⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
باهم بخوانیم کتاب #مکیال_المکارم 📘 را 👇🏻 📝 #15 🔻در علماي ما شيعه اماميّه #سهنفر ⬅️ #به_ط
باهم بخوانیم کتاب #مکیال_المکارم
📘 را 👇🏻
📝 #16
...از اين مناظره با دلي پردرد بازگشتم كاغذي برداشتم و چهل و چند مسئله اي كه حلّ آنها برايم دشوار بود نوشتم📝 و با خود چنين گفتم : 👇🏻
اين نامه را به #نماينده👤 مولي ابومحمد🌸 حسن بن علي عسكري عليه السلام
يعني #احمد_بن_اسحاق كه ساكن قم بود -
تسليم كنم امّا وقتي سراغ او رفتم ديدم سفر كرده است به دنبال اومسافرت كردم 🚶♂
☝🏻تا اينكه او را يافتم و جريان را با او در ميان گذاشتم
👤احمد بن اسحاق به من گفت : بيا با هم به سُرَّمَنْ رَأَي ( #سامراء )
برويم تا #از_مولايمان 🌸حسن بن علي عليه السلام در اين باره #سؤال_كنيم ،
🔹پس با او به سُرَّمَنْ رَأي رفتيم تا به درب خانه🚪 مولايمان رسيديم
و اجازه ورود خواستيم☝️🏻 ،
اجازه داده شد ✔️
داخل خانه شديم ، 🏠
👤احمد بن اسحاق كوله باري داشت كه با عباي طبري آن را پوشانده بود كه
در آن #صد_و_شصت_كيسه💰 از پولهاي طلا و نقره بود و بر هريك از آنها #مهر_صاحبش بود و چون چشممان به جمال حضرت ابومحمد الحسن بن علي عليه السلام افتاد
ديديم كه صورتش مانند #ماه_شب_چهارده 🌕مي درخشد😍
و بر روي رانش كودكي نشسته كه در حسن و جمال مانند #ستاره⭐️ مشتري است ، 😍
و دو گيسو بر سردارد و در پيشگاه
آن حضرت انار زريني قرار داشت كه با جواهرات و نگينهايقيمتي زينت شده بود ، انار را يكي از رؤساي بصره إهدا كرده بود ،
🌸 امام عليه السلام #قلمي🖋 در دست داشت و با آن روي #كاغذ چيزي مي نوشت ، 📝
🔸و هرگاه كودك دستش را مي گرفت آن انار را مي افكند تا آن كودك برود و آن را بياورد و در اين فرصت هر چه مي
خواست مي نوشت✍🏻 ✔️
پس
👤احمد بن اسحاق عبا و كوله بار را به نزد حضرت هادي عليهالسلام ( يكي از القاب امام حسن عسكري عليه
السلام است ) گشود پس آن حضرت نظري به كودك افكند و
🌸گفت : 👇🏻
✨مهر از هداياي شيعيان و دوستانت برگير .✨
⭐ عرضه داشت : اي مولاي من آيا جايز است دست پاك به سوي #هداياي_نجس و #اموال_پليد دراز شود ؟⁉️
🔹 آن حضرت به احمد بن اسحاق فرمود :
🌸✨آنچه در كوله بار👝 هست بيرون آور تا #حرام_و_حلال از هم #جدا شود . ✨
🔸پس او كيسه اي را بيرون آورد ،
⭐ #كودك گفت :
اين مربوط به فلان بن فلان از فلان محلّه قم است كه شصت و دودينار دارد از پول منزلي 🏠 كه فروخته و
#ارث از پدرش چهل و پنج دينار است و
از پول هفت #پيراهن 👔 چهارده دينار و اجرت سه #دكان سه دينار
🌸مولاي ما فرمود : ✨راست گفتي فرزندم #حرام از آن را بيان كن .✨
⭐ #كودك گفت : در اين كيسه ديناري است كه در فلان سال در ري سكه خورده ، نيمي از نقشش رفته و سه قطعه مقراض شده كه وزن آنها يك دانق و نيم است
#حرام در اين أموال همين مقدار است✋🏻 كه صاحب اين كيسه در فلان سال ، فلان ماه نزد نسّاجي كه همسايه اش بود يك من و ربع پشم ريسيده شده داشت كه مدّت زيادي بر آن گذشته بود ، پس آن را #سارقي_دزديد نسّاج به او ابلاغ كرد ولي او سخن نسّاج را #نپذيرفت🙅♂ و #به_جاي_آن به مقدار يك من و نيم پشمنرمتر از مال خودش كه به سرقت رفته بود.......
ادامه دارد...
📄ص: 55
_☀️ 🌤 🌥 ☁️ _
ڪلیڪ ↩️
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
باهم بخوانیم کتاب #مکیال_المکارم 📘 را 👇🏻 📝 #16 ...از اين مناظره با دلي پردرد بازگشتم كاغذي برداشت
با هم بخوانیم کتاب #مکیال_المکارم 📘را
📝 #17
....... #تاوان_گرفت و
سپس #سفارش داد تا برايش پيراهني از آن بافتند
☝🏻 اين دينار و آن مقراض شده ها از پول آن پيراهن👗 است✨
👤احمد بن اسحاق گره از كيسه گشود ، دينار و مقراض شده ها را همانطور كه خبرداده بود در آن ديد😲 ،
سپس كيسه ديگري بيرون آورد .
⭐️ آن #كودك فرمود :
✨اين مال فلان بن فلان است از فلان محله قم ، پنجاه دينار در آن هست شايسته نيست براي ما كه به آنها دست بزنيم . ✋🏻✨
👤احمد بن اسحاق گفت : چرا ؟⁉️ 😳
⭐️فرمود : ✨به خاطر اينكه اين دينارها از پول گندمي است كه صاحب اين پول با كشاورزانش قرار داد داشت
☝🏻ولي قسمت خودش را با پيمانه كامل برداشت و قسمت آنها را با پيمانه ناقص داد 😑✨
🌸حضرت امام حسن عليه السلام فرمود :
✨راست گفتي فرزندم
🌸 سپس گفت :
✨اي پسراسحاق اين كيسه را بردار و به صاحبانش #گوشزد كن☝🏻
و آنها را سفارش نماي كه به صاحبان اصلي ( = كشاورزان ) برسانند كه ما به آن نياز نداريم✋🏻✨
🌸آنگاه فرمود :
✨ پيراهن آن پيرزن را بياور . ✨
👤احمد بن اسحاق گفت : آن را كه در ساكي بوده فراموش كرده ام . 🤦🏻♂️
🔹آنگاه رفت تا آن را بياورد ، كه در اين هنگام مولايمان حضرت ابومحمد هادي عليه السلام به من نظرافكند و فرمود : 🌸✨چه عجب اينجا آمدي ؟⁉️
👤عرضه داشتم : احمد بن اسحاق مرا تشويق كرد كه به ديدار شما بيايم .😊
🌸فرمود :✨ پس سؤالاتي كه داشتي چه شد ؟⁉️ ✨
👤عرضه داشتم : به همان حال است
اي مولاي من ،
🌸فرمود :✨ از نور چشمم هر چه مي خواهي #بپرس✨
🔹 و به كودك اشاره كرد
👤 عرضه داشتم : اي سرور و مولي زاده
ما ، براي ما #روايت شده است كه پيغمبر اكرم صلي االله عليه وآله وسلم طلاق همسران خود را به اميرالمؤمنين عليه السلام واگذار كرده بود به طوري كه روز جمل به #عائشه پيغام داد كه تو براسلام و اهل اسلام هلاكت وارد ساختي [و از مقامت سوء استفاده كردي] و
فرزندانت را از روي #جهل به نابودي كشاندي اگر از كارهايت دست برنداري تو را طلاق خواهم داد .
❓اي مولاي من بفرماييد كه معني
#طلاق در اينجا چيست كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم حكم آن را به اميرالمؤمنين واگذار كرده بود ؟⁉️
⭐فرمود :
✨خداوندِ پاك #مقام_همسران_پيغمبر را بزرگ قرار داد و آنان را به شرافت #مادران_مؤمنين بودن #افتخار بخشيد ،
☝🏻 آنگاه رسول خدا صلي االله عليه وآله وسلم به اميرمؤمنان فرمود :
🌷✨يا ابالحسن اين #شرافت تا وقتي براي آنها باقي است كه بر اطاعت خداوند استوار بمانند
☝🏻پس هر كدامشان بعد از من خداي را #معصيت كرد به اينكه عليه تو خروج نمود او را از همسري من بيرون ساز و #افتخار مادر مؤمنين بودن را از او #بگير....
ادامه دارد.....
📄ص: 56
_☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _
ڪلیڪ ↩️
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
باهم بخوانیم کتاب #مکیال_المکارم 📘 را 👇🏻 📝 #19 ... کرده بود 🕋 #خداوند_متعال مي فرمايد :👇🏻 ✨وَ ا
باهم بخوانیم کتاب #مکیال_المکارم
📘 را 👇🏻
📝 #20
....بر
#شهادت 👈🏻 #لاالهالااللَّه
و #محمدرسولاللَّه ،
🔸به #طمع اينكه وقتي اوضاع خوب شد ، و امور منظّم گرديد ، #فرمانداري_و_ولايت جايي هم به آنها برسد و چون از رسيدن به #رياست به دست آن حضرت مأيوس شدند ☹️
👥با بعضي از #هم_فكران خود همراه شدند تا #در_شب_عقبه شتر پيغمبر صلي االله عليه وآله وسلم را رم بدهند و شتر در آن گردنه هولناك حضرت را بيفكند و كشته شود و صورتشان را پوشاندند
مثلديگران
☝️🏻ولي #خداوند پيغمبرش را از نيرنگ آنان #ايمن قرار داد و #حفظ_كرد و نتوانستند آسيبي برسانند ،
👥 آن دو نفر حالشان نظير طلحه و زبير است كه آمدند و با #عليعليهالسلام
#بيعت كردند 🤝
☝🏻به طمع اينكه هر كدامشان فرماندار يك استان بشوند ،
#امّا وقتي مأيوس شدند
بيعت را شكستند ، 🤝❌
و #عليه آن حضرت #قيام كردند ،
تا اينكه #عاقبت كارشان بدانجا كشيد كه عاقبت كار افرادي است كه #بيعت_را_بشكنند
🔹سخن كه به اينجا رسيد #مولايمان امام حسن بن علي عليه السلام براي نماز برخاست ،
🍃🌸 #قائم_عليه_السلام نيز با او برخاست و من از خدمتشان بازگشتم و به جستجوي احمد بن اسحاق برآمدم كه ديدم↪️
#گريان به نزدم آمده 😭
▪️ گفتم : چرا معطّل شدي ؟⁉️ 🤔
و چرا گريه مي كني⁉️😳
👤گفت : پيراهني كه مولايم مطالبه فرمود #نيافتم😔 ،
▪️گفتم : ناراحت مباش برو به حضرت خبر بده
🔸 پس بر حضرت داخل شد و برگشت در حالي كه #با_تبسم_بر_محمّدوآل_محمّد درود مي فرستاد
▪️گفتم : چه خبر است ؟⁉️😃
👤گفت ديدم پيراهن زيرپاي مولايم گسترده است ،
🔸پس #حمد_الهي را بجاي آورديم ، و پس از آن روز چند روزي هم به #خانه_مولايمان🏠 مي رفتيم
ولي
آن #كودك را نزد حضرت نمي ديديم 😔
🔸چون روز وداع و خداحافظي رسيد من و احمد بن اسحاق و كهلان همشهري من برآن حضرت وارد شديم ،
👤 احمد بن اسحاق بپاخاست و عرضه داشت : 👇🏻
#اي_فرزند_پيغمبر_خدا ، رفتن نزديك و غصّه مان زياد است 😔
🤲🏻از درگاه خداوند مي خواهيم كه درود خود را بر جدت ّ #محمد_مصطفي و پدرت #حضرت_مرتضي و مادرت #حضرت_سيده_النساء و دو سرور جوانان بهشت #عمو_و_پدرت و امامان پاكيزه بعد از ايشان از پدرانت بفرستد ، و
نيز درود و صلوات خود را بر#تو_و_فرزندت قرار دهد ، و
از خدا مي خواهيم كه #آستانهات_بلند و
#دشمنانت_پست_و_زبون گردند🤲🏻 ،
و خدا نكند كه اين آخرين ديدارمان با شما باشد .
چون سخن احمد بن اسحاق به اينجا رسيد حضرت متأثر شد بطوري كه اشك از ديدگانش جاري گشت😢 ،
سپس
🌸فرمود :✨ اي ابن اسحاق #دعاي خود را از حدّ مگذران✋🏻 كه تو در اين سفر
#خداي_را_ملاقات_خواهي_كرد 😍.
🔹احمد بن اسحاق تا اين سخن را شنيد بيهوش افتاد...
ادامه دارد...
📄ص: 60
_☀️ 🌤 🌥 ☁️ _
ڪلیڪ ↩️
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐