eitaa logo
آموزش مداحی ماتم الحسین علیه السلام
340 دنبال‌کننده
264 عکس
292 ویدیو
49 فایل
@Mhmalekifard ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 به‌مناسبت سالروز وفات حضرت ابوطالب علیه السلام (۲۶ رجب) يگانه حامي قرآن و پيغمبر ابوطالب به ايمانت سلام از خالق داور ابوطالب سلام‌الله بر اخلاص و صدق و دين و توحيدت كه ايمانت بود از كوه سنگين‌تر ابوطالب تو آن درياي نور استي كه پروردي به دامانت همانند اميرالمؤمنين گوهر ابوطالب سزد خاك رهت را توتياي ديده گردانم كه عمّ المصطفايي و ابوالحيدر ابوطالب عجب نَبوَد شفاعت گر كشد ناز تو را فردا چو آيي با علي در عرصه‌ی محشر ابوطالب تو در امواج سختي يار گرديدي محمد را تو بودي مصطفي را بهترين ياور ابوطالب رسول‌الله خُرسندت، ولي‌الله فرزندت عروست حضرت صديقه‌ی اطهر ابوطالب كيم من تا كنم وصف تو را اي حامي احمد تو را بايد خدا گردد ثنا گستر ابوطالب وفات تو است عام الحزنِ شخص اول خلقت ز بس بودي گرامي نزد پيغمبر ابوطالب به غير از تو كه چون جان، پرورش دادي محمد را نگردد كس در اين عالم علي پرور ابوطالب سرم خاك كف پايت كه در ياري پيغمبر ز ياران بودي اي پاكيزه طينت سر ابوطالب تو از قرآن و از اسلام و از پيغمبر اكرم حمايت كرده‌اي تا لحظه‌ی آخر ابوطالب نه تنها خود، كه شد يار محمد چار فرزندت عقيل و طالب و مولا علي، جعفر، ابوطالب سزد كافرترم خوانند از هر كافري فردا نخوانم دشمنانت را اگر كافر ابوطالب رسول‌الله دشمن شاد شد با رفتنت آري غمت زد بر دل ختم رسل آذر ابوطالب تو تا رفتي علي گرد يتيمي ماند بر رويش ز جا خيز و بگير او را چو جان در بر ابوطالب تو گويي جان برون شد از تن اصحاب پيغمبر كه بودي جمله را چون روح در پيكر ابوطالب اگر چه نيست قبرت را رواق و قبّه و صحني مزارت شهر دل ها راست روشنگر ابوطالب عجب ني گر محمد در كنار تربت پاكت فشاند اشك ماتم از دو چشم‌تر ابوطالب سزد در سوز هجرانت بسوزد آن چنان «ميثم» كه سوزد در عزايت صفحه و دفتر ابوطالب
کور شد چشمی که تاب دیدن دلبر نداشت خوار شد هرکس که بر خاک قدومش سر نداشت بشکند دستی که حتی خطی از کفرت نوشت لال شد آنکه به لب مدح ابوالحیدر نداشت در صف محشر کف افسوس بر هم می‌زند! هرکسی گامی دراین دنیا برایت برنداشت صفحه صفحه سیر می‌کردم غریبی تو را جلد پشت جلد اصلاً غربتت آخر نداشت آب ونان سفره‌ات الحق پیمبرساز بود این قبیل اعجازها را سفره‌ی دیگر نداشت جای شک و شبه اصلاً نیست از دین خارج است هرکسی توحید و اسلام تو را باور نداشت... از حمایت‌های تو اسلام عالمگیر شد این کبوتر بی ابوطالب یقیناً پر نداشت... بی پناه مکه از الطاف تو سامان گرفت مهربانی‌های تو دست کم از "مادر" نداشت پیرمرد طائفه! روز وفاتت هیچکس... بیرقی برپا نکرد و چشم‌های تر نداشت حضرت یعقوب مکه! یوسفت ارث از تو برد تازه می‌فهمم چرا آقای ما یاور نداشت در رجب از فیض نام اطهرت تائب شدیم ما گدای نسل در نسل ابوطالب شدیم
عروج، بال و پرش می‌شود ابوطالب کمال، برگ و برش می‌شود ابوطالب کسی که هست امیرِ تمامیِ عالم بدون شک پدرش می‌شود ابوطالب نگاه کردم و دیدم که از لحاظ نسب علی، بزرگترش می‌شود ابوطالب علی‌ست صاحب بیت خدا و ازاین رو کلید‌دارِ درش می‌شود ابوطالب درخت دین، نبی است و علی؛ یقین دارم که علت ثمرش می‌شود ابوطالب قریش راه به جایی نمی‌برد وقتی رسولِ حق، سپرش می‌شود ابوطالب زمان گذشت و تمام معاندان دیدند که شیعه تاج سرش می‌شود ابوطالب
باز غم راه نفس بر قلب پیغمبر گرفت باز از دریای ایمان، آسمان گوهر گرفت در میان هالۀ غم چهرۀ حیدر گرفت بهترین یار محمّد را، اجل در بر گرفت باز از سنگ حوادث قلب پیغمبر شکست بر دل شیر خدا، داغ ابوطالب نشست او مسلمانی مجاهد، رهبری آگاه بود کوه پیش کفّۀ ایمان او چون کاه بود با محمّد همدم و همسنگر و همراه بود مثل فرزندش علی، یار رسول الله بود فاش گفتم فاش گویم گر ابوطالب نبود این چنین ختم رسل بر مشرکین غالب نبود نور ایمان بر فلک می‌رفت از رخسار او شاد می‌شد خواجۀ لولاک از دیدار او با ملک پرواز کرده جعفر طیّار او فاتح احزاب و خیبر حیدر کرار او بود در موج شدائد چشم پیغمبر به او می‌سزد تا او به حیدر نازد و حیدر به او او چو دریا بود و حیدر گوهر رخشان او با محمّد از ازل خورده گره پیمان او شیر حق از کودکی پروردۀ دامان او بود سنگین‌تر ز خلقت کفّۀ ایمان او این سخن بس در جلال و اعتبار و رفعتش بر محمّد گشت عام‌الحزن سال رحلتش
تمام عمر باید شد غزل‌خوان ابوطالب چه شاعرها مسلمان کرده دیوان ابوطالب به سنجش گر که بگذارند ایمان خلایق را ترازو بشکند از بار ایمان ابوطالب تبوک‌ این‌ را‌ به‌ ما فهماند، موسی‌ کیست‌؛ هارون‌ کیست اشارت‌هاست پشت نام عمران ابوطالب علی‌ دست‌ِ خدا بوده‌، گمانم پیش از این‌ها خود کلید کعبه را داده به دستان ابوطالب رسالت بار سنگینی‌ست اما بر رسول الله از آن سنگین‌تر است انگار‌ فقدان ابوطالب ز شرح‌ داغ‌ رحلت‌ کردنش این‌ بس‌که‌ در تاریخ به عام‌ الحزن‌ معروف‌ست هجران ابوطالب
تو کیستی که صداقت تو را صدا می‌کرد دعا به جان تو پیغمبر خدا می‌کرد تو را سقایت حُجّاج داده‌اند آری شکوه و شوکت عَبدالمطلّبی داری کلیدداری بیت‌الحرام سهم تو بود بر آستان تو از آسمان سلام و درود نَبی به برق نگاهت چه رازها دیده‌ست که بین آن همه عاشق تو را پسندیده‌ست تو مرزبان حقیقت شدی و حق‌باور یتیم آمنه را یار بودی و یاور تمام هَمّ و غمت عشق سرپرستی شد که حاصل غمِ تو افتخار هستی شد تو را به سعی و صداقت ستود پیغمبر به سایه‌سار پناه تو بود پیغمبر دعای خیر پیمبر همیشه جوشن توست «اَلَم یَجِدکَ یَتیماً» گواه روشن توست.. همین که همسر تو «فاطمه‌ست بنت اسد» کسی به گَردِ سمندِ فضائلت نرسد چه همسری! که مقامی رفیع پیدا کرد به خیر مقدم او «مُستجار» لب واکرد چه همسری! که حرم میهما‌ن‌سرایش شد سه روز بال مَلَک فرش زیر پایش شد چه همسری! که قدم در حریم کعبه نهاد و نور دیدۀ او شد «لِکُلّ قومٍ هاد» «عقیل» در سفر عشق در سفینۀ توست مدال «جعفر طیّار» هم به سینۀ توست یگانه دختر پاک تو «اُمّ هانی» شد که در پناه رسول خدا، جهانی شد تو سایه بر سرت از مهر احمدی داری تو آن گلی که گلاب محمدی داری شعاع وحی و نبوت چراغ راهت شد شکوه عالم هستی «علی» گواهت شد علی که کعبه برایش گشوده است آغوش خلیل بت‌شکن دهر شد تبر بر دوش علی که هیبت او قبضه کرد هستی را و زنده کرد ره و رسم حق‌پرستی را علی که اینه «اِنَّما وَلیکّم» است علی که مَطلعُ الانوار او غدیر خم است اَلا مبارز و سر حلقۀ جوانمردان که در برابر دشمن شدی بلاگردان تو جام خاطرت از مهر دوست لب به لب است نثار خصم تو «تَبَّت یَدا اَبی‌لَهَب» است مرید مکتب توحید دودمان تو شد کمندِ صیدِ ابوجهل‌ها کمان تو شد قسم به فجر که ای کوه‌مرد نام‌آور کسی چنان که تو بودی نبود دین‌باور اگر چه رسم تو یک عمر رازداری بود زلال ایمان در رگ رگِ تو جاری بود امید عاطفه درس وفا گرفت از تو نهال نورس اسلام پا گرفت از تو تمام هستی تو ذوب در نبوت شد رهین سعی تو ایثار شد، مروّت شد به جز مسیر محمد سلوک و سیر تو نیست بگو که مؤمن آل قریش غیر تو کیست؟ شهامت از ازل آمیخته‌ست با شیرت گره‌گشایِ بلا بود برقِ شمشیرت تو خود مدافع آیین احمدی بودی تو طالب نَفَحات محمدی بودی فضای «شعب اَبی‌طالب» از تو رنگ گرفت و چتر بر سر خورشید بی‌درنگ گرفت حدیث الفت تو با یتیم عبدالله شنیدنی‌ست در آن سال‌های سرد و سیاه که از قبیله و قومت جدا شدی ای مرد! نگاهبان رسول خدا شدی ای مرد! ز خواب خویش چه شب‌ها که چشم پوشیدی برای حفظ پیمبر مدام کوشیدی.. سه سال شاهد آن ظلم و جور بودی تو اگر «قصیدۀ لامّیه» را سرودی تو همان قصیده که فریاد دادخواهی داشت که شرح برتری نور بر سیاهی داشت همان قصیده که آیینۀ وفاداری‌ست گلاب معرفت از بیت بیت آن جاری‌ست قصایدت اثر از فیض سرمدی دارد شمیم دلکش یاس محمدی دارد هُمای طبع بلندت سرود از ایمان زلال ذوق تو سرشار بود از ایمان تو را عنایت روح القُدُس مدد می‌کرد دلت ستارۀ اسلام را رَصَد می‌کرد شده‌ست شهرۀ آفاق استقامت تو که پیش کفر سپر شد بلند قامت تو تو سایه‌بان رسالت چهل بهاری شدی به کاروان هدایت طلایه‌داری شدی کلام آخرت ای حضرت رسول‌پناه چه بود؟ «اَشهدُ اَن لا اِلهَ الا الله».. به یاد آن همه سالی که با تو زیسته بود چه‌قدر بی‌تو رسول خدا گریسته بود از آن که بار فراق تو سخت سنگین بود پیمبر از غمِ هجرت عجیب غمگین بود همین که پنجرۀ پلک تو، به‌هم آمد خدیجه رفت و تو رفتی و «سال غم» آمد رسول بعد تو از شهر مکه زود گذشت «بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت» بهار مهر و وفا جانت ای ابوطالب! درود بر تو و ایمانت ای ابوطالب!
قَالَ رَسُولُ اللَّه‏ صلی الله علیه و آله: مَا زَالَتْ قُرَيْشٌ كَاعَّةً عَنِّي حَتَّى مَاتَ أَبُو طَالِب‏ حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: همیشه قریش از من واهمه داشت، تا وقتی که ابوطالب از دنیا رفت. 📕كشف الغمة(ط - القديمة)، ج‏۱، ص۱۶
اى ابوطالب درود ما به جسم و جان تو اى كه تمجيد از فداكاريت يزدان مى‌کند گر تو مخفى داشتى ايمان خود را كردگار خانه‌ات را پايگاه عشق و ايمان مى‌كند اى ابوطالب چنان كز حق حمايت می‌كنى اين على يارى از او با تيغ برّان مى‌كند گر تو در باطن حمايت از پيمبر مى‌كنى او به ظاهر يارى از ختم رسولان مى‌كند گر تو تا سرحدّ امكان می‌كنى يارى ز دين او طرفدارى ز دين، ما فوق امكان مى‌كند آن بنايى را كه با دست نبى وز جهد تو پايه ريزى شد، على تحكيم بنيان مى‌كند اين على بر آرزوهايت تجسم مى‌دهد اين على تبليغ حق، ترويج قرآن مى‌كند پايه‌هاى بت‌پرستى را بر اندازد زِ بُن روزگار بت‌پرستان را پريشان مى‌كند پرده‌هاى جهل را از هم بدرّد تار و پود كاخ‌هاى شرك را با خاك يكسان مى‌كند
ای سراپا صفا، ابوطالب! یـاور مصطفا، ابوطالب! پای تا سر، حقیقت ایمان حامی دین، مروّج قرآن! بوی عطر بهشت در نفست صلوات خدا به هر نفست مصطفی متکی به ایمانت جان خلق جهان به قربانت ای تو آرامش دل احمد! همه‌جا شمع محفل احمد! چون پدر در کنار پیغمبر عمّ ختم رسل، ابوالحیدر پدری پاک چون تو می‌باید تا که از صلب او علی آید در ثنای تو ای به حق ناطق این چنین گفت حضرت صادق: «گر به خلقت کنند میزانت باز سنگین‌تر است ایمانت» به خلوصت پیامبر نازد شیر حق بر چنین پدر نازد خط و مشیت مرام و ایدۀ ما خاک پایت شفای دیدۀ ما تو به چشم رسول، محترمی پاک مانند پردۀ حرمی عقل اوّل، محمّد محمود از تو و از عقیده‌ات خوشنود مصطفی یار و یاورت خواند کافر است، آنکه کافرت خواند چار نجل تو، چار نور جلی‌ست جعفر و طالب و عقیل و علی‌ست جعفرت را زاقتدار و جلال ذات حق در بهشت، داده دو بال تا به امر خدای بنده‌نواز در جنان با ملَک کند پرواز طالبت طالب محمّد بود غرق در نور پاک احمد بود از عقیل تو عقل، مفتخر است یاور عترت پیامبر است پسران عقیل تو همه پاک «بابی انت روحنا لفداک» تو نبی را به هر بلا سپری تو تمام ائمه را پدری افتخارت به کل خلق خداست که عروس تو حضرت زهراست پسرانت همه بحار علوم دختران تو زینب و کلثوم روزها روز یادوارۀ توست سال‌ها سربه‌سر هزارۀ توست شیخ اصحابِ خواجۀ لولاک! باز هم گویمت «جعلتُ فداک» داغ تو سوخت قلب احمد را خیز و بین گریۀ محمّد را سال حزن رسول شد آن سال کز بدن زد همای روحت بال ای سلام همه به جان و تنت کرد شیر خدا، علی کفنت پیکرت را علی نهاد به خاک ای تنت همچو روح مؤمن، پاک بر پیمبر غم تو مشکل شد خاکت از گریۀ علی گِل شد رحمت حق به روح پاکت باد اشک «میثم» نثار خاکت باد
کسی از شعر، از توصیف، از اندیشه آن سوتر کسی از دیگران برتر، کسی دیگرتر از دیگر کسی بشکوه، همچون بوقبیس و صور و نور است او نفس‌گیر است وصف نام او، صعب‌العبور است او به جا مانده‌ست در دوران، هزاران رمز و راز از او سخن گفته‌ست در لفافه تاریخِ حجاز از او به تکلیف ازل باید برون از وزن و از قالب تمام عمر بنویسم ابوطالب ابوطالب ابوطالب ابوطالب که آرامش گرفت آرامش از لحنش نمک‌گیر است دنیا تا ابد از سفرۀ پهنش برای زنگیان لبخندهایش حکم آزادی‌ست کلید کعبه دور گردنش میراث اجدادی‌ست بخوان او را که طعم واژه‌هایش چون رطب باشد قلم در دست او چون رقص شمشیر عرب باشد زمین نشناختش، در آسمان پیچیده آوازش بخوان او را بخوان ابیات «لامیّه»‌ست اعجازش دلش مانند آتش زیر خاکستر حرارت داشت که پنهان بر سر سجاده با توحید خلوت داشت چه توحیدی که در اندیشه انسان نمی‌گنجد که ایمانش درون کفۀ میزان نمی‌گنجد به قرآن از صمیم قلب بر این باورم مردم اگر ایمان او کفر است، من هم کافرم مردم در آن دوران که دوران، گرم انکار محمد بود ابوطالب به تنهایی هوادار محمد بود به توصیف وجودش این سخن از مصطفی کافی‌ست که در شعب ابوطالب، ابوطالب مرا کافی‌ست زمینی نیست آغوشش، پر از رمز و پر از راز است چه دستی دارد او احمدنواز است و علی‌ساز است خدایی که علی را با محمد آشنا کرده مساجد را در آغوش ابوطالب بنا کرده به قرآن از صراط مستقیمش قبله بود آگاه به استقبال فرزندش ترک برداشت بیت‌الله قدم از او صلابت را به هنگام خطر آموخت علی، حیدر شدن را از تماشای پدر آموخت هلا شاعر! هرآن‌جایی که غم شد بر دلت غالب بگو آهسته با خود: یا علی بن ابی‌طالب تو سلطان نجف هستی، پر از دُر کن جهانم را در ایوان طلایت از طلا پُر کن دهانم را خودت تقدیر شعرم را پر از شور و شعف بنویس برایت از پدر گفتم، برایم یک نجف بنویس
ای همه جا یار رسول‌خدا محـرم اسـرار رسول‌خدا عاشق و دلـدادۀ ختـم رسـل! پارۀ دل در قـدمت شاخـه گل کفـر ز اسـلام تـو انـدر ستوه کفۀ ایمان تو سنگین چو کوه وصل نبـی را همـه‌جـا طالبی حامــی اســلام ابــوطالـبی قـدر تـو برتـر ز تمـام قریش نجـل تـو آقـا و امـام قـریش حامی جان بـر کف پیغمبـری جان به فدایت که اباالحیدری قلب محبـان علـی مشهـدت پشت نبی گرم شد از اشهدت حضرت صادق، شه دنیا و دین حجـت حـق، کعبـۀ اهـل‌یقین گفت ز هـر مؤمـن یکتـاپرست کفۀ ایمـان تـو سنگین‌تر است صلـب تـو بایـد که علی پرورد حجــت حــی ازلــی پــرورد صلب تو دریا و علی گوهـرش خواجـۀ لـولاک، ثنـاگستــرش یـار و طرفــدار محمّــد تویی شـاخص انصـار محمّــد تویی رفتـن تـو غـربت اسـلام شـد روز محمّـد ز غمـت شـام شـد داشت پیمبر ز غمت حال حزن سال وفات تو شدی سال حزن روح خدایـی بـه تـن پـاک تو لاله ایمـان دمـد از خـاک تـو صدق و خلوص تو قبول خداست زائـر قبـر تـو رسـول خـداست قلب نبی سوخت بـه یـاد غمت اشک علـی ریختــه در ماتمت ســلام مخصـوص خـداوند تو بر تو و بـر همسـر و فرزنـد تو جز تـو که بـر خـدا ولی پرورد؟ جعفـر طیــار و علـی پــرورد؟ نسل عقیلت شهدای حسین مسلمت اولین فدای حسین تا که سحر صبح شود روز شام بر تـو و ابنـاء تـو بـادا سـلام
  ای دامن دین از تو، گلزار، ابوطالب وی در ره قرآنت ایثار، ابوطالب پیران مجاهد را سردار، ابوطالب پیغمبر اکرم را غمخوار، ابوطالب با ختم رسل زآغازهمراهی و همگامی هم محور توحیدی هم یاور اسلامی از چشم خدا بینان چشم تو خدابین تر وز روح روان در تن اوصاف تو شیرین تر و زکفّۀ ایمان ها ایمان تو سنگین تر در مذهب ما نبود از خصم تو بی دین تر ای بر همگان مولا ای بر همگان سرور در کُنیه ابوطالب در اصل ابوالحیدر دامان حجاز آمد از صلب تو گلباران ابناء تو در هستی چون لاله به گلزاران هم جان همه جانان هم یار همه یاران غم نیست اگر گویند ذم تو ستمکاران یاقوت به خاک پست فرسوده نمیگردد دریا به دهان سگ آلوده نمیگردد گیرم مدد از حیدر تا راه تو را پویم شویم دهن از کوثر تا مدح تو را گویم دل را کنم آئینه تا روی تو را جویم تا عطر گلاب و گل از خاک نجف بویم بهتر که نشانت را از کوی علی  گیرم اوصاف تو را گویم تا بوی علی  گیرم
از کوه، بسی بودی ایمان تو محکمتر کفر است به دور از تو چون رجس که از حیدر یاری زنبی کردی تا آن نفس آخر احمد که همه خلقت بر مکتب او نازد با آن شرف و عزّت بر چون تو عمو نازد پیشانیت از آغاز تابنده چو گوهر بود پیدا به مه رویت مهر رخ حیدر بود با نور علی زآغاز روی تو منوّر بود در جمع عرب زآنرو قدر تو فزون تر بود یک نور دو قسمت شد تابید چو مهر و ماه یک نیمه زصلب تو یک نیمه زعبدالله پیوسته سلام از ما و زخالق دادارت بر پایۀ ایمانت بر کفّۀ ایثارت بر حیدر کرارت بر جعفر طیارت ای چشم نبی روشن پیوسته به دیدارت حسن ازلی داری انوار جلی داری آئین رسول الله توحید علی داری از همسر خود احمد چون گشت چهل شب دور شد در طلب کوثر بر طاعت حق مأمور تا همچو کلیم الله او باشد و کوه طور در بیت تو ساکن شد ای بیت تو بیت النّور چون کوه بود محکم دیوارۀ توحیدت بهتر چه دلیل از این دربارۀ توحیدت تو همدم پیغمبر تو حامی قرآنی تو دست رسول الله تو محور ایمانی در دیده ما نوری در پیکر ما جانی دریای گهر بخشی خورشید فروزانی از کوثر و از زمزم (میثم) لب خود شوید تا وصف تو را خواند تا مدح تو را گوید
فدای نام نکوی تو یا ابوطالب بهشت عاشق روی تو یاابوطالب سلام بر تو که بیتت شده نبی پرور سلام بر اسدالله خانه ات حیدر تویی که مخزن انوار منجلی هستی عموی ختم رسل والد علی هستی کسی به قدر شما با خدا نمیگردد و جز تو کس پدر مرتضی نمیگردد برای غیر تو این فضل کی شودپیدا؟ ابوتراب  صدا میزند تو را بابا عروس فاضله ی تو ملیکه ی کونین نوادگان تو هستند زینب و حسنین پدربزرگ عقیله تو کوه ایمانی شقیست هر که بگوید تو نامسلمانی یقین کسی که به ایمان راسخت شک کرد حرامزاده به پیشانی خودش حک کرد ببخش اینکه بجای بیان خوبیهات نوشته ایم تو کافر نبوده ای هیهات تو نور بودی و با مرتضی درخشیدی امید فاطمه بودی به وقت نومیدی چقدر حضرت زهرا تو را دعا میکرد شنیده ام که شما را عمو صدا میکرد عمو نوشتم و قلبم دوباره ویران شد دوباره مضطرب از ناله ی یتیمان شد گریز روضه خودش بر زبان من جاریست دوباره وقت تب و تاب و نوبت زاریست دوباره صحبت شعرم به یک خرابه رسید به گوشواره و طفل سه ساله ، موی سفید فقط شبیه به مادر نبود در سیلی فقط نه اینکه شده رنگ صورتش نیلی شبیه حضرت زهرا عمو ز دستش رفت همینکه غرق عطش شد سبو ز دستش رفت
یگانه حامی قرآن و پیغمبر ابوطالب به ایمانت سلام از خالق داور ابوطالب سلام‌الله بر اخلاص و صدق و دین و توحیدت که ایمانت بود از کوه سنگین‌تر ابوطالب تو آن دریای نور استی که پروردی به دامانت همانند امیرالمؤمنین گوهر ابوطالب سزد خاک رهت را توتیای دیده گردانم که عمّ المصطفایی و ابوالحیدر ابوطالب عجب نبود شفاعت گر کشد ناز تو را فردا چو آیی با علی در عرصه محشر ابوطالب تو در امواج سختی یار گردیدی محمد را تو بودی مصطفی را بهترین یاور ابوطالب رسول‌الله خُرسندت، ولی‌الله فرزندت عروست حضرت صدیقه اطهر ابوطالب کیم من تا کنم وصف تو را ای حامی احمد تو را باید خدا گردد ثنا گستر ابوطالب وفات تو است عام الحزنِ شخص اول خلقت ز بس بودی گرامی نزد پیغمبر ابوطالب به غیر از تو که چون جان پرورش دادی محمد را نگردد کس در این عالم علی پرور ابوطالب سرم خاک کف پایت که در یاری پیغمبر ز یاران بودی ای پاکیزه طینت سر ابوطالب تو از قرآن و از اسلام و از پیغمبر اکرم حمایت کرده‌ای تا لحظه آخر ابوطالب نه تنها خود، که شد یار محمد چار فرزندت عقیل و طالب و مولا علی، جعفر، ابوطالب سزد کافرترم خوانند از هر کافری فردا نخوانم دشمنانت را اگر کافر ابوطالب رسول‌الله دشمن شاد شد با رفتنت آری غمت زد بر دل ختم رسل آذر ابوطالب تو تا رفتی علی گرد یتیمی ماند بر رویش ز جا خیز و بگیر او را چو جان در بر ابوطالب تو گویی جان برون شد از تن اصحاب پیغمبر که بودی جمله را چون روح در پیکر ابوطالب اگر چه نیست قبرت را رواق و قبّه و صحنی مزارت شهر دل ها راست روشنگر ابوطالب عجب نی گر محمد در کنار تربت پاکت فشاند اشک ماتم از دو چشم‌تر ابوطالب سزد در سوز هجرانت بسوزد آن چنان میثم که سوزد در عزایت صفحه و دفتر ابوطالب 
سلام، حامیِ پیک و پیام، ابوطالب! سلام، ای ملکوتِ کلام، ابوطالب! نبود اگر کَرَم کامل تو، گُم می‌شد یتیمِ آمنه در ازدحام، ابوطالب! به کیش خویش، خدا را نظاره می‎کردی فراتر از همهٔ ننگ و نام، ابوطالب! کتیبه‎ای‌ست نگاهت به قدمت انسان سلام ای جبروتِ تمام، ابوطالب! نداشت کعبه اگر حفظ حرمتِ تو، نبود میان آن‎همه بت احترام، ابوطالب! چه گفت با تو بُحَیرا در آن شب شفّاف چه گفت با تو؟ کجا؟ از کدام؟ ابوطالب!... چه گفت با تو محمد به او چه گفتی تو؟ که گفته بود سخن از قیام، ابوطالب!؟ پدربزرگِ مُدارا! مُروّت خالص! کهن‎تر از همه هرچه مرام، ابوطالب! حسین خون تو دارد به رگ که می‎جوشد علی گرفته به نام تو نام، ابوطالب! فقط نبود محمد، که بود سایهٔ تو مدام بر سر هر خاص و عام، ابوطالب! تو سایه‎بان سَرِ تشنگان توحیدی به پشت‎گرمی غیرت مدام، ابوطالب! سلام ای کلمات کهن... سلام، سلام سلام ای ملکوت کلام، ابوطالب!
شده طوطىّ طبع من ثناخوان ابوطالب تمام هستيم بادا به قربان ابوطالب كه جز معصوم بايد دم زند از حقّ عرفانش؟ نه هر كس آشنا باشد به عرفان ابوطالب نظير ليلة القدرى كه ناپيدا بود قدرش عيان بر خلق نبود قدر پنهان ابوطالب به ايثار و خلوص و عشق و عرفان و جوانمردى گواهى می دهد اشعار ديوان ابوطالب بودلعن خدا بر هر كه او را مشركش خواند كه غرق نور حق باشد دل و جان ابوطالب چه توفيقى از اين بهتر كه باباى على باشد؟ بنازم من به اين توفيق شايان ابوطالب به ميلاد على لوحى براى تسميت آمد خدا بگذاشت آن را روى دامان ابوطالب مپرس از من كه جانان ابوطالب كه مي‌باشد؟ بود شخص رسول اللَّه جانان ابوطالب از آن روز الستى كه براى يارى احمد تعهّد داد، ثابت ماند پيمان ابوطالب سبب شد تا نبى آيين خود را منتشر سازد تلاش بى امان، سعى فراوان ابوطالب چنين فرمود پيغمبر، كه از ايمان خلق اللَّه وزين تر هست اندر كفه، ايمان ابوطالب یقيناً »ملتجى« با ذكر اين اشعار ناقابل نگردد نا اميد از لطف و احسان ابوطالب.
ای باب علی! تو ز آفرینش به سری زیرا که تو را بُوَد بدینسان پسری بر جمله‌ی ماسوا علی هست پدر حیران تو هستم که علی را پدری