eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
245 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️حضرت علی علیه السلام فرمودند: روز زيبا رويى كه به سبب زيباييش فريفته و گمراه گشته است آورده مى شود. او مى گويد : پروردگارا ! مرا زيبا آفريدى و در نتيجه آن ديدم كه ديدم . در اين هنگام عليه السلام را مى آورند و به آن زن گفته مى شود: تو زيباترى يا اين ؟ ما او را هم زيبا آفريديم . اما مفتون و گمراه نشد. [سپس ] زيبايى را مى آورند كه به خاطر زيباييش به فتنه و گناه كشيده شده است. او مى گويد : پروردگارا ! مرا زيبا آفريدى و در نتيجه  از جانب زنان آن ديدم كه ديدم . پس   عليه السلام را مى آورند و به آن مرد گفته مى شود : تو زيباترى يا اين؟ ما او را هم زيبا آفريديم . اما گرفتار فتنه و فساد نشد . [پس از او ]شخص و بلا زده اى را مى آورند كه بر اثر آن به فتنه و گمراهى درافتاده است. او مى گويد : پروردگارا ! مرا به سختى گرفتار و مبتلا كردى تا اين كه به فتنه و تباهى درافتادم . پس عليه السلام را مى آورند و به آن مرد گفته مى شود: آيا رنج و بلاى تو سخت تر بود يا رنج و بلاى اين ؟ او هم به رنج و بلا درافتاد .  اما دستخوش فتنه و تباهى نشد. 📚بحار الأنوار : ۷/۲۸۵/۳
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_نودو_پنجم 🔻 #سرگذشت_حضرت_یوسف_علیه‌السلام 🧑یوسف در آن هنگام #نُه_س
📘 📖 📝 🔻 🕳 🌌در همان شب یعقوب در 💭😴 دید که ده گرگ🐺 به یوسف حمله می‌کنند😰 اما یکی از گرگها از یوسف دفاع میکند تا اینکه زمین دهان می گشاید و یوسف را می‌بلعد.😨 ↩️ برادران تصمیم به انجام کار خود گرفتند و از پدر خواستند تا یوسف را با خود به صحرا ببرند. 🔸 یعقوب اجازه نداد.😑✋🏻 🔹 ؛ 👥:ای پدر تو را چه می شود که ما را بر یوسف امین نمیدانی در حالی که ما خیرخواه او هستیم؟😟 فردا او را با ما بفرست تا در چمن بگردد و بازی کند و ما به خوبی نگهبان او خواهیم بود.» 😊 🔸 ؛ 🍃اینکه او را ببرید سخت مرا اندوهگین میکند، می ترسم از او غافل شوید و گرگ او را بخورد.»😥 🔘 در منطقه که یعقوب در آن زندگی میکرد گرگهای بسیاری زندگی می کردند. 🔹 ؛ 👥: اگر گرگ او را بخورد با اینکه ما گروهی نیرومند هستیم، در آن صورت قطعا ما مردمی بی مقدار هستیم.😕 ↩️ و هنگامی که او را با خود بردند با هم همدست شدند و او را در عمق چاهی انداختند.🕳️ 🔸در این میان با این عمل آنها مخالف بود امّا به ناچار تسلیم رأی آنها شد چون به تنهایی نمی توانست کاری انجام دهد.😔 🔹 را در چاه انداختند و پیراهنش👕 را از تنش خارج کردند و آنگاه آن را خونی ساختند. 🌌 گریان نزد پدر خود باز آمدند و گفتند؛ 👥:ای پدر ما رفتیم مسابقه بدهیم و یوسف را پیش کالای خود گذاشتیم، آنگاه گرگ🐺 او را خورد ولی تو ما را هرچند راستگو باشیم، باور نداری،🙁 🔸 ؛ 🍃نه، این نفس شماست که کار بد را برای شما آراسته است، اینک، صبری نیکو برای من بهتر است.»😩 🔹در آن زمان و بود. 👕و پیراهن یوسف است که جبرئیل از بهشت به هنگام افکنده شدن در آتش برایش به ارمغان✨ آورده بود ↩️ بعد از او و ↩️ بعد و ↩️ در نهایت و رایحه ای بهشتی از آن منتشر می گشت و یعقوب از انتشار آن بوی خوش وجود یوسف را حس کرد. 🔸 آنقدر در فراق یوسف گریست تا دیده اش سپید شد و کور گشت.😔 🔹 درون چاه🕳️ مشغول استغاثه با خدا بود، 💫 نزد او آمد و پرسید؛ ✨ آیا دوست داری از چاه نجات یابی؟✨ 🔸 ؛ 🍃آن را بر عهده پدرانم، ابراهیم، اسحاق و یعقوب می گذارم. 💫و نیز دعایی به او آموخت تا بخواند و از چاه🕳️ رهایی یابد.✔️ ⏳زمانی گذشت تا اینکه کاروانی🐪🐫 از اهالی مصر از نزدیک چاه عبور کردند. 🔹 مردی از کاروان را برای تهیه آب به سوی چاه فرستاد و هنگامی که مرد سطل را درون چاه🕳️ انداخت به جای آب، یوسف را به بالا کشید. 🧔🏻مرد با دیدن پسرکی بسیار زیبا متعجب😳 شد و او را نزد رئیس کاروان برد، ✔️ ↩️تا اینکه او را به مصر برده و به عنوان غلام بفروش برسانند. ادامه دارد..... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_نود_و_هفتم 🔻 #فروش_یوسف_علیه_السلام 🔸یوسف را به #بازار_مصر برده و به
📘 📖 📝 🔻 🌸چنان عشق یوسف عنانش برید 🍃 که جز او دگر هیچ کس را ندید 🌸طلب کرد آنگه ز یوسف وصال 🍃 به عشوه به غمزه به ناز و به حال 🌸از او خواست او را اجابت کند 🍃 به امری که خواهد اطاعت کند 🔹چون دید که نمیتواند🤷🏻‍♀️ یوسف را به سمت خود کشیده و او را به خود نزدیک کند .😡 👸🏻زلیخا با آن جلال و عظمت یکی از خادمین خود را ، ولی او ✋🏻 🔸در صورتی که این زن است. 👸🏻 خدمتگذاران با افتخار😌 دستورش را اجرا می کنند.✔️ ☝🏻 لذا برای او بسیار گران و ذلّت و خواری آن برای او ناگوار و است.😤🤦🏻‍♀️ 🔹 لذا و شکست و در میدان عشق💘 او را به انتقام وا داشت ↩️ و به خاطر عزت بر باد رفته‌اش از او .✔️ 🧔🏻 که در تمام آن چند سال در منزل عزیز مصر زندگی میکرد، همواره به دوخته شده بود و بر چهره زلیخا👸🏻 .❌ 🔸 روزی به او گفت؛ 👸🏻: سرت را بالا بیاور به من نگاه کن. 🧔🏻 ؛ 🍃 که بینایی‌ام را از دست بدهم. 👸🏻 ؛ چشمانت بسیار زیبا هستند. 🧔🏻 ؛ 🍃اول چیزی که در قبر بر چهره‌ام خواهد افتاد چشمانم می باشد، 👸🏻 ؛ رایحه‌ای بسیار مطبوع داری، 🧔🏻 ؛ 🍃 سه روز پس از مرگم این بو از بین خواهد رفت و بوی بدی میگیرم. 👸🏻 ؛ چرا به من نزدیک نمیشوی؟ ⁉️ 🧔🏻 ؛ 🍃 به خدا پناه می برم و به او تقّرب می‌جویم. 👸🏻 ؛ زنی زیبا و بستری از حریر را از دست میدهی. 🧔🏻 نگاهش👀 به گوشه‌ای از اتاق افتاد و که خطاب به او میگفت؛ 🍃 تو در آسمانها⛅️ و زمین🌍 هستی، چگونه میخواهی در زمین جزء گنهکاران باشی❓ 👸🏻 به طرف بتی🗿 که در اطاق بود رفت و با پارچه‌ای روی او را پوشاند. 🧔🏻 ؛ 🍃 تو از بتی که نه می‌بیند و نه می‌شنود میکنی، پس من از خدای یگانه حیاء نکنم⁉️ 👸🏻 تا از او کام گیرد ☝🏻 یوسف به طرف درب خروجی🚪 دوید، 👸🏻همسر عزیز، و پیراهن یوسف👕 را از پشت ، 🔹در این هنگام 🤴🏻 وارد اتاق شد و با دیدن حالت آنها سخت 😳 و 😟 شد و زن با دیدن شوهرش گفت؛ 👸🏻« کسی که به خانواده تو کرده چیست❓ جز اینکه زندانی یا دچار عذاب دردناک شود.»🤷🏻‍♀️ 🧔🏻«یوسف گفت؛ 🍃 او از من کام خواست. ↩️در این میان که مردی زیرک و و بود وارد شد و از تبادل کلمات داستان را فهمید و گفت؛↘️ 👤:☝🏻« 👕 از جلو چاک خورده بود زن راست می گوید و یوسف از دروغگویان است. ☝🏻 و از پشت دریده باشد، زن دروغ میگوید و یوسف از راستگویان است.»✔️ 🤴🏻 چون دید👀 پیراهن یوسف از پشت سر پاره شده به حقیقت امر واقف شد ✅ و بی‌گناهی یوسف آشکار گردید و گفت؛ 🤴🏻«بی شک این از شما است، که نیرنگ شما زنان بزرگ است.🤦🏻‍♂️ از این پیشامد روی بگردان و تو برای گناه خود آمرزش بخواه که .» 🤴🏻عزیز رو به یوسف کرد و گفت؛ زبانت را از بحث درباره این ماجرا کنترل کن و بترس که این قضیه فاش گردد و بر سر زبانها جاری شود.⚠️ ادامه دارد... _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ ┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_نود_و_نهم 🔻 #اعتراف_زلیخا 🔹از آن روز هر زنی💁🏻‍♀️ یوسف را میدید، #دلب
📘 📖 📝 🔻 ... 🔹 دل یوسف را تسخیر و هوای نفس او را تحریک نمودند، بین نوید و تهدید مضطرب بود، ☝️🏻 تا آنجا که ترسید ،😈 جمال حقیقت را از نظرش پوشیده دارد. ⏪پس و به درگاه او ناله کرد😩 تا فکر پلید زنان👩🏻 در او کارگر نیفتد. 🔸 پس ؛ 🧔🏻:«پروردگارا❗️🤲🏻 برای من دوست داشتنی‌تر است از آنچه مرا به آن می‌خوانند و اگر نیرنگ آنان را از من دور نکنی به سوی آنان باز خواهم گرایید و از جمله نادانان خواهم بود.» 😔 🔹یوسف و که برای او گستردند و تهمت‌های ناروایی که به او نسبت دادند و .✔️ ⏪ هنگامی که 👸🏻 بارها و بارها بی اعتنایی و دوری یوسف را از خود مشاهده کرد، 👈🏻 همسرش را به وسیله و مجبور کرد تا اورا به زندان بیاندازد. *-*-*-*-*-*-*-*-*-** 🔻 🔸آری، یوسف و گناهی ، 👈🏻 اما به عدل و داد الهی امیدوار بود و خود را تسلیم محیط سرد و تاریک زندان کرد.✔️ 🔹سالهای پی در پی یوسف در زندان ماند، او در زندان به ↘️ ▪️ 🤒 و ▪️ و ▪️ می‌پرداخت و ▪️ .✔️ ☝🏻 تا اینکه ⬅️ و زندانیان به او علاقمند شدند و در تنهایی و ناراحتی به یوسف پناه می بردند. ↩️ 👥 دو جوان دیگر از درباریان نیز به زندان افتادند.⛓️ 🔸دو جوان با او در زندان آمدند، روزی یکی از آن دو گفت؛ 👱🏻‍♂️من خود را در خواب دیدم که 🍇 را برای 🍷 می فشارم. 🔹 و دیگری گفت؛ 🙎🏻‍♂️من خود را در خواب دیدم که بر سرم 🍞 میبرم و از آن میخورند. 🔹و رو به یوسف گفتند؛ 👥«به ما ، که ما تو را از نیکوکاران می بینیم.» ↩️در همان وقت که دو جوان تعبیر خواب خود را خواستند یوسف را شمرد و از این فرصت و گفت؛ 🧔🏻:در وراء بتهایی🗿 که می پرستید خدایی می‌باشد که به من ✨ کرده شما را به سوی او و . و اگر مایلید دلیلی بر بدست آورید و برهانی برای صدق دعوت من پیدا کنید، به تعبیر خواب این دو جوان ، ☝️🏻 و ، بدانید که من از عالم غیب وحی میگیرم، و ↩️آنگاه گفت؛ 🧔🏻:«ای دو رفیق زندانیم، یکی از شما به آقای خود 🍷 می نوشاند و اما دیگری به آویخته میشود و پرندگان از مغز سرش می خورند.» ⏳ یکی از آنان شد و هنگامی که می خواست از آنجا خارج شود یوسف گفت؛ 🧔🏻🍃«مرا نزد آقای خود یاد کنید.» 🍃 ⏪و 😈 یاد پروردگار را برای لحظه‌ای هرچند کوتاه از ذهن یوسف زدود و مدت بیشتری را در زندان سپری کند و خداوند برای او ✨ فرستاد، که 💫آیا ما نبودیم که به تو آموختیم❓ 🧔🏻 که به اشتباه خود پی برد، نزد خداوند و از خدا خواست تا از زندان نجاتش بخشد.🤲🏻 ادامه دارد.... _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ ┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_صدو_یکم 🔻 #یوسف_وتعبیر_خواب_سلطان_مصر 🌌شبی #فرعون_مصر در خواب دید که
📘 📖 📝 🔻 🤴🏻عزیز مصر بر مسلط بود و🧔🏻 یوسف نیز با هر زبانی که او سخن می‌گفت پاسخش را می‌داد و این امر موجب عزیز مصر شد. 😲😳 🔸در آن زمان فاصله میان یوسف و پدرش در حدود بود. 🔹 🏜️ مردم دسته دسته به مصر می آمدند تا برای خود آذوقه فراهم کنند. 🔸 که دچار خشکسالی شدند، تصمیم گرفتند که به طرف حرکت کنند و 🍀 را برای به مصر همراه خود بردند.✔️ ↩️ از آن وقت خود بر خرید و فروش ها و معاملات . 🔹هنگامی که را دیدند او را نشناختند و هرگز فکر نمی‌کردند که او زنده باشد، ☝️🏻 یوسف آنان را شناخت و در مورد پدرشان و خانواده پرسید و↘️ 👨🏻یکی از آنها گفت؛ که برادر کوچکی به نام داریم. 🧔🏻 از آنان درخواست کرد که دفعه بعد که می آیند برادر کوچکشان بنیامین را به همراه بیاورند تا بار دیگر آذوقه آنها را فراهم کند و تمام کالای آنان را پنهانی در میان بار شتران🐪 آنها پنهان کرد.✔️ ↩️چون خواستند که بار دیگر برای گرفتن آذوقه بیایند که بنیامین را با آنان همراه کند چون بر آنها ❌ ☝🏻 چرا که بنیامین برادر تنی یوسف بود.✔️ 🔸با اصرار زیاد آنان، تا بنیامین هم همراه آنان برود ☝🏻 او را حتما سالم بازگردانند.✔️ 👥پسران همگی کنعان را به سوی ترک کردند. 🧑🏻 در تمام طول راه با برادران هیچ صحبتی نکرد و حتی با آنان که وارد مصر شدند هم سفره نشد.❌ 🧔🏻 یوسف این دوری بنیامین از برادرانش شد و پرسید؛ 🍃چرا از برادرانت دوری میکنی⁉️ 🧑🏻 ؛ 🍃آنان برادرم یوسف را با خود بیرون بردند و کردند که گرگ🐺 او را خورده، ☝🏻در حالی که او را به قصد کشت در چاه🕳️ انداختند. من نیز بعد از یوسف دیگر با آنها حرفی نزنم. 🧔🏻 ؛ آیا ازدواج کرده ای⁉️ 🧑🏻 ؛ بله چند پسر دارم و نام همه آنها برگرفته از یوسف برادرم میباشد.✔️ 🔹 زیرا که یوسف به مردی کامل تبدیل شده بود و با کودکی خود تفاوت داشت . 🧔🏻یوسف و از او خواست که نزدش بماند. 🧑🏻 ؛ 🍃آنها با پدرم کردند که مرا نزد او باز گردانند. ↩️هنگامی که برادران شروع به حرکت کردند یکی از خواجه‌گان یوسف گفت؛ 👤:پیمانه غله که از بود گُم شده و باید اثاثیه ها را بگردم. 👥 که ما دزد نیستیم. 🧔🏻 به آنجا آمد و گفت؛ 🍃سزای کسی که پیمانه در میان بار او باشد چیست❓ 👥 : ☝🏻 اگر آن را در میان ما پیدا کردی، میتوانی او را کنی، ↩️ آنگاه که در میان بارها شروع به جستجو کردند، غله در میان بار بنیامین پیدا شد و بدین ترتیب یوسف توانست بنیامین را نزد خود نگه دارد.✔️ ادامه دارد.... _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ ┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_صدو_دوم 🔻 #دیدار_یوسف__بنیامین 🤴🏻عزیز مصر بر #هفتاد_زبان مسلط بود و🧔
📘 📖 📝 🔻 ...👥 اصرار کردند که یکی دیگر از آنها را گروگان بگیرد ☝🏻 ؛ 🍃تنها کسی را نگه می داریم که پیمانه را دزدیده باشد. 👥 برادران خشمگین😡 و مأیوس😞 عزم رفتن کردند. 🔸 اما یکی از برادران آنها گفت؛ 👤: بدون بنیامین به کنعان باز نخواهم گشت ☝🏻 که به پدرش داده است. 👈🏻 برادران بدون یهودا به کنعان بازگشتند برادران نزد یعقوب رفتند و موضوع را به اطلاع او رساندند، 👴🏻 ؛ 😢 🍃همان کاری را که قلب‌های شما میخواست انجام شده، اما من . فرزند عزیزم یوسف را از من جدا کردید و حال پسر دیگرم را... 🔹 دیگر از دوری یوسف توانی نداشت و از آنها خواست تا هم یوسف و هم بنیامین را نزد او باز گردانند.✔️ ↩️ او که یوسف زنده است در سحر هنگام مناجات با خداوند از ✨ مطلع گشت که یوسف زنده است، و آنان را برای پیدا کردن یوسف فرستاد.✔️ ⏳بعد از مدتی نامه‌ای📜 برای یعقوب فرستاد که را سالها پیش خریداری کرده و نیز به جرم دزدی نزد او می باشد. 👴🏻 😔 و در نامه‌ای📜 به نوشت و در آن از خود و پدرانش و یوسف صحبت کرد و او را به↘️ خداوند ✨ابراهیم✨اسحاق✨ویعقوب✨ 🍃 تا فرزندانش را به او بازگرداند.✔️ 🔸وقتی نامه✉️ یعقوب بدست 🧔🏻 رسید، بسیار کرد😭 ↩️ و رو ؛ 🍃 شما بر کارهای خود آگاهید، میدانید با یوسف و برادرش چه کردید❓ 🔹آنها با 😳 به یوسف نگاه کردند و یوسف نمود و دندانهای مثل مرواریدش آشکار شد😁، و تاج👑 خود را از سر برداشت، 👥برادران او را شناختند و پرسیدند، ⁉️ 🧔🏻 گفت؛ 🍃 بله❗️ خداوند بر من منت نهاد تا زنده بمانم. ادامه دارد... _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ ┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_صدو_سوم 🔻 #یعقوب_و_فراقی_دیگر ...👥 #برادران اصرار کردند که یکی دیگر
📘 📖 📝 🔻 ...👥 به گناه خود 😓 ↩️و از او خواستند تا آنها را ببخشد،😥 🧔🏻 یوسف گناه آنان را ✨ و از آنها خواست تا هرچه زودتر 👕 را نزد یعقوب به کنعان ببرند.✔️ 🔸هنگامی که پیراهن را نزد یعقوب بردند، او پیراهن را و بینایی خود را باز یافت.😃✔️ ⏳مدتی گذشت و این بار خود به همراه پسرانش . ↩️هنگامی که یعقوب و پسرانش به دربار یوسف رسیدند. 🧔🏻 یوسف را دیدند که بر تختی‌بزرگ نشسته و 👑تاجی بر سر دارد،😲😍 🔹 با دیدن پدرش از جا بلند شد، یعقوب و همه پسرانش در برابر یوسف به افتادند.🙇‍♂️🙇🏻‍♂️✔️ 🔸 سجده آنان به مانند سجده فرشتگان بر آدم ✨ و بود. 🔹 در این جا یوسف از جای برخاست و رو به پدر گفت؛ 🍃«ای‌پدر این‌است ، ☝️🏻 به یقین پروردگارم آن را راست گردانید و به من احسان کرد، ⏪ از زندان خارج ساخت، ⏪ از بیابان کنعان به مصر آورد.✔️ ↩️ شیطان😈 میان من و برادرانم که خدای من لطف و کرَمَش به آنچه مشیت او تعلق گیرد شامل می شود و بی گمان پروردگار من ». 😊✔️✨ 🧔🏻یوسف پدر و مادرش را کنار خود نشاند و ؛ 🤲🏻« ❗️ 🍃تو به من سلطنت و عزت دادی و 🍃 از تعبیر خوابها به من آموختی. 🤲🏻ای پدید آورنده آسمانها🌤 و زمین،🌎 🍃 تنها تو در دنیا و آخرت مولای منی💫، 🤲🏻 و 🤲🏻 .»✔️ ادامه دارد.... _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ ┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_صدو_چهارم 🔻 #بوی_پیراهن_یوسف_و #دیدار_یوسف_با_یعقوب
📘 📖 📝 🔻 🌸زلیخا دگر بعد از آن ماجرا 🍃 که شد مکنت و عزتش بر فنا 🌸ز حُسن اوفتاد و دگر پیر شد 🍃 فقیر و علیل و زمین گیر شد 🌸چو یوسف به نزد زلیخا رسید 🍃 یکی زال فرتوت و گریان دید 🌸بپرسید یوسف که تو کیستی 🍃 که در چشم ما آشنا نیستی 🌸جوابش بگفتا، زلیخا، منم 🍃که از عشق‌تو سوخت جان‌وتنم 🤴🏻 در همان سالهای خشکسالی مرد.⚰️ ↩️و تبدیل به زنی رنجور و بیمار شد. 😔 🔸به پیشنهاد عده‌ای، روزی بر سر راه یوسف قرار گرفت. 🔹هنگامی که مرکب پادشاهی یوسف به نزدیک او رسید، ؛ 👵🏻:سپاس خداوندی را که 👈🏻 به خاطر گناه به بندگی می‌کشاند 👈🏻و به جهت اطاعت خویش به پادشاهی میرساند. 🧔🏻 زلیخا را شناخت و تمام آزارها و توطئه های او را به یادش آورد. 🤦🏻‍♂️ 👵🏻 ؛ ای پیامبر خدا، که من به چند چیز مبتلا بودم. ⏪ ، که عشق تو دل مرا شکافته و مرا شیفته تو ساخت. خداوند مخلوقی به زیبایی تو نیافریده است و زیبایی تو مرا دیوانه کرد.😔🤦🏻‍♀️ ⏪ بود. من به خاطر تو از همه مردم کناره گرفتم و به هیچ چیز جز تو فکر نکردم. تو زیباترین انسان روی زمین هستی. 🧔🏻 ؛ پس اگر دیده‌ات بر پیامبری به نام محمّد صلی الله علیه و آله که بعدها به رسالت میرسد. بیافتد چه خواهی کرد؟⁉️ 👵🏻 ؛ از همین حالا محبت او در دل من جای گرفت. ♥️خداوند به یوسف ✨ فرستاد که هرکس را که محبت پیامبرم در دلش باشد دوست میدارم. 🧔🏻 از زلیخا پرسید؛ ؟⁉️ 👵🏻 گفت؛ . 🤲🏻 زلیخا دوباره به زنی جوان و زیبا تبدیل شد و 👈🏻 به ازدواج یوسف درآمد.👩‍❤️‍👨 🔹 در مصر کنار یوسف زندگی کرد و آنگاه 140 و یا 147 سالگی قبض روح شد.⚰️ 🔸 توسط یوسف به منتقل شد و در آنجا به خاک سپرده شد.✔️ 🔹 نیز یکی از بکائین است، او در فراق یوسف روزهای بی شماری را گریه کرد. 😭 🔸 نیز در فراق پدر بسیار گریه کرد.😭 ↩️به طوری که در زندان، زندانیان را با گریه‌هایش آزار می‌داد و آنها با هم توافق کردند که یوسف روزی گریه کند و روز دیگر آرام باشد. تا زندانیان دیگر استراحت کنند.👌🏻 ادامه دارد...... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_صد_وپنجم 🔻 #ازدواج_یوسف_با_زلیخا 🌸زلیخا دگر بعد از آن ماجرا
📘 📖 📝 🔻 🌸 پیامبری با عدالت و مهربان😊 و بسیار با انصاف😌 بود. 💠 هنگامی که فوت کردو در سنّ «120 سالگی» در میان تابوتی ⚰از مرمر قرار گرفت و در اعماق 🌊🌊 گشت. 👥 که را در زمان حیاتش بسیار پربرکت و مهربان می دیدند، هر یک مصمم ✊🏻شدند که او را در به خاک بسپارند.✔️ ☝️🏻اما در نهایت تصمیم بر این شد که او را در میان دفن کنند، تا آبی 💧که از روی تابوت⚰ او می گذرد. سرزمین های آنها را و کند.✅ ⬅️تابوت⚰️ او در میان نیل قرار داشت تا هنگامی که👇🏻 ✨ به هنگام خروج از مصر و گذشتن از آنجا، او را به همراه خویش برد. *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* 🔻 📜آمده‌است که علیه‌السلام، ، وصی و جانشین او بود✔️ که به امر ✨حق تعالی وصی او شد و به سیره پدران خود رفتار 😊می کرد تا به رسید. 🔹چون ببرز به حال (فرا رسیدن هنگام مرگ⚰) رسید، به او وحی شد که را به دست پسرش🧔🏻 « » بسپارد.☑️ *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* 🔻 🔸 بن ببرز بن لاوی بعد از پدر👴🏻 ✋🏻 به قیام⚔ کرد و بر سیره آباء و اجدادش مردم را ☝🏻 تا اینکه نزدیک شد 🔷او نیز همچون پدران خویش را به فرزندش واگذار کرد. ✅ 👈🏻سپس مواریث انبیاء به سپرده شد.✔️ ادامه دارد..... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_صد_وهفدهم 🔻 #موسی_در_وادی_طورسینا 🏜بیابانی که موسی در آن بود بیابان #
📘 📖 📝 🔻 🔷هنگامی که موسی به سوی می‌آمد، نزدیک شهر🏘 باز همان را با عده‌ای از مردم👥 دید، 🔸دانشمند با دیدن 👀موسی دریافت که او همان است.✅ ☝️🏻و چون مدتها⏳ در انتظار چنین روزی بودند همگی بر اطاعت او گردن نهادند.✔️ 🔹 بعد از وفات دوران سختی 😓را طی کردند و مدت در نهایت سختی به انتظار تولد همان کودکی 👦🏻بودند که ✨بشارت داده بود. 🔶 از تمام فرعونهای پیشین به‌طوری که را می‌کردند🤦🏻‍♂️ و زنان را به می بردند😔 🔹موسی 🌌 وارد مصر شد و به عنوان مهمانی ناخوانده به 🏠 پناه برد و بعد، از برادرش خواست تا او را تا قصر همراهی کند. ⬅️ و به پشت دروازه قصر رسیدند و موسی در🚪 را کوبید و از صدای کوبیدن بر خود لرزید.😱 ☝️🏻چون پرسیدند در را میکوبد.؟⁉️ 🍃 ؛ ✋🏻 من هستم☑️. 💫خداوند به موسی که به فرعون که اگر☝️🏻 به خداوند ایمان آورد، به او عطا 🎁کند و را به او بازگرداند✔️ 🤴🏻فرعون به فکر🤔 فرو رفت ولی وزیرش او را وسوسه😈 کرد. 🌃شب هنگام وقتی موسی و هارون از قصر باز می گشتند به دلیل ⛈ به خانه پیرزنی👵🏻🏠 پناه بردند، اما آن دو را تعقیب کردند. 👈🏻وقتی آنها به منزل پیرزن ⚔ شدند به حرکت درآمد و به جدال با آنها پرداخت⚔️ و چند نفر از را کشت. 👵🏻 بعد از این جریان به موسی . ✔️ 🌌آن شب 🤴🏻 با اطرافیان خود کرد که چه کنیم؟🧐 یا باید به این مرد عجیب داد یا روزگار ما را سیاه می کند. ☝️🏻حتما یک چیزی هست. و اگر ما با زور بخواهیم بر موسی غلبه کنیم می‌شویم.🤦🏻‍♂️ 🔹روز بعد ساحران را جمع کرد. این بود که ↘️ 👈🏻 « که موسی به نزد فرعون رفته بود برای آنها نشانه‌ای از را نشان داد و آن این بود که عصای خود را به زمین انداخت و عصا به صورت 🐉 درآمد و فرعون و حاضران ترسیدند😰😱.» 🔸با آمدن ساحران، موسی و هارون نیز آمدند و مردم👥 برای تماشا👀 جمع شدند. 🤴🏻 ؛ ای موسی، روز گذشته کارهایی کردی و آنها را ✨ دانستی در حالی که هم میتوانند این کارها را بکنند😏 ☝️🏻در آن حال، بین آنها آغاز شد☑️، کارهای خود را انجام دادند و عصای آنها به 🐍 تبدیل شدند. ◀️ سپس ؛ 🍃 ☝️🏻حالا را تماشا کنید. 👈🏻 وقتی عصا را انداخت، عصا به اژدهایی🐉 تبدیل، شد و همه مارها را بلعید😱 ↩️ و به حمله ⚔کرد. فورا دست✋🏻 دراز کرد و را گرفت و .✅ 🔷در این موقع کار موسی سحر و ❌ لذا به افتادند و به خدای موسی و بعضی از مردم👥 نیز به خداوند بزرگ ✅ 🤴🏻فرعون با دیدن👀 این صحنه ساحران را تهدید👿 به مرگ کرد ☝️🏻ولی ساحران در جواب گفتند؛ « 😏، ما روی به سوی پروردگار خود می آوریم✔️، ما امیدواریم پروردگارمان گناهانمان را ببخشاید.🙏🏻 چرا که نخستین بودیم😊.» ادامه دارد... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
💠 پرسمان مهدوی 🔻 👇🏻 🔹آيا ، مخصوص امام زمان(عجل الله) است يا در ادوار گذشته نيز رخ داده است؟⁉️ ❇️ 👇🏻 🔸غيبت و نهان زيستى، پديده‏اى نيست که براى اولين بار و تنها درباره آخرين حجت پروردگار روى داده باشد؛ ☝️🏻بلکه از روايات فراوان📑 استفاده مى‏شود که تعدادى از پيامبران بزرگ الهى، بخشى از زندگى خود را در پنهانى و غيبت بوده‌اند و اين امر، به مقتضای حکمت خداوند متعال برای امام دوازدهم(عجل الله) نیز پدید آمده است. ⏪ ، يکى از سنت‏هاى الهى است که در زندگى پيامبرانى همچون ، ، ، ، ، ، ، ، ، و جريان يافته است. ✔️ ↩️هر يک از آن سفيران الهى به تناسب شرايط، سالهايى را در غيبت به سر برده‌اند. به همين دليل است که در روايات📑، غيبت حضرت مهدى(عجل الله) يکى از سنت‌‏هاى پيامبران دانسته شده و ، اجرا شدن سنّت انبياء در زندگى حضرت مهدى(عجل الله) شمرده شده است. 🌺 امام صادق(علیه السلام) فرموده است: ✨ به راستى که براى قائم ما غيبتى است که مدت آن، طولانى خواهد بود.✨ ✍🏻راوى گويد: «دليل اين غيبت چيست اى فرزند رسول‏خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)؟» 🌺حضرت مى‏فرمايد: ✨«خداوند، مى‏خواهد سنت‏هاى انبياء در غيبت‏هايشان، درباره آن حضرت روى دهد».✨ ⁉️ _ ☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_دویست_وپنجاه_ویکم 🔻 #سلام_اصحاب_کهف_بر_امیرالمؤمنین_علیه_السلام 🔹روز
📘 📖 📝 🔻‌ 🍃شهر صنعا زیر✨ نور درخشان خورشید☀️ همچون کوره ای گداخته در آمده و 🌬بادهای گرم از طرف صحرا 🏜بر حرارت شهر افزوده بود و به همین خاطر خیابانهای صنعا خلوت بود. 🔹در چنین وضعی 👨🏻یک مرد از جانب شمال به سمت شهر در حرکت بود و وارد شهر شد و سراسیمه 😟راه قصر ذی نواس پادشاه یمن را پیش گرفت. 🔹ذی نواس یا «ذانوس» یا «ذونواس» یکی از 🤴🏻پادشاهان حمیر بود که خود را نامید . 👨🏻سرانجام مرد سراسیمه به 🏛قصر رسید، 👮🏻‍♂ ؛ 🤨چه شده است که در این گرما که همه به خانه های خود پناه برده اند به صنعا و درب کاخ آمده ای؟!⁉️ 👨🏻 ؛ من به سبب امر مهمی به اینجا آمده ام تا ذی نواس را از بزرگی مطلع سازم.⚠️ 👮🏻‍♂ ؛ 🤴🏻 پادشاه از دیدار با تو معذور است زیرا او آماده حرکت است و قصد⚔ جنگی طولانی دارد و می خواهد شرق و غرب عالم را زیر نظر خود در آورد.✔️ 👨🏻 ؛ مطلب من با این موضوع ارتباط نزدیک دارد و آنچه را که من آورده ام مربوط به همان امر مهمی است که🤴🏻 پادشاه برای گسترش آن⚔ شمشیر کشیده است. ⏪اگر مطلب مرا به🤴🏻 پادشاه بگویی تردیدی ندارم که مرا به حضور می طلبد.👌🏻 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔻 🤴🏻ذونواس از 🏛کاخ خود خارج شد، درباریان و رجال اطراف او را گرفتند، در این بین به او اطلاع دادند که 👨🏻مردی از نجران برای ملاقات با او آمده است 🔹و اظهار می دارد که می خواهد 🤴🏻پادشاه را از ⚠️خطر جدیدی که دین یهودیت را تهدید می کند، مطلع سازد.👌🏻 🤴🏻 او را به حضور طلبید و 👨🏻 مرد نجرانی بی درنگ وارد شد و گفت؛ من به طلب احسان و یا برای دفع ظلم و ستم به این سفر نیامده ام، ↩️ بلکه حادثه ای در نجران واقع شده که اگر جلوی آن را نگیرید، انتظار می رود به دیگر بلاد سرایت کرده و به یمن هم نفوذ می کند.😔 🤴🏻 ؛ تو مرا به وحشت😧 انداختی، آنچه را که اشاره کردی برای من توضیح بده.👌🏻 👨🏻 ؛ مدتی است که در نجران دین جدیدی بنام ظهور کرده و مبلغین آن، بنام💫 عیسی مسیح بشارت می دهند. ▪️بت پرستان نجران به همراه 👥👥عده ای از یهودیان از دین خود خارج شده و به دین جدید وارد شده اند. 👥👥 و گروهی از یهود که به دین خود باقی مانده اند، مورد آزار و اذیت قرار می گیرند. ⏪اگر پادشاه نجران را حمایت نکند به زودی آثار یهود از آن سرزمین محو و نابود می گردد. 🤴🏻 ؛ 😡چگونه این دین به نجران راه یافته است؟ ⁉️و چطور در این مدت کم در این سرزمین نفوذ کرده و آشنای 💞دلها گشته است؟⁉️🤔 👨🏻 ؛ چندی قبل در میان بردگانی که وارد نجران شدند، دو برده بودند، ⏪یکی بنام و ⏪ دیگری به نام ادامه دارد ... _☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌