🔷 #داستانهای_اخلاقی 📖
✍🏻روزی حضرت عیسی (علیه السلام) از صحرایی🏜️ میگذشت.
در راه به #عبادتگاهی🕌 رسید که
#عابدی در آن جا زندگی می کرد. #حضرت با او مشغول سخن گفتن شد.
♦️در این هنگام #جوانی👱🏻♂ که به کارهای #زشت و #ناروا مشهور بود😧 از آن جا گذشت.
🔸وقتی #چشمش👀 به #حضرت_عیسی (علیه السلام) و مرد #عابد افتاد....
😥پایش #سست شد و از رفتن باز ماند و همان جا ایستاد و گفت: 👇🏻
🤲🏻 #خدایا من از کردار زشت خویش #شرمندهام. 😔😓
اکنون اگر #پیامبرت مرا ببیند و #سرزنش کند، چه کنم؟😥
😢 #خدایا! #عذرم را #بپذیر و #آبرویم را #مبر.‼️😔🤲🏻
👤مرد #عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت:.....
🤲🏻 خدایا مرا در #قیامت با این #جوان👱🏻♂ گناه کار #محشور_مکن. 😩
❇️در این هنگام.......👇🏻
🌹 #خداوند به #پیامبرش #وحی فرمود که به این #عابد بگو: 👇🏻
💢ما دعایت را #مستجاب کردیم و تو را با این جوان👱🏻♂ #محشور نمیکنیم، ✋🏻
☝️🏻 #چرا_که او به دلیل #توبه و #پشیمانی، اهل #بهشت🏞 است
و تو به دلیل #غرور و #خودبینی، اهل #دوزخ.🏜
📚 کیمیای سعادت، جلد اول
_☀️ 🌤 🌥 ☁️ _
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
🔷 #داستانهای_اخلاقی 📖
✍🏻روزی حضرت عیسی (علیه السلام) از صحرایی🏜️ میگذشت.
در راه به #عبادتگاهی🕌 رسید که
#عابدی در آن جا زندگی می کرد. #حضرت با او مشغول سخن گفتن شد.
♦️در این هنگام #جوانی👱🏻♂ که به کارهای #زشت و #ناروا مشهور بود😧 از آن جا گذشت.
🔸وقتی #چشمش👀 به #حضرت_عیسی (ع) و مرد #عابد افتاد....
😥پایش #سست شد و از رفتن باز ماند و همان جا ایستاد و گفت: 👇🏻
🤲🏻 #خدایا من از کردار زشت خویش #شرمندهام. 😔😓
اکنون اگر #پیامبرت مرا ببیند و #سرزنش کند، چه کنم؟😥
😢 #خدایا! #عذرم را #بپذیر و #آبرویم را #مبر.‼️😔🤲🏻
👤مرد #عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت:.....
🤲🏻 خدایا مرا در #قیامت با این #جوان👱🏻♂ گناه کار #محشور_مکن. 😩
❇️در این هنگام.......👇🏻
🌹 #خداوند به #پیامبرش #وحی فرمود که به این #عابد بگو: 👇🏻
💢ما دعایت را #مستجاب کردیم و تو را با این جوان👱🏻♂ #محشور نمیکنیم، ✋🏻
☝️🏻 #چرا_که او به دلیل #توبه و #پشیمانی، اهل #بهشت🏞 است
و تو به دلیل #غرور و #خودبینی، اهل #دوزخ.🏜
📚 کیمیای سعادت، جلد اول
#دختر_فاطمی
_☀️ 🌤 🌥 ☁️ _
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
🔷 #داستانهای_اخلاقی 📖
✍🏻روزی حضرت عیسی (علیه السلام) از صحرایی🏜️ میگذشت.
در راه به #عبادتگاهی🕌 رسید که
#عابدی در آن جا زندگی می کرد. #حضرت با او مشغول سخن گفتن شد.
♦️در این هنگام #جوانی👱🏻♂ که به کارهای #زشت و #ناروا مشهور بود😧 از آن جا گذشت.
🔸وقتی #چشمش👀 به #حضرت_عیسی (ع) و مرد #عابد افتاد....
😥پایش #سست شد و از رفتن باز ماند و همان جا ایستاد و گفت: 👇🏻
🤲🏻 #خدایا من از کردار زشت خویش #شرمندهام. 😔😓
اکنون اگر #پیامبرت مرا ببیند و #سرزنش کند، چه کنم؟😥
😢 #خدایا! #عذرم را #بپذیر و #آبرویم را #مبر.‼️😔🤲🏻
👤مرد #عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت:.....
🤲🏻 خدایا مرا در #قیامت با این #جوان👱🏻♂ گناه کار #محشور_مکن. 😩
❇️در این هنگام.......👇🏻
🌹 #خداوند به #پیامبرش #وحی فرمود که به این #عابد بگو: 👇🏻
💢ما دعایت را #مستجاب کردیم و تو را با این جوان👱🏻♂ #محشور نمیکنیم، ✋🏻
☝️🏻 #چرا_که او به دلیل #توبه و #پشیمانی، اهل #بهشت🏞 است
و تو به دلیل #غرور و #خودبینی، اهل #دوزخ.🏜
📚 کیمیای سعادت، جلد اول
#دختر_فاطمی
_☀️ 🌤 🌥 ☁️ _
@masirsaadatee
ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑
مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹