eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
216 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_شصت_و_دوم 🔻 #نقشه_ابراهیم_و_شکستن_بتها🗿 🔹 شاید قوم بدین ترتیب درک کن
📘 📖 📝 🔻 🔹چون مردم فهمیدند، که بت ها را درهم شکسته است، ☝🏻 🤴او را دستگیر کردند و به نزد نمرود بردند، آنگاه نمرود رو به ابراهیم کرد و گفت؛ 🤴«ای ابراهیم تو با چنین کردی❓ 🍃 ابراهیم گفت؛ نه❗️🤷🏻‍♂️ این کار را 🗽 انجام داده، اگر سخن می گوید، از او بپرسید.» 👥گفتند؛ قطعا می دانی که اینها ، 🍃ابراهیم گفت؛ چیزی را می‌پرستید که ندارد و و به شما نمی رساند، و بر آنچه غیر از خدا می پرستید، چرا نمی‌اندیشید.»⁉️🤦🏻‍♂️ 🤴نمرود و نمرودیان در ناکام ماندند و☝🏻 چون نتوانستند او را محکوم به این کار کنند،راجع به مجازات ابراهیم به 👥👥نشستند ☝🏻 تا اینکه ابراهیم را در میان 🔥 انداخته و او را بسوزانند.😨 👥«گفتند؛ ابراهیم را و اگر اهل عمل هستید، خدایان خود را یاری نمائید.» *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* 🔻 🔹 تصمیم گرفتند ابراهیم را به جرم ▪️ و و ▪️ با آتش🔥 بسوزانند.😰😖 🔸 به جمع آوری هیزم پرداختند و حتی برای خود می کردند😐 که هیزم برای ببرند تا بیمارشان شفا یابد.😒🤦🏻‍♂️ ↩️ ، مردم برای شرکت در این مراسم شده بودند و همه با خود هیزم می آوردند. ⏳ بعد از چندی، ،🗓️ انبار چوب و هیزم پر شد و دور انبار را به صورتی وسیع . ادامه دارد...... _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_شصت_و_ششم 🔻 #ابراهیم_دلها_را_تسخیر_می_کند 🔹سپس #نمرود به آزر رو کرد و
📘 📖 📝 🔻 و 🔹 ، بر شخصیت ابراهیم افزوده شد و بیش از بیش در دلها جای گرفت.✔️ 🤴 نمرود روز به روز بر خود می افزود، او از تعالی، همیشه و همچنان به و خود ادامه داد،🤦🏻‍♂️ 🔸 بالاخره خود که بودند و لشکر او رفت و تمامی نمرودیان را از میان برداشت.✔️ 🤴نمرود به کاخ🏯 خود ولی خداوند را مأمور کرد تا وارد شد و هر روز او را ،😖 🔹 گویند برای آرام کردن سردردهای نمرود با به سر او می زدند تا پشه برای چند لحظه و خوب شود.👌🏻 👆🏻این روال ادامه پیدا کرد و سرانجام با این وضع از دنیا رفت. 📖قرآن به این مطلب اشاره می کند و می فرماید؛👇🏻 ✨«نمرود و نمرودیان با و و نقشه های گوناگون خواستند ابراهیم را شکست دهند، ما ابراهیم بودیم و دشمنان او را جزء و قرار دادیم.»✔️✨ *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* 🔻 🤴نمرود که از هر سو بوسیله ابراهیم ضربه میخورد و می‌دید که👀 به کمک او می آید ☝🏻 ابراهیم را از سرزمین بابل تا لااقل در پایتخت از دستش .✔️ 👥بعضی دیگر گویند، ابراهیم خود برای انجام بهتر دید که بابل را ترک کند و به سوی ▪️ و ▪️ و ▪️ هجرت نماید و در آنجا مردم را .✔️ 🔸به هر حال آن# مسافرت برای ابراهیم یک نوع بود. ☝🏻 چنانکه قرآن در آیه‌ای از از آن تعبیر به نجات میکند.✔️ ادامه دارد..... _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_نودو_چهارم 🔻 #حضرت_یوسف_علیه_السلام 📖 #قصه_حضرت_یوسف یکی از شیرین‌تر
📘 📖 📝 🔻 🧑یوسف در آن هنگام داشت. ☀️صبح شد و یوسف از خواب برخواست و و به سوی پدر و گفت؛ 🍃«ای پدر، من در خواب ⭐️ را با ☀️ و 🌙 دیدم، که همه آنها بر من می کردند.»✔️ 🔹یعقوب گفت؛ 🍃 ای پسر خوابت را برای برادرانت بازگو نکن✋🏻 که برای تو نیرنگی می‌اندیشند. این خوابی که دیده‌ای از است و که من پیش بینی میکردم .✔️ ☝🏻این خواب به آن امتیازات علمی که از طرف خداوند به تو عنایت می شود، ✅ ✨ نعمتی که خدا همانند پدرانت ابراهیم و اسحاق به تو ارزانی خواهد داشت.✔️ 🔸نام ستارگانی که بر کردند 👇🏻 💫(طارق، ⭐خوبان، ⭐ذیال،⭐ ذوالکتفین⭐، ثاب⭐، قابس⭐، عموران⭐، فیلق⭐، مصبح⭐، صبوح⭐، غروب⭐، ضیاء⭐، نور⭐) بودند.💫 ↩️بالاخره، از رؤیای شگفت‌انگیز یوسف و آتش بغض و دشمنی در دل و جانشان شعله ورتر🔥 گردید. 👥 برادران و می‌گفتند؛ 😒چرا یوسف از ما نزد پدر است و پدر همه مهر و محبّت💕 خود را صرف این کودک میکند🤨 و چرا نباید به ما توجهی داشته باشد❓🤦🏻‍♂️ 👆🏻 این تا آنجا در ذهنشان که تصمیم گرفتند یوسف را از صحنه زندگی و خانوادگی خارج کنند.😧 ↩️ بالاخره که یا یوسف را و یا به هر شکلی که شده او را . ادامه دارد.... _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_نودو_پنجم 🔻 #سرگذشت_حضرت_یوسف_علیه‌السلام 🧑یوسف در آن هنگام #نُه_س
📘 📖 📝 🔻 🕳 🌌در همان شب یعقوب در 💭😴 دید که ده گرگ🐺 به یوسف حمله می‌کنند😰 اما یکی از گرگها از یوسف دفاع میکند تا اینکه زمین دهان می گشاید و یوسف را می‌بلعد.😨 ↩️ برادران تصمیم به انجام کار خود گرفتند و از پدر خواستند تا یوسف را با خود به صحرا ببرند. 🔸 یعقوب اجازه نداد.😑✋🏻 🔹 ؛ 👥:ای پدر تو را چه می شود که ما را بر یوسف امین نمیدانی در حالی که ما خیرخواه او هستیم؟😟 فردا او را با ما بفرست تا در چمن بگردد و بازی کند و ما به خوبی نگهبان او خواهیم بود.» 😊 🔸 ؛ 🍃اینکه او را ببرید سخت مرا اندوهگین میکند، می ترسم از او غافل شوید و گرگ او را بخورد.»😥 🔘 در منطقه که یعقوب در آن زندگی میکرد گرگهای بسیاری زندگی می کردند. 🔹 ؛ 👥: اگر گرگ او را بخورد با اینکه ما گروهی نیرومند هستیم، در آن صورت قطعا ما مردمی بی مقدار هستیم.😕 ↩️ و هنگامی که او را با خود بردند با هم همدست شدند و او را در عمق چاهی انداختند.🕳️ 🔸در این میان با این عمل آنها مخالف بود امّا به ناچار تسلیم رأی آنها شد چون به تنهایی نمی توانست کاری انجام دهد.😔 🔹 را در چاه انداختند و پیراهنش👕 را از تنش خارج کردند و آنگاه آن را خونی ساختند. 🌌 گریان نزد پدر خود باز آمدند و گفتند؛ 👥:ای پدر ما رفتیم مسابقه بدهیم و یوسف را پیش کالای خود گذاشتیم، آنگاه گرگ🐺 او را خورد ولی تو ما را هرچند راستگو باشیم، باور نداری،🙁 🔸 ؛ 🍃نه، این نفس شماست که کار بد را برای شما آراسته است، اینک، صبری نیکو برای من بهتر است.»😩 🔹در آن زمان و بود. 👕و پیراهن یوسف است که جبرئیل از بهشت به هنگام افکنده شدن در آتش برایش به ارمغان✨ آورده بود ↩️ بعد از او و ↩️ بعد و ↩️ در نهایت و رایحه ای بهشتی از آن منتشر می گشت و یعقوب از انتشار آن بوی خوش وجود یوسف را حس کرد. 🔸 آنقدر در فراق یوسف گریست تا دیده اش سپید شد و کور گشت.😔 🔹 درون چاه🕳️ مشغول استغاثه با خدا بود، 💫 نزد او آمد و پرسید؛ ✨ آیا دوست داری از چاه نجات یابی؟✨ 🔸 ؛ 🍃آن را بر عهده پدرانم، ابراهیم، اسحاق و یعقوب می گذارم. 💫و نیز دعایی به او آموخت تا بخواند و از چاه🕳️ رهایی یابد.✔️ ⏳زمانی گذشت تا اینکه کاروانی🐪🐫 از اهالی مصر از نزدیک چاه عبور کردند. 🔹 مردی از کاروان را برای تهیه آب به سوی چاه فرستاد و هنگامی که مرد سطل را درون چاه🕳️ انداخت به جای آب، یوسف را به بالا کشید. 🧔🏻مرد با دیدن پسرکی بسیار زیبا متعجب😳 شد و او را نزد رئیس کاروان برد، ✔️ ↩️تا اینکه او را به مصر برده و به عنوان غلام بفروش برسانند. ادامه دارد..... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_صد_ودوازدهم 🔻 #تولّد_موسی‌علیه‌السلام 🔷 #عمران در مصر زندگی می کرد و
📘 📖 📝 🔻 🔷 اتفاقا 🌊 از قصر می گذشت. ☝️🏻در آن روز فرعون و همسرش آسیه در قصر ایستاده بودند که چشمانشان 👀به افتاد که سوار بر امواج🌊 جلو می آمد و چون به نظرگاه رسید در میان درختها🌳 گیر کرد. 🔹 را نزد آوردند و چون در آن را برداشتند را دید😍، چون از آینده خود می ترسید😰 دستور قتل 🗡او را داد. ☝️🏻در آن هنگام به اذن پروردگار در ❤️ افتاد. و هر دو که او را به فرزندی قبول کنند☑️. 🌸همسر فرعون چون او را بدید ✨ مهر کودک در دلش آمد پدید 🌸گفت با فرعون از قتلش گذر ✨تا به فرزندی بگیریم این پسر 🔶اسم کودک را گذاشتند ☝️🏻 او را از و در کنار 🌳 پیدا کردند. 🔸درصدد یافتن ای برای موسی افتادند ولی هر دایه ای را برای موسی گرفتند، موسی شیر🍼 نمی نوشید و همگی به دنبال دایه‌ای مناسب برای کودک گشتند.✅ *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* 🔻 🔷 که در قصر ٫فرعون کار می کرد، گفت: کسی را می شناسم که می تواند او را 🍼دهد و مدتی⏳ بعد برای شیر دادن وارد قصر شد😍 🔹و همه دیدند👀 که کودک با کمال شیر 🍼می نوشید و چون آسیه اصل و نسب زن را پرسید⁉️ جواب داد👇🏻 🧕🏻: من ، هارون را که دو ساله است تازه از شیر گرفتم و هنوز هم شیر دارم✔️. ♦️چون دید کودک پستان🤱🏻 آن زن را قبول کرد برای نگهداری آن زن که در حقیقت☝️🏻 بود فرعون را راضی کرد تا برای او حقوق ماهیانه💶 مقرر کند و از خواست در قصر مانده و کودک را بدهد. 🔹مادر موسی 😑✋🏻و گفت؛ 🧕🏻:من دارای خانه و فرزند هستم و نمی‌توانم از آنها دست برداشته و آنها را تنها بگذارم 👌🏻 اگر مایلید کودک را به خانه🏡 می برم و در آنجا به او شیر داده و از او ✅. 👸🏻 با این پیشنهاد موافقت کرد ✔️ ↩️ به این ترتیب ، او را به خانه برد و با خیالی راحت و 😌به مشغول شد. ☝️🏻گویند از زمان 🕰قرار دادن در صندوقچه تا 🧕🏻 با کودک در خانه فرعون فقط . 📆روزها و ماهها گذشت تا 🍼 او گذشت و مادر او را به 🏡خانه فرعون . ادامه دارد..... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘  #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_صد_وهفتاد_ویکم 🔻 #روز_مقدس_هفته 🔹 #یکی_از_تعلیمات حضرت موسی در بین پی
📘 📖 📝 🔻 👥عده ای که طمع 🐠 بیشتری داشتند تصمیم گرفتند که☝️🏻 این رسم قدیمی را برهم بزنند، لذا به مشورت و پرداختند☑️ و گفتند؛ 👥چرا در این روز که صید فراوان می‌باشد و دسترسی به آنها است، آنها را رها کنیم🤨  و هنگامی که ماهیها ساحل 🏝را ترک میکنند و از ما دور می‌شوند، به تعقیب و صید آنها بپردازیم و با آنها را بدست آوریم؟!🤔 ☝️🏻این روش خطاست، پس بهتر این است که روز به صید پرداخته و هرچه می‌خواهیم ماهی صید کنیم و به مقدار نیاز خود از دریا 🌊 .✅ ↩️ به دنبال این تصمیم، عده‌ای از آنان نقشه‌ای📄 کشیدند و و از دریا 🌊جدا کردند ⏪ و که ماهی‌ها🐟 به ساحل می‌آمدند وارد این نهرها می‌شدند، پس در پایان روز راه بازگشت آنها را می‌بستند🚧. 🔹 آنگاه به می پرداختند✔️ و و تحمل سختی😌، ماهی های بسیاری صید می کردند 🔸تعدادی از و دهکده از این عمل آنها آگاه🧐 شدند. و بسوی آنان شتافتند و به پند و اندرز و آنان پرداختند.✔️ 😕ولی در روح سرکش و سودجوی دنیاپرستان .❌ ☝️🏻پس این عمل ناپسند به اعتراض😠✊🏻 وسیعی دست زدند و که با توسل به زور افراد خطاکار را . ⬅️ و ⬅️ 🏘برای سودجویان بسیار گران تمام شد. 🔸لذا ؛ 👥 ما با شما در منافع این دهکده شریک می‌باشیم ✔️و شما نمی‌توانید ما را بیرون کنید،🤨 ☝️🏻 چون که این سرزمین و و 💵 ما می‌باشد، پس ما دهکده را ترک نمی‌کنیم.❌ ☝️🏻اگر به‌کارخود(اخراج‌کردن سودجویان) اصرار دارید، دهکده را با کشیدن دیواری بین زمینها، تقسیم کرده، تا هر گروه زندگی کند. 😑 🔹پرهیزکاران ✅که دهکده را تقسیم و متمردین را از خود . 👈🏻 لذا با تفکیک دهکده هر گروه👥 به کار خود مشغول شد. 🔸 همچون روزهای قبل به اعمال خود ادامه دادند و به لهو و لعب و پرداختند. 🔹 نیز همچنان به ☝️🏻 و آنان و بیم دادن آنها از عذاب الهی ادامه دادند و چون پند صالحان در آنان اثری نکرد دست از نصیحت برداشته و جمعی گفتند؛ 👥« قومی را که از جانب خداوند به هلاک یا عذاب سخت محکومند، ؟🤨(باآنکه بی‌اثراست).» ادامه دارد.... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_دویست_وچهل_وششم 🔻 #دستگیری_خداپرستان 👱🏻‍♂جوانان #خداپرست مانند دیگران
📘 📖 📝 🔻 🌸پروردگار بزرگ قلب‌های‌آنان ♥️را محکم کرد و به آنها اطمینان😌 بخشید، ☝️🏻لذا ؛ ای شاه! ما از روی تقلید در این دین وارد نشده ایم،❌ از روی اکراه و اجبار به آن عمل نمی کنیم ❌و با جهل و نادانی آن را انتخاب نکرده ایم❌ ☝️🏻 فطرتمان، ما را به این دین دعوت کرد و ما هم به ندای خود پاسخ مثبت ✅دادیم، 🧠 مسیر روشنی را به ما نشان داده و ما در پرتو 💫آن حرکت کردیم، ما به سوی دعوت💌 شدیم و جز او معبود دیگری را نمی پذیریم.✋🏻 👈🏻اگر حقیقت را بخواهی، این قوم ما هستند که از روی ‌ و به عبادت🙏🏻 بت ها پرداخته اند و هیچ دلیلی بر کار خود ندارند و با حجت و راهنمایی نشده اند❌ 🔹و اکنون این است حاصل ما و آنچه به آن پیدا کرده ایم، هرچه می خواهی درباره ما انجام بده!😌 🤴🏻 ؛ امروز بروید، به شرطی که فردا بیایید تا درباره شما بیندیشم و قضاوت⚖ کنم. 🔸 خداپرستان بار دیگر گرد هم آمدند و در کار خویش به 🤔و و تبادل نظر👥 پرداختند و که برای حفظ دین خود به سمت کوه🏔 حرکت کرده و . 👥جوانان خداپرست بار سفر بسته و دست از وطن خود شستند و برای حفظ💪🏻 دین خود هجرت کردند، و . 7⃣ راه را با پای پیاده از شهر فاصله گرفتند. ☝️🏻آن جوان، در بین راه را دیدند👀 که با آنها همسفر شد، در این میان 🐕به نام نیز به آنها نزدیک شد. 🔹 اما آنان با پرتاپ سنگ سعی کردند سگ را از خود دور کنند، ☝️🏻اما سگ دور نمی شد❌ و عاقبت به در آمد و از آنان خواست🙏🏻 تا او را همراه خود ببرند. ⏳ مدتی بعد همگی به غاری به نام « » رسیدند وتصمیم گرفتند شب🌌 را همان جا سر کنند. 👥آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان 🤲🏻آورده و بر هدایتشان افزودیم و دلهایشان❤️ را استوار گردانیدیم. ✨ آنگاه که به قصد با شرک برخاستند و گفتند؛☝️🏻 تا پروردگار آسمان ها و زمین است، جز او هرگز معبودی نخواهیم خواند❌، که در این صورت قطعا ناصواب گفته ایم😔 ادامه دارد..... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌