⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_صد_ودوازدهم 🔻 #تولّد_موسیعلیهالسلام 🔷 #عمران در مصر زندگی می کرد و
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖
📝 #پارت_صد_وسیزدهم
🔻 #موسی_در_خانه_فرعون
🔷 اتفاقا #رود_نیل🌊 از قصر #آسیه_زن_فرعون می گذشت.
☝️🏻در آن روز فرعون و همسرش آسیه در قصر ایستاده بودند که چشمانشان 👀به #جسمی_سیاه افتاد که سوار بر امواج🌊 جلو می آمد و چون به نظرگاه #آسیه رسید در میان درختها🌳 گیر کرد.
🔹 #صندوقچه را نزد #آسیه آوردند و چون در آن را برداشتند #پسری_زیبا را دید😍، چون #فرعون از آینده خود می ترسید😰 دستور قتل 🗡او را داد.
☝️🏻در آن هنگام #محبت_موسی به اذن پروردگار در ❤️ #دل_آسیه افتاد.
و هر دو #تصمیم_گرفتند که او را به فرزندی قبول کنند☑️.
🌸همسر فرعون چون او را بدید
✨ مهر کودک در دلش آمد پدید
🌸گفت با فرعون از قتلش گذر
✨تا به فرزندی بگیریم این پسر
🔶اسم کودک را #موسی گذاشتند
☝️🏻#چون او را از #آب و در کنار #درخت🌳 پیدا کردند.
🔸درصدد یافتن #دایه ای برای موسی افتادند ولی هر دایه ای را برای موسی گرفتند، موسی شیر🍼 نمی نوشید و #به_دستور_آسیه همگی به دنبال دایهای مناسب برای کودک گشتند.✅
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
🔻 #موسی_به_مادرش_میرسد
🔷 #خواهر_موسی که در قصر ٫فرعون کار می کرد،
گفت: کسی را می شناسم که می تواند او را #شیر 🍼دهد و مدتی⏳ بعد #مادر_موسی برای شیر دادن #فرزندش وارد قصر شد😍
🔹و همه دیدند👀 که کودک با کمال #رغبت شیر 🍼می نوشید و چون آسیه اصل و نسب زن را پرسید⁉️
جواب داد👇🏻
🧕🏻: من #زن_عمرانم، هارون را که دو ساله است تازه از شیر گرفتم و هنوز هم شیر دارم✔️.
♦️چون #آسیه دید کودک پستان🤱🏻 آن زن را قبول کرد برای نگهداری آن زن که در حقیقت☝️🏻 #مادرموسی بود فرعون را راضی کرد تا برای او حقوق ماهیانه💶 مقرر کند و از #مادر خواست در قصر مانده و کودک را #شیر بدهد.
🔹مادر موسی #قبول_نکرد 😑✋🏻و گفت؛
🧕🏻:من دارای خانه و فرزند هستم و نمیتوانم از آنها دست برداشته و آنها را تنها بگذارم
👌🏻 اگر مایلید کودک را به خانه🏡 می برم و در آنجا به او شیر داده و از او #نگهداری_میکنم✅.
👸🏻 #همسرفرعون با این پیشنهاد موافقت کرد ✔️
↩️ به این ترتیب #مادر_موسی، او را به خانه برد و با خیالی راحت و #آسوده 😌به #تربیت_او مشغول شد.
☝️🏻گویند از زمان 🕰قرار دادن #موسی در صندوقچه تا #دیدار_مادر🧕🏻 با کودک در خانه فرعون فقط #سهروز_طولکشید.
📆روزها و ماهها گذشت تا #دوران_شیرخوارگی🍼 او گذشت و مادر او را به 🏡خانه فرعون #بازگردانید.
ادامه دارد.....
_☀️ 🌤 🌥 ☁️ _
┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_صد_وهشتاد_وسوم 🔻 #نامه_سلیمان_به_بلقیس 🔹سلیمان از این #خبر_جالب دچار ح
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖
📝 #پارت_صد_وهشتاد_وچهارم
🔻 #هدایای_بلقیس
🔹بلقیس #هدایای_بسیاری🎁 به همراه #بزرگان_قوم خود به سوی سلیمان روانه کرد،
☝️🏻چون #نمایندگان👥 حرکت کردند، #هدهد پیش سلیمان شتافت و #خبر📢 را به او رساند.
🔸سلیمان خود را برای دیدار با آنها آماده ساخت✔️ تا زمینه #نفوذ در آنها را فراهم سازد👌🏻 و به همین جهت به #جنیان دستور داد☝️🏻 آنچنان #قصری_عظیم 🏛و #تختی_باشکوه ترتیب دهند که قلبها را لرزانده💗 و چشمها را خیره سازد 😲و دلها را به #طپش_اندازد.
⬅️آن هنگام که #نمایندگان_بلقیس به بارگاه سلیمان وارد شدند #مبهوت و #حیرت_زده😯 شدند.
🔹سلیمان آنان را با روی باز😊 پذیرفت و از آنها #استقبال نمود و مقدمشان را گرامی داشت
↩️ و سپس از مقصود ایشان سؤال کرد و گفت؛
🍃چه خبری دارید و در مورد پیشنهاد من #چه_تصمیمی گرفته اید؟🤔
👥نمایندگان بلقیس #هدایای_نفیس🎁 خود را تسلیم سلیمان کردند و انتظار داشتند که موردپسند و پذیرش او واقع شود.
🔸سلیمان از قبول آنها #خودداری_کرد✋🏻 و به دیده بی نیازی بر آنها نگریست و به نمایندگان گفت؛
🍃هدایا را #بازگردانید،
☝🏻زیرا خدا به من #رزق_فراوان و #زندگی_سعادتمندی عنایت کرده✅ و اسباب #رسالت و #سلطنت را به نحوی برای من فراهم کرده است، که به هیچکس ارزانی نداشته است.❌
چگونه ممکن است که من با مال دنیا 💰فریفته شوم و زر و زیور💎 دنیا مرا از #دعوت_حق بازدارد.🤨
🔸شما مردمی هستید که غیر از #زندگی_ظاهری_دنیا چیز دیگری نمیبینید.😑
☝️🏻 اکنون به همراه این هدایا نزد ملکه خود #بازگردید و بگوئید که به زودی من #با_لشگری_بزرگ 👥👥به سوی شما خواهم آمد که شما توان مقاومت دربرابر آن را نداشته باشید ❌
☝️🏻 و آنگاه #قوم_سبأ را در ذلت و خواری از شهر و دیار خود بیرون میرانم.
👥 #نمایندگان_بلقیس، آنچه را که دیده 👀یا شنیده👂🏻 بودند، به اطلاع او رساندند.✅
↩️سپس #ملکه_سبأ_گفت؛
👸🏻: ما ناگزیریم #گوش_به_فرمان او دهیم و از وی اطاعت نماییم و برای پاسخ و #قبول_دعوت او نزد او بشتابیم.✔️
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
🔻 #تخت_بلقیس_نزد_سلیمان_آمد
🔹چون سلیمان #خبر_آمدن_بلقیس و درباریان او را شنید، به اطرافیان خود که از بزرگان #جن و #انس و همگی در اختیار او بودند گفت؛
🍃کدامیک می توانید قبل از اینکه #بلقیس و #اطرافیانش👥 پیش من بیایند تخت او را نزد من آورید؟⁉️
🔸 #یکی_از_جنیان_گفت؛
«✋🏻من آن را برای تو می آورم✔️
پیش از آنکه از جای خود برخیزی. به درستی که من بر این کار سخت #توانا💪🏻 و امینم.»
🔹یکی دیگر از جنیان که اسمی از #اسماع_اعظم_الهی(73 اسم اعظم) را میدانست و #آصف_بن_برخیا نام داشت و #وزیر_سلیمان بود گفت؛
✋🏻«من آن تخت را برای تو می آورم پیش از آنکه چشم برهم زنی.»
⬅️پس خداوند را با #نام_اعظم خواند ✅و پیش از آنکه سلیمان چشم برهم بزند، #تخت_بلقیس را از زیر تخت سلیمان بیرون آورد.✔️
ادامه دارد.....
_☀️ 🌤 🌥 ☁️ _
ڪلیڪ ↩️
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐