eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
245 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_سی_و_نهم 🔻 #هود_و_مردم_قوم_عاد ♥️ #خداوند هود را میان #قوم_عاد فرس
📘 📖 📝 🔻 🔹حضرت هود بود و پیوسته او را می کرد. روزی گفت؛ 🤴 من ایمان بیاورم، به من چه خواهد داد⁉️ 🔸 پاسخ داد؛ 🍃✨ را در برین قرار می دهد و به تو خواهد داد.✔️ 🔹شدّاد را پرسید و آن حضرت شمّه‌ای از خصوصیات بهشت را برای او بیان نمود. 🤴شدّاد گفت؛ اینکه چیزی نیست😏، من خود می توانم بهتر از آنچه تو گفتی تهیه نمایم.😌 🔸از این رو درصدد برآمد که باشد، یک نفر را پیش که خواهرزاده او بود فرستاد، در آن زمان ضحّاک بر مملکت جمشید « » حکومت می‌کرد و از او خواست هرچه و می تواند فراهم سازد. 💁🏻‍♂️ بنا به دستور هرچه توانست و تهیه نمود و به شام فرستاد. 🤴شدّاد به اطراف مملکت خویش نیز اشخاصی فرستاد و در تهیه و و و و جدیت فراوان نمود.✔️ ↩️و 👨‍💼و 👷‍♂️ برای ساختمان آماده کرد،✔️ 🔹 محلّی را که از نظر و بی مانند بود انتخاب نمود، دستور داد دیوار آن شهر را با بهترین بسازند.✔️ 🔸 در میان آن و به وجود آورند و دیوارهای آن را به و بیارایند، در کف آن شهر و ، بریزند✔️. 🌳 ✨ساختند که بر شاخه های آن و آویخته بود و هر وقت می وزید بوی خوش از آن 🌳 منتشر می شد.✔️ 🔹گفته‌اند؛ که به و آراسته بود بر گرد قصر او ساختند، 🤴شدّاد 👮‍♂ داشت که برای هر یک، در اطراف قصر، مناسب با آن قصر تهیه نمودند و آنان را در خود جای داد و از هر نظر وسایل و را فراهم کرد.✔️ ↩️ در مدّت با سرعت و قدرت تمام هرچه و بود برای ایجاد آن شهر بکار رفت، تا اینکه به 🤴 خبر دادند آن بهشت که دستور داده بودید آماده گردید.✔️ 🤴شدّاد در « » به سر می‌بُرد. پس از اطلاع از فراوان برای دیدن آن شهر حرکت کرد، چون به یک منزلی شهر رسید به چشمش خورد که از و از بود، از دیدن چنین آهویی در شد😍 و اسب از پی او بتاخت تا از لشگر خود جدا گردید.✔️ ↩️ در میان بیابان و 😰 پیش او آمد و گفت؛ 🍀 خیال کردی با این که ساختی از مرگ می مانی😏 از این سخن افتاد و گفت؛ 🤴: تو کیستی⁉️ 💫جواب داد؛ 🤴پرسید؛ با من چه کار داری و در این بیابان چرا مزاحم من شده ای❓ 💫 ؛ برای آمده ام. 🤴شدّاد کرد که مهلت بده یک بار باغ و بستان خود را ببینم، آنگاه هرچه می خواهی بکن. 💫 ؛ به من این اجازه را نداده اند.✋🏻 🔸 و در آن حال شدّاد از اسب در و از قالب تن شد و تمام لشگر او با بلایی آسمانی از میان رفتند و . ادامه دارد..... _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_شصت_و_یکم 🔻 #تهدید_کردن_ابراهیم_علیه_السلام 🔹او با #سؤالات و #پاسخه
📘 📖 📝 🔻 🗿 🔹 شاید قوم بدین ترتیب درک کنند که اگر 🗿 را کنار بگذارند ضرر و خطری متوجه آنها نمی‌شود. 🔸 این بود که هر سال به هنگام عید از شهر خارج می‌شدند و 🎊 و عیش و نوش🍻 خود را در برگذار می کردند، و قبل از خروج غذاهای فراوان در می گذاشتند تا بتها🗿 نیز در جشن آنها شریک باشند و از غذاهای معبد نیز استفاده کنند.✔️ 🔹 آنها معتقد بودند که بت ها ( ) به غذاها🍱 میدهند و خوردن این غذاها موجب است.😐 👱‍♂ از این استفاده کرد و زمانی که آنها از ابراهیم خواستند تا با آنها به خارج از شهر برود، ابراهیم خود را به 🤒 زد و به آنها گفت؛ 🍃من بیمار هستم😪 و حالم خوب نیست و نمی توانم با شما به بیرون شهر بیایم.✔️ 🔸«ابراهیم ، او بیمار بود، بیماری او بود و بسیار رنج می کشید از اعمال این و که دعوت او را نپذیرفته بودند،😔 و این غم او را ملول و ساخته بود.»😞 👥 با شنیدن بیماری او و به آنها، او را رها کردند و بر دعوت خود ❌ ☝🏻 و بلکه از نرفتن ابراهیم با آنها اظهار 😃 کردند و با خرسندی عازم خارج شهر شدند.✔️ 🏙 از جمعیت شد و کوچه و خیابانها🏘️ و حتی معبد آنها نیز تهی گشته بود و در شهر باقی نمانده بود.✔️ ↩️آنگاه که ابراهیم شرایط را دید، آهسته به نزدیک شد. بت خانه محیط داشت که از 🗿 انباشته شده بود و در میان آنها بتی قرار داشت که از همه بود.🗽 🔸ابراهیم چون بت خانه شد از روی و رو به بت ها نمود و گفت؛ 🍃چرا غذا نمی خورید❓😏 🍃چرا حرف نمی زنید❓😏 ↩️سپس در پاسخ خود گفت؛ 🍃 چگونه سخن بگویند.😒 👱‍♂ ابراهیم را که با خود برده بود برداشت و تمام بت ها را و همه را در هم ریخت و 🗽 هیچکدام را سالم باقی نگذاشت. 👈🏻 و با سالم نگه داشتن بت بزرگ در داشت.✔️ 🔹مردم بابل از 🎇 بازگشتند و در ابتدا وارد شدند و بت ها را درهم ریخته و دیدند.😱 برای مدتی مات و 😲 گردیدند و حیران و از یکدیگر پرسیدند؛ 👥 « این را در حق روا داشته. همانا که او از ستمکاران است.»😠 🔸ناگهان که فقط او در شهر باقی مانده بود و تنها او بوده است. ادامه دارد..... _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_دویست_وهفدهم 🔻 #فضائل_حضرت_مریم_علیهاالسلام 🍃با بررسی آیات 42 الی 44
📘 📖 📝 🔻 🔹چندین ماه گذشت و مریم در این مدت پیوسته با 😓 شدیدی دست به گریبان بود. ☝️🏻او بیشتر اوقات در و حُزن و اندوه 😔به سر می برد. زندگی شیرین و خواب😴 و خوراک گوارا از او سلب شده و بسیاری از وقتها پریشان و پراکنده بود😣 🔸 به هیچ چیزی توجه نمی کرد و به هیچ سخنی گوش نمی داد❌. ⏪پس مریم به آن پسر ( ) باردار شد و به جائی دور🛣 خلوت گزید. ✅آری، مریم ناگزیر به شهر « » زادگاه خود رفت و همراه با فرزندی که در رحم و غم و اندوهی 😔که در سینه داشت در آنجا اقامت گزید و در یک منزل🏠 تابستانی بسیار ساده ساکن شد تا از و 👥در امان و از نظر آنها مخفی باشد. ☝️🏻به این دلیل او از رفت و آمد با قوم خویش دوری می کرد و خود را به و 🤕 می زد که می ترسید😰 او آشکار شود و بر سرِ زبانها بیافتد و مردم از او به زشتی یاد کنند 😒و در موردش بگویند. 🔹هرچه قدر او پیش می رفت، 😔 او فزونی می یافت و او بیشتر می شد و به زودی آنچه را که سعی می کرد نگاه دارد ظاهر می گشت.😕 ☝️🏻به راستی که می توان یقین داشت که او در ذهن خود می گذراند 🤔و چه می گفت؛ ✨بار خدایا خودت ! این چه سرنوشتی📜 است که مقدرات، برای من در نظر گرفته شده است؟🙁 ✋🏻من از و از خانواده ای هستم که ریشه در آن بر 🤲🏻و شاخه های آن سَر بَر آسمان حکمت برآورده است✅ 🧔🏻 مردی سالم و صالح و 🧕🏻 زنی پاکدامن بوده، چگونه ممکن است، زبانها مورد شک قرار دهند؟😔 🔸راستی که مریم مرتکب نشده❌، و دامن او از آلوده نشده است. 🦋مریم از که در ذهن مردم دور می زد پیراسته و پاک و از آنچه در خاطراتشان می گذرد مبرا است.😰 ☝️🏻و آیا مریم در چنین شرایطی جز تسلیم در برابر چاره ای دارد🤔 ☝️🏻و آیا جز راه دیگری به نظر او می رسد؟🤔 ادامه دارد.... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐