و 🐎، همه به طور عمومی . 🌻 حضرت به همراهان گفت؛ ☝️🏻معلوم است که به ☄ الهی گرفتار شده اند، ☝️🏻چون بتدریج نمرده اند تا یکدیگر را خاک کنند. 👥 از عیسی خواستند تا آنها را زنده کند. ☝️🏻و آنها را پرسیده تا از کردار آنها درس📚 بگیرند. ✨حضرت از درگاه خواست🤲🏻 تا آنها را کند. از جانب آسمان به او ندا شد که؛ 🌿«آنان را صدا بزن.»🌿 ⏪بعد از زنده شدن یکی از آنها حضرت فرمود؛ وای به حال شما، چه بوده است؟🤨 👤فردی که زنده شده بود گفت؛ ما را مشمول عذاب الهی کرد. 1 -👈🏻 پرستش طاغوت 2 - 👈🏻دلبستگی به دنیا و ترس اندک😥 از خدا 3 - 👈🏻آرزوی دور و دراز 4 - 👈🏻غفلت و سرگرمی به بازیهای دنیا🌏. 🔸و سؤالاتی بین حضرت و آن مرد ردّ و بدل شد. ☝️🏻در نهایت حضرت از او پرسید؛ «وای به حال شما! 😔چه شد که غیر از تو، شخص دیگری از این هلاکت کنندگان با من سخن نگفت🤔؛ 👤گفت؛ «ای روح خدا! دهان همه آنها با 🔥 بسته شده و آنها به دست فرشتگان خشن گرفتار می باشند و...» ✨حضرت به حواریون رو کرد و فرمود؛ ✋🏻«ای دوستان خدا! خوردن نان🍞 خشک با نمک زبر و خشن و خوابیدن بر روی های آلوده، بسیار بهتر است اگر همراه عافیت و دنیا 🌏و آخرت باشد.» ادامه دارد..... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗تسبیح فیروزه ای💗 قسمت 55 اینقدر خسته بودم که خوابم برد رضا: رها جان ،خانومم ( چشمام ن
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗تسبیح فیروزه ای💗 قسمت56 (انگار حکم جونمو از من میخواست، چند لحظه پیش دلم میخواست ای کاش اون موقع کنار بی بی زینب بودمو همراهیش میکردم ،ولی راست میگفت،حرف و عمل با هم فرق میکنه ،من که دلم به رفتن رضا نرم نمیشه ،چطور اون فکر اومد سراغم ) چشمامو بستم و رو به سمت حرم کردم : یا امام رضا، من رضای خودمو به تو میسپارم اگه ضامنش میشی که به نزد من برگردونیش،خودت حکم رفتنش و صادر کن دستای رضا اشکای صورتمو پاک میکرد - رضا چه سخته بین حرف و عمل یکی باشی ،چه سخته از یه طرف دلت بخواد همراه بی بی باشی ،از یه طرف دلت نیاد عشقتو راهی این سفر کنی رضا پیشونیمو بوسید : الهی قربون اون دلت بشم ،دستت درد نکنه که دعا کردی برام زمان برگشت رسیده بود و دل کندن از این بهشت درد آور ای کاش میشد هر موقع دلتنگت میشدم مثل این کبوترای حرم پرواز میکردم و میاومدم روی گنبدت مینشستم و یه دل سیر نگاهت میکردم افسوس که هیچ چیزی امکان پذیر نیست آقا جان باز بطلب ،بیایم به پابوست اما دفعه بعد سه نفری حالم زیاد خوب نبود ،سرمو تکیه داده بودم به شیشه ماشین و بیرون تماشا میکردم که کم کم خوابم برد چشمامو باز کردم دیدم همه جا تاریکه به عقب نگاه کردم ،نرگس و آقا مرتضی هم خواب بودن... - رضا جان ،بزن کنار یه کم استراحت کنی رضا: نه فعلن که هنوز چشمام خسته نشده یه کم جلوتر ایستادیم برای نماز و شام دوباره حرکت کردیم نزدیکای ظهر بود که رسیدیم عزیز جون هم به بهونه نگرفتن عروسی یه مهمونی تدارک دید بابا و مامان و هانا هم اومده بودن از یه طرف خیلی خوشحال بودم ،زندگیمون شروع شده ،از طرفی نگران ... چند ماهی گذشت و به خاطر کار رضا ،هر چند وقت باید میرفت سمت مرز مأمویت ، دوریش خیلی سخت بود ولی برای امنیت و آرامش کشور باید میرفت ،هر دفعه که میخواست بره احساس میکردم نکنه داره میره سوریه ولی داره بهونه میاره باز به خودم میگفتم امکان نداره رضا بدون خبر بره دوهفته ای میشد که مرتضی رفته بود مأموریت من هم هر روز میرفتم کانون و سرمو با بچه ها گرم میکردم روزی سه چهار بار رضا زنگ میزد برام چون از نگرانیم باخبر بود،میدونست که چقدر سخته این جدایی ها... به مناسبت روز مادر از طرف آموزش و پرورش یه مراسمی گرفته بودند که از بچه ها میخواست تا شعر مادر رو بخونن من با کمک مریم خانم خیلی زحمت کشیدیم تا بچه ها بتونن همراه آهنگ بخونن . روز آخر تمرین بود واقعن بچه ها با استعداد بودن... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸