⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_سی_و_نهم 🔻 #هود_و_مردم_قوم_عاد ♥️ #خداوند هود را میان #قوم_عاد فرس
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖
📝 #پارت_چهلم
🔻 #هود_و_پادشاه_زمان
🔹حضرت هود #در_زمان_پادشاهی_شدّاد بود و پیوسته او را #دعوت_به_ایمان می کرد. روزی #شدّاد گفت؛
🤴 #اگر من ایمان بیاورم، #خداوند به من چه خواهد داد⁉️
🔸 #حضرت_هود پاسخ داد؛
🍃✨ #جایگاه_تو را در #بهشت برین قرار می دهد و #زندگانی_جاوید به تو خواهد داد.✔️
🔹شدّاد #اوصاف_بهشت را پرسید و آن حضرت شمّهای از خصوصیات بهشت را برای او بیان نمود.
🤴شدّاد گفت؛ اینکه چیزی نیست😏، من خود می توانم #بهشتی بهتر از آنچه تو گفتی تهیه نمایم.😌
🔸از این رو درصدد #ساختن_شهری برآمد که #شبیه_بهشت_برین باشد، یک نفر را پیش #ضحّاک_تازی که خواهرزاده او بود فرستاد، در آن زمان ضحّاک بر مملکت جمشید « #ایران» حکومت میکرد و از او خواست هرچه #طلا و #نقره می تواند فراهم سازد.
💁🏻♂️ #ضحّاک بنا به دستور #شدّاد هرچه توانست #زر و #زیور تهیه نمود و به شام فرستاد.
🤴شدّاد به اطراف مملکت خویش نیز اشخاصی فرستاد و در تهیه #طلا و #نقره و #جواهر و #مشک و #عنبر جدیت فراوان نمود.✔️
↩️و #استادان👨💼و #مهندسین_ماهر👷♂️ برای ساختمان #شهر_بهشتی آماده کرد،✔️
🔹 #در_اطراف_شام محلّی را که از نظر #آب و #هوا بی مانند بود انتخاب نمود، دستور داد دیوار آن شهر را با بهترین #اسلوب بسازند.✔️
🔸 در میان آن #قصری_از_طلا و #نقره به وجود آورند و دیوارهای آن را به #جواهر و #گوهرهای_گرانقیمت بیارایند، در کف #جویهای_روان آن شهر #به_جای_ریگ و #سنگ_ریزه، #جواهر بریزند✔️.
🌳 #درختهایی_از_طلا ✨ساختند که بر شاخه های آن #مشک و #عنبر آویخته بود و هر وقت #باد می وزید بوی خوش از آن #درختها🌳 منتشر می شد.✔️
🔹گفتهاند؛ #دوازدههزار_کنگره_از_طلا که به #یاقوت و #گوهرهایی آراسته بود بر گرد قصر او ساختند،
🤴شدّاد #پانصد_سرهنگ👮♂ داشت که برای هر یک، #فراخور_مقامش در اطراف قصر، #کوشک_بلند مناسب با آن قصر تهیه نمودند و آنان را در #بهشت_مصنوعی خود جای داد و از هر نظر وسایل #استراحت و #عیش را فراهم کرد.✔️
↩️ در مدّت #پانصد_سال با سرعت و قدرت تمام هرچه #سیم و #زر بود برای ایجاد آن شهر بکار رفت، تا اینکه به #شدّاد🤴 خبر دادند آن بهشت که دستور داده بودید آماده گردید.✔️
🤴شدّاد در « #حضرموت» به سر میبُرد.
پس از اطلاع از #لشگری فراوان برای دیدن آن شهر حرکت کرد، چون به یک منزلی شهر رسید #آهویی به چشمش خورد که #پاهایش از #نقره و #شاخهایش از #طلا بود، از دیدن چنین آهویی در #شگفت شد😍 و اسب از پی او بتاخت تا از لشگر خود جدا گردید.✔️
↩️ #ناگاه در میان بیابان #سواری_مهیب و #وحشتآور😰 پیش او آمد و گفت؛
🍀 #ای_شدّاد خیال کردی با این #عمارت که ساختی از مرگ #محفوظ می مانی😏
از این سخن #لرزه_بر_تن_شدّاد افتاد و گفت؛
🤴: تو کیستی⁉️
💫جواب داد؛ #ملک_الموتم
🤴پرسید؛ با من چه کار داری و در این بیابان چرا مزاحم من شده ای❓
💫 #عزرائیل؛ برای #گرفتن_جان_تو آمده ام.
🤴شدّاد #التماس کرد که مهلت بده یک بار باغ و بستان خود را ببینم، آنگاه هرچه می خواهی بکن.
💫 #عزرائیل؛ به من این اجازه را نداده اند.✋🏻
🔸 و در آن حال شدّاد از اسب در #غلطید و #روحش از قالب تن #جدا شد و تمام لشگر او با بلایی آسمانی از میان رفتند و #آرزوی_دیدار_بهشت_را_به_گور_بردند.
ادامه دارد.....
#بنت_الزهرا
_☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
↬@masirsaadatee↫
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_صد_وهفتاد_وهشتم 🔻 #دو_حکایت_از_سلیمان_و_باد 🌿«و از #دیوها و #شیاطین جم
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖
📝 #پارت_صد_وهفتاد_ونهم
🔻 #تخت_سلیمان
🔹سلیمان به همراه #آدمیان و #پریان و #باد 🌪و #پرندگان🕊 به طواف خانه خدا🕋 رفت و بر دیوار کعبه پارچه ای از #کتان آویخت.
🔸سلیمان بعد از پدرش دستور ساخت #تختی را داد تا بر فراز آن به #قضاوت ⚖مردم بنشیند، جایگاه او طوری ساخته شده بود که مجرمین را به #وحشت😰میانداخت.
🔹 #جایگاه_او از عاج فیل بود و به وسیله یاقوت💎 و مروارید کندهگاری شده بود و بر چهار گوشه آن ساقه های صیقل داده شده از درخت خرما🌴 قرار داشت که بر سر دو ساقه آن دو طاووس زرین ساخته شده بود.
🔸 #در_کنار_جایگاه_او مجسمه دو شیر طلائی قرار داشت که بر بالای سر هر کدام عمودی از زمرد سبزه قرار داشت و بر بالاترین قسمت جایگاه چهره دو کرکس نقش بسته بود.☑️
☝️🏻هنگامی که سلیمان از تخت خود بالا میرفت، آن دو مجسمه شیر دستهای خود را از هم باز میکردند و وقتی به آخرین پله میرسید کرکسها تاج👑 او را برداشته و بالهای خود را روی سرش باز میکردند.
↩️ سپس تخت گردش دایرهای انجام میداد و همراه آن #طاووسها و #شیرها و #کرکس ها به گردش در می آمدند و از درون دهانشان #مشک و #عنبر بر سلیمان می پاشید.😲
🔹روزی #بُخت_نصر تصمیم گرفت که از تخت سلیمان بالا برود.☝️🏻 اما در همان لحظه #یکی_از_شیرها با دستان خود بر پاهای 👣او زد، به طوری که #بیهوش شد و بعد از آن اتفاق کسی جرأت اینکه از تخت بالا برود را نداشت.❌ 😰
🔸هنگامی که سلیمان بر تخت مینشست تا #قضاوتی انجام دهد، در شروع کار قضاوت، کبوتری طلایی #تورات📔 را برای سلیمان تلاوت میکرد و سپس سلیمان به #دادرسی میان مردم👥 می پرداخت.
🔹 شکوه تاج و تخت سلیمان و سیل عظیم پریان که در سمت چپ او مینشستند، رعب و وحشتی😰 در دل شهود ایجاد میکرد که کسی جرأت اینکه #شهادت_دروغ را بدهد نداشت.❌
🔸همیشه #شیاطین سفره ای از ابریشم را به مسافت فرسنگها برای سلیمان بازمی کردند و سلیمان بر #تختی_از_طلا در میان آن می نشست.✅
🌸خداوند بر سلیمان وحی فرستاد که
✨ من بر پادشاهی تو افزودم و بدان که☝️🏻 باد قبل از هرکسی #اخبار را به اطلاع تو خواهد رساند.✔️
🔹در اطراف او #سههزار_جایگاه از زر و سیم قرار داشت که جایگاه #دانشمندان و #انبیاء بود✔️
و گرداگرد آنها را انبوه مردم👥 میپوشانید
و #آخرین_حلقه را شیاطین و پریان تشکیل می دادند
و پرندگان 🕊بالای سر همه آنها سایه می افکندند.
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
🔻 #شکایت_کعبه
☝️🏻گویند سلیمان هنگامی که به #کعبه🕋 می رسید با بتان بسیاری مواجه میشد که آن زمان مورد پرستش🙏🏻 واقع می گشتند، سلیمان از کنارشان میگذشت
☝🏻و هنگامی که سلیمان و لشکریانش👥👥 از کنار کعبه می گذشتند
🕋 #کعبه_به_خداوند_میگفت؛
✨ سلیمان یکی از پیامبران توست، او با قوم خود از کنار من میگذرد و لحظهای مکث نمیکند تا #نمازی به پا دارد و تو را یاد کند.😔
🌸 #خداوند_خطاب_به_کعبه_فرمود،
✨به زودی جمعیت بسیاری در برابر تو سر به سجده می سایند.
و در انتهای زمان #قرآن را بر #پیامبری نازل می کنیم که کسی #محبوب_تر 😊از او نزد من نیست❌.
👈🏻به زودی انسانهایی با شادی 😃به سوی تو می آیند و از شدت #شوق و #محبت مانند مهربانی ماده شتری🐫 به فرزندش، سر از پا نمی شناسند و تمام بتها را از اطراف تو پاک خواهند نمود.✅
🌺از امام صادق نقل شده است؛
🌿« #اولینکسی_که خانه کعبه🕋 را، پارچه بافته پوشانید #حضرت_سلیمان بود که پارچه های سفید مصری بر کعبه پوشانید.»🌿
ادامه دارد....
_☀️ 🌤 🌥 ☁️ _
ڪلیڪ ↩️
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐