eitaa logo
حفظ مجازی برادران | ناصِحٌ اَمیِن
684 دنبال‌کننده
4هزار عکس
773 ویدیو
103 فایل
✨﷽✨ ✓مدرسه تخصصی مجازی حفظ قرآن کریم (ویژه برادران) ♡ ~باهدف تربیت حفاظ قرآن کریم شروع به فعالیت میکند🌱 ☆آیدی مراجعه ودریافت فرم ثبت نام: 📱شماره تماس جهت مشا 📍کانال واحد خواهران
مشاهده در ایتا
دانلود
مجموعه کتاب های «یک بغل گلسرخ»، شرح ساده و بی آلایشی از زندگی شهدای مدافع حرم هست که مطالب خانوادگی و شخصی شهدا را فارق از پرداختن به شرح فعالیت های نظامی مورد بررسی قرار می ده.☺️ این کتاب روایتی از زندگی به روایت و @masirshahid
🍃گزیده کتاب 🍃در بخشی از کتاب📙 «سید ابراهیم» از زبان همسر شهید «صدرزاده» می خوانیم: « از سوریه که آمد با هم به مشهد رفتیم. آنجا مرا با رزمندگان فاطمیون آشنا کرد و مقدمات سفر سوم خود را مهیا کرد. چون قرار بود با بچه های افغانستان اعزام شود، می بایست خودش را تبعه افغان جا بزند. هرچند که آن ها می دانستند او ایرانی است، اما به هر حال قوانین خاص خود را داشتند. لهجه ی افغانستانی را هم خیلی زود یاد گرفت. سومین بار با تیپ فاطمیون اعزام شد. در این مدت انواع دوره ها و آموزش ها را می دید.  🍃مصطفی نام جهادی «سید ابراهیم» را برای خود برگزید که نام پدر بزرگ من بود. همه او را به همین نام می شناختند. بعد از مدت کوتاهی که در کنار بچه های فاطمیون جنگید به خاطر قابلیت های بالایی که داشت از او خواستند تا فرماندهی یکی از گردان های فاطمیون را به عهده بگیرد. او به شرط نامگذاری گردان توسط خودش، فرمانده گردان شد و به خاطر علاقه زیادش به گردان عمار و شهدای آن، نام زیبای عمار را برای گردان انتخاب کرد.  در همایشی هم که با جاماندگان گردان عمار در تهران داشت به آن ها قول داده بود که ما انتقام شهدای گردان عمار را می گیریم.  چرا که گردان عمار ادامه دهنده راه همان گردان و جنگ سوریه در امتدا جنگ ایران و ادامه انقلاب حضرت امام خمینی (ره) است. او معتقد بود افکار انقلاب اسلامی روز به روز در دل مردم سوریه رشد و نمو پیدا می کند و عشق به امام (ره) و آرمانهای او در بین مردم آنجا رواج پیدا می کند.» @masirshahid
🍃اگه از کانال شهدایی ما خوشتون اومده به دوستانتون معرفی کنید☺️ @masirshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔹نام کتاب: ( نگاه واقع‌بینانه به طولانی‌ترین گروگان‌گیری قرن اخیر) 🔹به کوشش: 🔹ناشر: 🔹تعداد صفحه: 100 صفحه 🔹قیمت پشت جلد: ۸۰۰۰تومان / قیمت با ۲۰% تخفیف: ۶۴۰۰تومان . 📚درباره کتاب روایت طولانی ترین گروگان گیری قرن اخیر به چاپ چهارم رسید چاپ چهارم کتاب 37سال، نگاهی واقع بینانه به طولانی ترین گروگان گیری قرن اخیر و پرونده اسارت یا شهادت توسط انتشارات منتشر می شود. 37 سال از روز یک شنبه تلخی که در پست بازرسی برباره در شمال بیروت، آن حادثه تلخ اتفاق افتاد، می گذرد. در آن روز گرم تابستان شرجی لبنان، شبه نظامیان فالانژیست مسیحی – مارونی که نقش جاده صاف کن و مزدور اسرائیل را برای اشغال لبنان ایفا می کردند، دست به جنایتی فراموش نشدنی زدند. ربودن حاج احمد متوسلیان فرمانده قوای محمد رسول الله (ص) که از ایران برای دفاع از مظلومان لبنان اعزام شده بودند، سیدمحسن موسوی کاردار سفارت ایران در بیروت، کاظم اخوان خبرنگار و عکاس خبرگزاری ایرنا و بسیجی رزمنده تقی رستگار، طولانی ترین حادثه ربایش 4 نفر را رقم زد. از آن تاریخ تا به امروز، اخبار ضد و نقیضی منتشر شده است که هیچ کدام سندیت نداشته و همه بر حدسیات و ادعاها مبتنی است. در این کتاب، سعی شده است حتی المقدور با نگاه به ادعاها، نقابی به حقیقت زده شود. بدان امید که هر چه زودتر سرنوشت آن عزیزان مشخص شود تا مادر چشم انتظار حاج احمد متوسلیان، همسر و فرزند سیدمحسن موسوی و دیگران از نگرانی رهایی یابند. 🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷 @masirshahid
💠 روایت یک خواب 📌ارسالی از مخاطبین 🌷در خواب دیدم، مزار شهید روح‌الله نور سبزی روشن است. فضای نورانی و آرامش بخشی داشت. یک زیبا هم روی مزارش بود. 🌷گاهی نگاه می‌کردم به قرآن زیبا و گاه به عکس شهید روی مزار. سر که چرخاندم دیدم شهید (شهید خلیلی) و (شهید قربانی) و (شهید صفری) کنار هم ایستادند. با خودم گفتم چه جالب این شهدا با هم هستند. 🌷قرآن را برداشتم. باز که کردم. سفید رنگ و واضح نوشته شده بود: صفحه بعد هم همین بود. صفحه قبل را ورق زدم دیدم باز هم نوشته تقوا... با خودم گفتم این کدوم سوره است که انقدر تقوا داره که از خواب بیدار شدم... 🔻کلام شهید روح‌الله قربانی: شهادت خوب است ولی تقوا بهتر، تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز کند. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @masirshahid
باز هم خاطره ای بخوانید از دو شهید مدافع حرم؛ رفاقتی که ختم به شد.😍 👌شهدا با معرفتن هوای رو دارن☺️ حالا چه این رفاقت در زمان حیاتشون شکل بگیره و چه بعد از شهادتشون پس در رفاقت باهاشون کم نذار✌️ رفیق فقط 👌 😍 👇👇 🍃🌹🍃🌹 @masirshahid
🌷 🔰خاطره مشترک از دو شهید 📚قسمتی از کتاب ⚜بیست‌و‌هفتم آبان‌ماه مانند روزهای دیگر به دانشکده رفته بود. از صبح کارهایش را بر طبق روال همیشه انجام داد✅ و ظهر همراه مهران به سالن غذاخوری🍲 رفتند. وقتی وارد سالن شدند، گرم صحبت بودند که روی دیوار🌠 نظر روح‌‌الله را به خود جلب کرد. ⚜وسط حرفش پرید و گفت: « یه لحظه صبر کن!»چی شده⁉️روح‌الله به‌سمت عکس روی دیوار رفت. همان طور که به عکس اشاره می‌کرد، خندید😄 و گفت: «اینجا رو نگاه کن. زده . اینکه محمدحسن نیست، این ، دوستمه💞، می‌شناسمش!» ⚜مهران با تعجب به او نگاه می‌‌کرد😳. هنوز حرفی نزده بود که گفت: «خب حالا چرا زده 🤔 نکنه واقعاً شهید شده⁉️ این رسوله نه محمدحسن؛ ⚡️اما عکس .» ⚜بعد با ترسی که از می‌بارید، به مهران خیره شد.نکنه واقعاً شهید شده😢 بیچاره می‌‌شم.مهران همچنان در سکوت به او خیره شده بود و چیزی نمی‌گفت. نمی‌دانست باید چه نشان بدهد. ⚜روح‌الله را گرفت و سر میز نشست، اما یک قاشق هم نخورد❌. به یک نقطه خیره شده بود و با غذایش بازی می‌کرد🍝. مهران چند بار کرد. - کجایی داداش؟ چرا غذات رو نمی‌خوری⁉️ ⚜روح‌الله که با صدای او به خودش آمد، از سر میز بلند شد و گفت: «اصلاً کور شد، می‌رم یه کنم ببینم خبر صحت داره یا نه⭕️.»این را گفت و از سالن غذاخوری رفت بیرون. چند دقیقه‌ بعد مهران رفت سراغش👥، نگران حالش بود. وقتی به اتاقش رفت، دید که روح‌‌الله را پاک می‌کند😭. ⚜از حال‌وروزش پیدا بود که خیلی است. رفت کنارش نشست و گفت: «چی شد؟ پرسیدی❓»روح‌‌الله سرش را به‌نشانۀ تکان داد و با بغض گفت: «آره پرسیدم. خبر صحت داره. حالا چه‌کار کنم😭؟» ⚜می‌دونم دوستت بوده، خیلی ناراحتی. اما باید خوشحال باشی که و نمُرده. روح‌الله که سعی می‌کرد بغضش را مخفی کند، گفت: «درد من فقط این نیست. آره شهید شده🌷، خوش به حالش. ⚜اما خیلی بلده بود. به کارش وارد بود. می‌خواستم برم پیشش ازش کار یاد بگیرم🛠 . کلی ازش. قرار بود چیزهایی رو که از یاد گرفته بود، بهم یاد بده😞. خیلی قرارها با هم گذاشته بودیم. فکرشم نمی‌کردم 🗯این‌جوری بشه.» ⚜مهران بازهم سعی کرد که بدهد، اما خودش هم می‌دانست خیلی فایده‌‌ای ندارد🚫. روح‌الله خیلی ناراحت بود😔.نمی دونست خودش هم روزی میشه شهید مدافع حرم و دست خیلیا رو میگیره... 🌹🍃🌹🍃 @madirshahid
🍃قرار دل‌بی‌قرار کسی بی‌قرار بود. بی‌قراری امانش را بریده بود. پیش هر کسی رفته بود تا دوایی برای دل ناآرامش پیدا کند کسی کاری برایش نکرده بود. امیدهایی که به او داده بودند خیلی زود به یأس مبدّل شده بود. بعد از همۀ این به درِ بسته‌خوردن‌ها آمد پیش من و دوا خواست برای دل بی‌قرارش. از او پرسیدم تا به حال چه نسخه‌هایی برایش پیچیده‌اند. در میان این همه نسخه آخرین نسخه، عجیب مأیوسش کرده بود. به او گفته بودند: یاد خدا آرام‌بخش دل‌هاست. اگر از بی‌قراری خسته‌ای لحظه‌ای از یاد خدا خالی نشو. به او قول داده بودند اگر به یاد خدا باشد بی‌تردید دلش آرام خواهد شد و از بند این همه بی‌قراری نجات خواهد یافت. می‌گفت خیلی دل بسته بودم به این قول و قراری که با من گذاشته شد. شب و روزم شد یاد خدا طوری که حتّی شب‌ها خواب خدا را می‌دیدم. کسی لبم را بی‌حرکت ندید حتّی به خواب هم که می‌رفتم لبم به ذکر خدا تکان می‌خورد. گفته بودند فقط زبانت نه دلت هم باید به یاد خدا باشد و من دربانی گذاشته بودم در درگاه دلم تا یاد هر کسی و هر چیزی غیر از خدا را به دلم راه ندهد. امّا هر چه منتظر ماندم آرام و قرار سراغ دلم را نگرفت و از این راه هم ناامید شدم و حالا رسیده‌ام به آخر خط. در میان حرف‌هایم با او حرف از تو شد و از او پرسیدم آیا وقتی سخن از یاد خدا شد سخن از تو هم به میان آمد یا نه که از پاسخش فهمیدم اصلاً کسی نامی از تو به میان نیاورده. به او فهماندم یاد کردن از خدا بدون یاد تو غفلت اندر غفلت اندر غفلت است و هیچ شباهتی به ذکر ندارد اصلاً خدای بی تو وجود ندارد که بتوان او را یاد کرد چه رسد به این که با یادش آرام گرفت. نام تو که آمد، آرام گرفت دیگر نایستاد و رفت. قربان تو که نامت آرام‌بخش دل‌های بی‌قرار است. @masirshahid
🌙 میگما... دیدید نصف شبا🌌 چقد بی قرار میشه دلامون ؟😕 هی دلتنگِ ...😭 هی بی حوصلس ...😩 بیایید به جا گریه😭 ، به جا گوش کردن به آهنگای غمگین🎧 ، غصه خوردن☹️ ؛ پا شیم وضو بگیریم 😇، نماز شب بخونیم ...📿 یا نه اصلا ... تو دلِ شب🌃 چند کَلوم با خدا💞 حرف بزنیم ... 🗣 تو همون جامون !🛌 فقط حرف بزنیم ... @masirshahid
★❤★❤★❤★❤★ به آسمان زندگی امـ🌌 می‌نگرم که در آسمان زندگی ام درخشیدی✨ و ماندی و روشن بخش زندگی ام شدی و من ... به تو می اندیشمـ💭 ای بهتر از جانمـ♥️ به تو ای تنهایی ام به تو ای همدم شبهای تارم ... به تو ...به تو ای 🌷 و تو را... تو را ای   با تمام وجود دوست می دارمـ❤️ 🌙 🍃🌹🍃🌹 @masirshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید خلیل واحدی🌹 شهيد خليل واحدي در يکي از روزهاي بهاري خردادماه سال ۱۳۴۸ش در روستاي زيباي «وندرني عليا» از توابع شهرستان کامياران استان کردستان پا به عرصه هستي نهاد. دوران پرنشاط کودکي را در دامان پرمهر خانواده‌اي زحمت‌کش و مهربان گذراند و با معارف پاک اسلامي آشنا شد. خليل، تحصيلات خود را تا پايان سال سوم راهنمايي ادامه داد و بعد از آن براي کمک در تأمين معاش خانواده راهي شهرهاي دور و نزديک مي‌شد. پس از پیروزي شکوهمند انقلاب اسلامي، خليل با هدف مبارزه با دشمنان بعثي راهي جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل شد. وي که دوران سربازي خود را در جمع سبزپوشان سپاه پاسداران و در ميان رزمندگان جان‌برکف انقلاب اسلامي مي‌گذراند، سرانجام در روز نهم مردادماه سال ۱۳۶۷ش در منطقه بيزل مريوان درحالي‌که تنها ۱۹ سال داشت در هنگام درگيري با دشمن بعثي و بر اثر اصابت ترکش، شربت شيرين شهادت را عاشقانه سرکشيد و به سوي معبود پر گشود. مزار مطهر شهيد خليل واحدي در گلزار شهداي زادگاهش، روستاي وندرني قرار دارد. 🌷 فرازی از وصيت‌نامه: «... انسان با عمر کوتاهش بايد از اين دنيا توشه و آذوقه‌اي براي آخرت بردارد که در غير اين صورت هلاک خواهد شد...» 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 منبع:راسخون 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت @masirshahid
شهید خلیل واحدی🌷 🍃زندگینامه 🍃 شهيد خليل واحدي در بيستم خردادماه هزار وسيصد وچهل وهشت در روستاي وندرني عليا از توابع شهرستان كامياران در دامن خانواده اي مذهبي و معتقد به مباني دين حيات بخش اسلام پا به عرصه‌ي وجود نهاد و با تولد مبارك خود، كانون گرم خانواده را روشني بخشيد.🌺 با گذشت شش سال از تولدش با جهد وكوشش فراوان، استعدادهاي خود را شكوفا كرد و تا سوم راهنمايي با كسب نمرات عالي ادامه تحصيل داد. با طلوع خورشيد نظام مقدس جمهوري اسلامي به رهبري امام راحل كه هديه اي بسيار گرانمايه از طرف ايزدمنان بود، براي دفاع از كيان جمهوري اسلامي ودفاع از ارزش ها، داوطلبانه براي انجام خدمت سربازي به سپاه پيوست وعازم جبهه هاي نبرد حق عليه باطل گرديد و به حراست از مرزهاي ايران اسلامي پرداخت.🌺 سرانجام در تاريخ ۱۳۶۷/۵/۹ در منطقه بيزل مريوان، در درگيري با دشمن بعثي عراق به شهادت رسيد. پيكر مطهر وي در زادگاهش به خاك سپرده شده است.🍁 💫بخشي از وصيت نامه‌ي شهيد واحدي‌: « به نظر من دنيا و دلبستگي هاي موجود در آن ارزش اين را ندارد كه انسان به خاطر آن از انسانيت و دين خود بگذرد.» 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 منبع تصویر: سامانه ملی شهدا منبع متن: نوید شاهد کردستان 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت @masirshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔹نام کتاب: (( مجموعه )) 🔹به روایت : 🔹ناشر: 🔹تعداد صفحات : 584 صفحه 🔹قیمت پشت جلد: ۲۶۰۰۰تومان / قیمت با ۲۰% تخفیف: ۲۰۸۰۰تومان . 📚️برشی از کتاب: حضور نیروی انسانی در ، علاوه بر جلوگیری از این مشکل، نمایش میزان اقتدار در هم محسوب میشود؛ دشمنی که با دیدن اولین عقب می کشد، وقتی می بیند ما نه تنها عقب نکشیدیم که حتی در کولاک و هم دست از مرزهای میهن عزیزمان نکشیده ایم و تا آخرین نفس ایستاده‌ایم، کجا جرأت پیدا می کند؟! ما الان در تابستان و اوج گرمای ایران هستیم و اینجا این قدر است، فکرش را بکنید چه خبر میشود؟! وقتی یخ جاده‌های این جا در اردیبهشت و خرداد با بلدوزر شکسته و راه‌ها باز میشود فکرش را بکنید زمستانهایش چگونه است؟ به نظر خودتان دشمنی که حضور بچه‌های ما، در اوج سرمای این جا را می‌بیند جرات نگاهِ کج به این طرفِ میله‌های مرزیمان را دارد؟! . @masirshahid
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🍁زنی از نسل زهرا (س)🍁 🍀شهیده حافظه سلیمان شاهی صبح زود از خواب بیدار شد، غسل شهادت کرد ساق هاشو پوشید و مقنعش رو محکم بست. بهش گفتیم اگه بری معلوم نیست چه بلایی سرت بیاد اما حافظه میخواست توی راهپیمایی برائت از مشرکین که حجاج شرکت داشتن ، شرکت کند. میگفت: میخوام خوب حجابمو رعایت کنم که اگه درگیری شد تو خیابون باحجاب باشم . یه کتری هم برداشته بود که به حجاج آب بده. اولین سالگرد شهادت حسینش بود. اوهم رفت پیش حسینشو هیچوقت برنگشت🍁🍂 🌹شهدارا یادکنیم با ذکر صلوات 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت @masirshahid
📌خاطره ای از شهیده حافظه سلیمان شاهی: سال 1332:مهربان تر از او ندیده بودم. چشم که باز می‌ کردم، خنده ای‌ بر لبانش شکفته بود تا زمانی‌ که دوباره خوابم ببرد. آن قدر بالای‌ سرمان می‌ نشست و قصه می‌ گفت و لالایی‌ می‌ خواند تا چشمانش سنگین می‌ شد و رخسار بشاشش محو. گاهی‌ اوقات همسایه ها ما را که تنها در حیاط می دیدند به کناری‌ می‌ کشیدند و می‌ پرسیدند مامان زهرا، اذیتتان نمی‌ کند.؟ غذا برایتان می‌ پزد ؟نمی‌ دانستم چرا این سؤ ال ها را می‌ پرسند. مامان صدایش می‌ زدیم. خودش این طور دوست داشت. بابا هم اسمش را عوض کرده بود و زهرا خانم صدایش می‌ کرد. 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت @masirshahid
💠💠در بخشی از وصیت‌نامه شهید خطاب به اعضای خانواده‌اش آمده است: 🌷🍃«مادرم! مرا ببخش. رضایت تو مدخل بهشت است. دوست داشتم تو را در آغوش بگیرم و ببوسم اما هر بار خجالت می‌کشیدم و دور می‌شدم. حرارت دستانت شوق را در من بر می‌انگیزد. 🌸🍃فرزندم! ای فرشته‌ام؛ ای بزرگترین دارایی که خداوند به من بخشید؛ ای شادی عمرم؛ ای گنج گران‌بهایم تو را با قلب و روحم در آغوش می‌کشم و شوقم را به تو منتتقل می‌کنم، آن زمان که احساس دلتنگی کردی، رفتم و وصیتم را برای تو گذاشتم. تو را می‌بینم و و صدایت را می‌شنوم و لبخندت مرا تسلی می‌دهد... 🌹🍃خواهر عزیزم، همسرم و همسایه‌ها و فرزندانم! مرا یاد کنید. با من سخن بگویید؛ من می‌شنوم. مزارم را تنها نگذارید و مرا رها نکنید. برایتان قصه خود را خواهم گفت. من همانم که در غم ها و شادی هایتان شرکت کردم و کنارتان بودم. هنگام کودکی فرزندانم «کرار» و «آدم» در کنارشان نخواهم بود. به تربیتشان بپردازید و دست نوازش بر سرشان بکشید... 🌺🍃عزیزم، دوست و پسر عمه‌ام «محمد علی شرارة» در نبرد تموز (نبرد ۳۳و روز سال ۲۰۰۶) مرا تنها گذاشت. زمانی که عکسش را در دستم می‌گیرم و آن را در کنار عکس سایر شهدایی که زینت اتاقم هستند قرار می‌دهم، به چشمانش نگاه می‌کنم و به او می‌گویم: «دوستم، دیدارمان طولانی نخواهد شد؛ سفرم نزدیک است. پسر عمه جان مشتاق دیدار توام.😭😭😭 منبع:ایتا سید ابراهیم(شهید مصطفی صدرزاده) 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت @masirshahid