eitaa logo
حفظ مجازی برادران | ناصِحٌ اَمیِن
646 دنبال‌کننده
4هزار عکس
773 ویدیو
103 فایل
✨﷽✨ ✓مدرسه تخصصی مجازی حفظ قرآن کریم (ویژه برادران) ♡ ~باهدف تربیت حفاظ قرآن کریم شروع به فعالیت میکند🌱 ☆آیدی مراجعه ودریافت فرم ثبت نام: 📱شماره تماس جهت مشا 📍کانال واحد خواهران
مشاهده در ایتا
دانلود
📚کتاب دعای عرفه 📝 کتاب دعای عرفه با مقدمه و شرح نویسنده معروف سید مهدی شجاعی است. این اثر ترجمه ای ادبی از دعای عرفه امام حسین (ع) همراه با متن عربی آن می باشد که به قلم شیوا و شیرین شجاعی نوشته شده است. با مطالعه این کتاب می توانید، به آگاهی و شناخت بهتری در جهت ابعاد مختلف روز عرفه و دعای عرفه برسید. همچنین متن دعای عرفه (ترجمه و متن عربی) نیز در این کتاب امده است. 📗بخشی از کتاب ...امام صادق علیه السلام که فرمودند:«اگر کسی در شب قدر آمرزیده نشد، تا شب قدر سال بعد، چشم امید تنها به روز عرفه می تواند داشته باشد.»... . اینکه امام حسین علیه السلام در چنین روز ارجمندی با خدای خود چه گفته و از خدای خود چه خواسته، قطعا خواندنی و شنیدنی است. 🔸موضوع کتاب: روز عرفه 🔸نویسنده: سید مهدی شجاعی 🔸ناشر: انتشارات نیستان 🔸قیمت: 3500 تومان 🔸شماره جهت سفارش نسخه چاپی: 02166408640/داخلی فروشگاه 🔸خرید نسخه الکترونیک کتاب https://fidibo.com/book/3841 @masirshahid
. 🔹نام کتاب: ( بر اساس دست‌نوشته‌ها و خاطرات در سوریه) 🔹به قلم: 🔹ناشر: 🔹تعداد صفحات: 256 صفحه 🔹قیمت پشت جلد: ۲۵۰۰۰تومان / قیمت با ۲۰درصد تخفیف: ۲۰۰۰۰تومان . 📚️برشی از کتاب این کتاب بدون هیچ گونه داستان پردازی تخیلی و غیر‌واقعی، هرآنچه در دو سفرش به دیده بود و در قبل از شهادتش نوشت و همچنین با بهره‌گیری از برخی به جا مانده از او و مصاحبه از دوستان و همرزمان به رسم وظیفه و امانت‌داری علاوه بر رفاقت و برادری نوشته شده. با تذکر و یادآوری به اینکه تمامی اسامی موجود در کتاب به نوشته خود شهید بنا بر ، و مستعار است؛ همچنین دریچه نگاهی که در هر مبنی بر نقاط ضعف یا قوت به روی مخاطب باز می شود، از زاويه ديد خود شهید است، بدون هیچ دخل و تصرفی. این کتاب ماجرای زنده رزمنده گمنام اسلامی است که در لباس برای دفاع از حریم آل‌الله به سوریه رفت. کسی که در میان مردم زندگی کرد؛ مردم را می‌شناخت و با آنها بود. فرشته نبود. از آسمان نیامد. انسانی زمینی و خاکی بود؛ اما با اخلاصش شاهراه های آسمان را خوب شناخت. در راه رسیدن به قله ، رنج کشید تا به گنج رسید. گنجی که کلید آن یک بود.... @masirshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾 بچه‌ها! اگه آدم بشید، گریه کنید، توسل کنید، مراقبت کنید؛ می‌رسیم به نقطه ظهور؛ می‌رسیم به نقطه امام زمان علیه‌السلام. چون آقا لَنگِ آدما نیست که بیان، آقا یه جا وایساده میگه بیا! ما باید بِکِشونیم خودمونو برسونیم به اون بالای قلّه. @masirshahid
🔹🔶عکس های ماندگار🔶🔹🔸 💠مثل جدش💠 آن روزها من کارمند بنیاد شهید آبیک بودم. مغازه هم داشتم، برای اولین بار بود که در سال ۶۵ اعزام می شدم، آن هم از بسیج آبیک. حاج آقای طباطبایی، امام جماعت آبیک بود، با درخواست مردم، او تازه به شهر ما آمده بود. نمازهایش را همه دوست داشتند و اتحاد خوبی در سطح شهر ایجاد کرده بود، خیلی ها هم با دیدن چهره بشاش و همیشه خندان او، شارژ می شدند. روز اعزام، من از زیر قرآنی که بدست او بود گذشته و عازم جبهه ها شدم در حالی که او می گفت: دست علی به همراهتان باشد... اما خود که پس از ما به جبهه ها اعزام شده بود، از خداوند خواسته بود تا همانند جَد بزرگوارش به شهادت برسد، که اینچنین نیز شد و تکه های پیکر مطهرش را پس از عبور تانگ های دشمن از رویش، جمع آوری و به خاک سپردند، در حالی که صورتش کاملا سالم و نورانی مانده بود. 👈پرویز تک زارع 📚 خط سرخ @masirshahid
💠بهترین عمل💠 توی تاشکند و ازبکستان، سجاده و جانماز همیشه همراهش بود. توی پیاده رو، توی پارک، توی سالن هتل، هر جا که وقت نماز می شد، بلند اذان می گفت و می ایستاد به نماز. نمازهای مستحبیش را هم جلو چشم می خواند. 📚یادگاران، ج ۱۳، ص۴۴ @masirshahid
سردار ڪاظمی گفت : تو بچه‌ی سالهای حماسه و خون بودی ، حیفم اومد گرفتار مادیات شی ... ادامه این خاطره زیبا را بخونید ...👇 ♥️ @masirshahid
حفظ مجازی برادران | ناصِحٌ اَمیِن
سردار ڪاظمی گفت : تو بچه‌ی سالهای حماسه و خون بودی ، حیفم اومد گرفتار مادیات شی ... ادامه این خاطره
🌹 🌹 گفت : چون تو از هر لحاظ مورد اطمینان من هستی , می‌خوام از این به بعد برای ساخت و سازهای لشگر مسئول خرید باشی . از همون روز مشغول شدم . ڪم ڪم چم وخم ڪار تو بازار دستم می‌آمد . گاهی با چشم خودم میدیدم ڪه بعضی‌ها با چند تا زد وبند , به چه راحتی پولدار میشند . یڪ روز بعد از این ڪه گزارش ڪارم رو به حاج احمد دادم , گفتم : " سردار ما الان چند تا حواله ی اهن داریم ڪه داره باطل میشه , اگه اجازه بدین , آهنش رو بگیریم و چون خودمون لازم نداریم , توی بازار آزاد بفروشیم , اون وقت پولش رو برای ڪارای دیگه‌ی لشگر مصرف ڪنیم ." سردار دقیق شد توی صورتم و گفت : آفرین , بازم از این نظرا داری ؟ به قول معروف سر ذوق اومدم . دو سه تا پیشنهاد دیگر هم دادم … همان روز سردار حڪم انتقال مرا به ڪردستان نوشت . از سال ۷۲ تا سال ۷۵ تو ڪردستان خدمت ڪردم . تحصیلات دانشگاهیم هم ناتمام ماند , وڪلی مشڪل دیگر برایم درست شد . یڪ بار ڪه سردار اومده بود ڪردستان , بهم گفت : پورشعبان , تو بچه‌ی سالهای حماسه و خون بودی , حیفم اومد گرفتار مادیات شی , برای همین فرستادمت ڪردستان ... 🌷 و حاج احمد کاظمی ✍ نشر به مناسبت سالروز شهادت شهید کاظمی و شهدای عرفه 🌷ڪانال مسیر راه با شهدا🌷 @masirshahid
حفظ مجازی برادران | ناصِحٌ اَمیِن
سردار ڪاظمی گفت : تو بچه‌ی سالهای حماسه و خون بودی ، حیفم اومد گرفتار مادیات شی ... ادامه این خاطره
🌹: 🌹 🌹 گفت : چون تو از هر لحاظ مورد اطمینان من هستی , می‌خوام از این به بعد برای ساخت و سازهای لشگر مسئول خرید باشی . از همون روز مشغول شدم . ڪم ڪم چم وخم ڪار تو بازار دستم می‌آمد . گاهی با چشم خودم میدیدم ڪه بعضی‌ها با چند تا زد وبند , به چه راحتی پولدار میشند . یڪ روز بعد از این ڪه گزارش ڪارم رو به حاج احمد دادم , گفتم : " سردار ما الان چند تا حواله ی اهن داریم ڪه داره باطل میشه , اگه اجازه بدین , آهنش رو بگیریم و چون خودمون لازم نداریم , توی بازار آزاد بفروشیم , اون وقت پولش رو برای ڪارای دیگه‌ی لشگر مصرف ڪنیم ." سردار دقیق شد توی صورتم و گفت : آفرین , بازم از این نظرا داری ؟ به قول معروف سر ذوق اومدم . دو سه تا پیشنهاد دیگر هم دادم … همان روز سردار حڪم انتقال مرا به ڪردستان نوشت . از سال ۷۲ تا سال ۷۵ تو ڪردستان خدمت ڪردم . تحصیلات دانشگاهیم هم ناتمام ماند , وڪلی مشڪل دیگر برایم درست شد . یڪ بار ڪه سردار اومده بود ڪردستان , بهم گفت : پورشعبان , تو بچه‌ی سالهای حماسه و خون بودی , حیفم اومد گرفتار مادیات شی , برای همین فرستادمت ڪردستان ... 🌷 و حاج احمد کاظمی ✍ نشر به مناسبت سالروز شهادت شهید کاظمی و شهدای عرفه 🌷ڪانال مسیر راه با شهدا🌷 @masirshahid