⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_هشتادو_هشتم 🔻 #فرزندان_یعقوب_علیه_السلام 🔹یعقوب دارای #12_فرزند و آن
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖
📝 #پارت_هشتادو_نهم
🔻 #نسبت_عیص_و_یعقوب_علیه_السلام
📝نوشتهاند؛
چون #ابراهیم به سن #کهولت رسید به « #لعاذر» که #سرپرستی_خانواده او را به عهده داشت سفارش کرد که برای پسرش اسحاق از کنعانیان که در فلسطین بودند همسری🧕🏻 انتخاب نکند❌
↩️و #همسر_او_را_ازمیان عشیره و فامیل خود او انتخاب کند✔️
👤 و «لعاذر» نیز #طبق_وصیت_ابراهیم « #رفقه» دختر🧕🏻 « بتوئیل بن ناحور» را برای وی به همسری گرفت✔️
و خداوند از وی #دو_پسر🧑 به اسحاق عطا نمود به نامهای #عیص و #یعقوب که هر دو در یک زمان با همدیگر به دنیا آمدند.✔️
🧔🏻 #اسحاق👈🏻 #عیص را بیشتر از یعقوب دوست میداشت💕
🧕🏻 و #رفقد به👈🏻 #یعقوب بیشتر علاقه داشت.💕
🔸 #عیص پس از اینکه بزرگ شد به نزد #عمویش_اسماعیل رفت و #دختر_او_را که نامش « #بسمة» بود به همسری برگزید،✔️
🔹 و #یعقوب نیز برای ازدواج به مسافرت راهی شد تا به نزد #دائی_خود « لیان بن بتوئیل» رفت و #دخترش « #لیا» را به همسری گرفت✔️
↩️ و وقتی که «لیا» از دنیا رفت، خواهر او « #راحیل» را به همسری برگزید.✔️
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-
🔻 #علت_مسافرت_یعقوب_به
#سوی_دایی_خود
🔹 #یعقوب پیش پدرش اسحاق رفت و گفت؛
✨ پدر جان #شکایت عیص برادر خود را نزد تو آوردهام،
☝🏻و از زمانیکه #پیشگویی کردی که ↘️
🔻 #نسل_پاکی👨👩👧👦 به من عطا میشود و
🔻 #مال_فراوانی بدست می آورم
↩️ به من #حسادت_میکند و با #زخم_زبان متعرض من میگردد😟 و به من #طعنه میزند
☝🏻 تا جایی که
#رفاقت ما👈🏻 #فراموش_شده و
#محبت برادریمان👈🏻 #گسسته_شده است.😔
🔸 #اسحاق که از جدایی و تیرگی روابط دو برادر غم انگیز شده بود😔 به یعقوب گفت؛
✨ ای نور دیده من، میبینی که دیگر پیر شدهام و مرگ بزودی گریبانگیر من میشود.
😥 #میترسم که پس از مرگ من، برادرت به مخالفت علنی با تو بپردازد و با حیله گری زمام تو را بدست گیرد.
👈🏻 پس #چاره_کار تو این است که به سرزمین «فدام آرام» در خاک عراق #رهسپار_گردی و به نزد دایی خود بروی و یکی از دختران🧕🏻 او را به همسری بگیری.
🤲🏻 #امیدوارم که زندگی تو شیرین تر از برادرت گردد و خدا تو را با دیده حمایت بنگرد و با عنایت خود تو را حفظ نماید.
ادامه دارد....
_☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
↬@masirsaadatee↫
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°