#امام_صادق_علیه_السلام
#مصائب_گودال_قتلگاه
◾️منصور دوانیقی، سه بار شمشیر کشید تا إمام صادق علیهالسلام را به شهادت برساند، امّا...
در تاریخ آمده است:
روزی منصور دوانیقی ملعون، امام صادق علیهالسلام را توسط شخص نانجیبی به نام «ربیع» به قصر خود کشاند و سه مرتبه شمشیر خود را بلند کرد تا إمام علیهالسلام را به شهادت برساند اما در هر مرتبه از کار خود منصرف میشد و شمشیر را غلاف کرد و در نهایت حضرت را رها کرده و إمام علیهالسلام از قصر او خارج شدند.
➖ ربیع ملعون، معترضانه به منصور دوانیقی گفت: چرا کار او را نساختی؟!
منصور گفت: در هربار که شمشیر کشیدم، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با چهرهای غضبآلود در مقابل من متمثّل شد و من از ترس، شمشیر را غلاف کردم تا اینکه در بار سوم که شمشیر کشیدم،
فَتَمَثَّلَ لِی رَسُولُ اللَّهِ بَاسِطَ ذِرَاعَیْهِ قَدْ تَشَمَّرَ وَ احْمَرَّ وَ عَبَسَ وَ قَطَّبَ حَتَّی کَادَ أَنْ یَضَعَ یَدَهُ عَلَیَّ
▪️رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بهمن نزدیک شد، پنجههای خود را گشوده بود و دامن بهکمر زده و چشمانش قرمز شده بود و نهایت خشم از صورتش آشکارا بود نزدیک بود مرا در پنجههای خود بفشارد.
📚مُهَج الدعوات،سیدبنطاووس،ص۱۹۲
✍ آه یا رسول الله...
کاش در جای دیگر، در مقابل یک نانجیبی دیگر، نیز متمثّل میشدید...
در آن ساعت دردناکی که مقاتل نوشتهاند:
... ثُمّ إنّهُ رَكِبَ عَلىٰ صَدرهِ الشريف، و وَضعَ السيفَ فٖي نَحره، و هَمّ أنْ يَذبحَه،
▪️شمر ملعون وارد گودال قتلگاه شد و بر سینه مبارک سیدالشهداء علیهالسلام نشست و شمشیر را کشید و بر گلوی مطهر آن حضرت گذاشت و آمد تا سر مبارک را ذبح کند،
فَفتَحَ عَينَيه في وَجهِه فَقالَ لَه الحُسين علیهالسلام: يَا ويلك مَن أنتَ؟ فَقد إرتَقَيتَ مُرتَقَىٰ عَظيمًا؛ فَطالَما قَبّلَهُ رسولُ الله
▪️که در این هنگام چشمان سیدالشهداء علیهالسلام کمی باز شد و با صدای بیرمقی به آن ملعون فرمودند:
وای بر تو! تو کیستی؟ بر جایگاه بلندی بالا آمدی! آنجایی را که نشستهای، دائماً رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میبوسید...
📚ینابیع الموده، ج۳، ص۸۳
📚ناسخالتواریخ،سیدالشهداء علیهالسلام، ج۲ ص۳۸۶
@masjedolaghsa
#امام_باقر_علیه_السلام
#مصائب_گودال_قتلگاه
◾️شرحِ مختصر مقتل سیدالشهداء علیهالسلام از لسان مبارک إمام باقر علیهالسلام...
⚡️اگر إمام باقر علیهالسلام اینگونه از نحوه قتل سیدالشهداء علیهالسلام تعبیر نمیفرمودند، ما هیچگاه چنین تعبیر نمیکردیم...
در روایتی إمام باقر علیهالسلام فرمودند:
...وَ لَقَدْ قَتَلُوهُ قَتْلَةً نَهَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ یُقْتَلَ بِهَا الْکِلَابُ
▪️جدّم إمام حسین علیهالسلام را به نحوی کشتند که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم, نهی کرده بود حتی سگها را بدین نحو بکشند.
لَقَدْ قُتِلَ بِالسَّیْفِ وَ السِّنَانِ وَ بِالْحِجَارَةِ وَ بِالْخَشَبِ وَ بِالْعَصَا وَ لَقَدْ أَوْطَئُوهُ الْخَیْلَ بَعْدَ ذَلِکَ.
▪️همانا آن مظلوم به وسیله شمشیر و نیزه و سنگ و چوب و عصا شهید شد و بعدا بدن مبارکش را پایمال سمّ ستوران نمودند.
📚 بحارالانوار ج۴۵ ص۹۱
https://eitaa.com/masjedolaghsa
#مقتل_سیدالشهداء_علیه_السلام
#مصائب_گودال_قتلگاه
◼️ چهل نفری که قتلگاه رو شلوغ کردند تا سر امام را جدا کنند...
حدود سه ساعت بود که سیدالشهدا علیه السلام بی رمق بین گودال افتاده بود
فَاِبْتَدَرَ إلَيْهِ أربَعونَ رَجُلاً كُلٌّ مِنهُم يُريدُ حَزَّ نَحرِهِ و عُمَرُ بنُ سَعدٍ (لَعَنَهُ اللّهُ)، يَقولُ: يا وَيلَكُم عَجِّلوا عَلَيْهِ
▪️ در آخر چهل حرامی پیشی گرفتند تا سرِ امام را جدا کنند و عمربن سعد لعین هم دائما می گفت:وای بر شما! هرچه زودتر کارش را تمام کنید.
اولین آن حرامیان، شَبَث بود که با شمشیر نزدیک حضرت شد تا سر مطهر را جدا کند.
اما امام حسین علیه السلام با گوشه چشم نگاهی به او انداختند که شمشیر از دستش افتاد و گریزان از گودال فاصله گرفت و به عمر بن سعد گفت:
وای بر تو! تو میخواهی خودت از ریختن خون حسین علیه السلام و قتل او، بریء باشی و من در برابر آن بازخواست شوم؟!
معاذالله که خدا را با ریختن خون تو ملاقات کنم ای حسین!
پس سنان رو به طرف شََبَث کرد و گفت:مادرت به عزایت بنشیند و قومت تو را از بین ببرند چرا از کشتنش دست کشیدی؟ شَبَث گفت:وای بر تو! چشمانش را برویم باز کرد که بسیار شبیه چشمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود و حیا کردم که کسی را بکشم که شبیه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است.
سنان گفت:شمشیر را به من بده که من سزاوارتر از تو به کشتن اویم.
پس شمشیر را گرفت و رفت تا سرِسیدالشهدا علیه السلام را جدا کند که امام علیه السلام نگاهی به او انداخت و دست و پای سنان شروع به لرزیدن کرد و شمشیر از دستش افتاد و گریزان از حضرت فاصله گرفت. (البته در بعضی از مقاتل آورده شده که آن نانجیبی که سر مطهر سیدالشهدا علیه السلام را جدا کرد، همین سنان بن انس ملعون بود)
شمر جلو آمد و گفت :مادرت به عزایت بنشیند چرا دست کشیدی؟
سنان گفت:وای بر تو! چشمانش را بر رویم باز کرد و شجاعت پدرش را به خاطرم آورد که از کشتن او دست کشیدم
پس شمر گفت:وای بر تو که ترسوی در جنگی! شمشیری برایم بیاور که به خدا قسم کسی سزاوارتر از من به خون حسین (علیه السلام) نیست و من او را قطعا میکشم؛ حال چه شبیه مصطفی (صلی الله علیه و آله) باشد یا شبیه علی مرتضی (علیه السلام)...
📚اسرارالشهاده ص ۴٢۶
@masjedolaghsa
#مقتل_سیدالشهداء_علیه_السلام
#مصائب_گودال_قتلگاه
◼️ گوشه ای از حال زینب کبری علیها السلام، در بالای تل زینبیه...
… و هنگامي كه امام حسين سلام الله علیه به زمين افتاد، حضرت زينب سلام الله علیها از درب خيمه خارج شد، در حالي كه ندا سر ميداد:
واي از مصيبت برادرم! واي از مصيبت آقا و بزرگم!
و رَكَضَتْ نَحوَ الْمَعرِكَةِ و هِيَ تارَةً تَعثُرُ بِأذْيالِها و تارَةً تَسقُطُ عَلیٰ وَجهِها مِن عِظمِ دِهشَتِها
▪️و دوان دوان به سمت معركه می رفت و در اين حال گاهي پايش به پايين لباسش گير ميكرد و زمین می خورد و گاهي از شدت مصيبت و دهشت، اختیار دست و پایش را از دست می داد و با صورت بر زمين ميافتاد.
تا وقتي كه به آنجا رسيد.در آن لحظه شروع كرد به نگاه كردن به سمت چپ و راست و برادر خود امام حسين سلام الله علیه را ديد كه بر روي زمين افتاده است.
📚معالي السبطين ج٢ص٣٧
@masjedolaghsa
#مقتل_سیدالشهداء_علیه_السلام
#مصائب_گودال_قتلگاه
◼️ گریه های سیدالشهداء عَلَيْهِ السَّلَام بین گودال...
▪️باید سه دسته شویم و با تیر و سنگ و شمشیر، حسین را از پا در بیاوریم...
نوشته اند:
ثُمَّ حَمَلَ، و جَعَلَ يَضرِبُ فيهم يَميناً و شِمالاً، حَتّىٰ قَتَلَ مِنهُم خَلقاً كثيراً، فَلَمَّا نَظَرَ الشِّمرُ (لَعَنَهُ اللّهُ) إلىٰ ذٰلكَ أقبَلَ إلىٰ عُمَرِ بنِ سَعدٍ (لَعَنَهُ اللّهُ) و قالَ: أيُّهَا الْأميرُ إنَّ هٰذا الرَّجُلَ يُفنينا عَن آخِرِنا مُبارِزَةً
▪️سپس امام حسین علیه السلام حمله کرد و گاهی به میمنه و گاهی به میسره لشگر می زد تا اینکه بسیاری از آنان را به درک واصل کرد. وقتی که شمر ملعون این را دید، رو به عمربن سعد کرد و گفت:
ای امیر ! این مرد از اول تا آخر ما را با مبارزه تن به تن از بین خواهد برد.
عمر گفت:چه کنیم؟
🔹شمر گفت:
نَتَفَرَّقُ عَلَيْهِ ثَلاثُ فِرَقٍ: فِرقَةٌ بِالنِّبالِ و السِّهامِ، و فِرقَةٌ بِالسُّيُوفِ و الرِّماحِ، و فِرقَةٌ بِالنَّارِ و الْحِجارَةِ، نُعَجِّلُ عَلَيْهِ
▪️باید سه دسته بشویم؛
عده ای تیر بیاندازند
عده ای با شمشیر و نیزه او را بزنند
عده ای نیز، پاره های آتش و سنگ به سمت او پرتاب کنند
و بر او باید شتاب کنیم.
فَجَعَلوا يَرشُقونَهُ بِالسِّهامِ، و يَطعَنونَهُ بِالرِّماحِ،
▪️پس تیر ها را به سمت امام علیه السلام پرتاب کردند و با نیزه به او ضربه زدند
يَنزِعُ السَّهمَ بِيَدِهِ، و يَتَلَقَّىٰ الدَّمَ بِكَفَّيْهِ و يُخَضِّبُ بِهِ لِحيَتَهُ و رأسَهُ الشَّريف
▪️و حضرت تیر ها با دست از بدن مطهرش در می آورد و کف دستش را پر از خون کرده و سر و صورتش را با آن خضاب می کرد و می فرمود :
هٰكَذا ألقَىٰ رَبِّي، و ألقَىٰ جَدِّي، و أشكُو إلَيْهِ ما نُزِلَ بِي.و خَرَّ صَريعاً مَغشياً عَلَيْهِ
▪️اینگونه پروردگارم را ملاقات می کنم؛ اینگونه جدم را می بینم و آنچه را که به سرم آوردند برایش شکایت می برم و در همین حال بی هوش روی زمین افتاد.
فَلَمَّا أفاقَ مِن غَشيَتِهِ وَثَبَ لِيَقومَ لِلْقِتالِ، فَلَمْ يَقدِرْ، فَبَكَىٰ بُكاءً شَديداً
▪️و وقتی که به هوش آمد، خواست که برای قتال از جا برخیزد اما نتوانست و به شدت گریه کرد و فریاد زد:
وا جَدَّاهُ! وا مُحَمَّداهُ! وا أبَتاهُ! وا عَلِيّاهُ! وا أخاهُ! وا حَسَناهُ! وا غُربَتاهُ! وا عَطَشاهُ! وا غَوْثاهُ! وا قِلَّةَ ناصِراهُ!
أ اُقتَلُ مَظلوماً و جَدِّيَ الْمُصطَفىٰ، و اُذبَحُ عَطشاناً و أبي عَلِيٌّ الْمُرتَضَىٰ، و اُترَكُ مَهتوكاً و اُمِّي فاطِمةُ الزَّهراءِ .
▪️من مظلوم کشته شوم در حالی که جدم رسول خداست؟!
و تشنه ذبح شوم در حالی که پدرم علی مرتضاست!
و حرمتم را بشکنند در حالی که مادرم فاطمه زهراست؟!
📚مقتل ابی مخنف ص٨٨
📚اسرارالشهاده ص ۴٢۵
@masjedolaghsa