eitaa logo
مســـــطور🌱
169 دنبال‌کننده
153 عکس
25 ویدیو
3 فایل
مسطور: نبشته؛ مکتوب؛ مرقوم. دانه‌دانه که ببافی، می‌شود یک رج، رج‌ها می‌شوند بافته. بافته‌ای از افکار و احوال تو... منت‌دار حضورتان هستم. حرفی اگر بود اینجام: @e_z_vaziri
مشاهده در ایتا
دانلود
20.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨🌱✨ شنیدن صدای صبح نعمت است🌤 جیک‌جیک گنجشک‌ها دسته‌ای و درهم قارقار کلاغ‌ها دور و مبهم سوت یکباره پرنده‌ای میان همه‌ی صداها صبح را باید شنید... ✨🌱✨@mastoooor
چادر دیگری پیدا نکردم. چادر مشکی‌ام را انداختم روی سر و دویدم پشت در. طلبه جوان قدبلندی سلام کرد و پرسید: «ان شاالله زیارت کربلا رفتید؟» مردد بودم برای جواب دادن. گفتم: «بله به لطف خدا.» در را که نیمه‌باز بود بیشتر باز کردم و طلبه دیگری را دیدم که جعبه جیر سرمه‌ای رنگی را روی دو دست نگه داشته بود. طلبه اول گفت: «ما پرچم گنبد اباعبدالله را در این ایام در خانه‌ها می‌بریم.» همزمان در جعبه باز شد و پرچم سرخ میان جیر سرمه‌ای نگاه مرا نگه داشت به خودش. دلم لرزید. صدام هم. پرسیدم شما از طرف کجایید؟ گفتند خودجوش این کار را می‌کنیم. طلبه، جعبه را به طرفم پیش آورد. اولی گفت: «ما چند دقیقه صبر می‌کنیم شما این را ببرید داخل منزل و...» دیگر نمی‌شنیدم چه می‌گوید. اشکهام روی صورتم بودند. پرچم حسین آمده بود اینجا توی خانه ما. گفتم: «مادرم مریضن. می‌برم پیششون.» در را بستم و از پله‌ها دویدم بالا. پرچم را جلوی مامان گرفتم و میان گریه گفتم: «مامانم امام حسین اومدن خونتون.» عطر پرچم هنوز اینجاست. پ.ن: اساتیدم ببخشند که هیچ اصولی در این متن رعایت نشده است. 🖤 ✨🌱✨@mastoooor
. چند روز است نه گوش‌هام آزادند که وقت کارهای خانه بسپارمشان به هندزفری و فصل جدیدی از آناکارنینا، نه دستهام که تایپ کنم و کلمات را بنشانم کنار هم. وقتی هم نیست برای نشستن و به خدمت گرفتن چشم‌ها برای خواندن. این روزها نگاهم از پرچم‌های روضه منزل پدری پُر و خالی می‌شود و گوش‌هام از بگذار و بردارهای حواشی روضه می‌شنوند و دستهام لقمه می‌گیرند برای سفره سه ساله نازنین حضرت ارباب یا چای می‌ریزند میان استکان‌های کمرباریکِ منتظر که برسند به لب و دهانِ گریه‌کن اباعبدالله. این روزها کمتر نوشته‌ام، کمتر خوانده‌ام، کمتر شنیده‌ام. بیشتر دیده‌ام، بیشتر شنیده‌ام، بیشتر خوانده‌ام. پ.ن: متن، ناگزیرشد از شاعرانگی. 🖤 ✨🌱✨@mastoooor