9-کهف الوری..والمثل الاعلی.mp3
14.95M
┄ ──┄┅═๑۩✨💐✨💐✨۩๑═┅──┄
💎 شرح #زیارت_جامعه_کبیره
💬 موضوع : کهف الوری..والمثل الاعلی
💎شماره : جلسه9
💬 شارح #استاد_طاهرزاده
┄ ─-─-─┄┅═🌾🌻🌾🌻🌾═┅─-─-─┄
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
لسَّلامُ عَلَی أَئِمَّةِ الْهُدَی، وَمَصابِیحِ الدُّجَی، وَأَعْلامِ التُّقَی، وَذَوِی النُّهَی وَأُولِی الْحِجَی، وَکهْفِ الْوَرَی، وَوَرَثَةِ الْأَنْبِیاءِ، وَالْمَثَلِ الْأَعْلَی، وَالدَّعْوَةِ الْحُسْنَی، وَحُجَجِ اللّهِ عَلَی أَهْلِ الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَالْأُولَی، وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَکاتُهُ.
سلام بر پیشوایان هدایت و چراغ های تاریکی و پرچم های پرهیزگاری و صاحبان خرد و دارندگان زیرکی و پناهگاه مردمان و وارثان پیامبران و نمونه برتر و دعوت نیکوتر و حجّت های خدا بر اهل دنیا و آخرت و این جهان و رحمت و برکات خدا بر آنان باد؛
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🆔 @matalebevijeh
8.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شعبان
#امام_خمینی
#مناجات_شعبانیه
┄ ┄┅═✧🍀*🌺*🍀✧═┅┄ ┄
📹سخنان شنيدنی امام خمينی(ره) در مورد مناجات مشهور ماه شعبان
❌مناجات شعبانیه از اون مناجات های ی است که اگر انسان دنبالش برود و فکر درش بکند انسان را به یه جایی میرساند...
┄ ┄┅═✧🍀*🌺*🍀✧═┅┄ ┄
✨@matalebevijeh
اسفند، ماه عجيبي ه. ...pdf
172.1K
اسفند عجب ماهی است
#شهادت_حمید_باکری: 6اسفند
#شهادت_حسین_خرازی: 8اسفند
#شهادت_امیرحاج_امینی: 10اسفند
#شهادت_ابراهیم_همت: 17اسفند
#شهادت_حجتاللهرحیمی:18اسفند
#شهادت_حسین_برونسی: 23اسفند
#شهادت_عباس_کریمی: 24اسفند
#شهادت_مهدی_باکری: 25اسفند
#شهادت_یوسفسجودی"26 اسفند
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
🇮🇷@matalebevijeh
📚عنوان:"حضور بالفعلِ ما در آينده" صفحه۷۴
✍️51- احترامي که يک فرزانهي ايراني داشت، با احترامي که يک دانشمند علوم تجربي دارد متفاوت بود. زيرا آنچه کمال معنوي به حساب ميآمد، يگانگي بين گفتار و کردارِ آن انسان فرزانه بود. چيزي که امروز از جهان ما گمشده است و آنچه هست، چيزي نيست که فيالحال در مقابل ما حاضر است ولي از طريق انقلاب اسلامی راهي گشوده شده که حضور بالفعل ما در آينده به ظهور آمدن آن چيزي است که در خاطرهي قومي ما خود را نگه داشته تا ما از آن منصرف نشويم. در حالی که اگر انقلاب اسلامی وارد تاریخ ما نمیشد چیزی نمیگذشت که با غربزدگی افراطی آیین فرزانگی قومی ما به کلی به فراموشی سپرده می شد.
#انقلاب_اسلامی_و_جهان_گمشده
https://eitaa.com/kotobtaherzadeh/382
http://lobolmizan.ir/book/1745
#استاد_طاهرزاده
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
🇮🇷@matalebevijeh
🔸این عَلَمی که بلند شده، نباید بیفتد🔸
📝#خاطره دکتر علی حائری از ملاقات #آیت_الله_حائری_شیرازی با #آیت_الله_سیستانی
🕌 پس از استقرارمان در هتل نجف، پدر غسل زیارت کرد و دشداشۀ سفیدِ بلندی پوشید و به جای عمامه یک دستار سفید به سر کشید. عصا به دست، با آن محاسن سفید، هیبت دلربایی پیدا کرده بودند. به مزاح گفتم: بسان حضرت موسی شدید! لبخند زدند و گفتند: با این هیبت قابل شناسایی ام؟
سری به انکار و لبخند تکان دادم و به سمت حرم راه افتادیم.
🕌 به محض ورود در حرم، پاها را برهنه کردند. سرشان کاملاً پایین بود. چیزی را با صدای بی جوهری تند تند زمزمه میکردند و اشکشان متصل جاری بود. حال عجیبی پیدا کرده بودند. این حال و این حجم از تواضع را نه در حرم رضوی و نه حتی در کربلای معلی ندیده بودم. گویی هیبت امیر مؤمنان را به تمامه درک میکردند. گوشۀ حیاط حرم در آفتاب سوزان نشستند و شروع به خواندن زیارت کردند. به نظرم زیارت جامعه کبیره بود. نمیدانم، هرچه بود، طولانی بود. زیارت که تمام شد، باز با تواضعی زائدالوصف به سمت حرم راه افتادیم. هر دیوار یا دری را که میدیدند گونه ها را متواضعانه به آن می مالیدند. صورت یکسره تَر بود و اشک، دائم سرازیر. سرشان پایین بود و یک لحظه هم سر را بلند نکردند. بوسه ای کوتاه به گوشه ضریح و زیارتی مختصر. بدون آنکه روی برگردانند، سر به زیر و آرام آرام عقب رفتند. حالشان طبیعی نبود. گویا اتفاقی رخ داده بود که من از درک آن عاجز بودم. نماز ظهر را هم همانجا خواندیم.
🕌 در مسیر بازگشت، درست در ورودی، یک فردی که روی ولیچر بود -یک انسان هیکل مندِ نورانی، با جای مهر روی پیشانی بلندش و یک لباس سفید - حال معنوی پدر را که دید، دست پدر را محکم گرفت و بصورت چسباند. میبوسد و می گریست و فریاد میزد: یا ابا صالح مددی! ... یا انصار دین الله مددی! پدر که متوجه حال غریب او شده بودند، آرام دستشان به قلبش کشیدند و پیشانی اش را بوسیدند و گفتند: «یا اخی! سیأتی قريباً، اطمئن، اطمئن، نحن أيضاً ننتظره ...»
آرام شد و دست پدر را بوسید و رها کرد. این مواجهه توجه برخی را به ما جلب کرد؛ مِن جمله، سید جوانی که متوجه شدم دارد پشت سر ما به سمت هتل میآید. در ورودی هتل، خودش را به ما رساند. به من با ته لهجۀ عربی گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» بدون آنکه جواب مشخصی بدهم گفتم: «مطلبی هست؟»
گفت از طرف آیت الله سیستانی است و برای ترتیب ملاقات آمده. یکه خوردیم، گویا پس از دیدار پدر با عبدالمهدی کربلایی (امام جمعۀ کربلا)، ایشان زمان مراجعت ما را به نجف، به دفتر آیت الله اطلاع داده و ایشان آمادگی این دیدار را داشتند. البته شاید کسی از همراهان ما این تقاضا را از عبدالمهدی کرده باشد که من مطلع نبودم.
🕌 بگذریم. به پدر در راه گفتم. ایشان هم کمی غافلگیر شدند. ... بنا شد کسی از دفتر برای راهنمایی بیاید. یک پیرمرد سیه چرده عینکی آمد. فاصلۀ هتل و دفتر آیت الله را پیاده راه افتادیم. جلو کوچه، گیت بازرسی بود. چیزی به عربی گفت، زنجیر را برداشتند و وارد دفتر شدیم. ما که چند نفری بودیم را در اتاق انتظار جای دادند و پدر را بردند. چند دقیقه بعد، دنبال من هم آمدند. گویا پدر سفارش کرده بود. قبل از ورود، کسی به من فهماند که فقط مصافحه کنم. اینجا دست بوسی قدغن است. خیلی ساده، دو زانو در اتاق بزرگی که با موکت پوشیده شده بود، کنار میزی کوچک روی ملحفه ای سفید نشسته بودند. خیلی لاغرتر از آن چیزی که تصور میکردم. پیشانی را بوسیدم و سلام کردم. گویا در خلال صحبت با پدر بودند. پاسخ سلام را دادند. فارسی را روان صحبت میکردند اما با ته لهجۀ غلیظ عربی.
🕌 از مرحوم پدر بزرگ ما -شیخ عبدالحسین حائری- گفتند که ایشان را ندیده بودند، اما به عنوان یک فقیه زاهد متقی در کربلا معروف بودند. بعد، از پدر گفت که مطالب شما را مدتیست پیگیری می کنم. از طرح «فلاحت در فراغت» خبر داشت. می گفت ورود در اینگونه مسائل، روحانیت را واقع بین میکند. از نظریات اقتصادی پدر مطلع بود و میگفت هر چند شاید قابلیت اجرا نداشته باشد اما تحقیقات در این رابطه را برای اسلام مفید می دانم و قائلم از وجوهات میتوان در آن خرج کرد و حمایت خواهند کرد. بعد گفتند: «با این همه، #احترامی که برای شما قائلم، بیشتر به خاطر #مواضعتان و حضور فعالتان در #قضایای_سال_گذشته است (این دیدار در سال 89 واقع شده بود [و منظور ایشان، فتنۀ سال 88 است]).
اندکی تأمل کردند، بعد ادامه دادند:
«این #عَلَم، حالا که بلند شده، #نباید_بیفتد. اگر افتاد دیگر هیچ کس نمیتواند آنرا بلند کند. البته که مسائلی هست که باید بیان شود که حفظ این عَلَم و بیان آن مسائل، مانعة الجمع نیست. شما در شرایطی که مسئولیتی نداشتید و شاید بی مهری هایی دیده باشید، نقش ممتازی ایفا کردید»
(ادامه دارد) ...
منبع: (@dralihaeri در تلگرام)
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
🇮🇷@matalebevijeh
مطالب ویژه
🔸این عَلَمی که بلند شده، نباید بیفتد🔸 📝#خاطره دکتر علی حائری از ملاقات #آیت_الله_حائری_شیرازی با #آ
ادامه ...
🕌 پدر که گویا یکّه خورده باشد، سرش را بلند کرد. نگاهی به آیت الله انداخت و بعد نگاهی به من کرد. گویا مایل نبودند برخی مسائل را در حضور من بیان کنند. گفتند چند نفری میهمان داریم. با اجازۀ شما، علی برود ایشان را بیاورد تا از زیارت شما محروم نباشند. به اتفاق یکی از اعضای دفتر، به اتاق انتظار رفتیم و بعد از چند دقیقه به سالن برگشتیم. همان شخص این بار بالای سر آیت الله ایستاده بود و تکرار میکرد: «فقط مصافحه، دستبوسی ممنوع». گرد ایشان نشستیم. گفتند: «عزیزان همه شیرازی هستید؟» همه پاسخ دادند.
گفتند: «اولاً قدر این حاج آقا که همراهش به دیدن من آمدید را بدانید. انسان وارسته ای است و برخی اوصافش کم نظیر است». بعد گفتند: «دو گوهر در شهر شما زندگی میکنند که تا هستند، از وجودشان مستفیض شوید. اینها نورند! یکی آیت الله آشیخ محمد رضا حدائق و دیگری آیت الله پاکدل». بعد نگاهی به من کردند و گفتند: «اهل زیارت قبر حافظ هستی؟» گفتم بله.
گفتند: «از جانب من برو و بالای سر قبر حافظ فاتحه بخوان». بعد اندکی سکوت کردند و گفتند: «به مسئولین سلام مرا برسان و بگو: حافظ، سینه سوخته بوده. اهل معنا بوده. وصیت کرده قبرش زیارتگاه باشد. ترتیبی دهند از این حالت که هرکس تفریحی که جای دیگری نمیتواند بکند، می رود آنجا انجام می دهد، در بیاید! زیارتگاه، جای قلیان و قهوه خانه نیست. جای ادب است. آدم باید آنجا به یاد خدا بیفتد، نه به یاد خلق خدا که دخترها و پسرها قرارشان را آنجا میگذارند [با خنده].»
🕌 همه از اشراف آیت الله به جزئیات امور شهرمان مبهوت بودیم. کسی را صدا زدند که برای میهمان ها دُرّ نجف بیاورید. با دستشان هدیه ها را بدستمان کردند و گفتند تا هر وقت که مایل بودید در نجف بمانید، اسبابش را فراهم میکنند و متواضعانه جمع را ترک کردند و من هنوز در فکر اِشراف آیت الله به امور بودم.
منبع: (@dralihaeri در تلگرام)
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
🇮🇷@matalebevijeh
نبوت نبی و جدی ترین اعمال.mp3
10.5M
📖 سوره مبارکه#نازعات (نبوت نبی و جدی ترین اعمال)
📖صفحه ۵۸۳ قرآن مجید
📎جلسه:هفتم
💓 #استاد_طاهرزاده
🔖 عنوان : نبوت نبی و جدی ترین اعمال
🌿 أنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا ﴿۲۷﴾
🌸آيا آفرينش شما دشوارتر است يا آسمانى كه [او] آن را برپا كرده است (۲۷)
🌿رفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا ﴿۲۸﴾
🌸سقفش رابرافراشت وآن رابه اندازه معين درست كرد(۲۸)
🌿وأَغْطَشَ لَيْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا ﴿۲۹﴾
🌸و شبش را تيره و روزش را آشكار گردانيد (۲۹)
🌿والْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا ﴿۳۰﴾
🌸و پس از آن زمين را با غلتانيدن گسترد (۳۰)
🌿أخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَمَرْعَاهَا ﴿۳۱﴾
🌸آبش و چراگاهش را از آن بيرون آورد (۳۱)
🌿والْجِبَالَ أَرْسَاهَا ﴿۳۲﴾
🌸و كوهها را لنگر آن گردانيد (۳۲)
🌿متَاعًا لَكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ ﴿۳۳﴾
🌸[تا وسيله] استفاده براى شما و دامهايتان باشد (۳۳)
📆 تاریخ : 99/12/23
⏱زمان:شنبه ها-بعدازنمازمغرب وعشاء
🕌مکان:اصفهان-سه راه سیمین-مسجدانبیاء
🔸 به صورت زنده هم از طریق لینک #سها_روم 🔻🔻🔻
https://dialog.sohasima.ir/ch/tafsir
🌾اشاره استاددرجلسه ⬇️
#شعبان
#کمک_رسانی
صوت کامل بیانات #امام_خامنهای در سخنرانی تلویزیونی به مناسبت عید مبعث پیامبر اعظم صلیاللهعلیهوآلهوسلم. #امام_خامنهای◀️◀️◀️🔽🔽۹۹/۱۲/۲۱
https://eitaa.com/matalebevijeh/5671
👉@matalebevijeh
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹