📚موضوع مرتبط:
#شهید_احمدعلی_نیری
#شهید_دفاع_مقدس
#پوستر
قیمت کتاب 12000
با تخفیف ۲۰% ۷۰۰۰
@masirshahid
#عارفانه
«عارفانه» زندگینامه و خاطرات #شهید_عارف_احمدعلی_نیّری است که به همت گروه فرهنگی #شهید_ابراهیم_هادی گردآوری شده است.
🌿در بخشی از این کتاب میخوانیم:
مدارا با بچهها در سنین نوجوانی، همراهی با آنها و عدم تنبیه، از اصول اولیه تربیت است. احمد آقا که از شانزدهسالگی قدم به وادی تربیت نهاد. او بدون استاد تمام این اصول را به خوبی رعایت میکرد.
شاید بتوان گفت: هیچ کدام از نوجوانان و جوانان آنجا مثل احمد آقا اهل سکوت و معنویت نبودند. نوع شیطنتهای آنها هم عجیب بود. در مسجد خادمی داشتیم به نام میرزا ابوالقاسم رضایی که بسیار انسان وارسته و سادهای بود. او بینایی چشمش ضعیف بود. برای همین بارها دیده بودم که احمد آقا در نظافت مسجد کمکش میکرد. اما بچهها تا میتوانستند او را اذیت میکردند!
یک بار بچهها رفته بودند به سراغ انباری مسجد. دیدند در آنجا یک تابوت وجود دارد. یکی از همان بچههای مسجد گفت: من میخوابم توی تابوت و یک پارچه میاندازم روی بدنم. شما بروید خادم مسجد را بیاورید و بگویید انباری مسجد «جن و روح» داره!
بچهها رفتند سراغ خادم مسجد و او را به انباری آوردند. حسابی هم او را ترساندند که مواظب باش اینجا...
وقتی میرزا ابوالقاسم با بچهها به جلوی انباری رسید آن پسر که داخل تابوت بود شروع کرد به تکان دادن پارچه! اولین نفری که فرار کرد خادم مسجد بود. خلاصه بچهها حسابی مسجد را ریختند به هم!
یا اینکه یکی دیگر از بچهها سوسک را توی دست میگرفت و با دیگران دست میداد و سوسک را در دست طرف رها میکرد و...🍃🍃
@masirshahid
🍃فیلم های قشنگی هستن پیشنهاد میکنم تا آخر ببینید☺️
🌸حجمشونم کمه ولی پر از عطر خدا و معنویت محتواشون عالیه☺️
@masirshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مصطفی_قلب_ها
🌹🍃شهیدصدرزاده: خودم و زن و بچه و هفت جد و ابادم فدای یک کاشی حرم بی بی
🌼ای جانم به غیرتت🌼
🍃ببینید چه قشنگ شهدا از حلالش گذشتن ما نمیتونیم از حرامش بگذریم😔😭
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@masirshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مصطفی_قلب_ها
کمندان ، سید ابراهیم😂💔❤️
شهدا هم اهلش بودن☺️
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@masirshahid
13.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مصطفی_قلب_ها
1⃣قسمت اول
🎙خاطراتی در مورد #سید_ابراهیم از زبان #سید_مسافر(حفظه الله تعالی)همرزم شهید
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@masirshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مصطفی_قلب_ها
قسمت دوم
🎙خاطراتی در مورد #سیدابراهیم از زبان سید مسافر(حفظه الله تعالی)همرزم شهید💕
سیدابراهیم چمران زمان خودش بود!
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@masirshahid
17.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مصطفی_قلب_ها
3⃣ قسمت سوم
🎙خاطراتی در مورد #سید_ابراهیم از زبان سید مسافر(حفظه الله تعالی)همرزم شهید💕
#مشخصکردنتاریخشهادتقبلازشهادتتوسطسیدابراهیم
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@masirshahid
🍃خوشتون اومد از فیلم ها☺️
حتما نگاه کنید
عالین☺️
@masirshahid
🍃...و اما کتاب امروزمون 😊
درست حدس زدید کتاب امروزمون در مورد این مرد بزرگه☺️
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#سید_ابراهیم
@masirshahid
#معرفی_کتاب
مجموعه کتاب های «یک بغل گلسرخ»، شرح ساده و بی آلایشی از زندگی شهدای مدافع حرم هست که مطالب خانوادگی و شخصی شهدا را فارق از پرداختن به شرح فعالیت های نظامی مورد بررسی قرار می ده.☺️
این کتاب #سید_ابراهیم
روایتی از زندگی #شهید_مصطفی_صدرزاده به روایت #مادر و #همسر_شهید
@masirshahid
🍃گزیده کتاب
🍃در بخشی از کتاب📙 «سید ابراهیم» از زبان همسر شهید «صدرزاده» می خوانیم: « از سوریه که آمد با هم به مشهد رفتیم. آنجا مرا با رزمندگان فاطمیون آشنا کرد و مقدمات سفر سوم خود را مهیا کرد. چون قرار بود با بچه های افغانستان اعزام شود، می بایست خودش را تبعه افغان جا بزند. هرچند که آن ها می دانستند او ایرانی است، اما به هر حال قوانین خاص خود را داشتند. لهجه ی افغانستانی را هم خیلی زود یاد گرفت. سومین بار با تیپ فاطمیون اعزام شد. در این مدت انواع دوره ها و آموزش ها را می دید.
🍃مصطفی نام جهادی «سید ابراهیم» را برای خود برگزید که نام پدر بزرگ من بود. همه او را به همین نام می شناختند. بعد از مدت کوتاهی که در کنار بچه های فاطمیون جنگید به خاطر قابلیت های بالایی که داشت از او خواستند تا فرماندهی یکی از گردان های فاطمیون را به عهده بگیرد. او به شرط نامگذاری گردان توسط خودش، فرمانده گردان شد و به خاطر علاقه زیادش به گردان عمار و شهدای آن، نام زیبای عمار را برای گردان انتخاب کرد.
در همایشی هم که با جاماندگان گردان عمار در تهران داشت به آن ها قول داده بود که ما انتقام شهدای گردان عمار را می گیریم.
چرا که گردان عمار ادامه دهنده راه همان گردان و جنگ سوریه در امتدا جنگ ایران و ادامه انقلاب حضرت امام خمینی (ره) است. او معتقد بود افکار انقلاب اسلامی روز به روز در دل مردم سوریه رشد و نمو پیدا می کند و عشق به امام (ره) و آرمانهای او در بین مردم آنجا رواج پیدا می کند.»
@masirshahid
🍃اگه از کانال شهدایی ما خوشتون اومده به دوستانتون معرفی کنید☺️
@masirshahid
.
🔹نام کتاب: #سی_و_هفت_سال
( نگاه واقعبینانه به طولانیترین گروگانگیری قرن اخیر)
🔹به کوشش: #حمید_داود_آبادی
🔹ناشر: #انتشارات_شهید_کاظمی
🔹تعداد صفحه: 100 صفحه
🔹قیمت پشت جلد: ۸۰۰۰تومان / قیمت با ۲۰% تخفیف: ۶۴۰۰تومان
.
📚درباره کتاب
روایت طولانی ترین گروگان گیری قرن اخیر
به چاپ چهارم رسید
چاپ چهارم کتاب 37سال، نگاهی واقع بینانه به طولانی ترین گروگان گیری قرن اخیر و پرونده اسارت یا شهادت #شهید_متوسلیان توسط انتشارات #شهید_کاظمی منتشر می شود.
37 سال از روز یک شنبه تلخی که در پست بازرسی برباره در شمال بیروت، آن حادثه تلخ اتفاق افتاد، می گذرد.
در آن روز گرم تابستان شرجی لبنان، شبه نظامیان فالانژیست مسیحی – مارونی که نقش جاده صاف کن و مزدور اسرائیل را برای اشغال لبنان ایفا می کردند، دست به جنایتی فراموش نشدنی زدند.
ربودن حاج احمد متوسلیان فرمانده قوای محمد رسول الله (ص) که از ایران برای دفاع از مظلومان لبنان اعزام شده بودند، سیدمحسن موسوی کاردار سفارت ایران در بیروت، کاظم اخوان خبرنگار و عکاس خبرگزاری ایرنا و بسیجی رزمنده تقی رستگار، طولانی ترین حادثه ربایش 4 نفر را رقم زد.
از آن تاریخ تا به امروز، اخبار ضد و نقیضی منتشر شده است که هیچ کدام سندیت نداشته و همه بر حدسیات و ادعاها مبتنی است.
در این کتاب، سعی شده است حتی المقدور با نگاه به ادعاها، نقابی به حقیقت زده شود.
بدان امید که هر چه زودتر سرنوشت آن عزیزان مشخص شود تا مادر چشم انتظار حاج احمد متوسلیان، همسر و فرزند سیدمحسن موسوی و دیگران از نگرانی رهایی یابند.
🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷
@masirshahid
💠 روایت یک خواب
📌ارسالی از مخاطبین
🌷در خواب دیدم، مزار شهید روحالله نور سبزی روشن است. فضای نورانی و آرامش بخشی داشت. یک #قرآن زیبا هم روی مزارش بود.
🌷گاهی نگاه میکردم به قرآن زیبا و گاه به عکس شهید روی مزار.
سر که چرخاندم دیدم شهید #رسول(شهید خلیلی) و #روحالله(شهید قربانی) و #نوید(شهید صفری) کنار هم ایستادند. با خودم گفتم چه جالب این شهدا با هم هستند.
🌷قرآن را برداشتم. باز که کردم. سفید رنگ و واضح نوشته شده بود:
#تقوا #تقوا #تقوا
صفحه بعد هم همین بود.
صفحه قبل را ورق زدم دیدم باز هم نوشته تقوا...
با خودم گفتم این کدوم سوره است که انقدر تقوا داره که از خواب بیدار شدم...
🔻کلام شهید روحالله قربانی:
شهادت خوب است ولی تقوا بهتر، تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز کند.
#شهید_روح_الله_قربانی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@masirshahid
باز هم خاطره ای بخوانید از #رفاقت دو شهید مدافع حرم؛ رفاقتی که ختم به #شهادت شد.😍
👌شهدا با معرفتن
هوای #رفقاشون رو دارن☺️
حالا چه این رفاقت در زمان حیاتشون شکل بگیره و چه بعد از شهادتشون پس در رفاقت باهاشون کم نذار✌️
رفیق فقط #رفیقِ_شهید👌
#رفیقِ_شهید_شهیدت_میکنه😍
#بخوانید👇👇
🍃🌹🍃🌹
@masirshahid
#خاطرات_شهدا 🌷
🔰خاطره مشترک از دو شهید
📚قسمتی از کتاب #دلتنگ_نباش
⚜بیستوهفتم آبانماه #روحالله مانند روزهای دیگر به دانشکده رفته بود. از صبح کارهایش را بر طبق روال همیشه انجام داد✅ و ظهر همراه مهران به سالن غذاخوری🍲 رفتند. وقتی وارد سالن شدند، گرم صحبت بودند که #عکسی روی دیوار🌠 نظر روحالله را به خود جلب کرد.
⚜وسط حرفش پرید و گفت: « #مهران یه لحظه صبر کن!»چی شده⁉️روحالله بهسمت عکس روی دیوار رفت. همان طور که به عکس اشاره میکرد، خندید😄 و گفت: «اینجا رو نگاه کن. زده #شهید_محمدحسن_خلیلی . اینکه محمدحسن نیست، این #رسوله، دوستمه💞، میشناسمش!»
⚜مهران با تعجب به او نگاه میکرد😳. هنوز حرفی نزده بود که #روحالله گفت: «خب حالا چرا زده #شهید🤔 نکنه واقعاً شهید شده⁉️ این رسوله نه محمدحسن؛ ⚡️اما عکس #خودشه.»
⚜بعد با ترسی که از #چشمانش میبارید، به مهران خیره شد.نکنه واقعاً #رسول شهید شده😢 بیچاره میشم.مهران همچنان در سکوت به او خیره شده بود و چیزی نمیگفت. نمیدانست باید چه #عکسالعملی نشان بدهد.
⚜روحالله #غذایش را گرفت و سر میز نشست، اما یک قاشق هم نخورد❌. به یک نقطه خیره شده بود و با غذایش بازی میکرد🍝.
مهران چند بار #صدایش کرد.
- کجایی داداش؟ چرا غذات رو نمیخوری⁉️
⚜روحالله که با صدای او به خودش آمد، از سر میز بلند شد و گفت: «اصلاً #اشتهام کور شد، میرم یه #پرسوجو کنم ببینم خبر صحت داره یا نه⭕️.»این را گفت و از سالن غذاخوری رفت بیرون. چند دقیقه بعد مهران رفت سراغش👥، نگران حالش بود. وقتی به اتاقش رفت، دید که روحالله #اشکهایش را پاک میکند😭.
⚜از حالوروزش پیدا بود که خیلی #ناراحت است. رفت کنارش نشست و گفت: «چی شد؟ پرسیدی❓»روحالله سرش را بهنشانۀ #تأیید تکان داد و با بغض گفت: «آره پرسیدم. خبر صحت داره. حالا چهکار کنم😭؟»
⚜میدونم دوستت بوده، خیلی ناراحتی. اما باید خوشحال باشی که #شهید_شده و نمُرده.
روحالله که سعی میکرد بغضش را مخفی کند، گفت: «درد من فقط این نیست. آره شهید شده🌷، خوش به حالش.
⚜اما #رسول خیلی بلده بود. به کارش وارد بود. میخواستم برم پیشش ازش کار یاد بگیرم🛠 . کلی #سؤال_داشتم ازش. قرار بود چیزهایی رو که از #محرم_ترک یاد گرفته بود، بهم یاد بده😞. خیلی قرارها با هم گذاشته بودیم. فکرشم نمیکردم 🗯اینجوری بشه.»
⚜مهران بازهم سعی کرد که #دلداریاش بدهد، اما خودش هم میدانست خیلی فایدهای ندارد🚫. روحالله خیلی ناراحت بود😔.نمی دونست خودش هم روزی میشه شهید مدافع حرم و دست خیلیا رو میگیره...
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_رسول_خلیلی
#شهید_روح_الله_قربانی
🌹🍃🌹🍃
@madirshahid
#زنگ_انتظار
🍃قرار دلبیقرار
کسی بیقرار بود.
بیقراری امانش را بریده بود.
پیش هر کسی رفته بود
تا دوایی برای دل ناآرامش پیدا کند
کسی کاری برایش نکرده بود.
امیدهایی که به او داده بودند
خیلی زود به یأس مبدّل شده بود.
بعد از همۀ این به درِ بستهخوردنها
آمد پیش من و دوا خواست برای دل بیقرارش.
از او پرسیدم تا به حال چه نسخههایی برایش پیچیدهاند.
در میان این همه نسخه
آخرین نسخه، عجیب مأیوسش کرده بود.
به او گفته بودند: یاد خدا آرامبخش دلهاست.
اگر از بیقراری خستهای
لحظهای از یاد خدا خالی نشو.
به او قول داده بودند
اگر به یاد خدا باشد
بیتردید دلش آرام خواهد شد
و از بند این همه بیقراری نجات خواهد یافت.
میگفت خیلی دل بسته بودم
به این قول و قراری که با من گذاشته شد.
شب و روزم شد یاد خدا
طوری که حتّی شبها خواب خدا را میدیدم.
کسی لبم را بیحرکت ندید
حتّی به خواب هم که میرفتم
لبم به ذکر خدا تکان میخورد.
گفته بودند فقط زبانت نه
دلت هم باید به یاد خدا باشد
و من دربانی گذاشته بودم در درگاه دلم
تا یاد هر کسی و هر چیزی غیر از خدا را
به دلم راه ندهد.
امّا هر چه منتظر ماندم
آرام و قرار سراغ دلم را نگرفت
و از این راه هم ناامید شدم و حالا رسیدهام به آخر خط.
در میان حرفهایم با او حرف از تو شد
و از او پرسیدم آیا وقتی سخن از یاد خدا شد
سخن از تو هم به میان آمد یا نه
که از پاسخش فهمیدم اصلاً کسی نامی از تو به میان نیاورده.
به او فهماندم یاد کردن از خدا بدون یاد تو
غفلت اندر غفلت اندر غفلت است
و هیچ شباهتی به ذکر ندارد
اصلاً خدای بی تو وجود ندارد
که بتوان او را یاد کرد
چه رسد به این که با یادش آرام گرفت.
نام تو که آمد، آرام گرفت
دیگر نایستاد و رفت.
قربان تو که نامت آرامبخش دلهای بیقرار است.
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@masirshahid
🌙
میگما...
دیدید نصف شبا🌌 چقد بی قرار میشه دلامون ؟😕
هی دلتنگِ ...😭
هی بی حوصلس ...😩
بیایید به جا گریه😭 ، به جا گوش کردن به آهنگای غمگین🎧 ، غصه خوردن☹️ ؛
پا شیم وضو بگیریم 😇، نماز شب بخونیم ...📿
یا نه اصلا ...
تو دلِ شب🌃 چند کَلوم با خدا💞 حرف بزنیم ... 🗣
تو همون جامون !🛌
فقط حرف بزنیم ...
@masirshahid
★❤★❤★❤★❤★
به آسمان زندگی امـ🌌 مینگرم
#تویی که در آسمان زندگی ام
درخشیدی✨
و #جاودانه ماندی
و روشن بخش زندگی ام شدی
و من ...
به تو می اندیشمـ💭
#به_تو ای بهتر از جانمـ♥️
به تو ای #رفیق تنهایی ام
به تو ای همدم شبهای تارم ...
به تو ...به تو ای #شهید🌷
و تو را...
تو را ای #شهید
با تمام وجود دوست می دارمـ❤️
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@masirshahid
📚موضوع مرتبط:
#شهید_علی_شهابی
#شهید_مدافع_امنیت
#jihad
#martyr
📆مناسبت مرتبط:
تاریخ شهادت
#05_09
@masirshahid
app.apk
9.92M
📚موضوع مرتبط:
#شهید_علی_شهابی
#شهید_مدافع_امنیت
#نرم_افزار
#jihad
#martyr
📆مناسبت مرتبط:
تاریخ شهادت
#05_09
@masirshahid