☀️حضرت علی علیه السلام فرمودند:
روز #قيامت #زن زيبا رويى كه به سبب زيباييش فريفته و گمراه گشته است آورده مى شود.
او مى گويد : پروردگارا ! مرا زيبا آفريدى و در نتيجه آن ديدم كه ديدم .
در اين هنگام #مريم عليه السلام را مى آورند و به آن زن گفته مى شود: تو زيباترى يا اين ؟ ما او را هم زيبا آفريديم . اما مفتون و گمراه نشد.
[سپس ] #مرد زيبايى را مى آورند كه به خاطر زيباييش به فتنه و گناه كشيده شده است.
او مى گويد : پروردگارا ! مرا زيبا آفريدى و در نتيجه از جانب زنان آن ديدم كه ديدم .
پس #يوسف عليه السلام را مى آورند و به آن مرد گفته مى شود : تو زيباترى يا اين؟ ما او را هم زيبا آفريديم . اما گرفتار فتنه و فساد نشد .
[پس از او ]شخص #گرفتار و بلا زده اى را مى آورند كه بر اثر آن به فتنه و گمراهى درافتاده است.
او مى گويد : پروردگارا ! مرا به سختى گرفتار و مبتلا كردى تا اين كه به فتنه و تباهى درافتادم .
پس #ايّوب عليه السلام را مى آورند و به آن مرد گفته مى شود: آيا رنج و بلاى تو سخت تر بود يا رنج و بلاى اين ؟ او هم به رنج و بلا درافتاد . اما دستخوش فتنه و تباهى نشد.
📚بحار الأنوار : ۷/۲۸۵/۳
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_نودو_پنجم 🔻 #سرگذشت_حضرت_یوسف_علیهالسلام 🧑یوسف در آن هنگام #نُه_س
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖
📝 #پارت_نود_وششم
🔻 #افکندن_یوسف_در_چاه🕳
🌌در همان شب یعقوب در #خواب💭😴 دید که ده گرگ🐺 به یوسف حمله میکنند😰
اما یکی از گرگها از یوسف دفاع میکند تا اینکه زمین دهان می گشاید و یوسف را میبلعد.😨
↩️ #سرانجام برادران تصمیم به انجام کار خود گرفتند و از پدر خواستند تا یوسف را با خود به صحرا ببرند.
🔸 یعقوب اجازه نداد.😑✋🏻
🔹 #آنها_گفتند؛
👥:ای پدر تو را چه می شود که ما را بر یوسف امین نمیدانی در حالی که ما خیرخواه او هستیم؟😟
فردا او را با ما بفرست تا در چمن بگردد و بازی کند و ما به خوبی نگهبان او خواهیم بود.» 😊
🔸 #یعقوب_گفت؛
🍃اینکه او را ببرید سخت مرا اندوهگین میکند، می ترسم از او غافل شوید و گرگ او را بخورد.»😥
🔘 #زیرا در منطقه که یعقوب در آن زندگی میکرد گرگهای بسیاری زندگی می کردند.
🔹 #گفتند؛
👥: اگر گرگ او را بخورد با اینکه ما گروهی نیرومند هستیم، در آن صورت قطعا ما مردمی بی مقدار هستیم.😕
↩️ و هنگامی که او را با خود بردند با هم همدست شدند و او را در عمق چاهی انداختند.🕳️
🔸در این میان #بنیامین با این عمل آنها مخالف بود امّا به ناچار تسلیم رأی آنها شد چون به تنهایی نمی توانست کاری انجام دهد.😔
🔹 #یوسف را در چاه انداختند و پیراهنش👕 را از تنش خارج کردند و آنگاه آن را خونی ساختند.
🌌 #شامگاهان گریان نزد پدر خود باز آمدند و گفتند؛
👥:ای پدر ما رفتیم مسابقه بدهیم و یوسف را پیش کالای خود گذاشتیم، آنگاه گرگ🐺 او را خورد ولی تو ما را هرچند راستگو باشیم، باور نداری،🙁
🔸 #یعقوب_گفت؛
🍃نه، این نفس شماست که کار بد را برای شما آراسته است، اینک، صبری نیکو برای من بهتر است.»😩
🔹در آن زمان #یعقوب_مردی_چهلساله و #یوسف_کودکی_10ساله بود.
👕و پیراهن یوسف #همان_پیراهن_ابراهیم_خلیلاللّه است که جبرئیل از بهشت به هنگام افکنده شدن در آتش برایش به ارمغان✨ آورده بود
↩️ بعد از او #به_اسحاق و
↩️ بعد #به_یعقوب و
↩️ در نهایت #به_تن_یوسف_رسید و رایحه ای بهشتی از آن منتشر می گشت و یعقوب از انتشار آن بوی خوش وجود یوسف را حس کرد.
🔸 #یعقوب آنقدر در فراق یوسف گریست تا دیده اش سپید شد و کور گشت.😔
🔹 #یوسف درون چاه🕳️ مشغول استغاثه با خدا بود،
💫 #جبرئیل نزد او آمد و پرسید؛
✨ آیا دوست داری از چاه نجات یابی؟✨
🔸 #یوسف_گفت؛
🍃آن را بر عهده پدرانم، ابراهیم، اسحاق و یعقوب می گذارم.
💫و #جبرئیل نیز دعایی به او آموخت تا بخواند و از چاه🕳️ رهایی یابد.✔️
⏳زمانی گذشت تا اینکه کاروانی🐪🐫 از اهالی مصر از نزدیک چاه عبور کردند.
🔹 #رئیس_قافله مردی از کاروان را برای تهیه آب به سوی چاه فرستاد و هنگامی که مرد سطل را درون چاه🕳️ انداخت به جای آب، یوسف را به بالا کشید.
🧔🏻مرد با دیدن پسرکی بسیار زیبا متعجب😳 شد و او را نزد رئیس کاروان برد، ✔️
↩️تا اینکه #تصمیم_گرفتند او را به مصر برده و به عنوان غلام بفروش برسانند.
ادامه دارد.....
_☀️ 🌤 🌥 ☁️ _
┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_نود_و_هفتم 🔻 #فروش_یوسف_علیه_السلام 🔸یوسف را به #بازار_مصر برده و به
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖
📝 #پارت_نودو_هشتم
🔻 #انتقام_زلیخا_از_یوسف
🌸چنان عشق یوسف عنانش برید
🍃 که جز او دگر هیچ کس را ندید
🌸طلب کرد آنگه ز یوسف وصال
🍃 به عشوه به غمزه به ناز و به حال
🌸از او خواست او را اجابت کند
🍃 به امری که خواهد اطاعت کند
🔹چون #زلیخا دید که نمیتواند🤷🏻♀️ یوسف را به سمت خود کشیده و او را به خود نزدیک کند #غضبناک_شد.😡
👸🏻زلیخا با آن جلال و عظمت یکی از خادمین خود را #به_کامیابی_میخواند، ولی او #امتناع_میکند ✋🏻
🔸در صورتی که این زن #بانوی_کاخ است.
👸🏻 #خانمی_که خدمتگذاران با افتخار😌 دستورش را اجرا می کنند.✔️
☝🏻 لذا #نافرمانی_یوسف برای او بسیار گران و ذلّت و خواری آن برای او ناگوار و #غیرقابل_تحمل است.😤🤦🏻♀️
🔹 لذا #زلیخا_خشمگین_شد و شکست و #ناکامی_وی در میدان عشق💘 او را به انتقام وا داشت
↩️ و #تصمیم_گرفت به خاطر عزت بر باد رفتهاش از او #انتقام_بگیرد.✔️
🧔🏻 #یوسف که در تمام آن چند سال در منزل عزیز مصر زندگی میکرد، #نگاهش همواره به #زمین دوخته شده بود و #هرگز بر چهره زلیخا👸🏻 #نگاه_نکرد.❌
🔸 روزی #زلیخا به او گفت؛
👸🏻: سرت را بالا بیاور به من نگاه کن.
🧔🏻 #یوسف_گفت؛
🍃 #میترسم که بیناییام را از دست بدهم.
👸🏻 #زلیخا_گفت؛ چشمانت بسیار زیبا هستند.
🧔🏻 #یوسف_گفت؛
🍃اول چیزی که در قبر بر چهرهام خواهد افتاد چشمانم می باشد،
👸🏻 #زلیخا_گفت؛
رایحهای بسیار مطبوع داری،
🧔🏻 #یوسف_گفت؛
🍃 سه روز پس از مرگم این بو از بین خواهد رفت و بوی بدی میگیرم.
👸🏻 #زلیخا_گفت؛
چرا به من نزدیک نمیشوی؟ ⁉️
🧔🏻 #یوسف_گفت؛
🍃 به خدا پناه می برم و به او تقّرب میجویم.
👸🏻 #زلیخا_گفت؛
زنی زیبا و بستری از حریر را از دست میدهی.
🧔🏻 #یوسف نگاهش👀 به گوشهای از اتاق افتاد و #یعقوب_را_دید که خطاب به او میگفت؛
🍃 #ای_یوسف تو در آسمانها⛅️ و زمین🌍 #در_زمره_پیامبران_الهی هستی، چگونه میخواهی در زمین جزء گنهکاران باشی❓
👸🏻 #زلیخا به طرف بتی🗿 که در اطاق بود رفت و با پارچهای روی او را پوشاند.
🧔🏻 #یوسف_گفت؛
🍃 تو از بتی که نه میبیند و نه میشنود #حیاء میکنی، پس #چگونه من از خدای یگانه حیاء نکنم⁉️
👸🏻 #زلیخا_به_طرف_یوسف_آمد تا از او کام گیرد
☝🏻 #اما یوسف به طرف درب خروجی🚪 دوید،
👸🏻همسر عزیز، #به_دنبال_او_دوید و پیراهن یوسف👕 را از پشت #پاره_کرد،
🔹در این هنگام #عزیز_مصر🤴🏻 وارد اتاق شد و با دیدن حالت آنها سخت #متعجب😳 و #اندوهگین😟 شد و زن با دیدن شوهرش گفت؛
👸🏻« #کیفر کسی که #قصد_بد به خانواده تو کرده چیست❓ جز اینکه زندانی یا دچار عذاب دردناک شود.»🤷🏻♀️
🧔🏻«یوسف گفت؛
🍃 او از من کام خواست.
↩️در این میان #پسر_عموی_زلیخا که مردی زیرک و #باهوش و #دانا بود وارد شد و از تبادل کلمات داستان را فهمید و گفت؛↘️
👤:☝🏻« #اگر_پیراهن_یوسف👕 از جلو چاک خورده بود زن راست می گوید و یوسف از دروغگویان است.
☝🏻 و #اگر_پیراهن از پشت دریده باشد، زن دروغ میگوید و یوسف از راستگویان است.»✔️
🤴🏻 #عزیز_مصر چون دید👀 پیراهن یوسف از پشت سر پاره شده به حقیقت امر واقف شد ✅
و بیگناهی یوسف آشکار گردید و گفت؛
🤴🏻«بی شک این #نیرنگ از شما #زنان است، که نیرنگ شما زنان بزرگ است.🤦🏻♂️
#ای_یوسف از این پیشامد روی بگردان
و تو #ای_زن برای گناه خود آمرزش بخواه که #تو_از_خطاکاران_بودهای.»
🤴🏻عزیز رو به یوسف کرد و گفت؛
زبانت را از بحث درباره این ماجرا کنترل کن و بترس که این قضیه فاش گردد و بر سر زبانها جاری شود.⚠️
ادامه دارد...
_☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _
┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_نود_و_نهم 🔻 #اعتراف_زلیخا 🔹از آن روز هر زنی💁🏻♀️ یوسف را میدید، #دلب
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖
📝 #پارت_صدم
🔻 #یوسف_در_آرزوی_زندان
... 🔹 #زنان_با_این_سخنان دل یوسف را تسخیر و هوای نفس او را تحریک نمودند، #ولی_یوسف بین نوید و تهدید مضطرب بود،
☝️🏻 تا آنجا که ترسید #وسوسه_شیطان،😈 جمال حقیقت را از نظرش پوشیده دارد.
⏪پس #به_درگاه_خدا_توسل_جست و به درگاه او ناله کرد😩 تا فکر پلید زنان👩🏻 در او کارگر نیفتد.
🔸 پس #یوسف_گفت؛
🧔🏻:«پروردگارا❗️🤲🏻
#زندان برای من دوست داشتنیتر است از آنچه مرا به آن میخوانند و اگر نیرنگ آنان را از من دور نکنی به سوی آنان باز خواهم گرایید و از جمله نادانان خواهم بود.» 😔
🔹یوسف #از_همه_بلاها و #دامها که برای او گستردند و تهمتهای ناروایی که به او نسبت دادند #با_عزتنفس و #دامن_پاک_بیرون_آمد.✔️
⏪ هنگامی که #زلیخا👸🏻 بارها و بارها بی اعتنایی و دوری یوسف را از خود مشاهده کرد،
👈🏻 همسرش را به وسیله #مکر و #حیله مجبور کرد تا اورا به زندان بیاندازد.
*-*-*-*-*-*-*-*-*-**
🔻 #یوسف_در_زندان
🔸آری، یوسف #بدون_ارتکاب_به_هیچخطا و گناهی #زندانی_شد،
👈🏻 اما به عدل و داد الهی امیدوار بود و خود را تسلیم محیط سرد و تاریک زندان کرد.✔️
🔹سالهای پی در پی یوسف در زندان ماند، او در زندان به ↘️
▪️ #دیدار_مریضان🤒 و
▪️ #همدردی_با_ضعیفان و
▪️ #نصیحت_خیرهسران میپرداخت و
▪️ #گمراهان_را_ارشاد_میکرد.✔️
☝🏻 تا اینکه
⬅️ #در_اثر_اخلاق و #رفتار_نیکوی_او زندانیان به او علاقمند شدند و در تنهایی و ناراحتی به یوسف پناه می بردند.
↩️ #همزمان_با_زندانیشدن_یوسف
👥 دو جوان دیگر از درباریان نیز به زندان افتادند.⛓️
🔸دو جوان با او در زندان آمدند، روزی یکی از آن دو گفت؛
👱🏻♂️من خود را در خواب دیدم که #انگور🍇 را برای #شراب🍷 می فشارم.
🔹 و دیگری گفت؛
🙎🏻♂️من خود را در خواب دیدم که بر سرم #نان🍞 میبرم و #پرندگان از آن میخورند.
🔹و رو به یوسف گفتند؛
👥«به ما #تعبیرش_را_خبر_بده، که ما تو را از نیکوکاران می بینیم.»
↩️در همان وقت که دو جوان تعبیر خواب خود را خواستند یوسف #فرصت را #غنیمت شمرد و از این فرصت #برای_تبلیغ_دین_خود_بهره_جست و گفت؛
🧔🏻:در وراء بتهایی🗿 که می پرستید خدایی میباشد که به من #وحی✨ کرده شما را به سوی او #راهنمایی و #ارشاد_کنم. و اگر مایلید دلیلی بر #صحت_گفتار_من بدست آورید و برهانی برای صدق دعوت من پیدا کنید، به تعبیر خواب این دو جوان #توجه_کنید،
☝️🏻 و #اگر_به_حقیقت_پیوست، بدانید که من از عالم غیب وحی میگیرم، و
↩️آنگاه گفت؛
🧔🏻:«ای دو رفیق زندانیم، یکی از شما به آقای خود #شراب🍷 می نوشاند و اما دیگری به #دار آویخته میشود و پرندگان از مغز سرش می خورند.»
⏳ #بعد_از_مدتی یکی از آنان #آزاد شد و هنگامی که می خواست از آنجا خارج شود یوسف گفت؛
🧔🏻🍃«مرا نزد آقای خود یاد کنید.» 🍃
⏪و #اینجا_بود_که_شیطان😈 یاد پروردگار را برای لحظهای هرچند کوتاه از ذهن یوسف زدود و #همین_امر_موجب_شد مدت بیشتری را در زندان سپری کند و خداوند برای او #وحی✨ فرستاد، که
💫آیا ما نبودیم که به تو #تعبیر_خواب آموختیم❓
🧔🏻 #یوسف که به اشتباه خود پی برد، نزد خداوند #توبه_کرد و از خدا خواست تا از زندان نجاتش بخشد.🤲🏻
ادامه دارد....
_☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _
┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_صدو_یکم 🔻 #یوسف_وتعبیر_خواب_سلطان_مصر 🌌شبی #فرعون_مصر در خواب دید که
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖
📝 #پارت_صدو_دوم
🔻 #دیدار_یوسف__بنیامین
🤴🏻عزیز مصر بر #هفتاد_زبان مسلط بود و🧔🏻 یوسف نیز با هر زبانی که او سخن میگفت پاسخش را میداد و این امر موجب #تعجب عزیز مصر شد. 😲😳
🔸در آن زمان #یوسف_سی_سال_داشت فاصله میان یوسف و پدرش در حدود #هجده_روز بود.
🔹 #در_دوران_خشکسالی🏜️ مردم دسته دسته به مصر می آمدند تا برای خود آذوقه فراهم کنند.
🔸 #یعقوب_و_فرزندانش که دچار خشکسالی شدند، تصمیم گرفتند که به طرف #مصر حرکت کنند و #گیاهان_دارویی🍀 را برای #فروش به مصر همراه خود بردند.✔️
↩️ از آن وقت #یوسف خود بر خرید و فروش ها و معاملات #شرکت_میکرد.
🔹هنگامی که #برادران_یوسف را دیدند او را نشناختند و هرگز فکر نمیکردند که او زنده باشد،
☝️🏻 #ولی یوسف آنان را شناخت و در مورد پدرشان و خانواده پرسید و↘️
👨🏻یکی از آنها گفت؛
که برادر کوچکی به نام #بنیامین داریم.
🧔🏻 #یوسف از آنان درخواست کرد که دفعه بعد که می آیند برادر کوچکشان بنیامین را به همراه بیاورند تا بار دیگر آذوقه آنها را فراهم کند و تمام کالای آنان را پنهانی در میان بار شتران🐪 آنها پنهان کرد.✔️
↩️چون #فرزندان_یعقوب خواستند که بار دیگر برای گرفتن آذوقه بیایند #یعقوب_راضی_نشد که بنیامین را با آنان همراه کند چون بر آنها #اعتماد_نداشت❌
☝🏻 چرا که بنیامین برادر تنی یوسف بود.✔️
🔸با اصرار زیاد آنان، #یعقوب_راضی_شد تا بنیامین هم همراه آنان برود
☝🏻 #به_شرطی_که او را حتما سالم بازگردانند.✔️
👥پسران همگی کنعان را به سوی #مصر ترک کردند.
🧑🏻 #بنیامین در تمام طول راه با برادران هیچ صحبتی نکرد و حتی با آنان که وارد مصر شدند هم سفره نشد.❌
🧔🏻 یوسف #متوجه این دوری
بنیامین از برادرانش شد و پرسید؛
🍃چرا از برادرانت دوری میکنی⁉️
🧑🏻 #بنیامین_گفت؛
🍃آنان برادرم یوسف را با خود بیرون بردند و #وانمود کردند که گرگ🐺 او را خورده، ☝🏻در حالی که او را به قصد کشت در چاه🕳️ انداختند.
من نیز #عهد_کردم بعد از یوسف دیگر با آنها حرفی نزنم.
🧔🏻 #یوسف_گفت؛
آیا ازدواج کرده ای⁉️
🧑🏻 #گفت؛
بله چند پسر دارم و نام همه آنها برگرفته از یوسف برادرم میباشد.✔️
🔹 #بنیامین_یوسف_را_نشناخت زیرا که یوسف به مردی کامل تبدیل شده بود و با کودکی خود تفاوت داشت
.
🧔🏻یوسف #خود_را_به_او_معرفیکرد و از او خواست که نزدش بماند.
🧑🏻 #بنیامین_گفت؛
🍃آنها با پدرم #عهد کردند که مرا نزد او باز گردانند.
↩️هنگامی که برادران شروع به حرکت کردند یکی از خواجهگان یوسف گفت؛
👤:پیمانه غله که از #طلا بود گُم شده و باید اثاثیه ها را بگردم.
👥 #برادران_گفتند که ما دزد نیستیم.
🧔🏻 #یوسف به آنجا آمد و گفت؛
🍃سزای کسی که پیمانه در میان بار او باشد چیست❓
👥 #برادران_گفتند:
☝🏻 اگر آن را در میان ما پیدا کردی، میتوانی او را #زندانی کنی،
↩️ آنگاه که در میان بارها شروع به جستجو کردند، غله در میان بار بنیامین پیدا شد و بدین ترتیب یوسف توانست بنیامین را نزد خود نگه دارد.✔️
ادامه دارد....
_☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _
┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_صدو_دوم 🔻 #دیدار_یوسف__بنیامین 🤴🏻عزیز مصر بر #هفتاد_زبان مسلط بود و🧔
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖
📝 #پارت_صدو_سوم
🔻 #یعقوب_و_فراقی_دیگر
...👥 #برادران اصرار کردند که یکی دیگر از آنها را گروگان بگیرد
☝🏻 #اما_یوسف_گفت؛
🍃تنها کسی را نگه می داریم که پیمانه را دزدیده باشد.
👥 برادران خشمگین😡 و مأیوس😞 عزم رفتن کردند.
🔸 اما #یهودا یکی از برادران آنها گفت؛
👤: #هرگز بدون بنیامین به کنعان باز نخواهم گشت
☝🏻 #زیرا که به پدرش #قول داده است.
👈🏻 #بنابراین برادران بدون یهودا به کنعان بازگشتند برادران نزد یعقوب رفتند و موضوع را به اطلاع او رساندند،
👴🏻 #یعقوب_ناراحت_گفت؛ 😢
🍃همان کاری را که قلبهای شما میخواست انجام شده، اما من #بازهم_صبر_میکنم. فرزند عزیزم یوسف را از من جدا کردید و حال پسر دیگرم را...
🔹 #یعقوب دیگر از #فراق دوری یوسف توانی نداشت و از آنها خواست تا هم یوسف و هم بنیامین را نزد او باز گردانند.✔️
↩️ او #مطمئن_بود که یوسف زنده است
#زیرا در سحر هنگام مناجات با خداوند از #ملک_الموت✨ مطلع گشت که یوسف زنده است، و آنان را برای پیدا کردن یوسف فرستاد.✔️
⏳بعد از مدتی #عزیز_مصر نامهای📜 برای یعقوب فرستاد که #یوسف را سالها پیش خریداری کرده و #بنیامین نیز به جرم دزدی نزد او می باشد.
👴🏻 #یعقوب_غمگین_گشت 😔
و در نامهای📜 به #عزیز_مصر نوشت و در آن از خود و پدرانش و یوسف صحبت کرد و او را به↘️
خداوند ✨ابراهیم✨اسحاق✨ویعقوب✨
🍃 #قسم_داد تا فرزندانش را به او بازگرداند.✔️
🔸وقتی نامه✉️ یعقوب بدست #یوسف🧔🏻 رسید، بسیار #گریه کرد😭
↩️ و رو #به_برادرانش_گفت؛
🍃 #آیا شما بر کارهای خود آگاهید،
#آیا میدانید با یوسف و برادرش چه کردید❓
🔹آنها با #حیرت😳 به یوسف نگاه کردند و یوسف #تبسمی نمود و دندانهای مثل مرواریدش آشکار شد😁،
و تاج👑 خود را از سر برداشت،
👥برادران او را شناختند و پرسیدند،
#آیا_تو_یوسفی⁉️
🧔🏻 گفت؛
🍃 بله❗️ خداوند بر من منت نهاد تا زنده بمانم.
ادامه دارد...
_☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _
┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_صدو_سوم 🔻 #یعقوب_و_فراقی_دیگر ...👥 #برادران اصرار کردند که یکی دیگر
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖
📝 #پارت_صدو_چهارم
🔻 #بوی_پیراهن_یوسف_و
#دیدار_یوسف_با_یعقوب
...👥 #برادران به گناه خود #اعتراف_کردند😓
↩️و از او خواستند تا آنها را ببخشد،😥
🧔🏻 یوسف گناه آنان را #بخشید✨ و از آنها خواست تا هرچه زودتر #پیراهنش👕 را نزد یعقوب به کنعان ببرند.✔️
🔸هنگامی که پیراهن را نزد یعقوب بردند، او پیراهن را #بر_دیدگانش_مالید و بینایی خود را باز یافت.😃✔️
⏳مدتی گذشت و این بار #یعقوب خود به همراه پسرانش #عازم_مصر_شد.
↩️هنگامی که یعقوب و پسرانش به دربار یوسف رسیدند.
🧔🏻 یوسف را دیدند که بر تختیبزرگ نشسته و 👑تاجی بر سر دارد،😲😍
🔹 #یوسف با دیدن پدرش از جا بلند شد، یعقوب و همه پسرانش در برابر یوسف به #سجده افتادند.🙇♂️🙇🏻♂️✔️
🔸 سجده آنان به مانند سجده فرشتگان بر آدم #به_جهت_فرمان_الهی✨ و #سلامی_خاص بود.
🔹 در این جا یوسف از جای برخاست و رو به پدر گفت؛
🍃«ایپدر ایناست #تعبیرخواب_پیشینمن،
☝️🏻 به یقین پروردگارم آن را راست گردانید و به من احسان کرد،
⏪ #مرا از زندان خارج ساخت،
⏪ #شما_را از بیابان کنعان به مصر آورد.✔️
↩️ #پس_از_آنکه شیطان😈 میان من و برادرانم #فساد_کرد که خدای من لطف و کرَمَش به آنچه مشیت او تعلق گیرد شامل می شود و بی گمان پروردگار من #دانای_حکیم_است». 😊✔️✨
🧔🏻یوسف پدر و مادرش را کنار خود نشاند و #گفت؛
🤲🏻« #پروردگارا❗️
🍃تو به من سلطنت و عزت دادی و
🍃 از تعبیر خوابها به من آموختی.
🤲🏻ای پدید آورنده آسمانها🌤 و زمین،🌎
🍃 تنها تو در دنیا و آخرت مولای منی💫،
🤲🏻 #مرا_مسلمان_بمیران
و
🤲🏻 #مرا_به_شایستگان_ملحقفرما.»✔️
ادامه دارد....
_☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _
┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_صدو_چهارم 🔻 #بوی_پیراهن_یوسف_و #دیدار_یوسف_با_یعقوب
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖
📝 #پارت_صد_وپنجم
🔻 #ازدواج_یوسف_با_زلیخا
🌸زلیخا دگر بعد از آن ماجرا
🍃 که شد مکنت و عزتش بر فنا
🌸ز حُسن اوفتاد و دگر پیر شد
🍃 فقیر و علیل و زمین گیر شد
🌸چو یوسف به نزد زلیخا رسید
🍃 یکی زال فرتوت و گریان دید
🌸بپرسید یوسف که تو کیستی
🍃 که در چشم ما آشنا نیستی
🌸جوابش بگفتا، زلیخا، منم
🍃که از عشقتو سوخت جانوتنم
🤴🏻 #عزیز_مصر در همان سالهای خشکسالی مرد.⚰️
↩️و #زلیخا تبدیل به زنی رنجور و بیمار شد. 😔
🔸به پیشنهاد عدهای، روزی بر سر راه یوسف قرار گرفت.
🔹هنگامی که مرکب پادشاهی یوسف به نزدیک او رسید، #گفت؛
👵🏻:سپاس خداوندی را که
👈🏻 #پادشاهان_را به خاطر گناه به بندگی میکشاند
👈🏻و #بندگان_را به جهت اطاعت خویش به پادشاهی میرساند.
🧔🏻 #یوسف زلیخا را شناخت و تمام آزارها و توطئه های او را به یادش آورد. 🤦🏻♂️
👵🏻 #زلیخا_گفت؛
ای پیامبر خدا، #مرا_سرزنش_نکن که من به چند چیز مبتلا بودم.
⏪ #یکی_عشق_والای_تو، که عشق تو دل مرا شکافته و مرا شیفته تو ساخت. خداوند مخلوقی به زیبایی تو نیافریده است و زیبایی تو مرا دیوانه کرد.😔🤦🏻♀️
⏪ #دوم_ثروت_وجمال_من بود. من به خاطر تو از همه مردم کناره گرفتم و به هیچ چیز جز تو فکر نکردم. تو زیباترین انسان روی زمین هستی.
🧔🏻 #یوسف_گفت؛
پس اگر دیدهات بر پیامبری به نام محمّد صلی الله علیه و آله که بعدها به رسالت میرسد. بیافتد چه خواهی کرد؟⁉️
👵🏻 #زلیخا_گفت؛
از همین حالا محبت او در دل من جای گرفت.
♥️خداوند به یوسف #وحی✨ فرستاد که هرکس را که محبت پیامبرم در دلش باشد دوست میدارم.
🧔🏻 #یوسف از زلیخا پرسید؛
#چه_حاجتی_داری؟⁉️
👵🏻 گفت؛ #میخواهم_باز_جوان_گردم.
🤲🏻 #با_دعای_یوسف زلیخا دوباره به زنی جوان و زیبا تبدیل شد و
👈🏻 #به_امر_الهی به ازدواج یوسف درآمد.👩❤️👨
🔹 #یعقوب در مصر #دو_سال کنار یوسف زندگی کرد و آنگاه #در_سن 140 و یا 147 سالگی قبض روح شد.⚰️
🔸 #جنازه_یعقوب توسط یوسف به #بیت_المقدس منتقل شد و در آنجا به خاک سپرده شد.✔️
🔹 #یعقوب نیز یکی از بکائین است، او در فراق یوسف روزهای بی شماری را گریه کرد. 😭
🔸 #یوسف نیز در فراق پدر بسیار گریه کرد.😭
↩️به طوری که در زندان، زندانیان را با گریههایش آزار میداد و آنها با هم توافق کردند که یوسف روزی گریه کند و روز دیگر آرام باشد. تا زندانیان دیگر استراحت کنند.👌🏻
ادامه دارد......
_☀️ 🌤 🌥 ☁️ _
┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_صد_وپنجم 🔻 #ازدواج_یوسف_با_زلیخا 🌸زلیخا دگر بعد از آن ماجرا
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖
📝 #پارت_صد_وششم
🔻 #وفات_یوسف_علیهالسلام
🌸 #یوسف پیامبری با عدالت و مهربان😊 و بسیار با انصاف😌 بود.
💠 #یوسف هنگامی که فوت کردو در سنّ «120 سالگی» در میان تابوتی ⚰از مرمر قرار گرفت و در اعماق #رود_نیل🌊🌊 #مدفون گشت.
👥 #مردم_مصر که #یوسف را در زمان حیاتش بسیار پربرکت و مهربان می دیدند، هر یک مصمم ✊🏻شدند که او را در #منطقه_خود به خاک بسپارند.✔️
☝️🏻اما در نهایت تصمیم بر این شد که او را در میان #آبهای_نیل دفن کنند، تا آبی 💧که از روی تابوت⚰ او می گذرد. سرزمین های آنها را #پر_برکت و #حاصلخیز کند.✅
⬅️تابوت⚰️ او در میان نیل قرار داشت تا هنگامی که👇🏻
✨ #موسی به هنگام خروج از مصر و گذشتن از آنجا، او را به همراه خویش برد.
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
🔻 #ببرز_بن_لاوی_علیهالسلام
📜آمدهاست که #بعد_از_حضرتیوسف علیهالسلام، #ببرز_بن_لاوی_بن_یعقوب،
وصی و جانشین او بود✔️ که به امر ✨حق تعالی وصی او شد و به سیره پدران خود رفتار 😊می کرد تا به #بنی_اسرائیل رسید.
🔹چون ببرز به حال #احتضار (فرا رسیدن هنگام مرگ⚰) رسید، به او وحی شد که #ودایع_نبوت را به دست پسرش🧔🏻
« #احرب» بسپارد.☑️
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
🔻 #احرب_بن_ببرز_علیهالسلام
🔸 #احرب بن ببرز بن لاوی بعد از پدر👴🏻
✋🏻 به #امر_حق قیام⚔ کرد و بر سیره آباء و اجدادش مردم را #به_یکتاپرستی_دعوت_مینمود
☝🏻 تا اینکه #زمان_مرگش نزدیک شد
🔷او نیز همچون پدران خویش #ودایع_نبوت را به فرزندش واگذار کرد. ✅
👈🏻سپس مواریث انبیاء به #میتاح_فرزند_احرب سپرده شد.✔️
ادامه دارد.....
_☀️ 🌤 🌥 ☁️ _
┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_صد_وهفدهم 🔻 #موسی_در_وادی_طورسینا 🏜بیابانی که موسی در آن بود بیابان #
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖
📝 #پارت_صد_وهجدهم
🔻 #موسی_در_مبارزه_با_فرعون
🔷هنگامی که موسی به سوی #مصر میآمد، نزدیک شهر🏘 باز همان #مرد_دانشمند را با عدهای از مردم👥 دید،
🔸دانشمند با دیدن 👀موسی دریافت که او همان #موسی_بن_عمران است.✅
☝️🏻و چون مدتها⏳ در انتظار چنین روزی بودند همگی بر اطاعت او گردن نهادند.✔️
🔹 #بنیاسرائیل بعد از وفات #یوسف دوران سختی 😓را طی کردند و مدت #چهارصد_سال در نهایت سختی به انتظار تولد همان کودکی 👦🏻بودند که #یوسف ✨بشارت داده بود.
🔶 #فرعون_زمان_موسی از تمام فرعونهای پیشین #ستمکارتر_بود بهطوری که #دختران_بنیاسرائیل را #هتک_حرمت میکردند🤦🏻♂️ و زنان را به #خدمتکاری می بردند😔
🔹موسی #شبانه🌌 وارد مصر شد و به عنوان مهمانی ناخوانده به #منزل_مادرش🏠 پناه برد و بعد، از #هارون برادرش خواست تا او را تا قصر همراهی کند.
⬅️ #موسی و #هارون به پشت دروازه قصر رسیدند و موسی در🚪 را کوبید و از صدای کوبیدن #فرعون بر خود لرزید.😱
☝️🏻چون پرسیدند #چه_کسی در را میکوبد.؟⁉️
🍃 #موسی_گفت؛
✋🏻 من #فرستاده_پروردگار_جهانیان هستم☑️.
💫خداوند به موسی #وحی_کرد که به فرعون #وعده_دهد که اگر☝️🏻 به خداوند ایمان آورد، #عمری_طولانی به او عطا 🎁کند و #جوانیش را به او بازگرداند✔️
🤴🏻فرعون به فکر🤔 فرو رفت ولی #هامان وزیرش او را وسوسه😈 کرد.
🌃شب هنگام وقتی موسی و هارون از قصر باز می گشتند به دلیل #بارش_باران⛈ به خانه پیرزنی👵🏻🏠 پناه بردند، اما #جاسوسان آن دو را تعقیب کردند.
👈🏻وقتی آنها به منزل پیرزن #حمله_ور⚔ شدند #عصای_موسی به حرکت درآمد و به جدال با آنها پرداخت⚔️ و چند نفر از #قبطیان را کشت.
👵🏻 #پیرزن بعد از این جریان به موسی #ایمان_آورد. ✔️
🌌آن شب #فرعون🤴🏻 با اطرافیان خود #مشورت کرد که چه کنیم؟🧐 یا باید #جواب_دندانشکنی به این مرد عجیب داد یا روزگار ما را سیاه می کند.
☝️🏻حتما یک چیزی هست. و اگر ما با زور بخواهیم بر موسی غلبه کنیم #بدنام میشویم.🤦🏻♂️
🔹روز بعد #هامان ساحران را جمع کرد. #دلیل_جمعکردن_ساحران این بود که ↘️
👈🏻 « #در_شب_گذشته که موسی به نزد فرعون رفته بود برای آنها نشانهای از #قدرت_خدای_بزرگ را نشان داد و آن این بود که عصای خود را به زمین انداخت و عصا به صورت #اژدهایی_عظیم🐉 درآمد و فرعون و حاضران ترسیدند😰😱.»
🔸با آمدن ساحران، موسی و هارون نیز آمدند و مردم👥 برای تماشا👀 جمع شدند.
🤴🏻 #فرعون_گفت؛ ای موسی، روز گذشته کارهایی کردی و آنها را #نشانه_پیامبری✨ دانستی در حالی که #غلامان_من هم میتوانند این کارها را بکنند😏
☝️🏻در آن حال، #مسابقه بین آنها آغاز شد☑️، #ساحران کارهای خود را انجام دادند و عصای آنها به #مارهایی🐍 تبدیل شدند.
◀️ سپس #موسی_گفت؛
🍃 ☝️🏻حالا #قدرت_خدا را تماشا کنید.
👈🏻 وقتی عصا را انداخت، عصا به اژدهایی🐉 تبدیل، شد و همه مارها را بلعید😱
↩️ و به #اطرافیان_فرعون حمله ⚔کرد.
#موسی فورا دست✋🏻 دراز کرد و #اژدها را گرفت و #دوباره_عصا_شد.✅
🔷در این موقع #ساحران_فهمیدند_که کار موسی سحر و #جادو_نیست❌
لذا به #سجده افتادند و به خدای موسی #ایمان_آوردند و بعضی از مردم👥 نیز به خداوند بزرگ #ایمان_آوردند✅
🤴🏻فرعون با دیدن👀 این صحنه ساحران را تهدید👿 به مرگ کرد
☝️🏻ولی ساحران در جواب گفتند؛
« #باکی_نیست😏، ما روی به سوی پروردگار خود می آوریم✔️،
ما امیدواریم پروردگارمان گناهانمان را ببخشاید.🙏🏻 چرا که نخستین #ایمان_آورندگان بودیم😊.»
ادامه دارد...
_☀️ 🌤 🌥 ☁️ _
┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
💠 پرسمان مهدوی
🔻 #سوال👇🏻
🔹آيا #غيبت، مخصوص امام زمان(عجل الله) است يا در ادوار گذشته نيز رخ داده است؟⁉️
❇️ #پاسخ👇🏻
🔸غيبت و نهان زيستى، پديدهاى نيست که براى اولين بار و تنها درباره آخرين حجت پروردگار روى داده باشد؛
☝️🏻بلکه از روايات فراوان📑 استفاده مىشود که تعدادى از پيامبران بزرگ الهى، بخشى از زندگى خود را در پنهانى و غيبت بودهاند و اين امر، به مقتضای حکمت خداوند متعال برای امام دوازدهم(عجل الله) نیز پدید آمده است.
⏪ #غيبت، يکى از سنتهاى الهى است که در زندگى پيامبرانى همچون #ادريس، #نوح، #صالح، #ابراهيم، #يوسف، #موسى، #شعيب، #الياس، #سليمان، #دانيال و #عيسى جريان يافته است. ✔️
↩️هر يک از آن سفيران الهى به تناسب شرايط، سالهايى را در غيبت به سر بردهاند. به همين دليل است که در روايات📑، غيبت حضرت مهدى(عجل الله) يکى از سنتهاى پيامبران دانسته شده و #يکى_از_دلايل_غيبت_آنحضرت، اجرا شدن سنّت انبياء در زندگى حضرت مهدى(عجل الله) شمرده شده است.
🌺 امام صادق(علیه السلام) فرموده است:
✨ به راستى که براى قائم ما غيبتى است که مدت آن، طولانى خواهد بود.✨
✍🏻راوى گويد: «دليل اين غيبت چيست اى فرزند رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم)؟»
🌺حضرت مىفرمايد:
✨«خداوند، مىخواهد سنتهاى انبياء در غيبتهايشان، درباره آن حضرت روى دهد».✨
⁉️ #پرسش_وپاسخ_مهدوی
#یازینب
_ ☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_
ڪلیڪ ↩️
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_دویست_وپنجاه_ویکم 🔻 #سلام_اصحاب_کهف_بر_امیرالمؤمنین_علیه_السلام 🔹روز
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖
📝 #پارت_دویست_وپنجاه_ودوم
🔻 #حضرت_جرجیس_علیه_السلام_و_اصحاب_اُخدود
🍃شهر صنعا زیر✨ نور درخشان خورشید☀️ همچون کوره ای گداخته در آمده و 🌬بادهای گرم از طرف صحرا 🏜بر حرارت شهر افزوده بود و به همین خاطر خیابانهای صنعا خلوت بود.
🔹در چنین وضعی 👨🏻یک مرد از جانب شمال به سمت شهر در حرکت بود و وارد شهر شد و سراسیمه 😟راه قصر ذی نواس پادشاه یمن را پیش گرفت.
🔹ذی نواس یا «ذانوس» یا «ذونواس» یکی از 🤴🏻پادشاهان حمیر بود که خود را #یوسف نامید .
👨🏻سرانجام مرد سراسیمه به 🏛قصر رسید، 👮🏻♂ #نگهبان_از_او_پرسید؛
🤨چه شده است که در این گرما که همه به خانه های خود پناه برده اند به صنعا و درب کاخ آمده ای؟!⁉️
👨🏻 #مرد_گفت؛ من به سبب امر مهمی به اینجا آمده ام تا ذی نواس را از #خطر بزرگی مطلع سازم.⚠️
👮🏻♂ #نگهبان_گفت؛
🤴🏻 پادشاه از دیدار با تو معذور است زیرا او آماده حرکت است و قصد⚔ جنگی طولانی دارد و می خواهد شرق و غرب عالم را زیر نظر خود در آورد.✔️
👨🏻 #مرد_مسافر_گفت؛ مطلب من با این موضوع ارتباط نزدیک دارد و آنچه را که من آورده ام مربوط به همان امر مهمی است که🤴🏻 پادشاه برای گسترش آن⚔ شمشیر کشیده است.
⏪اگر مطلب مرا به🤴🏻 پادشاه بگویی تردیدی ندارم که مرا به حضور می طلبد.👌🏻
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔻 #ظهور_مسیحیت_در_نجران
🤴🏻ذونواس از 🏛کاخ خود خارج شد، درباریان و رجال اطراف او را گرفتند، در این بین به او اطلاع دادند که 👨🏻مردی از نجران برای ملاقات با او آمده است
🔹و اظهار می دارد که می خواهد 🤴🏻پادشاه را از ⚠️خطر جدیدی که دین یهودیت را تهدید می کند، مطلع سازد.👌🏻
🤴🏻 #ذونواس او را به حضور طلبید و
👨🏻 مرد نجرانی بی درنگ وارد شد و گفت؛
من به طلب احسان و یا برای دفع ظلم و ستم به این سفر نیامده ام،
↩️ بلکه حادثه ای در نجران واقع شده که اگر جلوی آن را نگیرید، انتظار می رود به دیگر بلاد سرایت کرده و به یمن هم نفوذ می کند.😔
🤴🏻 #ذونواس_گفت؛ تو مرا به وحشت😧 انداختی، آنچه را که اشاره کردی برای من توضیح بده.👌🏻
👨🏻 #مرد_گفت؛ مدتی است که در نجران دین جدیدی بنام #نصرانیت ظهور کرده و مبلغین آن، بنام💫 عیسی مسیح بشارت می دهند.
▪️بت پرستان نجران به همراه 👥👥عده ای از یهودیان از دین خود خارج شده و به دین جدید وارد شده اند.
👥👥 و گروهی از یهود که به دین خود باقی مانده اند، مورد آزار و اذیت قرار می گیرند.
⏪اگر پادشاه نجران را حمایت نکند به زودی آثار یهود از آن سرزمین محو و نابود می گردد.
🤴🏻 #ذونواس_با_عصبانیت_گفت؛
😡چگونه این دین به نجران راه یافته است؟ ⁉️و چطور در این مدت کم در این سرزمین نفوذ کرده و آشنای 💞دلها گشته است؟⁉️🤔
👨🏻 #مرد_گفت؛ چندی قبل در میان بردگانی که وارد نجران شدند، دو برده بودند،
⏪یکی #رومی بنام #فیمیون و
⏪ دیگری #عرب به نام #صالح
ادامه دارد ...
_☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_
ڪلیڪ ↩️
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐