#دفتر_اول
ادامه ی #فهرست_دفتر_اول 4
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_93
بخش ۹۳ - برون انداختن مرد تاجر طوطی را از قفس و پریدن طوطی مرده
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_94
بخش ۹۴ - وداع کردن طوطی خواجه را و پریدن
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_95
بخش ۹۵ - مضرت تعظیم خلق و انگشتنمای شدن
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_96
بخش ۹۶ - تفسیر ما شاء الله کان
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_97
بخش ۹۷ - داستان پیر چنگی کی در عهد خلیفه دوم از بهر خدا روز بینوایی چنگ زد میان گورستان
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_98
بخش ۹۸ - در بیان این حدیث کی ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعر ضوا لها
گفت پیغامبر که نفحتهای حق
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_99
بخش ۹۹ - قصهٔ سوال کردن عایشه از مصطفی صلیالله علیه و سلم کی امروز باران بارید چون تو سوی گورستان رفتی جامههای تو چون تر نیست
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_100
بخش ۱۰۰ - تفسیر بیت حکیم سنائی «آسمانهاست در ولایتِ جان، کارفرمای آسمان جهان» «در ره روح پست و بالاهاست، کوههای بلند و دریاهاست»
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_101
بخش ۱۰۱ - در معنی این حدیث کی اغتنموا برد الربیع الی آخره
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_102
بخش ۱۰۲ - پرسیدن عایشه همسر پیغمبر از ایشان صلیالله علیه و سلم که سر باران امروزی چه بود
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_103
بخش ۱۰۳ - بقیهٔ قصهٔ پیر چنگی و بیان مخلص آن
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_104
بخش ۱۰۴ - در خواب گفتن هاتف مر خلیفه دوم را که چندین زر از بیت المال به آن مرد ده کی در گورستان خفته است
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_105
بخش ۱۰۵ - #نالیدن_ستون_حنانه از فراق پيغمبر عليه السلام
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_106
بخش ۱۰۶ - اظهار معجزهٔ پیغمبر صلی الله علیه و سلم به سخن آمدن سنگریزه در دست ابوجهل علیه اللعنه و گواهی دادن سنگریزه بر حقیت محمد صلی الله علیه و سلم به رسالت او
#گواهی_سنگ_ریزه
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_107
بخش ۱۰۷ - بقیهٔ قصهٔ مطرب و پیغام رسانیدن خلیفه دوم به او آنچه هاتف آواز داد
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_108
بخش ۱۰۸ - گردانیدن خلیفه دوم نظر او را از مقام گریه که هستیست به مقام استغراق
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_109
بخش ۱۰۹ - تفسیر دعای آن دو فرشته که هر روز بر سر هر بازاری منادی میکنند که : «اللهم أعط كل منفق خلفاً و كل ممسك تلفاً» و بيان آن كه منفق مجاهد راه حق است نه مسرف راه هوى
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_110
بخش ۱۱۰ - قصهٔ خلیفه که در کرم در زمان خود از حاتم طائی گذشته بود و نظیر خود نداشت
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_111
بخش ۱۱۱ - قصهٔ اعرابی درویش و ماجرای زن با او به سبب قلت و درویشی
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_112
بخش ۱۱۲ - مغرور شدن مریدان محتاج به مدعیان مزور و ایشان را شیخ و محتشم و واصل پنداشتن و نقل را از نقد فرق نادانستن و بر بسته را از بر رسته
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_113
بخش ۱۱۳ - در بيان آن كه نادر افتد كه مريدى در مدعى مزور اعتقاد كند كه بصدق و بمقامى رسد كه شيخش بخواب نديده باشد و آب و آتش او را گزند نرساند و شيخش را گزند برساند ولى نادر است
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_114
بخش ۱۱۴ - صبر فرمودن اعرابی زن خود را و فضیلت صبر و فقر بیان کردن با زن
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_115
بخش ۱۱۵ - نصيحت كردن زن مر شوى را كه سخن افزون از قدم و از مقام خود مگو لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ كه اين سخنها اگر چه راست است اين مقام توكل ترا نيست و اين سخن گفتن فوق مقام و معاملهى خود زيان دارد و كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ باشد
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_116
بخش ۱۱۶ - نصيحت مرد زن را كه در فقر فقيران بخوارى منگر و در كار حق بگمان كمال نگر و طعنه مزن در فقر فقيران و شكوه مكن
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_117
بخش ۱۱۷ - در بيان آن كه جنبيدن هر كسى از آن جاست كه وى است هر كسى از چنبره وجود خود بيند تابه شيشه كبود آفتاب را كبود نمايد و تابه شيشه سرخ سرخ و چون تابها از رنگ بيرون آيد سپيد شود و از همه تابهاى ديگر او راستگوتر باشد
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_118
مراعات كردن زن شو را و استغفار نمودن از گفتار خود
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_119
بخش ۱۱۹ - در بيان حديث انهن يغلبن العاقل و يغلبهن الجاهل
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_120
بخش ۱۲۰ - تسليم كردن مرد خود را بامر زن و اعتراض او را اشاره حق دانستن
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_121
بخش ۱۲۱ - در بیان آنک موسی و فرعون هر دو مسخر مشیتاند چنانک زهر و پازهر و ظلمات و نور و مناجات کردن فرعون بخلوت تا ناموس نشکند
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_122
بخش ۱۲۲ - سبب حرمان اشقياء از دو جهان كه خسر الدنيا و الآخرة
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_123
بخش ۱۲۳ - حقير ديدن خصمان صالح ناقه را چون حق تعالى خواهد لشكرى را هلاك گرداند در نظر ايشان خصمان را حقير نمايد وَ يُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولًا
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال مثنوی معنوی
🆔 @masnavei
👈 حکایت #مرد_اعرابی_و_خلیفه 5
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_114
بخش ۱۱۴ - صبر فرمودن اعرابی زن خود را و فضیلت صبر و فقر بیان کردن با زن
شوی گفتش چند جویی دخل و کشت
خود چه ماند از عمر افزونتر گذشت
عاقل اندر بیش و نقصان ننگرد
زانک هر دو همچو سیلی بگذرد
خواه صاف و خواه سیل تیرهرو
چون نمیپاید دمی از وی مگو
اندرین عالم هزاران جانور
میزید خوشعیش بی زیر و زبر
شکر میگوید خدا را فاخته
بر درخت و برگ شب نا ساخته
حمد میگوید خدا را عندلیب
کاعتماد رزق بر تست ای مجیب
باز دست شاه را کرده نوید
از همه مردار ببریده امید
همچنین از پشهگیری تا به پیل
شد عیال الله و حق نعم المعیل
این همه غمها که اندر سینههاست
از بخار و گردِ باد و بود ماست
این غمان بیخکن چون داس ماست
این چنین شد و آنچنان وسواس ماست
دان که هر رنجی ز مردن پارهایست
جزو مرگ از خود بران گر چارهایست
چون ز جزو مرگ نتوانی گریخت
دان که کلش بر سرت خواهند ریخت
جزو مرگ ار گشت شیرین مر ترا
دان که شیرین میکند کل را خدا
دردها از مرگ میآید رسول
از رسولش رو مگردان ای فضول
هر که شیرین میزید او تلخ مرد
هر که او تن را پرستد جان نبرد
گوسفندان را ز صحرا میکشند
آنک فربهتر مر آن را میکشند
شب گذشت و صبح آمد ای تمر
چند گیری این فسانهٔ زر ز سر
تو جوان بودی و قانعتر بدی
زر طلب گشتی، خود اول زر بدی
رز بدی پر میوه چون کاسد شدی؟
وقت میوه پختنت فاسد شدی
میوهات باید که شیرینتر شود
چون رسن تابان، نه واپستر رود
جفت مایی جفت باید همصفت
تا برآید کارها با مصلحت
جفت باید بر مثال همدگر
در دو جفت کفش و موزه در نگر
گر یکی کفش از دو تنگ آید به پا
هر دو جفتش کار ناید مر ترا
جفت در یک خرد وان دیگر بزرگ
جفت شیر بیشه دیدی هیچ گرگ
راست ناید بر شتر جفت جوال
آن یکی خالی و این پر مال مال
من روم سوی قناعت دلقوی
تو چرا سوی شناعت میروی
مرد قانع از سر اخلاص و سوز
زین نسق میگفت با زن تا بروز
https://eitaa.com/masnavei/46
🙏کانال مثنوی معنوی
🆔 @masnavei
#داستان_مرد_اعرابی_و_خلیفه 5
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_114
صبر فرمودن اعرابى زن خود را
[عرب در جواب زنش گفت مال و منال براى چه مىخواهى كه بيشتر عمر ما گذشته.] [شخص عاقل بزياد و كمى اين عالم نگاه نمىكند براى اينكه كم يا زياد هر دو چون سيل مىآيند و مىروند.] [سيل خواه صاف باشد خواه تيره و گل آلود چون مىگذرد قابل گفتگو نيست.] [در اين عالم هزاران جانور زندگى مىكند بدون اينكه غمى بخود راه دهد.] [فاخته هر شب بر بالاى درخت بدون ساختگى خدا را شكر مىگويد.] [بلبل خداوند را سپاس گفته و در رسيدن روزيش بخدا اعتماد مىكند.] [باز دست شاه را مايه خوشى و قرارگاه خود قرار داده از مردارها اميد خود را قطع كرده.] [از پشه خورد گرفته تا فيل كلان همه عيال خدا بوده و خدا بهترين نگاه دارنده عيال خود است.] [اين همه غم و درد كه در سينه ماها است گردبادهايى است كه از هستى ما بوجود آمده.] [اين غمهاى بنيان كن چون داسيست كه عمر ما را درو مىكند و اين همه چنين شد و چنان شد وسواسيست كه بما عارض شده.] [هر رنج و دردى پاره و قسمتى از مرگ است اگر مىتوانى اين قسمت كوچك از مرگ را از خود دور كن.] [اگر ديدى كه نمىتوانى از خود دور كنى بدان كل او هم كه خود مرگ است بسراغ تو خواهد آمد.] [اگر جزو مرگ بر تو شيرين و گوارا باشد بدان كه خداوند كل او را هم بتو شيرين خواهد كرد.] [درد و رنج رسول و فرستاده مرگند پس از فرستاده او رو مگردان بلكه استقبال كن.] [هر كس بىدرد و رنج و شيرين زندگى كرد بتلخى خواهد مرد و كسى كه تن خود را پرستيد جان نصيب او نخواهد بود.] [گوسفندهايى را كه از صحرا بكشتارگاه مىبرند آن را كه فربه تر است مىكشند.] [اى قمر، اى زن مهربان شب گذشته و صبح رسيده چرا افسانه شب را از سر گرفتهاى.] [وقتى جوان بودى قانعتر بودى اكنون چرا طالب زر شدهاى در صورتى كه در جوانى خود زر بودى.] [درخت مو پر ميوهاى بودى اكنون چرا ميوه تو كاسد شده و وقتى كه بايد برسد بفساد گرائيده است.] [ميوه تو بايد شيرينتر بشود نه اينكه از مرحله اول هم عقبتر برود.] [تو جفت منى جفت بايد با جفت خود هم آهنگ باشد تا كارها اصلاح شود.] [جفت بايد مثل جفت خود باشد كفش و چاروق را نگاه كن كه هر دو جفت و مثل هم هستند.] [اگر يكى از دوتاى كفش بپا تنگ شود هر دوتا بىمصرف خواهد بود.] [جفت نمىشود كه يكى بزرگ و ديگرى كوچك باشد هيچ ديدهاى كه گرگى جفت شير نر گردد.] [يك جفت جوال اگر يكى خالى و ديگرى پر باشد نمىتوان بار شتر نمود.] [من با قوت قلب بسوى قناعت مىروم تو براى چه زياد طلب كرده بسوى بدى متمايل شدهاى.] [اين مرد قانع با خلوص نيت و دل سوزى شب تا سحر بزن خود از اين قبيل نصايح مىكرد.]
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei