⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 📘کتاب : #فقط_برای_خدا_زندگی_کن ❤️ ✍🏻نویسنده : داداش رضا 📝 #پارت_هفتاد_و_د
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
📘کتاب : #فقط_برای_خدا_زندگی_کن ❤️
✍🏻نویسنده : داداش رضا
📝 #پارت_هفتاد_سوم
طلاق نگیر...❗️🚫
🔘 زمانی طلاق بگیر که همسرت میگه نماز نخون و بیا مشروب بخوریم...در این صورت صلاق بگیر...✅
☝️🏻ولی در غیر این صورت اصلا از همسرت طلاق نگیر...🙂❌
به جاش چالش زندگیتو درست کن...😉
🔹 به جاش از تهدید فرصت بساز و با همین همسرت خودسازیتو شروع کن و خودتو همه جوره قوی کن.💪🏻🌹
✳️ مطمئن باش حکمتی در کار بود که این شد همسرت...پس از تهدید #فرصت بساز.😍✨
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
_☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_
『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _
•⌈↝ @masirsaadatee 🌸⃟🕊
ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑
مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_شصت_و_یکم 🔻 #تهدید_کردن_ابراهیم_علیه_السلام 🔹او با #سؤالات و #پاسخه
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖
📝 #پارت_شصت_و_دوم
🔻 #نقشه_ابراهیم_و_شکستن_بتها🗿
🔹 شاید قوم بدین ترتیب درک کنند که اگر #عبادت_بتها🗿 را کنار بگذارند ضرر و خطری متوجه آنها نمیشود.
🔸 #برنامه_مردم_بابل این بود که هر سال به هنگام عید از شهر خارج میشدند و #جشن🎊 و عیش و نوش🍻 خود را در #خارج_از_شهر برگذار می کردند، و قبل از خروج غذاهای فراوان در #معابد می گذاشتند تا بتها🗿 نیز در جشن آنها شریک باشند و #هنگام_بازگشت_به_شهر از غذاهای معبد نیز استفاده کنند.✔️
🔹 آنها معتقد بودند که بت ها ( #خدایان) به غذاها🍱 #برکت میدهند و خوردن این غذاها موجب #نیکی است.😐
👱♂ #ابراهیم از این #فرصت استفاده کرد و زمانی که آنها از ابراهیم خواستند تا با آنها به خارج از شهر برود، ابراهیم خود را به #بیماری🤒 زد و به آنها گفت؛ 🍃من بیمار هستم😪 و حالم خوب نیست و نمی توانم با شما به بیرون شهر بیایم.✔️
🔸«ابراهیم #دروغ_نگفته_بود، او بیمار بود، بیماری او #روحش بود و بسیار رنج می کشید از اعمال این #قوم_بتپرست و #فاسد که دعوت او را نپذیرفته بودند،😔 و این غم او را ملول و #افسرده ساخته بود.»😞
👥 #قوم_ابراهیم با شنیدن بیماری او و #ترس_از_سرایت_بیماری به آنها، او را رها کردند و بر دعوت خود #پافشاری_نکردند❌
☝🏻 و بلکه از نرفتن ابراهیم با آنها اظهار #خوشحالی😃 کردند و با خرسندی عازم خارج شهر شدند.✔️
🏙 #شهر از جمعیت #خالی شد و کوچه و خیابانها🏘️ و حتی معبد آنها نیز تهی گشته بود و #کسی_جز_ابراهیم در شهر باقی نمانده بود.✔️
↩️آنگاه که ابراهیم شرایط را #مساعد دید، آهسته به #بت_خانه نزدیک شد. بت خانه محیط #وسیعی داشت که از #بت🗿 انباشته شده بود و در میان آنها بتی قرار داشت که از همه #بزرگ_تر بود.🗽
🔸ابراهیم چون #وارد بت خانه شد از روی #سرزنش و #تمسخر رو به بت ها نمود و گفت؛
🍃چرا غذا نمی خورید❓😏
🍃چرا حرف نمی زنید❓😏
↩️سپس در پاسخ خود گفت؛
🍃 #سنگهای_تراشیده چگونه سخن بگویند.😒
👱♂ ابراهیم #تبری را که با خود برده بود برداشت و تمام بت ها را #شکست و همه را در هم ریخت و #غیر_از_بت_بزرگ🗽 هیچکدام را سالم باقی نگذاشت.
👈🏻 و با سالم نگه داشتن بت بزرگ #هدفی_دیگر در #ارشاد_قوم داشت.✔️
🔹مردم بابل از #مراسم_عید🎇 بازگشتند و در ابتدا وارد #معبد شدند و بت ها را درهم ریخته و #شکسته دیدند.😱 برای مدتی مات و #مبهوت😲 گردیدند و حیران و #متحیر از یکدیگر پرسیدند؛
👥 « #چه_کسی این #اهانت را در حق #خدایان_ما روا داشته. همانا که او از ستمکاران است.»😠
🔸ناگهان #بیاد_ابراهیم_افتادند که فقط او در شهر باقی مانده بود و تنها او #مخالف_بتها بوده است.
ادامه دارد.....
_☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
↬@masirsaadatee↫
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_نود_و_نهم 🔻 #اعتراف_زلیخا 🔹از آن روز هر زنی💁🏻♀️ یوسف را میدید، #دلب
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖
📝 #پارت_صدم
🔻 #یوسف_در_آرزوی_زندان
... 🔹 #زنان_با_این_سخنان دل یوسف را تسخیر و هوای نفس او را تحریک نمودند، #ولی_یوسف بین نوید و تهدید مضطرب بود،
☝️🏻 تا آنجا که ترسید #وسوسه_شیطان،😈 جمال حقیقت را از نظرش پوشیده دارد.
⏪پس #به_درگاه_خدا_توسل_جست و به درگاه او ناله کرد😩 تا فکر پلید زنان👩🏻 در او کارگر نیفتد.
🔸 پس #یوسف_گفت؛
🧔🏻:«پروردگارا❗️🤲🏻
#زندان برای من دوست داشتنیتر است از آنچه مرا به آن میخوانند و اگر نیرنگ آنان را از من دور نکنی به سوی آنان باز خواهم گرایید و از جمله نادانان خواهم بود.» 😔
🔹یوسف #از_همه_بلاها و #دامها که برای او گستردند و تهمتهای ناروایی که به او نسبت دادند #با_عزتنفس و #دامن_پاک_بیرون_آمد.✔️
⏪ هنگامی که #زلیخا👸🏻 بارها و بارها بی اعتنایی و دوری یوسف را از خود مشاهده کرد،
👈🏻 همسرش را به وسیله #مکر و #حیله مجبور کرد تا اورا به زندان بیاندازد.
*-*-*-*-*-*-*-*-*-**
🔻 #یوسف_در_زندان
🔸آری، یوسف #بدون_ارتکاب_به_هیچخطا و گناهی #زندانی_شد،
👈🏻 اما به عدل و داد الهی امیدوار بود و خود را تسلیم محیط سرد و تاریک زندان کرد.✔️
🔹سالهای پی در پی یوسف در زندان ماند، او در زندان به ↘️
▪️ #دیدار_مریضان🤒 و
▪️ #همدردی_با_ضعیفان و
▪️ #نصیحت_خیرهسران میپرداخت و
▪️ #گمراهان_را_ارشاد_میکرد.✔️
☝🏻 تا اینکه
⬅️ #در_اثر_اخلاق و #رفتار_نیکوی_او زندانیان به او علاقمند شدند و در تنهایی و ناراحتی به یوسف پناه می بردند.
↩️ #همزمان_با_زندانیشدن_یوسف
👥 دو جوان دیگر از درباریان نیز به زندان افتادند.⛓️
🔸دو جوان با او در زندان آمدند، روزی یکی از آن دو گفت؛
👱🏻♂️من خود را در خواب دیدم که #انگور🍇 را برای #شراب🍷 می فشارم.
🔹 و دیگری گفت؛
🙎🏻♂️من خود را در خواب دیدم که بر سرم #نان🍞 میبرم و #پرندگان از آن میخورند.
🔹و رو به یوسف گفتند؛
👥«به ما #تعبیرش_را_خبر_بده، که ما تو را از نیکوکاران می بینیم.»
↩️در همان وقت که دو جوان تعبیر خواب خود را خواستند یوسف #فرصت را #غنیمت شمرد و از این فرصت #برای_تبلیغ_دین_خود_بهره_جست و گفت؛
🧔🏻:در وراء بتهایی🗿 که می پرستید خدایی میباشد که به من #وحی✨ کرده شما را به سوی او #راهنمایی و #ارشاد_کنم. و اگر مایلید دلیلی بر #صحت_گفتار_من بدست آورید و برهانی برای صدق دعوت من پیدا کنید، به تعبیر خواب این دو جوان #توجه_کنید،
☝️🏻 و #اگر_به_حقیقت_پیوست، بدانید که من از عالم غیب وحی میگیرم، و
↩️آنگاه گفت؛
🧔🏻:«ای دو رفیق زندانیم، یکی از شما به آقای خود #شراب🍷 می نوشاند و اما دیگری به #دار آویخته میشود و پرندگان از مغز سرش می خورند.»
⏳ #بعد_از_مدتی یکی از آنان #آزاد شد و هنگامی که می خواست از آنجا خارج شود یوسف گفت؛
🧔🏻🍃«مرا نزد آقای خود یاد کنید.» 🍃
⏪و #اینجا_بود_که_شیطان😈 یاد پروردگار را برای لحظهای هرچند کوتاه از ذهن یوسف زدود و #همین_امر_موجب_شد مدت بیشتری را در زندان سپری کند و خداوند برای او #وحی✨ فرستاد، که
💫آیا ما نبودیم که به تو #تعبیر_خواب آموختیم❓
🧔🏻 #یوسف که به اشتباه خود پی برد، نزد خداوند #توبه_کرد و از خدا خواست تا از زندان نجاتش بخشد.🤲🏻
ادامه دارد....
_☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _
┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐