⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_شصت_و_نهم 🔻اسماعیل #در_زندگی_ابراهیم_علیه_السلام 🔹ابراهیم بهف
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖
📝 #پارت_هفتاد
🔻 #تبعید_هاجر_و_اسماعیل
🔹 #پس_از_آنکه خداوند، از هاجر، #اسماعیل را به ابراهیم داد،
#حس_حسادت و #هووگری در ساره🧕🏻 بوجود آمد و گاه و بیگاه با ابراهیم #برخورد_نامناسب میکرد و #درخواست بیرون کردن هاجر و اسماعیل را از خانه🏠 تقاضا میکرد.
چون ساره در آن موقع #فرزندی_نداشت.🙁
🔸برای ابراهیم اکنون #امتحان دیگری پیش آمد، چه کند❓
#قبلاً از ساره خوبیهای بسیار دیده، #اگر ساره را از خود براند #خلاف_وفا است.
🔹به دنبال درخواست ساره، ابراهیم #به_فرمان_الهی✨ خواهش او را پذیرفت و امید او را برآورده ساخت.✔️
🔸 #خداوند از ابراهیم خواست تا به طرف سرزمین #مکه حرکت کند.
♥️( خداوند میخواست کعبه🕋، #نخستین_پرستشگاه که در زمان حضرت آدم👱♂ ساخته شده بود و سپس در #طوفان_نوح🌊 از بین رفته بود، #آباد_گردد).✔️
🔸از فلسطین آباد تا بیابان خشک مکه #راه_طولانی در پیش بود.
آنان امیدوار به حرکت خود ادامه دادند. تا #بالاخره در جایگاه امروزی خانه خدا ( #مکه)🕋 ایستادند.✔️
🧕🏻 #هاجر و #اسماعیل که در آن موقع #طفلی_شیر_خواره👶🏻 بیش نبود در #صحرای_خشک_مکه پیاده شدند.✔️
🔹 این #مادر🧕🏻 و #فرزندضعیف👶🏻 غیر از کولهباری مختصر از خوراک🍪 و مشکیآب با خود چیزی نداشتند، جز
👈🏻 #قلبی_سرشار_از_امید_به_خدا و
👈🏻 #روحی_آراسته_با_ایمان که تنها #سرمایه_آنها_بود.✔️
🔸هنگامی که #ابراهیم، هاجر و اسماعیل را در #صحرا🏜️ گذاشت و #قصد_بازگشت_کرد،
🔹هاجر او را صدا زد و گفت؛
🧕🏻 #ای_ابراهیم چه کسی به تو دستور داد که ما رادر این سرزمین بگذاری،بدون ▪️ #زادوتوشه
▪️ #مونس⁉️
👱♂ابراهیم #با_صراحت و #قدرت گفت؛ 🍃«پروردگارم مرا چنین دستور داده است.»
🧕🏻هاجر به هنگام شنیدن این جمله گفت؛
🍃«اکنون که چنین است، خدا #هرگز ما را به حال خود #رها_نخواهد_کرد.»❌
↩️به این ترتیب ابراهیم، با #دلی_شکسته💔 و #چشمی_گریان😢، هاجر و اسماعیل را به خدا سپرد و از تپه « ذی طوی» سرازیر گشت و میدانست که #خداوند خانوادهاش را حفظ خواهد کرد.✔️
ادامه دارد....
_☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
↬@masirsaadatee↫
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_هشتاد_و_دوم 🔻 #ملاقات_با_مردمی_مختلف 🔹هنگامی که ذوالقرنین از کار ساخ
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖
📝 #پارت_هشتاد_و_سوم
🔻 #چشمه_حیات
🔹 #هنگامی_که به شرق و غرب عالم #لشگر_کشید فرشتهای الهی✨ به نام #رافائل همراه او بود.
🔸 #ذوالقرنین در مورد عبادت اهل آسمان از او #پرسید،
💫 #رافائل_پاسخ_داد،
✨ در تمام آسمان ملک ها به عبادت خدا مشغول میباشند. هرکسی به سجده رفته #هرگز سر از آن برنمیدارد. ✋🏻
و هرکس به عبادت ایستاده #هرگز نخواهد نشست. ✋🏻
🔸ذوالقرنین که #شیفته_حرفهای_رافائل شد، از خداوند خواست تا #عمری_طولانی به او بدهد، تا عبادت بیشتری بکند.✔️
💫 #رافائل به او گفت؛
✨در روی زمین #چشمهای به نام #عین_الحیاة وجود دارد، اگر از آن بنوشی #عمری_جاودانه خواهیداشت.✔️
↩️ #آن_چشمه در میان سرزمین تاریکیها قرار دارد.
🔸 #ذوالقرنین مدت ها به جستجو و #تحقیق در مورد آن چشمه پرداخت، #دانشمندان👨🔬 بسیاری را در کنار خود جمع کرده، #هیچکس از محل چشمه #اطلاعی_نداشت🤷🏻♂️،
☝️🏻 تا اینکه پسری از نسل پیامبران در مجلس حاضر شد و گفت؛
🍀 محل دقیق چشمه را #میداند.✔️
🔹ذوالقرنین مشغول #جمع_آوری_سپاه شد.
🔸 بسیاری از #دانشمندان در کنار سربازان او #آماده_حرکت بودند،
🔹 مردم سرزمینش و خانواده او از رفتن او #اندوهگین شدند.😔
🔸 #سپاه_ذوالقرنین پس از #دوازده_سال گذشتن از کوهها🏔، دریاها🌊 به #سرزمین_ظلمات رسید✔️
↩️ #اطرافیان_او_میترسیدند که در این سرزمین بلائی بر سر او بیاید، به دستور ذوالقرنین #قویترین و #تیزبینترین حیوانات برایش آماده شد و چند هزار از #دانشمندان👨🔬 سوار بر اسب به همراه ( #خضر) که فرمانده لشگر اسکندر بود. وارد وادی ظلمات شدند.✔️
🔹 #ذوالقرنین به مابقی سپاه عظیم خود #دستور_داد تا مدت #دوازده_سال بیرون سرزمین ظلمات #منتظر وی بمانند و در غیر اینصورت #اگر_نیامد به سرزمین خود بازگردند.✔️
ادامه دارد.....
_☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
↬@masirsaadatee↫
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_نود_و_هفتم 🔻 #فروش_یوسف_علیه_السلام 🔸یوسف را به #بازار_مصر برده و به
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖
📝 #پارت_نودو_هشتم
🔻 #انتقام_زلیخا_از_یوسف
🌸چنان عشق یوسف عنانش برید
🍃 که جز او دگر هیچ کس را ندید
🌸طلب کرد آنگه ز یوسف وصال
🍃 به عشوه به غمزه به ناز و به حال
🌸از او خواست او را اجابت کند
🍃 به امری که خواهد اطاعت کند
🔹چون #زلیخا دید که نمیتواند🤷🏻♀️ یوسف را به سمت خود کشیده و او را به خود نزدیک کند #غضبناک_شد.😡
👸🏻زلیخا با آن جلال و عظمت یکی از خادمین خود را #به_کامیابی_میخواند، ولی او #امتناع_میکند ✋🏻
🔸در صورتی که این زن #بانوی_کاخ است.
👸🏻 #خانمی_که خدمتگذاران با افتخار😌 دستورش را اجرا می کنند.✔️
☝🏻 لذا #نافرمانی_یوسف برای او بسیار گران و ذلّت و خواری آن برای او ناگوار و #غیرقابل_تحمل است.😤🤦🏻♀️
🔹 لذا #زلیخا_خشمگین_شد و شکست و #ناکامی_وی در میدان عشق💘 او را به انتقام وا داشت
↩️ و #تصمیم_گرفت به خاطر عزت بر باد رفتهاش از او #انتقام_بگیرد.✔️
🧔🏻 #یوسف که در تمام آن چند سال در منزل عزیز مصر زندگی میکرد، #نگاهش همواره به #زمین دوخته شده بود و #هرگز بر چهره زلیخا👸🏻 #نگاه_نکرد.❌
🔸 روزی #زلیخا به او گفت؛
👸🏻: سرت را بالا بیاور به من نگاه کن.
🧔🏻 #یوسف_گفت؛
🍃 #میترسم که بیناییام را از دست بدهم.
👸🏻 #زلیخا_گفت؛ چشمانت بسیار زیبا هستند.
🧔🏻 #یوسف_گفت؛
🍃اول چیزی که در قبر بر چهرهام خواهد افتاد چشمانم می باشد،
👸🏻 #زلیخا_گفت؛
رایحهای بسیار مطبوع داری،
🧔🏻 #یوسف_گفت؛
🍃 سه روز پس از مرگم این بو از بین خواهد رفت و بوی بدی میگیرم.
👸🏻 #زلیخا_گفت؛
چرا به من نزدیک نمیشوی؟ ⁉️
🧔🏻 #یوسف_گفت؛
🍃 به خدا پناه می برم و به او تقّرب میجویم.
👸🏻 #زلیخا_گفت؛
زنی زیبا و بستری از حریر را از دست میدهی.
🧔🏻 #یوسف نگاهش👀 به گوشهای از اتاق افتاد و #یعقوب_را_دید که خطاب به او میگفت؛
🍃 #ای_یوسف تو در آسمانها⛅️ و زمین🌍 #در_زمره_پیامبران_الهی هستی، چگونه میخواهی در زمین جزء گنهکاران باشی❓
👸🏻 #زلیخا به طرف بتی🗿 که در اطاق بود رفت و با پارچهای روی او را پوشاند.
🧔🏻 #یوسف_گفت؛
🍃 تو از بتی که نه میبیند و نه میشنود #حیاء میکنی، پس #چگونه من از خدای یگانه حیاء نکنم⁉️
👸🏻 #زلیخا_به_طرف_یوسف_آمد تا از او کام گیرد
☝🏻 #اما یوسف به طرف درب خروجی🚪 دوید،
👸🏻همسر عزیز، #به_دنبال_او_دوید و پیراهن یوسف👕 را از پشت #پاره_کرد،
🔹در این هنگام #عزیز_مصر🤴🏻 وارد اتاق شد و با دیدن حالت آنها سخت #متعجب😳 و #اندوهگین😟 شد و زن با دیدن شوهرش گفت؛
👸🏻« #کیفر کسی که #قصد_بد به خانواده تو کرده چیست❓ جز اینکه زندانی یا دچار عذاب دردناک شود.»🤷🏻♀️
🧔🏻«یوسف گفت؛
🍃 او از من کام خواست.
↩️در این میان #پسر_عموی_زلیخا که مردی زیرک و #باهوش و #دانا بود وارد شد و از تبادل کلمات داستان را فهمید و گفت؛↘️
👤:☝🏻« #اگر_پیراهن_یوسف👕 از جلو چاک خورده بود زن راست می گوید و یوسف از دروغگویان است.
☝🏻 و #اگر_پیراهن از پشت دریده باشد، زن دروغ میگوید و یوسف از راستگویان است.»✔️
🤴🏻 #عزیز_مصر چون دید👀 پیراهن یوسف از پشت سر پاره شده به حقیقت امر واقف شد ✅
و بیگناهی یوسف آشکار گردید و گفت؛
🤴🏻«بی شک این #نیرنگ از شما #زنان است، که نیرنگ شما زنان بزرگ است.🤦🏻♂️
#ای_یوسف از این پیشامد روی بگردان
و تو #ای_زن برای گناه خود آمرزش بخواه که #تو_از_خطاکاران_بودهای.»
🤴🏻عزیز رو به یوسف کرد و گفت؛
زبانت را از بحث درباره این ماجرا کنترل کن و بترس که این قضیه فاش گردد و بر سر زبانها جاری شود.⚠️
ادامه دارد...
_☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _
┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_صدو_دوم 🔻 #دیدار_یوسف__بنیامین 🤴🏻عزیز مصر بر #هفتاد_زبان مسلط بود و🧔
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖
📝 #پارت_صدو_سوم
🔻 #یعقوب_و_فراقی_دیگر
...👥 #برادران اصرار کردند که یکی دیگر از آنها را گروگان بگیرد
☝🏻 #اما_یوسف_گفت؛
🍃تنها کسی را نگه می داریم که پیمانه را دزدیده باشد.
👥 برادران خشمگین😡 و مأیوس😞 عزم رفتن کردند.
🔸 اما #یهودا یکی از برادران آنها گفت؛
👤: #هرگز بدون بنیامین به کنعان باز نخواهم گشت
☝🏻 #زیرا که به پدرش #قول داده است.
👈🏻 #بنابراین برادران بدون یهودا به کنعان بازگشتند برادران نزد یعقوب رفتند و موضوع را به اطلاع او رساندند،
👴🏻 #یعقوب_ناراحت_گفت؛ 😢
🍃همان کاری را که قلبهای شما میخواست انجام شده، اما من #بازهم_صبر_میکنم. فرزند عزیزم یوسف را از من جدا کردید و حال پسر دیگرم را...
🔹 #یعقوب دیگر از #فراق دوری یوسف توانی نداشت و از آنها خواست تا هم یوسف و هم بنیامین را نزد او باز گردانند.✔️
↩️ او #مطمئن_بود که یوسف زنده است
#زیرا در سحر هنگام مناجات با خداوند از #ملک_الموت✨ مطلع گشت که یوسف زنده است، و آنان را برای پیدا کردن یوسف فرستاد.✔️
⏳بعد از مدتی #عزیز_مصر نامهای📜 برای یعقوب فرستاد که #یوسف را سالها پیش خریداری کرده و #بنیامین نیز به جرم دزدی نزد او می باشد.
👴🏻 #یعقوب_غمگین_گشت 😔
و در نامهای📜 به #عزیز_مصر نوشت و در آن از خود و پدرانش و یوسف صحبت کرد و او را به↘️
خداوند ✨ابراهیم✨اسحاق✨ویعقوب✨
🍃 #قسم_داد تا فرزندانش را به او بازگرداند.✔️
🔸وقتی نامه✉️ یعقوب بدست #یوسف🧔🏻 رسید، بسیار #گریه کرد😭
↩️ و رو #به_برادرانش_گفت؛
🍃 #آیا شما بر کارهای خود آگاهید،
#آیا میدانید با یوسف و برادرش چه کردید❓
🔹آنها با #حیرت😳 به یوسف نگاه کردند و یوسف #تبسمی نمود و دندانهای مثل مرواریدش آشکار شد😁،
و تاج👑 خود را از سر برداشت،
👥برادران او را شناختند و پرسیدند،
#آیا_تو_یوسفی⁉️
🧔🏻 گفت؛
🍃 بله❗️ خداوند بر من منت نهاد تا زنده بمانم.
ادامه دارد...
_☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _
┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_صد_وبیستوچهارم 🔻 #وفات_موسی_و_هارون 🔶درباره #مدت_عمر⏳ موسی و هارون و
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖
📝 #پارت_صد_وبیستوپنجم
🔻 #حضرت_خضر_علیهالسلام
🔸 #خضر از شاهزادگان 👑بود.
👥عدهای او را از پیامبرانالهی میدانند.
☝️🏻او همیشه مشغول #عبادت📿 پروردگار بود.
🔸خضر #تنها_فرزندخانوادهاش_بود و پدرش تصمیم گرفت برایش زنی 🧕🏻بگیرد.
🔻 #اولین_ازدواج_او با یک دختر و
🔻 #دومین_ازدواج_او با زنی بیوه بود. ولی او #هرگز با آنها نزدیکی نمیکرد❌.
🧕🏻 #زن_دوم او شکایت خود را پیش #پدر_خضر برد و پدر خضر او را #زندانی⛓ کرد.
👈🏻چون پادشاه 🤴🏻( #پدر_خضر) خواست به #ملاقاتش برود او را در زندان نیافت 🤷🏻♂️
☝🏻 #زیرا به قدرتخداوند می توانست به هر کجا که می خواهد سفر کند.😲
🔹 #حضرت_خضر در دوران موسی نیز زندگی میکرد✅.
🔸 او مدتی را با #پادشاه_ذوالقرنین گذراند و از آب 💧 #چشمه_حیات نوشید و خود را در آن #شست_و_شوی داد.☑️
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
🔻 #خضر_و_عهدشکنی_مردتاجر
🔹سالها گذشت تا اینکه #دو_مردتاجر که از شهر خضر برای سفر و تجارت به #دریای_سرخ🌊 رفته بودند، #خضر را در آنجا دیدند👀، خضر از آن دو قول گرفت که #راز محل زندگی او را برای کسی👤 #فاش_نسازند. ❌
🔸 خضر نیز #به_جبران_محبت_آنها، ابری☁️ را مأمور ساخت تا آن دو را به سرزمین شان برساند. ✅
☝️🏻 #اما یکی از آن دو نفر #عهدش 🤝را #شکست و پادشاه🤴🏻 را از محل زندگی پسرش #باخبر_کرد.☑️
↩️ از طرفی دیگر #بر_اثر_گناهانزیاد_قومخضر در آن شهر، خداوند #عذابی را بر آنها نازل کرد که #تمام_شهر🏘 نابود شد
⬅️و تنها آن مرد تاجری که #راز_خضر را نگفته بود و #همسراول خضر که #راز_زناشویی خود را برای کسی بازگو نکرده بود،❌ زنده ماندند و از آن شهر رفتند.
↩️ بعدها باهم #ازدواج💍 کردند و به خداوند #ایمان_آوردند.
☝🏻 #اما پادشاه 🤴🏻شهرشان که از موضوع اطلاع پیدا کرده بود آن دو را در دیگی از #آب_جوش سوزاند🔥 و خانه شان را بر سرشان #ویران🏚 ساخت.
ادامه دارد....
_☀️ 🌤 🌥 ☁️ _
┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_دویست_وپنجاهم 🔻 #بازگشت_خداپرستان_به_سوی_خدا 👴🏻بعد از گفته های پیرمر
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖
📝 #پارت_دویست_وپنجاه_ویکم
🔻 #سلام_اصحاب_کهف_بر_امیرالمؤمنین_علیه_السلام
🔹روزی پیامبر صلی الله علیه و آله پس از پایان نماز خود در 🌌دل شب
▪️ ابوبکر
▪️ عثمان
▪️عمر و
▪️علی علیه السلام را فرا خواند
☝️🏻 و از آنها خواست نزد اصحاب کهف بروند و ✋🏻سلام مخصوص پیامبر را به آنها📜 ابلاغ کنند.✨
🍃 آنگاه به اذن پروردگار🌬 بادی وزید و آنان را در مقابل غار فرود آورد.
▪️ابتدا ابوبکر نزدیک غار رسید و ✋🏻سلام پیامبر را به آنان📜 ابلاغ کرد، اما پاسخی نشنید. 😔
▪️سپس عمر و عثمان هر کدام جداگانه✋🏻 سلام پیامبر را📜 ابلاغ کردند، اما باز هم پاسخی نشنیدند.😳
⏪آنگاه امیرالمؤمنین علیه السلام نزدیک آمد و ✋🏻سلام پیامبر را به آنان رساند.📜
↩️لحظه ای بعد #صدایی از غار به گوش همگی آنان رسید که گفت؛ ↘️
✋🏻علیکم السلام یا وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله . ♥️
✨مقدمت را گرامی می داریم. 😊
🔹ما دستور داریم جز با #رسول_خدا و #جانشین او سخنی🤐 نگوییم.
🔹همگی نزد #پیامبر برگشتند و ماجرا را برای او شرح دادند.
🌸پیامبر رو به همراهان علی علیه السلام گفت؛ ☝️🏻آنچه را درباره علی علیه السلام شنیدید به حافظه بسپارید و #هرگز فراموش نکنید.✅
🌸ای رسول ما!
تو پنداشتی که قصه اصحاب کهف و رقیم #خفتگان_غار_لوحه_دار در مقابل آیات ما شگفت بوده است؟⁉️
▪️گویند اصحاب کهف به هنگام #ظهور_حضرت_مهدی(عج) که با ظهورش جهان🌍 را گلستان می کند زنده می گردند
⏪و از غار خارج شده و از #یاران صاحب الزمان می شوند.😍
🍃🌸تا ظهور مهدی صاحب زمان
آن که بنماید جهان را گلستان🍃🌸
🍃🌸زنده می گردند و هم خارج ز غار
بر امام مسلمین، انصار و یار🍃🌸
🍃🌸بار الها حقِ ختم هشت و چار
آن که باشندش جهان در انتظار🍃🌸
ادامه دارد...
_☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_
ڪلیڪ ↩️
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐