⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_صدو_دوم 🔻 #دیدار_یوسف__بنیامین 🤴🏻عزیز مصر بر #هفتاد_زبان مسلط بود و🧔
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖
📝 #پارت_صدو_سوم
🔻 #یعقوب_و_فراقی_دیگر
...👥 #برادران اصرار کردند که یکی دیگر از آنها را گروگان بگیرد
☝🏻 #اما_یوسف_گفت؛
🍃تنها کسی را نگه می داریم که پیمانه را دزدیده باشد.
👥 برادران خشمگین😡 و مأیوس😞 عزم رفتن کردند.
🔸 اما #یهودا یکی از برادران آنها گفت؛
👤: #هرگز بدون بنیامین به کنعان باز نخواهم گشت
☝🏻 #زیرا که به پدرش #قول داده است.
👈🏻 #بنابراین برادران بدون یهودا به کنعان بازگشتند برادران نزد یعقوب رفتند و موضوع را به اطلاع او رساندند،
👴🏻 #یعقوب_ناراحت_گفت؛ 😢
🍃همان کاری را که قلبهای شما میخواست انجام شده، اما من #بازهم_صبر_میکنم. فرزند عزیزم یوسف را از من جدا کردید و حال پسر دیگرم را...
🔹 #یعقوب دیگر از #فراق دوری یوسف توانی نداشت و از آنها خواست تا هم یوسف و هم بنیامین را نزد او باز گردانند.✔️
↩️ او #مطمئن_بود که یوسف زنده است
#زیرا در سحر هنگام مناجات با خداوند از #ملک_الموت✨ مطلع گشت که یوسف زنده است، و آنان را برای پیدا کردن یوسف فرستاد.✔️
⏳بعد از مدتی #عزیز_مصر نامهای📜 برای یعقوب فرستاد که #یوسف را سالها پیش خریداری کرده و #بنیامین نیز به جرم دزدی نزد او می باشد.
👴🏻 #یعقوب_غمگین_گشت 😔
و در نامهای📜 به #عزیز_مصر نوشت و در آن از خود و پدرانش و یوسف صحبت کرد و او را به↘️
خداوند ✨ابراهیم✨اسحاق✨ویعقوب✨
🍃 #قسم_داد تا فرزندانش را به او بازگرداند.✔️
🔸وقتی نامه✉️ یعقوب بدست #یوسف🧔🏻 رسید، بسیار #گریه کرد😭
↩️ و رو #به_برادرانش_گفت؛
🍃 #آیا شما بر کارهای خود آگاهید،
#آیا میدانید با یوسف و برادرش چه کردید❓
🔹آنها با #حیرت😳 به یوسف نگاه کردند و یوسف #تبسمی نمود و دندانهای مثل مرواریدش آشکار شد😁،
و تاج👑 خود را از سر برداشت،
👥برادران او را شناختند و پرسیدند،
#آیا_تو_یوسفی⁉️
🧔🏻 گفت؛
🍃 بله❗️ خداوند بر من منت نهاد تا زنده بمانم.
ادامه دارد...
_☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _
┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐