eitaa logo
مثنوی معنوی
45 دنبال‌کننده
14 عکس
0 ویدیو
1 فایل
خوانش کتاب پر از حکمت مثنوی معنوی بصورت (موضوع بندی شده ) و نیز ( ترجمه ی نثر بیت به بیت)
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه ی 4 بخش ۹۳ - برون انداختن مرد تاجر طوطی را از قفس و پریدن طوطی مرده بخش ۹۴ - وداع کردن طوطی خواجه را و پریدن بخش ۹۵ - مضرت تعظیم خلق و انگشت‌نمای شدن بخش ۹۶ - تفسیر ما شاء الله کان بخش ۹۷ - داستان پیر چنگی کی در عهد خلیفه دوم از بهر خدا روز بی‌نوایی چنگ زد میان گورستان بخش ۹۸ - در بیان این حدیث کی ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعر ضوا لها گفت پیغامبر که نفحتهای حق بخش ۹۹ - قصهٔ سوال کردن عایشه از مصطفی صلی‌الله علیه و سلم کی امروز باران بارید چون تو سوی گورستان رفتی جامه‌های تو چون تر نیست بخش ۱۰۰ - تفسیر بیت حکیم سنائی «آسمانهاست در ولایتِ جان، کارفرمای آسمان جهان» «در ره روح پست و بالاهاست، کوههای بلند و دریاهاست» بخش ۱۰۱ - در معنی این حدیث کی اغتنموا برد الربیع الی آخره بخش ۱۰۲ - پرسیدن عایشه همسر پیغمبر از ایشان صلی‌الله علیه و سلم که سر باران امروزی چه بود بخش ۱۰۳ - بقیهٔ قصهٔ پیر چنگی و بیان مخلص آن بخش ۱۰۴ - در خواب گفتن هاتف مر خلیفه دوم را که چندین زر از بیت المال به آن مرد ده کی در گورستان خفته است بخش ۱۰۵ - از فراق پيغمبر عليه السلام بخش ۱۰۶ - اظهار معجزهٔ پیغمبر صلی الله علیه و سلم به سخن آمدن سنگ‌ریزه در دست ابوجهل علیه اللعنه و گواهی دادن سنگ‌ریزه بر حقیت محمد صلی الله علیه و سلم به رسالت او بخش ۱۰۷ - بقیهٔ قصهٔ مطرب و پیغام رسانیدن خلیفه دوم به او آنچه هاتف آواز داد بخش ۱۰۸ - گردانیدن خلیفه دوم نظر او را از مقام گریه که هستیست به مقام استغراق بخش ۱۰۹ - تفسیر دعای آن دو فرشته که هر روز بر سر هر بازاری منادی می‌کنند که : «اللهم أعط كل منفق خلفاً و كل ممسك تلفاً» و بيان آن كه منفق مجاهد راه حق است نه مسرف راه هوى‏ بخش ۱۱۰ - قصهٔ خلیفه که در کرم در زمان خود از حاتم طائی گذشته بود و نظیر خود نداشت بخش ۱۱۱ - قصهٔ اعرابی درویش و ماجرای زن با او به سبب قلت و درویشی بخش ۱۱۲ - مغرور شدن مریدان محتاج به مدعیان مزور و ایشان را شیخ و محتشم و واصل پنداشتن و نقل را از نقد فرق نادانستن و بر بسته را از بر رسته بخش ۱۱۳ - در بيان آن كه نادر افتد كه مريدى در مدعى مزور اعتقاد كند كه بصدق و بمقامى رسد كه شيخش بخواب نديده باشد و آب و آتش او را گزند نرساند و شيخش را گزند برساند ولى نادر است‏ بخش ۱۱۴ - صبر فرمودن اعرابی زن خود را و فضیلت صبر و فقر بیان کردن با زن بخش ۱۱۵ - نصيحت كردن زن مر شوى را كه سخن افزون از قدم و از مقام خود مگو لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ‏ كه اين سخنها اگر چه راست است اين مقام توكل ترا نيست و اين سخن گفتن فوق مقام و معامله‏ى خود زيان دارد و كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ‏ باشد بخش ۱۱۶ - نصيحت مرد زن را كه در فقر فقيران بخوارى منگر و در كار حق بگمان كمال نگر و طعنه مزن در فقر فقيران و شكوه مكن بخش ۱۱۷ - در بيان آن كه جنبيدن هر كسى از آن جاست كه وى است هر كسى از چنبره وجود خود بيند تابه شيشه كبود آفتاب را كبود نمايد و تابه شيشه سرخ سرخ و چون تابها از رنگ بيرون آيد سپيد شود و از همه تابهاى ديگر او راستگوتر باشد مراعات كردن زن شو را و استغفار نمودن از گفتار خود بخش ۱۱۹ - در بيان حديث انهن يغلبن العاقل و يغلبهن الجاهل بخش ۱۲۰ - تسليم كردن مرد خود را بامر زن و اعتراض او را اشاره حق دانستن بخش ۱۲۱ - در بیان آنک موسی و فرعون هر دو مسخر مشیت‌اند چنانک زهر و پازهر و ظلمات و نور و مناجات کردن فرعون بخلوت تا ناموس نشکند بخش ۱۲۲ - سبب حرمان اشقياء از دو جهان كه خسر الدنيا و الآخرة بخش ۱۲۳ - حقير ديدن خصمان صالح ناقه را چون حق تعالى خواهد لشكرى را هلاك گرداند در نظر ايشان خصمان را حقير نمايد وَ يُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولًا - 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
👈 حکایت 8 بخش ۱۱۷ - در بيان آن كه جنبيدن هر كسى از آن جاست كه وى است هر كسى از چنبره وجود خود بيند تابه شيشه كبود آفتاب را كبود نمايد و تابه شيشه سرخ سرخ و چون تابها از رنگ بيرون آيد سپيد شود و از همه تابهاى ديگر او راستگوتر باشد دید احمد را ابوجهل و بگفت زشت نقشی کز بنی‌هاشم شکفت گفت احمد مر ورا که راستی راست گفتی گرچه کار افزاستی دید صدیقش بگفت ای آفتاب نی ز شرقی نی ز غربی خوش بتاب گفت احمد راست گفتی ای عزیز ای رهیده تو ز دنیای نه چیز حاضران گفتند ای صدر الوری راست‌گو گفتی دو ضدگو را چرا گفت من آیینه‌ام مصقول دست ترک و هندو در من آن بیند که هست ای زن ار طماع می‌بینی مرا زین تحری زنانه برتر آ آن طمع را ماند و رحمت بود کو طمع آنجا که آن نعمت بود امتحان کن فقر را روزی دو تو تا به فقر اندر غنا بینی دوتو صبر کن با فقر و بگذار این ملال زانک در فقرست عز ذوالجلال سرکه مفروش و هزاران جان ببین از قناعت غرق بحر انگبین صد هزاران جان تلخی‌کش نگر همچو گل آغشته اندر گلشکر ای دریغا مر ترا گنجا بدی تا ز جانم شرح دل پیدا شدی این سخن شیرست در پستان جان بی کشنده خوش نمی‌گردد روان مستمع چون تشنه و جوینده شد واعظ ار مرده بود گوینده شد مستمع چون تازه آمد بی‌ملال صدزبان گردد به گفتن گنگ و لال چونک نامحرم در آید از درم پرده در پنهان شوند اهل حرم ور در آید محرمی دور از گزند برگشایند آن ستیران روی‌بند هرچه را خوب و خوش و زیبا کنند از برای دیدهٔ بینا کنند کی بود آواز چنگ و زیر و بم از برای گوش بی‌حس اصم مشک را بیهوده حق خوش‌دم نکرد بهر حس کرد و پی اخشم نکرد حق زمین و آسمان بر ساخته‌ست در میان بس نار و نور افراخته‌ست این زمین را از برای خاکیان آسمان را مسکن افلاکیان مرد سفلی دشمن بالا بود مشتری هر مکان پیدا بود ای ستیره هیچ تو بر خاستی خویشتن را بهر کور آراستی گر جهان را پُر دُرِ مکنون کنم روزی تو چون نباشد چون کنم ترک جنگ و ره‌زنی ای زن بگو ور نمی‌گویی به ترک من بگو مر مرا چه جای جنگ نیک و بد کین دلم از صلحها هم می‌رمد گر خمش گردی و گر نه آن کنم که همین دم ترک خان و مان کنم https://eitaa.com/masnavei/49 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
8 در بيان آن كه جنبيدن هر كسى از آن جاست كه وى است هر كسى از چنبره وجود خود بيند تابه شيشه كبود آفتاب را كبود نمايد و تابه شيشه سرخ سرخ و چون تابها از رنگ بيرون آيد سپيد شود و از همه تابهاى ديگر او راستگوتر باشد [ابو جهل حضرت رسول را ديد و گفت نقش بدى از بنى هاشم ظهور كرده.] [حضرت فرمود گر چه ديد تو برايت توليد زحمت مى‏كند ولى راست گفتى.] [ابو بكر حضرت را ديد و گفت تو آفتابى هستى كه نه از شرق و نه از غرب هستى تابان باش و با تابش خود دلها را زنده كن.] [حضرت فرمود اى عزيزى كه از دنياى فانى رهايى يافته‏اى سخن براستى گفتى.] [ديگران كه حاضر بودند عرض كردند شما دو نفر را كه ضد يكديگر سخن گفتند راستگو خطاب كرديد.] [حضرت فرمود من آئينه صيقلى هستم هر كس هر چه هست در من همان را خواهد ديد.] [اى زن تو اگر مرا طماع مى‏بينى اين قصد و عقيده زنانه را زير پا گذاشته و بالاتر بيا.] [بطمع شبيه است ولى در واقع رحمت است جايى كه رحمت هست طمع در آن جا راه ندارد.] [يك دو روزى فقر را امتحان كن تا در فقر غنا ببينى.] [ملال و كدورت را كنار گذاشته بفقر صابر باش كه عزت و عظمت حضرت ذو الجلال در فقر است.] [روى خود را چون سركه ترش نكن تا ببينى هزاران جان از اثر قناعت غرق در درياى عسل هستند.] [و صد هزار جان كه سختى و تلخى كشيده‏اند مثل گل سرخ با قند و شكر آميخته‏اند.] [كاش تو در جايى واقع بودى كه از جان من شرح اسرار دلم پيدا بود.] [سخن چون شير است كه در پستان جان قرار گرفته اگر كسى نباشد كه پستان را به اسلوب مخصوص بدوشد شير جارى نخواهد شد.] [شنونده اگر جوينده و تشنه شنيدن باشد واعظ اگر مرده هم باشد بسخن مى‏آيد.] [شنونده اگر با روح تازه و بدون ملال براى شنيدن حاضر شود گوينده اگر گنگ و لال هم باشد با صد زبان سخن خواهد گفت.] [اگر نامحرم از در در آيد اهل حرم پشت پرده مى‏روند.] [و اگر محرمى داخل خانه شود پردگيان حجاب از چهره بر مى‏دارند.] [هر چه را زيبا و خوش آيند و خوب بسازند براى چشم بينا ساخته‏اند.] [هيچ ديده‏اى كه براى كرها چنگ بنوازند] [خداى تعالى مشگ را براى بوئيدن كسى كه شامه دارد خوشبو نموده نه براى كسى كه احساس بو نمى‏كند.] [خداوند زمين و آسمان را ساخته و در ميان آنها بسى نار و نور بر پا داشته.] [زمين را براى خاكيان و آسمان را براى افلاكيان تخصيص داده.] [كسى كه اهل عالم سفلى است دشمن عالم بالا است و طالب هر مكانى پيداست كه چه كسى است‏] [اى زن پرده نشين هيچ شده است كه تو برخيزى و خود را براى يك نفر كور آرايش دهى.] [اگر جهان را پر از در و گوهر بكنم وقتى روزى تو نباشد و تو حس درك حسن او را نداشته باشى چه مى‏توان كرد.] [اى زن جنگ و سرزنش را ترك كن و اگر نمى‏كنى مرا ترك كن.] [دل من از صلح هم مى‏رمد تا چه رسد بجنگ.] [خاموش باش و گر نه‏ هم اكنون خانه و خانمان را ترك خواهم كرد.] [ () پا برهنه گرديدن بهتر از پوشيدن كفش تنگ است و در غربت رنج كشيدن بهتر از جنگ در خانه‏] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei