eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
245 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷 📖 ✍🏻روزی حضرت عیسی (علیه السلام) از صحرایی🏜️ می‌گذشت. در راه به 🕌 رسید که در آن جا زندگی می کرد. با او مشغول سخن گفتن شد. ♦️در این هنگام 👱🏻‍♂ که به کارهای و مشهور بود😧 از آن جا گذشت. 🔸وقتی 👀 به (علیه السلام) و مرد افتاد.... 😥پایش شد و از رفتن باز ماند و همان جا ایستاد و گفت: 👇🏻 🤲🏻 من از کردار زشت خویش . 😔😓 اکنون اگر مرا ببیند و کند، چه کنم؟😥 😢 ! را و را .‼️😔🤲🏻 👤مرد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت:..... 🤲🏻 خدایا مرا در با این 👱🏻‍♂ گناه کار . 😩 ❇️در این هنگام.......👇🏻 🌹 به فرمود که به این بگو: 👇🏻 💢ما دعایت را کردیم و تو را با این جوان👱🏻‍♂ نمی‌کنیم، ✋🏻 ☝️🏻 او به دلیل و ، اهل 🏞 است و تو به دلیل و ، اهل .🏜 📚 کیمیای سعادت، جلد اول _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
🔷 📖 ✍🏻روزی حضرت عیسی (علیه السلام) از صحرایی🏜️ می‌گذشت. در راه به 🕌 رسید که در آن جا زندگی می کرد. با او مشغول سخن گفتن شد. ♦️در این هنگام 👱🏻‍♂ که به کارهای و مشهور بود😧 از آن جا گذشت. 🔸وقتی 👀 به (ع) و مرد افتاد.... 😥پایش شد و از رفتن باز ماند و همان جا ایستاد و گفت: 👇🏻 🤲🏻 من از کردار زشت خویش . 😔😓 اکنون اگر مرا ببیند و کند، چه کنم؟😥 😢 ! را و را .‼️😔🤲🏻 👤مرد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت:..... 🤲🏻 خدایا مرا در با این 👱🏻‍♂ گناه کار . 😩 ❇️در این هنگام.......👇🏻 🌹 به فرمود که به این بگو: 👇🏻 💢ما دعایت را کردیم و تو را با این جوان👱🏻‍♂ نمی‌کنیم، ✋🏻 ☝️🏻 او به دلیل و ، اهل 🏞 است و تو به دلیل و ، اهل .🏜 📚 کیمیای سعادت، جلد اول _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
🔷 📖 ✍🏻روزی حضرت عیسی (علیه السلام) از صحرایی🏜️ می‌گذشت. در راه به 🕌 رسید که در آن جا زندگی می کرد. با او مشغول سخن گفتن شد. ♦️در این هنگام 👱🏻‍♂ که به کارهای و مشهور بود😧 از آن جا گذشت. 🔸وقتی 👀 به (ع) و مرد افتاد.... 😥پایش شد و از رفتن باز ماند و همان جا ایستاد و گفت: 👇🏻 🤲🏻 من از کردار زشت خویش . 😔😓 اکنون اگر مرا ببیند و کند، چه کنم؟😥 😢 ! را و را .‼️😔🤲🏻 👤مرد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت:..... 🤲🏻 خدایا مرا در با این 👱🏻‍♂ گناه کار . 😩 ❇️در این هنگام.......👇🏻 🌹 به فرمود که به این بگو: 👇🏻 💢ما دعایت را کردیم و تو را با این جوان👱🏻‍♂ نمی‌کنیم، ✋🏻 ☝️🏻 او به دلیل و ، اهل 🏞 است و تو به دلیل و ، اهل .🏜 📚 کیمیای سعادت، جلد اول _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ @masirsaadatee ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_چهل_و_ششم 🔻 #حضرت_صالح_علیه‌السلام 🌸ای خدای خالق بی نقص و عیب 🍃ای
📘 📖 📝 🔻 🌸از خداوند سزای داوری 🍃 یافت صالح منصب پیغمبری 🌸شانزده بگذشته بود او را ز سال 🍃گشت پیغمبر ز سوی ذوالجلال 🔹در آن هنگام صالح را در حالی که بیشتر نداشت و از این جهت که 👈🏻 نسبت به همه آنان و 👈🏻 از جهت حلم و 👈🏻 از جهت عقل از ایشان بود ✨به برگزید.✅ 🔸 صالح شروع به کرد، و آنان را به و خدای یکتا 🗣️ و در جهت ارشاد آنان چنین خاطرنشان کرد؛ 🍃✨ شما را از خلق کرده و به وسیله شما زمین🌎 را ساخته است✔️ و شما را روی زمین جای داد و ساخته است و و نعمتهای خود را بر شما کرده است.✅✨ ↩️سپس آنان را کرد که🗿 را و خدای یکتا را ستایش کنند، ☝🏻 بت مالک نفع و ضرری نیست❌ و شما در هر چیز به هستید.✅ 🔹 ارتباط خویشاوندی و قرابت خود را با آنان، خاطرنشان کرد و گفت؛ 🍃✨شما، و من هستید و من خیر و شما را می خواهم و سوئی در دل ندارم،✋🏻 سپس صالح از آنان خواست از خدا کنند🤲🏻 و از که مرتکب شده اند نمایند، ✔️✨ ↩️زیرا خدا به آنکس که او را نزدیک است و درخواست را پاسخ می دهد و هرکس به سوی او بازگردد می کند و او را می پذیرد.✔️ 🔹صالح سخنان خود را به بیان کرد و آنها را نمود ولی دلهای آنان در پرده و نخوت قرار گرفته بود و چشمهایشان در رؤیت آیات خدا شده بود☹️ ↩️ لذا را 😑شدند و دعوت او را به باد 😏 گرفتند و سپس او را کردند و گفتند؛ 👥 صالحی که و برخوردار است غیرممکن است که این و از او زده شود.😏 🔸 ، او را مخاطب قرار داده و گفتند 👥:ای صالح، ما بیش از این تو را و می دانستیم. آثار خیر از سیمای تو و و در تو بود.✅ ما تو را برای با حوادث احتمالی روز مبادا می دانستیم تا این حوادث با تو و مشکلات ما با تو مرتفع شود.👌🏻 ↩️ ولی افسوس که اکنون به افتادی و می زنی❗️این چه کاری است که از ما می خواهی⁉️و ما را از خدایان پدران خود می کنی و عقایدی را که با آن بزرگ شده ایم کنار بگذاریم⁉️ ↩️خلاصه ما به تو . ما پدران خویش را به خاطر تو رها نمی کنیم و هرگز متمایل به و تو نمی شویم. 😑 🔹صالح قوم را از مخالفت با خویش داشت و رسالت خود را در میان آنان آشکار ساخت،✔️ را به خاطرشان آورد و از و خدا آنان را بیم داد و به ایشان گفت؛ 🍃 من در دعوت خود برای خود در نظر نگرفته‌ام✋🏻 🍃 و انتظار ندارم،✋🏻 🍃 و عاشق نیستم،✋🏻 🍃 و از شما نمی خواهم،✋🏻 مُزد من به عهده جهانیان است.✅✨ ادامه دارد...... _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_چهل_و_هشتم 🔻 #شتر_صالح 🔹روزی #صالح رو به #قوم_ثمود فرمود؛ 🍃 من از #خ
📘 📖 📝 🔻 ........ تمام به خاطر 🐪 از او می‌ترسیدند و با دیدنش فرار می کردند. 🔹بی تردید، صالح که سالیان دراز اصرار قوم خود را بر ، و آنان را به خاطر داشت ☝🏻 آنگاه که حجت وی بر ضد بت پرستان🗿 آشکار گردد، آنان را ناراحت می سازد و از برهان صالح به می افتند😨 و آنگاه که گواه رسالت او گشت✔️ 🔻 و 🔻 مخفی آنان 👈🏻 می گردد و از دیدن او عصبانی می شوند😡، ☝🏻لذا که مردم دست به این شتر🐪 بزنند، همین نگرانی وی را ساخت قوم خود را از کشتن این حیوان برحذر دارد و از این بابت بود که صالح به آنان گفت؛ ✨«از این شتر🐪 که است استفاده کنید و به او »✋🏻.✨ 🔸 مدتها به چرا مشغول بود و به نوبه خود می نوشید بطوری که یک روز آب می نوشید و روز دیگر از صرف آب خودداری می‌نمود. 🔹جای تردید نیست، که و ، عده ای را متوجه صالح می کرد، و با مشاهده این شتر 👈🏻 ، و کردند که صالح در خود است.✔️ 🔸 ، بت‌پرستان🗿 را و که دولت آنان نابود و .😰 🔹 به آن دسته که افکارشان به سوی صالح سوق داده شده بود گفتند؛ 👥:آیا شما می دانید که صالح ⁉️ ☘️ یاران صالح می گفتند؛ آری❗️ ما به او آورده ایم. ✔️ ↩️اما با شنیدن این پاسخ، از و 🗿 کاسته نشد، ☝🏻 از روی بر خود ورزیدند و به ⬅️ و ⬅️ پیروان صالح پرداختند و گفتند؛ 👥:ما نسبت به آنچه شما ایمان آورده اید، .✔️ 🔸همانگونه که گفته شد هیبت شتر صالح🐪، شترهای آنان را رم می داد و با وجود این شتر مخالف بودند و چه بسا آنگاه که مردم احتیاج فراوان به آب💧 داشتند، شتر آب نوشیدن خود را به آنان نمی‌داد و از آب استفاده کنند و همین عمل شتر، و و آنان با صالح، آنان را ناگزیر می ساخت تا صالح را از بین ببرند✔️ ☝🏻 -متوجه_شدند، این معجزه، قلوب💕 مردم را به صالح می‌کند و مردم را به او میسازد، و که معتقدین به صالح و یاوران و .✔️ 🔹 همه این دست به دست هم داد و تا شتر🐪 را کنند و برخلاف سفارش صالح و عواقبی که از آزار و اذیت این حیوان برای آنان گفته بود، گرفتند❗️ 🔸 فکر می کردند که این حیوان و برای⏪ حکومت آنان است، ☝🏻 لذا پس از تفکر و تفحص تصمیم به حیوان گرفتند ولی از کشتن آن بر جان خود داشتند و موقعی که تصمیم قتل آن را می گرفتند، به علت 😰، از فکر خود می شدند و عقب نشینی می کردند و کسی بر👈🏻 آن عمل را نمی‌کرد. ادامه دارد..... _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_پنجاه 🔻 #مکر_زنان_در_کشتن_شتر_صالح 🔹مدت زیادی، روح ناپاک #قوم_صالح،
📘 📖 📝 🔻 🔹آنگاه که 🐪 ، صالح به آنان گفت؛ 🍃من شما را از آزار و اذیت این حیوان بر حذر داشتم✋🏻 ولی شما دست خود را به این حرام، آلوده کردید و در منجلاب این فرو رفتید😕 ↩️از امروز فقط ، به دنبال بروید، اگر آن را آوردید، عذاب از شما دور می شود،✔️ ☝🏻وگرنه دچار می شوید،⚠️ 🔍 برای یافتن بچه شتر ماند.🤷🏻‍♂️ 🔸«صالح به آنان گفت؛ 🍃 دیگر زندگی کنید، فردا می شود و بعد و روز سوم می شود».😱 🔹صالح گفت؛ 🍃 فقط در خانه هایتان و می توانید از نعمت زندگی بهره‌مند شوید،✔️ ☝🏻و عذاب خدا می آید و بعد از عذاب، نیز شامل حالتان خواهد شد و در تحقق این وعده و . ❌ 🔸شاید صالح سه روز به آنان داد تا فرصتی برای بازگشت به سوی خدا داشته‌باشند، و به دعوت‌صالح ✋🏻 گویند، ☝🏻ولی به حدّی ▪️ در👈🏻 و ▪️ بر👈🏻 ریشه دوانده بود که بر آنان 🤦🏻‍♂️ و آنان را به راه راست باز ،❌ ☝🏻 تهدید صالح را پنداشته، و او را به گرفتند و به وی پرداختند و از او خواستند که در آنان عجله کند.😳 🔹صالح در مقابل خود گفت؛ 🍃 چرا قبل از اینکه کار نیکی انجام دهید در خویش می کنید⁉️ از خدا می‌کردید.😕 🍃 شاید شامل حالتان گردد و از عذاب نجات یابید.✔️💫 🗣️ در آنان و به پیغمبر خدا گفتند؛ 👥 ما به تو و یارانت فال بد زده ایم و وجود شما را در اجتماع مضر می دانیم. ادامه دارد.... _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_شصت_و_یکم 🔻 #تهدید_کردن_ابراهیم_علیه_السلام 🔹او با #سؤالات و #پاسخه
📘 📖 📝 🔻 🗿 🔹 شاید قوم بدین ترتیب درک کنند که اگر 🗿 را کنار بگذارند ضرر و خطری متوجه آنها نمی‌شود. 🔸 این بود که هر سال به هنگام عید از شهر خارج می‌شدند و 🎊 و عیش و نوش🍻 خود را در برگذار می کردند، و قبل از خروج غذاهای فراوان در می گذاشتند تا بتها🗿 نیز در جشن آنها شریک باشند و از غذاهای معبد نیز استفاده کنند.✔️ 🔹 آنها معتقد بودند که بت ها ( ) به غذاها🍱 میدهند و خوردن این غذاها موجب است.😐 👱‍♂ از این استفاده کرد و زمانی که آنها از ابراهیم خواستند تا با آنها به خارج از شهر برود، ابراهیم خود را به 🤒 زد و به آنها گفت؛ 🍃من بیمار هستم😪 و حالم خوب نیست و نمی توانم با شما به بیرون شهر بیایم.✔️ 🔸«ابراهیم ، او بیمار بود، بیماری او بود و بسیار رنج می کشید از اعمال این و که دعوت او را نپذیرفته بودند،😔 و این غم او را ملول و ساخته بود.»😞 👥 با شنیدن بیماری او و به آنها، او را رها کردند و بر دعوت خود ❌ ☝🏻 و بلکه از نرفتن ابراهیم با آنها اظهار 😃 کردند و با خرسندی عازم خارج شهر شدند.✔️ 🏙 از جمعیت شد و کوچه و خیابانها🏘️ و حتی معبد آنها نیز تهی گشته بود و در شهر باقی نمانده بود.✔️ ↩️آنگاه که ابراهیم شرایط را دید، آهسته به نزدیک شد. بت خانه محیط داشت که از 🗿 انباشته شده بود و در میان آنها بتی قرار داشت که از همه بود.🗽 🔸ابراهیم چون بت خانه شد از روی و رو به بت ها نمود و گفت؛ 🍃چرا غذا نمی خورید❓😏 🍃چرا حرف نمی زنید❓😏 ↩️سپس در پاسخ خود گفت؛ 🍃 چگونه سخن بگویند.😒 👱‍♂ ابراهیم را که با خود برده بود برداشت و تمام بت ها را و همه را در هم ریخت و 🗽 هیچکدام را سالم باقی نگذاشت. 👈🏻 و با سالم نگه داشتن بت بزرگ در داشت.✔️ 🔹مردم بابل از 🎇 بازگشتند و در ابتدا وارد شدند و بت ها را درهم ریخته و دیدند.😱 برای مدتی مات و 😲 گردیدند و حیران و از یکدیگر پرسیدند؛ 👥 « این را در حق روا داشته. همانا که او از ستمکاران است.»😠 🔸ناگهان که فقط او در شهر باقی مانده بود و تنها او بوده است. ادامه دارد..... _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_دویست_وهجدهم 🔻 #نگرانی_مریم_و_سفر_به_دور_دست 🔹چندین ماه گذشت و مریم در
📘 📖 📝 🔻 ☝️🏻بی تردید ، تا حدی ناراحتی های 😔او را کم می کرد، و او را می ساخت که خاطر پریشانش آسوده😌 گردد 🔹او همواره امید به یعنی زمان بعد از زایمان فکر می کرد🤔 که نوزاد خود می تواند دلیلی بر او باشد ☝️🏻چرا که فرشته خدا به او خبر📜 داده بود که فرزندی از تو به دنیا می آید که در سخن می گوید.😟 ☝️🏻و آیا این ، دلیلی بر بی گناهی او نبود؟🤨 🔸 قطعا چنین بود، زیرا چنین کودکی خود بهترین بر پاکی مریم بود.✅ 🔸بالاخره زمان وضع حمل فرا رسید✔️ و مریم درد زایمان را احساس کرد😣. ✨ مریم بی درنگ از شهر خارج شد و سر به 🏜گذاشت تا دور از مردم👥 فرزند خود را به دنیا آورد. ☝️🏻تا اینکه درد زایمان او را به سوی تنه 🌴 کشانید. 🦋گفت؛ ای کاش من از این پیش و از صفحه عالم به کلّی نامم فراموش شده بود😔. 🔹در آن بیابان مریم و و بدون یار و مددکاری که در هنگام وضع حمل به او کمک کند و باعث تسکین دردش شود.😢 ⏪پس، از زیر پای او فرشته ای ( )، مریم را ندا داد که؛ 🌺 غم مدار🙂، پروردگارت از زیر قدم تو جاری کرد. ✋🏻ای مریم شاخ درخت خرما 🌴را حرکت بده تا از آن برای تو فرو ریزد. ☝️🏻و تناول کن و از این چشمه آب بنوش و چشم خود را به روشن دار.😊 ☝️🏻در نهایت مریم و مشقت بار😖 وضع حمل را چشید و فرزند خود را در محیطی باز و در زیر آسمان صاف به دنیا آورد.😊 ✨و به این ترتیب به قدرت الهی از مادری و چشم به جهان گشود. ☝️🏻وقتی کودک به دنیا آمد، مریم به بازگشت. *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* 🔻 ☝️🏻بی شک سبز شدن 🌱 ، دلیلی محکم✊🏻 بر بی گناهی مریم و او بود و این می توانست راه تهمت دروغگویان و عیب جویان را سد کند🚧. 🔹ولی این معجزه تنها برای آن دسته 👥کارساز است که در آن مکان و در کنار نخل با مریم روبرو👀 می شدند،☝️🏻 اما چنین نبود و در آن زمان مریم تنها بود و کسی آن صحنه را .❌ 😈ابلیس که باخبر گشت به دنیا🌍 آمده است به جستجوی🧐 پرداخت☝️🏻 وقتی او را با مریم در وسط یافت دور تا دورش را گرفته بودند و اجازه ورود به شیطان را ندادند❌. 😈 شیطان پرسید؛ عیسی کیست؟ ✨ بار دیگر شامل حال مریم شد و ندایی تازه از سوی به او رسید که: 🌺گفتند؛ او مثل است بدون پدر به دنیا آمده است.☑️ ☝️🏻اگر کسی از را که دیدی به او بگو که من برای خدا نذر 🤫کرده ام و با هیچکس امروز هرگز سخن نخواهم گفت. 🦋مریم با شنیدن این ندا با 😌تمرکز از دست رفته خود را باز یافت و قوای💪🏻 باقیمانه خود را به کار گرفت و در حالیکه را در آغوش گرفته بود به طرف قریه و قبیله👥 خود به راه افتاد. 🔹با ورود مریم به شهر، خبر📢 او منتشر شد و چون مردم، او را با دیدند،👀 زبان به او گشودند و هرکس تهمتی زد و ناسزایی گفت😒. 👥آنها در و او شدت عمل به خرج دادند. برخی را بخاطرش می آوردند و بزرگواری اصل و نسب او را تذکر می دادند.🤨 ادامه دارد.... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_دویست_و_بیست_و_دوم 🔻 #نبوغ_عیسی_علیه_السلام 🔹هنگامی که عیسی #هفت_ساله
📘 📖 📝 🔻 🔹عیسی به حلقه درس دانشمندان🧐 وارد می شد و به سخنان آنها گوش فرا می داد و در آنها دقت و تأمل و تفکر 🤔می کرد، او می دید 👀که مردم به راحتی به هر سخن اعتقاد پیدا می کنند و آن را ✅ می نمایند. 🔸عیسی نتوانست❌ خود را اینگونه با (گوش کنندگان) هماهنگ سازد وبی اختیار 😌از میان مردم به ارائه و 🤔 می پرداخت و با بیان حق 📜به مجادله و بحث با آنها پرداخت، ☝️🏻 به حدی که بعضی از برخورد او 😡 شده و سؤالات او را 😒می گرفتند، 👈🏻اما بتدریج کار به جایی رسید که هرگاه لب به سخن🗣 می گشود، همگی سراپا گوش می دادند و عرصه بر آنانی که بر عقیده باطل خود استوار💪🏻 بودند تنگ شد و او را در خود فرو می بردند. ⬅️زیرا تا آن لحظه کسی در برابر☝️🏻 عقاید باطلشان به مباحثه با آنان بپردازد و یا سخنان شنونده ای بر گفتارشان مقدم بیفتد. ☝️🏻اما عیسی به اعتراض آنها 😒و خشم و کینه آنان، عیسی را از روش خود باز نداشت. 🔸بلکه را چون دانه های باران💧 بر سر آنان فرود می آورد و با 💪🏻 خود عرصه گفتار و بیان را بر آنان تنگ می ساخت. 🔹یک روز بحث و مناظره عیسی با آن چنان او را مشغول🤔 ساخت، که او و را فراموش کرد، مادر عیسی🧕🏻 که به انتظار بازگشت او نشسته بود، ناامید شد، 👈🏻لذا برخاست و به هر جایی که او رفته باشد، سر زد و از هر انجمنی👥 که احتمال حضور او را می داد پرسید،⁉️ ولی چون از جستجو نتیجه ای نگرفت، و به سوی شهر خود بازگشت. 🔹چون مریم از جستجوی در شهر خسته شد😪، فکر کرد که ممکن است عیسی به همراه نزدیکان 👥و یا با بعضی از همشهریان خویش به دهکده بازگشته باشد. ⏪پس در پی او به رفت و به جستجوی🧐 او پرداخت ولی چون خبر و اثری از او نیافت،😢 ناچار دوباره به سوی بازگشت و در آنجا به تفحّص فرزند خود پرداخت ولی اثری از او نیافت.❌ ☝️🏻 او بار دیگر با دقت بیشتر 🧐در شهر به جستجوی فرزند خود پرداخت و این بار به هر و 🏡 که حدس می زد که عیسی به آنجا رفته، سر زد. 👈🏻و در همین حال ناگهان عیسی را دید👀 که در جمع و و در دریای🌊 بحث و استدلال و مناظره غوطه ور است، و قوم را مغلوب و محکم 💪🏻خود کرده است. ✨ مریم از آنچه می دید متعجب شد😲 و با ناراحتی و نگرانی عیسی را نزد خود خواند و پرسید، چرا از من روی گردان شده ای؟!😔 🔹سپس او را مورد قرار داد و به خاطر غیبتش با او درشتی کرد و گفت؛ من در جستجوی تو ها کشیدم و برای یافتن تو چه که تحمل نکردم.😠 🌿عیسی در پاسخ گفت؛ علمی با علما و مناظره با دانشمندان مرا آنچنان در خود فرو برد 🧐که دیگر نتوانستم به موقع به دیدار شما نایل گردم.😔 ☝️🏻 سپس با عرض به همراه مادر خود به شهر ناصره بازگشت. ادامه دارد..... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
با هم بخوانیم کتاب #مکیال_المکارم 📘 را 👇🏻 #41 ...... قسمتی از آنها را بعد از اين اشاره خواهيم كرد
باهم بخوانیم کتاب 📘 را 👇🏻 📝 .....و دشمنان شما را از بين مي بردند(1)✨ 🔹خوش دارم كه در اينجا جرياني را بياورم كه ↪️ 🌱عالم فاضل رباني حاج ميرزا حسين خداوند بر نور و درجه اش در آخرت بيفزايد در كتاب  📕 در بيان كساني كه ✨ ☝️🏻يا ديدن كبري نصيبشان شده آورده است : 🌱ميرزا حسين نوري مي گويد : و دانشمند بزرگوار شیخ علی رشتی كه ⏪ و ⏪ از 👨‍🎓 👈🏻 سيّد سَنَد و استاد اعظم حجه الاسلام ميرزاي بزرگ شيرازي بود ، ☝🏻و چون مردم نواحی فارس مکرر داشتند ازاینکه عالم و روحانی کاملی ندارند ☹️❌ میرزای شیرازی ایشان را بدانجا فرستاد وپیوسته درميان آنها با كمال زندگي كرد تا وفات يافت.⚰ 🔸من با او در سفر و حضر مصاحبت داشته ام ، كمتر كسي را در نظيرش ديده ام 👤وي گفت : در يكي از سفرها كه حضرت‌ ابي‌ عبداللَّه‌ عليه‌السلام نجف‌ اشرف از راه فرات باز مي‌گشتم ، 🚤 كه بين كربلا و طويريج بود سوار شدم از طويريج راه حلّه و نجف جدا مي‌شود ، 👥مسافرين كه همه اهل بودند به 🔻 و 🔻 و 🔻 مشغول شدند✔️ ↩️به جز☝️🏻 كه با اينكه با ايشان بود احياناً همسفرها بر او خرده مي گرفتند و او را مي كردند 😓 با كمال نشسته بود ، و هيچ شوخي نمي كرد و نمي خنديد . از اين وضع در 😳 بودم تا اينكه به جايي رسيديم كه آب كم بود و صاحب كشتي ما را بيرون فرستاد .✔️ 🔹در كنار نهر كه مي رفتيم🚶‍♂🚶‍♂ . به طور اتّفاقي با آن شخص همراه شدم از او پرسيدم : 👤علت كناره گيري اش از وضع همسفريها و خرده گيري آنها در مذهب او چيست ⁉️ 🌱گفت : اينها و پدرم نيز از ايشان است ولي مادرم از اهل ، من نيز مذهب آنها را داشتم و به حضرت        ✨ ✨         شدم✔️ 👤از علت و نحوه او سؤال ⁉️كردم ، 🌱جواب داد : اسم من ؛ و شغلم است . 🔸 در يكي از سالها از شهر حله بيرون رفتم تا از روغن وارد كنم . چند منزل رفتم تا آنچه مي خواستم خريدم✔️ و به اتفاق عدّه اي از اهالي حلّه بازگشتم و در يكي از 🏠كه فرود آمديم و 😴، وقتي بيدار شدم ، 👀 همه رفته اند و من در صحراي بي آب... 📄ص: 89 ادامه دارد..... _________________ 📚 1)الاحتجاج، 2، 323 _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ ╰─┈➤↴ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ_ܩߊ_ܝ‌ߊ_ܢ̣ܘ_ߊ‌ܢܚ݅ࡅ߳ܝ‌ߊ‌ܭ_ܢ̣ܭَܥ̇‌‌ߊ‌ܝ‌ࡅ࡙ܥ‌‌❣↶ ╭━━⊰❀•❀🌤️❀•❀⊱━━╮      @masirsaadatee                 ╰━━⊰❀•❀🌤❀•❀⊱━━╯