eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
245 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_دویست_وچهاردهم 🔻 #ازدواج_نامشروع_هیرودیس ☀️روزی به یحیی خبر رسید که «ه
📘 📖 📝 🔻 🌺حضرت مریم، ☝️🏻 آن بانوی بزرگوار نام پدرش « » و نام مادرش🧕🏻 » بوده است، 🧕🏻مادر مریم زنی نازا بود و فرزندی نیاورده بود😕 و سالها در حسرت طفلی برای خود می‌سوخت و آنقدر اشک😭 می‌ریخت تا با خیال خوش فرزند👧🏻 به خواب برود. 😴 🍃او کرده بود که اگر ☝️🏻روزی دارای طفلی شد، او را نوکری عبادتگاه🤲🏻 بگمارد تا خدمتگذار آنجا شود. 👈🏻و همین که فرزندی داشته باشد تا قلبش❤️ آرام بگیرد قانع بود. 🔹او هر زمانی که می‌دید پرنده ای🕊 به جوجه خود غذا میدهد و یا زنی طفلش را درآغوش گرفته، عاطفه مادریش شدت می یافت و نهایت میل خود به فرزند را احساس میکرد.😩 🔸تصور اینکه فرزندی ندارد❌تا موجب تسکین دردهای او باشد، خواب راحت را از چشم او ربوده بود.😔 ☝️🏻او راضی بود چیز و 💎 ثروتش را بدهد تا شاهد نگاه دوست داشتنی😍 و لبخند شیرین😄 فرزند باشد و او را در آغوش گرم خود بفشارد و رنج و محنت خود را فراموش کند.😌✔️ 🧕🏻 که فرزند خود را به هیچ کاری وادار نکند❌ و از او هیچ انتظاری نداشته باشد، ☝️🏻 بلکه او را برای خدمت به فارغ از هر قید و بند آزاد بگذارد. *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* 🔻 🔹روزی خداوند به عمران فرستاد، ✨ من به تو می‌بخشم. ☝️🏻 او مژده را به همسرش🧕🏻 ابلاغ کرد و مدر کرد تا فرزندش را کند. 🌸پروردگار دعای🤲🏻 مادر را به اجابت رسانید.✔️ و خواهش او را بر آورد و روزی مادر احساس کرد که در رحم او به حرکت در آمده است.😍 ☝️🏻این حادثه طراوتی به مادر بخشید و دنیا در نظرش روشن✨ شد،😍 چین و چروک جبین او را برطرف✔️ و لبخند خنشودی 😄بر لبانش نشاند.✔️ ☝️🏻او با چهره‌ای گشاده😃 و آغوشی باز به رفت و با دلگرمی ❤️به آینده خوش بین شد.😌 ⏪از آن پس، او روزها در کنار شوهرش می‌نشست و آنچه در جان و دل خویش احساس میکرد با شوهر در میان می‌گذاشت😊 و و آنچه را برای او آرزو داشت برای او بیان می‌نمود.✔️ 🔸 نیز با خوشحالی و مسرّت😃 به سخنان همسرش گوش میداد. این و آن طفل با آنکه هنوز در رحم مادر بود رنج و ناراحتیهای زندگی را از آنان برطرف ساخت.👌🏻 ⬅️در آن هنگام که مادر مریم در قعر دریای 🤔 و شناور بود😌 🍂 برگ تازه ای از زندگی او رقم خورد و روزگار بار دیگر چهره ناراحت را بر او نمایان ساخت و و را در دل او جایگزین کرد. 😔 ▪️آری او و آرامش‌روان 😌بود که و اشک فراق😭 را همچون باران بهاری از دیدگانش سرازیر ساخت. ☝️🏻بار دیگر مادر مریم و هرچه قدر زمان وضع حمل او نزدیک میشد، و در وجود او درهم می‌آمیخت و هر زمان احساس میکرد که دردهای درونی او افزایش یافته، قوت قلب♥️ او را احیاء میکرد و آرزوی دیدن 👀سیمای فرزندی، پرتویی در دلش می‌افکند و ناراحتی و اندوه او را تسکین میداد و .😊 ادامه دارد.... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_دویست_و_بیست_و_دوم 🔻 #نبوغ_عیسی_علیه_السلام 🔹هنگامی که عیسی #هفت_ساله
📘 📖 📝 🔻 🔹عیسی به حلقه درس دانشمندان🧐 وارد می شد و به سخنان آنها گوش فرا می داد و در آنها دقت و تأمل و تفکر 🤔می کرد، او می دید 👀که مردم به راحتی به هر سخن اعتقاد پیدا می کنند و آن را ✅ می نمایند. 🔸عیسی نتوانست❌ خود را اینگونه با (گوش کنندگان) هماهنگ سازد وبی اختیار 😌از میان مردم به ارائه و 🤔 می پرداخت و با بیان حق 📜به مجادله و بحث با آنها پرداخت، ☝️🏻 به حدی که بعضی از برخورد او 😡 شده و سؤالات او را 😒می گرفتند، 👈🏻اما بتدریج کار به جایی رسید که هرگاه لب به سخن🗣 می گشود، همگی سراپا گوش می دادند و عرصه بر آنانی که بر عقیده باطل خود استوار💪🏻 بودند تنگ شد و او را در خود فرو می بردند. ⬅️زیرا تا آن لحظه کسی در برابر☝️🏻 عقاید باطلشان به مباحثه با آنان بپردازد و یا سخنان شنونده ای بر گفتارشان مقدم بیفتد. ☝️🏻اما عیسی به اعتراض آنها 😒و خشم و کینه آنان، عیسی را از روش خود باز نداشت. 🔸بلکه را چون دانه های باران💧 بر سر آنان فرود می آورد و با 💪🏻 خود عرصه گفتار و بیان را بر آنان تنگ می ساخت. 🔹یک روز بحث و مناظره عیسی با آن چنان او را مشغول🤔 ساخت، که او و را فراموش کرد، مادر عیسی🧕🏻 که به انتظار بازگشت او نشسته بود، ناامید شد، 👈🏻لذا برخاست و به هر جایی که او رفته باشد، سر زد و از هر انجمنی👥 که احتمال حضور او را می داد پرسید،⁉️ ولی چون از جستجو نتیجه ای نگرفت، و به سوی شهر خود بازگشت. 🔹چون مریم از جستجوی در شهر خسته شد😪، فکر کرد که ممکن است عیسی به همراه نزدیکان 👥و یا با بعضی از همشهریان خویش به دهکده بازگشته باشد. ⏪پس در پی او به رفت و به جستجوی🧐 او پرداخت ولی چون خبر و اثری از او نیافت،😢 ناچار دوباره به سوی بازگشت و در آنجا به تفحّص فرزند خود پرداخت ولی اثری از او نیافت.❌ ☝️🏻 او بار دیگر با دقت بیشتر 🧐در شهر به جستجوی فرزند خود پرداخت و این بار به هر و 🏡 که حدس می زد که عیسی به آنجا رفته، سر زد. 👈🏻و در همین حال ناگهان عیسی را دید👀 که در جمع و و در دریای🌊 بحث و استدلال و مناظره غوطه ور است، و قوم را مغلوب و محکم 💪🏻خود کرده است. ✨ مریم از آنچه می دید متعجب شد😲 و با ناراحتی و نگرانی عیسی را نزد خود خواند و پرسید، چرا از من روی گردان شده ای؟!😔 🔹سپس او را مورد قرار داد و به خاطر غیبتش با او درشتی کرد و گفت؛ من در جستجوی تو ها کشیدم و برای یافتن تو چه که تحمل نکردم.😠 🌿عیسی در پاسخ گفت؛ علمی با علما و مناظره با دانشمندان مرا آنچنان در خود فرو برد 🧐که دیگر نتوانستم به موقع به دیدار شما نایل گردم.😔 ☝️🏻 سپس با عرض به همراه مادر خود به شهر ناصره بازگشت. ادامه دارد..... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐