eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
245 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
☑️ 📜 🔻 👇🏻 🔷 اگر در هنگام سر یک لحظه از مهر شود و دوباره روی مُهر قرار قرار بگیرد آیا دو سجده محسوب میشود و 👈🏻 را نباید به جا آورد با اینکه باعث بطلان کل نماز میشود ⁉️ ❇️ 👇🏻 🔶اگر سر برگردد و به مُهر برسد حساب میشود و چون بی اختیار بوده سبب بطلان نماز نمیشود ✅ ♡ _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_سی_و_نهم 🔻 #هود_و_مردم_قوم_عاد ♥️ #خداوند هود را میان #قوم_عاد فرس
📘 📖 📝 🔻 🔹حضرت هود بود و پیوسته او را می کرد. روزی گفت؛ 🤴 من ایمان بیاورم، به من چه خواهد داد⁉️ 🔸 پاسخ داد؛ 🍃✨ را در برین قرار می دهد و به تو خواهد داد.✔️ 🔹شدّاد را پرسید و آن حضرت شمّه‌ای از خصوصیات بهشت را برای او بیان نمود. 🤴شدّاد گفت؛ اینکه چیزی نیست😏، من خود می توانم بهتر از آنچه تو گفتی تهیه نمایم.😌 🔸از این رو درصدد برآمد که باشد، یک نفر را پیش که خواهرزاده او بود فرستاد، در آن زمان ضحّاک بر مملکت جمشید « » حکومت می‌کرد و از او خواست هرچه و می تواند فراهم سازد. 💁🏻‍♂️ بنا به دستور هرچه توانست و تهیه نمود و به شام فرستاد. 🤴شدّاد به اطراف مملکت خویش نیز اشخاصی فرستاد و در تهیه و و و و جدیت فراوان نمود.✔️ ↩️و 👨‍💼و 👷‍♂️ برای ساختمان آماده کرد،✔️ 🔹 محلّی را که از نظر و بی مانند بود انتخاب نمود، دستور داد دیوار آن شهر را با بهترین بسازند.✔️ 🔸 در میان آن و به وجود آورند و دیوارهای آن را به و بیارایند، در کف آن شهر و ، بریزند✔️. 🌳 ✨ساختند که بر شاخه های آن و آویخته بود و هر وقت می وزید بوی خوش از آن 🌳 منتشر می شد.✔️ 🔹گفته‌اند؛ که به و آراسته بود بر گرد قصر او ساختند، 🤴شدّاد 👮‍♂ داشت که برای هر یک، در اطراف قصر، مناسب با آن قصر تهیه نمودند و آنان را در خود جای داد و از هر نظر وسایل و را فراهم کرد.✔️ ↩️ در مدّت با سرعت و قدرت تمام هرچه و بود برای ایجاد آن شهر بکار رفت، تا اینکه به 🤴 خبر دادند آن بهشت که دستور داده بودید آماده گردید.✔️ 🤴شدّاد در « » به سر می‌بُرد. پس از اطلاع از فراوان برای دیدن آن شهر حرکت کرد، چون به یک منزلی شهر رسید به چشمش خورد که از و از بود، از دیدن چنین آهویی در شد😍 و اسب از پی او بتاخت تا از لشگر خود جدا گردید.✔️ ↩️ در میان بیابان و 😰 پیش او آمد و گفت؛ 🍀 خیال کردی با این که ساختی از مرگ می مانی😏 از این سخن افتاد و گفت؛ 🤴: تو کیستی⁉️ 💫جواب داد؛ 🤴پرسید؛ با من چه کار داری و در این بیابان چرا مزاحم من شده ای❓ 💫 ؛ برای آمده ام. 🤴شدّاد کرد که مهلت بده یک بار باغ و بستان خود را ببینم، آنگاه هرچه می خواهی بکن. 💫 ؛ به من این اجازه را نداده اند.✋🏻 🔸 و در آن حال شدّاد از اسب در و از قالب تن شد و تمام لشگر او با بلایی آسمانی از میان رفتند و . ادامه دارد..... _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_پنجاه_و_هفتم 🔻 #ورود_ابراهیم_به_شهر 🔹بالاخره #به‌امر_خداوند، ابراهیم
📘 📖 📝 🔻 ♥️خدای تعالی به ابراهیم 💫 نمود؛ ✨«مگر اعتقاد به قیامت نداری❓»✨ 🍃ابراهیم پاسخ داد؛ «چرا ایمان دارم، ولی می خواهم دلم از ✨ و ✨ گردد و به عالی ترین مرحله برسد».✔️ ♥️ به او فرمود؛ ✨« را بگیر و سر آنها را ببر، و سپس آنها را بکوب و درهم بیامیز، آنگاه گوشت کوبیده شده را به کن و هر کدام را به روی 🏔 قرار بده و سپس آنها به اذن‌خدا .»✔️ 🔸ابراهیم چهار پرنده را که گویند 🔻 ، 🔻 ، 🔻 و 🔻 بوده گرفت و کشت و گوشت بدن آنها را با هم کرد و به تقسیم کرد و هر قسمت را روی 🏔 قرار داد،✔️ ↩️ آنگاه کمی دورتر رفت و آن چهار پرنده را در دست گرفت، و صدا زد؛🗣 « ، به اذن خدا و به نزد من .»✨ 🔹 گوشتهای مخلوط شده پرندگان از هم شد و به طرف ابراهیم 😳😲 و به منقارهای خود و در بدن آنها .✔️ 🔸ابراهیم با چشم خود👀 و را دید و در نهایت شگفتی دانه‌هایی که روی زمین ریخته بود شد که پرندگان به خوردن آنها مشغولند.✨ ♥️ سرشار از و گردید، سخن قلبش را به زبان آورد و گفت؛ 🍃🤲🏻«آری، بر همه چیز و زنده شدن مردگان پس از مرگ به دست اوست، خدایی که هم از ذرّه‌های بدن مردگان است و هم بر جمع کردن آنها را دارد.»✔️ ادامه دارد..... _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
باهم بخوانیم کتاب #مکیال_المکارم📘 را👇🏻 📝 #10 و... 7️⃣و به سندي📜 كه مانند صحيح يا بنا به بعضي وجوه
با هم بخوانیم کتاب 📘 را 👇🏻 و..... 📝 🌸 فرمود : ✨ ↪️ لا إلهَ إلَّا اللَّه و به اينكه مُحَمَّد صلي االله عليه وآله وسلم است و اقرار به آنچه آن حضرت از جانب خدا 🕋 آورده ، و كه در اموال💶 هست ، و كه خداوند امر فرمود - - می‌باشد ✍🏻راوي پرسيد : هَلْ فِي الْوِلايَهِ شَي ءٌ دُونَ شي ءٍ فَضْلٌ يُعْرَفُ لِمَنْ َأخَذَ بِهِ ؟❓ 👇🏻 ✍🏻آيا درولايت چيزي كمتر از چيز ديگرهست؟⁉️ ( مرتبه هاي الّذينَ آمنُوا أطيعُوا اللَّهَ وَ أطيعُوا مختلف هست📊 ) كه آن فهميده شود ؟❓ 🌸فرمود : آري خداوند متعال مي فرمايد : ✨{ یاأيُّها الّذينَ آمنُوا أطيعُوا اللَّهَ وَ أطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولي الأمْرِ مِنْكُمْ }✨ 👇🏻 ✨[ اي كساني كه ايمان آورده ايد ، خودتان را كنيد] ☝️🏻(1) 🌷 و پيامبر اكرم صلي االله عليه وآله وسلم فرموده : ✨《مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ ماتَ ميتَهً جاهِليَّه》✨ 🌷✨هر كه در حالي بميرد ⚰ كه امام زمانش را نشناخته باشد ↩️  به مرده است✨ و اين امام بود و بود ولي ديگران گفتند معاويه است 😳❗️ ✔️ سپس بود و بعد از او و ديگران گفتند يزيد بن معاويه!! 😱❗️ ◾ نه! نه! اينها . ❌ آنگاه ساكت شد  و بعد فرمود : 🌸✨(حَكَمُ الْاَعْوَر )  آيا برايت نيفزايم ؟  ✨ 🔸 يكي از حضّار عرضه داشت : 👤چرا 🌸فرمود :✨ سپس بود ، سپس و شيعيان پيش از زمان امامت حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام مناسك حج 🕋 خود را نمي دانستند تا اينكه آن حضرت را بر آنان گشود ، و مناسك حج و حلال و حرام 📜 را بيان فرمود 🗣 تا اينكه مردم شد بعد از آنكه به ديگران نيازمند بودند و بدين ترتيب خواهدگذشت ، و 🌍 ، و هر كس بميرد⚰ در حالي كه مانند آن است كه در مرده باشد😱 ، و نيازمندترين وقت ⏰ براي تو نسبت به آنچه برآن هستي ، هنگامي است كه روحت به اينجا برسد - به اشاره كرد -و دنيا از تو شود ، خواهي گفت من بر وضع خوبي بودم و مذهب نيكي داشتم 📜(2) 🔵 مي گويم : اينكه راوي پرسيد ( آيا در ولايت ) دارد👇🏻 🔆  آيا حدّ معيني براي وجود دارد كه كمتر از آن حد جايز نباشد كه سائل آن را اخذ كند ؟❓ ↩️ كه امام عليه السلام با ذكر دو✌️🏻 امر او را پاسخ گفت. 1⃣ اول 2⃣ و دوم و استدلال نمود به و به درباره معرفت امام عليه السلام ، و اين وجه را حديث صحيحي كه گذشت تأييد مي كند👌🏻 📄ص: 48 ___________________ 1)سوره نساء آيه .59 2)اصول کافی، 2، 19 _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️_ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
باهم بخوانیم کتاب #مکیال_المکارم 📘 را 👇🏻 📝 #15 🔻در علماي‌ ما شيعه‌ اماميّه #سه‌نفر      ⬅️  #به_ط
باهم بخوانیم کتاب 📘 را 👇🏻 📝 ...از اين مناظره با دلي پردرد بازگشتم كاغذي برداشتم و چهل و چند مسئله اي كه حلّ آنها برايم دشوار بود نوشتم📝 و با خود چنين گفتم : 👇🏻 اين نامه را به 👤 مولي ابومحمد🌸 حسن بن علي عسكري عليه السلام يعني كه ساكن قم بود - تسليم كنم امّا وقتي سراغ او رفتم ديدم سفر كرده است به دنبال اومسافرت كردم 🚶‍♂ ☝🏻تا اينكه او را يافتم و جريان را با او در ميان گذاشتم 👤احمد بن اسحاق به من گفت : بيا با هم به سُرَّمَنْ رَأَي ( ) برويم تا 🌸حسن بن علي عليه السلام در اين باره ، 🔹پس با او به سُرَّمَنْ رَأي رفتيم تا به درب خانه🚪 مولايمان رسيديم و اجازه ورود خواستيم☝️🏻 ، اجازه داده شد ✔️ داخل خانه شديم ، 🏠 👤احمد بن اسحاق كوله باري داشت كه با عباي طبري آن را پوشانده بود كه در آن 💰 از پولهاي طلا و نقره بود و بر هريك از آنها بود و چون چشممان به جمال حضرت ابومحمد الحسن‌ بن‌ علي عليه السلام افتاد ديديم كه صورتش مانند 🌕مي درخشد😍 و بر روي رانش كودكي نشسته كه در حسن و جمال مانند ⭐️ مشتري است ، 😍 و دو گيسو بر سردارد و در پيشگاه آن حضرت انار زريني قرار داشت كه با جواهرات و نگينهايقيمتي زينت شده بود ، انار را يكي از رؤساي بصره إهدا كرده بود ، 🌸 امام عليه السلام 🖋 در دست داشت و با آن روي چيزي مي نوشت ، 📝 🔸و هرگاه كودك دستش را مي گرفت آن انار را مي افكند تا آن كودك برود و آن را بياورد و در اين فرصت هر چه مي خواست مي نوشت✍🏻 ✔️ پس 👤احمد بن اسحاق عبا و كوله بار را به نزد حضرت هادي‌ عليه‌السلام ( يكي از القاب امام حسن عسكري عليه السلام است ) گشود پس آن حضرت نظري به كودك افكند و 🌸گفت : 👇🏻 ✨مهر از هداياي شيعيان و دوستانت برگير .✨ ⭐ عرضه داشت : اي مولاي من آيا جايز است دست پاك به سوي و دراز شود ؟⁉️ 🔹 آن حضرت به احمد بن اسحاق فرمود : 🌸✨آنچه در كوله بار👝 هست بيرون آور تا از هم شود . ✨ 🔸پس او كيسه اي را بيرون آورد ، ⭐ گفت : اين مربوط به فلان بن فلان از فلان محلّه قم است كه شصت و دودينار دارد از پول منزلي 🏠 كه فروخته و از پدرش چهل و پنج دينار است و از پول هفت 👔 چهارده دينار و اجرت سه سه دينار 🌸مولاي ما فرمود : ✨راست گفتي فرزندم از آن را بيان كن .✨ ⭐ گفت : در اين كيسه ديناري است كه در فلان سال در ري سكه خورده ، نيمي از نقشش رفته و سه قطعه مقراض شده كه وزن آنها يك دانق و نيم است در اين أموال همين مقدار است✋🏻 كه صاحب اين كيسه در فلان سال ، فلان ماه نزد نسّاجي كه همسايه اش بود يك من و ربع پشم ريسيده شده داشت كه مدّت زيادي بر آن گذشته بود ، پس آن را نسّاج به او ابلاغ كرد ولي او سخن نسّاج را 🙅‍♂ و به مقدار يك من و نيم پشمنرمتر از مال خودش كه به سرقت رفته بود....... ادامه دارد... 📄ص: 55 _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌