|⇦•آقایِ سامرا چقدر ناتوان شدی..
#روضه و توسل ویژۀ شهادت اباالمهدی آقا امام حسن عسکری علیه السلام تقدیم به ارواح طیبۀ شهدا ، علما و همۀ درگذشتگان به نفس کربلایی سید رضا نریمانی •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
آقایِ سامرا چقدر ناتوان شدی
خیلی شبیه مادرِ خود قدکمان شدی
*آخه نوشتند بیست و هشت سال بیشتر نداشت، اما لحظات آخر این دستها به لرزه افتاده بود .. _( یاد چی افتادی)؟! _ یاد مادر هیجده سالهام افتادم؛ اون روزایِ آخر یه دست به دیوار یه دست به کمر .. هی صدا میزد: علی ، علی ، علی ..*
عمری اسیر طعنه و زخم زبان شدی
تبعیدی مجاور یک پادگان شدی
آه ای بهارِ زرد و خزانی تو میروی
چون مادرت زمانِ جوانی تو میروی
دور از مدینه حضرت جانان چه میکنی؟
یوسف، جدا ز خیمۀ کنعان چه میکنی
تنها غریب گوشه زندان چه میکنی
ابن الرضا به حلقۀ شیران چه میکنی
*آخه حیواناتِ درنده رو آوردن ، آقا رو تو قفس این حیوانات قرار دادن یهو دیدن همۀ این حیوانات زمین نشستن در محضر امام زمانشون قرار گرفتن .. اینجا حیواناتِ درنده اومدن .. کربلا هم یهو دیدن یه عده از این حیوونا...*
اینجا تو را نیامده تکریم میکنند
حتی درندگان به تو تعظیم میکنند
دور از مدینه ای سفرت سخت میگذشت
ای آسمان به بال و پرت سخت میگذشت
با گریه ها به چشم ترت سخت میگذشت
آقا چقدر بر جگرت سخت میگذشت
بغصی شکسته داری و فریاد کوچه ای
هی میخوری زمین و ولی یاد کوچه ای
گرچه غریب بودی و کس سوی تو نرفت
شکرخدا که میخ به پهلویِ تو نرفت
شعله سراغ پیچش گیسوی تو نرفت
اینجا غلاف بر رویِ بازوی تو نرفت
آتش کسی به خرمن نیلوفرت نزد
اینجا کشیده کس به رویِ همسرت نزد
شاعر: #محمد_جواد_پرچمی
گرچه آقا رو هی میریختند میگرفتنش، خونهش رو بهم میریختند؛ این زن و بچه هی میترسیدند .. اما دیگه درِ خونهش رو آتیش نزدند..
علامه امینی رو میگن:«ساعتها گریه میکرد ، سوال کردند آقا چرا گریه میکنی»؟!
_فرمود:« آخه به یه چیزی فکر میکردم بیچارهام کرد»
_ چی آقا؟!
_ به این فکر میکردم اگه مادر یه مشکلی براش پیش بیاد بچهها به پدر پناه میبرند ؛ اگه برا پدر مشکلی پیش بیاد بچهها به مادر پناه میبرند .. اما دلم میسوزه برا اون بچههایی که از یه طرف دست باباشون رو بستند .. یه عده دور مادرشون حلقه زدند .. هرکی با هرچی دستشه داره مادرشون رو میزنه .. نمیدونند به کی پناه ببرند ..
آی مادر ...
از آن روزی که سیلی خورده ام دشوار میبینم
به چشم نیمه بازِ خود جهان را تار میبینم
دلم میخواست چشمانم نمیدیدند جایی را
که خونِ محسن خود بر در و دیوار میبینم
بر درب حرم داشت لگد میزد ، حیف
در بر سپرم داشت لگد میزد ، حیف
از بین لگدها لگدی کشت مرا
محسن پسرم داشت لگد میزد، حیف
شاعر: #مهدی_زراعتی
من ایستاده بودم ، دیدم که در افتاد
حسن ناله میزد ، ببین مادر افتاد
تو افتاده بودی ، درم روی زانو
شاید هرکی رد شد ، لگد زد به پهلوت
↫ ﴿ بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه﴾
ــــــــــــــــــ
#انتقام_سخت
#مرگ_بر_آمریکا
#سید_رضا_نریمانی
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
•┄┅══༻○༺═
🔊 روضه و سینه زنی سنگین حضرت زهرا سلام الله علیها
🔘 ویژه ایام محسنیه 🔻
******
از خانه چارچوب درت را شکسته اند ۲
باب الحوائج پدرت را شکسته اند ۲
بازو و سینه دست و کمر درد می کند
*کار به جایی رسیده بود هر باری میومددر خانه ی فاطمه ش،تا بی بی دوعالمو میدید بغلش میکرد پیغمبر ..." شروع می کرد بوسیدن زهرا ... دستشو می بوسید ... سینه ش رو می بوسید ....*
بازو و سینه دست و کمر درد می کند
هرجا که بوسه زد پدرت، را شکسته اند۲
یا زهرا ... یا زهرا ...
دندانه های شانه پر از خون تازه شد ...
*گفت وقتی داشت علی رو می کشید ...دست انداخت کمر علی رو گرفت ... کسی میخواد زور بزنه سر و میزاره رو بازو ... می کشید .... یه وقت اون حرامی داد زد ... چرا بیکار وایسادی ... جداش کن .... میخوام یه گریز بزنم ... اینجا یکی گفت چرا بیکار وایسادی ... کربلا وسط میدان ... بچه ش رو گرفت .... عمرسعد داد زد حرمله چرا بیکار وایسادی .... هر دو تا یه ضربه زدن ... یه امام هم از پا افتاد ... اینجا زهرا رو زد علی از پا افتاد....کربلا ... تیر به گلو خورد ... حسین افتاد .... جان .... حسین ....*
دندانه های شانه پر از خون تازه شد ...۲
اصلاً بعید نیست، سرت را شکسته اند۲
عمداً مقابل پسر ارشدت زدند ....
یعنی غرور گل پسرت را شکسته اند
مادر مادر .... مادر مادر ...
#روضه_حضرت_زهرا
#محسنیه
شد عزای باب مظلومت بیا یابن الحسن
جان به قربان تو ای صاحب عزا یابن الحسن
عسگری مسموم شد از زهر بیداد و ستم
کز غمش سوزد دل اهل ولا یا بن الحسن
در عزای عسگری آید زنای اهل دل
صد فغان همراه با شور ونوا یابن الحسن
آب شد شمع وجودش زاتش زهر ستم
خاک غم بر سر کنم زین ماجرا یابن الحسن
در جوانی رفت از دنیا امام عسگری
شد کویر دل از این غم شعله زا یابن الحسن
این مصیبت را زسوز سینه و با اشک وآه
تسلیت گوئیم امشب بر شما یابن الحسن
گاه از هجران جانسوز تو سوزم همچو شمع
گاه از فقدان آن نور هدی یابن الحسن
دست رد بر سینه ام امشب مزن زیرا که من
با محبان تو هستم آشنا یابن الحسن
مناجات امام زمان عج
سبک استخاره
ای نسیم اشنایی ای امید هر رهایی
از همه عقده گشایی با صفا و مه لقایی
جلوه نور خدایی
یوسف زهرا کجایی2
ای نگار فاطمییون ای امید هر دل خون
دل زهجران تو مجنون خون دلها گشته جیحون
عالمی گردیده محزون
یوسف زهرا کجایی2
ای صفای جان کوثر وارث غمهای مادر
از غم دخت پیمبر دل غمین کو چه و در
منتقم بر یاس حیدر
یوسف زهرا کجایی2
ای عزیز جان زهرا یاد گار ال طاها
ای که شد از ظلم اعدا در غم ان مام تنها
خون دلهایت چو دریا
یوسف زهرا کجایی2
علی انسانی
چشم پدر به راه بود اي پسر بيا
تا جان نرفته از تن او زودتر بيا
از پشت ابراي قمر فاطمي درآي
تا شب به در رود چون فروغ سحر بيا
هم صاحب الزماني و هم صاحب عزا
بهر نماز بر تن پاک پدر بيا
افتاد جام آب ز بس دست لرزه داشت
در پيکرش نمانده تواني ديگر بيا
در احتضار باشد و چشم انتظار تست
بازست اين دو پنجره بر ره ز در بيا
بياشک مردم از پي تشييع آمدند
خاکي نمانده شيعه چه ريزي در به سر بيا
صاحب عزا به ختم حضورش مسلم است
مردم تمام منتظر اي منتظر بيا
با ره جگر شده ست و جگر پاره
جز تو نيست اي پاره جگر بر پاره جگر بيا
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
متن روضه 2
🔸یابن الحسن فدای تو و دیدۀ ترت
آجرك الله يا صاحب الزمان...
امشب کجا زانوی غم بغل گرفتی...
برای غربت امام عسکری زار زار گریه می کنی و...
اشک میریزی...
🔸یابن الحسن فدای تو و دیدۀ ترت
🔸خون جای اشک می چکد از چشم اطهرت
داغ پدر.. خیلی سخته...
مخصوصا.. برا کسی که پنج سال بیشتر نداره...
مخصوصا.. برای کسی که بابای مهربونی...مثل امام عسکری داره...
🔸داغی نشسته بر جگر داغدار تو
🔸در خون نشسته است دل درد پرورت
🔸قربان آن امام، که در آخرین نفس
خدایا امشب خانه امام عسکری چه خبره...
🔸قربان آن امام، که در آخرین نفس
🔸سیراب گشته است به دست مطهرت
یکی از سخت ترین لحظات برای فرزند...
اون موقعیه که...
بابا در بستر احتضار باشه و...
فرزند نتونه کاری کنه...
امام زمان آمد کنار بابا نشست...
هی خیره خیره به صورت قشنگ بابا نگاه میکرد...
گریه میکرد...
یک وقت امام عسکری فرمودند...
پسرم... مهدی جان...
تشنه ام بابا...
سریع رفتند یک ظرف آبی رو آوردند...
خود امام زمان...
با دستان مبارک لحظات آخر به بابا آب دادند...
پدر رو سیراب کردند...
عرضه بداریم...
یا صاحب الزمان...
خوب شد شما...
لحظه آخر کنار پدر بودید...
حضرت رو سیراب کردید...
نگذاشتید امام عسکری...
با لب تشنه از دنیا بره...
اما دلها بسوزه برای اون آقایی که کربلا...
گودال قتلگاه...
با لب تشنه...
سر از بدنش جدا کردند...
🔸مگر به کرببلا آب قیمت جان است
🔸چرا نگفته کسی این حسین مهمان است
فقط همین رو بگم...
وقتی ذوالجناح برگشت به طرف خیمه ها...
دختر ابی عبدالله اومد کنار ذوالجناح...
صدا زد... ذوالجناح...
میدونم بابام رو به شهادت رسوندند...
میدونم سر از بدنش جدا کردند...
فقط بهم بگو...
آیا بهش آب دادند یا نه...
یا جَوادَ اَبی هَل سُقِیَ اَبی اَم قَتَلُوهُ عَطشاناً
🔸چرا به تشنه لبان هیچ کس جواب نداد
🔸به کام تشنه شان یک دو جرعه آب نداد
❣﷽❣
♦️#زمزمه_امام_حسن_عسکری_ع
♦️#آقای_پیرزاده
♦️#سبک : تا مشکتو تو آب زدی
♦️دلتنگم آه ای سامرا
دلتنگ آن صحن و سرا
ای کاش می خواندی مرا
با هر نسیم از صحن تو
عطر عجیبی می وزد
از گوشه سرداب تو
ام یجیبی می وزد
♦️دلتنگم آه ای سامرا
شد آینه دار بقیع
این صحن ویران سامرا
از این جفا جانهای ما
گشته پریشان ای خدا
آه از ستم آه از جفا
در حق آل مصطفی
نفرین به قوم بی وفا
♦️دلتنگم آه ای سامرا
♦️هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)♦️
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
❣﷽❣
🔰#زمزمه_امام_عسکری_ع
🔰#ترکی
حامی قرآن حسن عسکری
دردلره درمان حسن عسکری
قلّۀ ایمان حسن عسکری
دینه نگهبان حسن عسکری
سسلنرم جان حسن عسکری
شیعه لرون دیلده تمنّاسی وار
هانسی گروهین بیله مولاسی وار
روحه صفادور گوزل امضاسی وار
عاشقینون هر ایکی دنیاسی وار
خوش حالینا هر کسون احساسی وار
اهل دلون جنّت والاسی وار
آل علینون ید بیضاسی وار
عشقیوه قربان حسن عسکری
اوّل و پایان حسن عسکری
روح بقا کان سخاسن ئوزون
بحر کرم لطف عطاسن ئوزون
لنگر هم ارض و سماسن ئوزون
درده دوا باب رجاسن ئوزون
نورون عَلی نور و صفاسن ئوزون
کیم دیسه مولا حسن عسکری
من دیرم یا حسن عسکری
هر نه وارون باب حقیقتده دور
کیم سنه مولا دیسه جنّتده دور
عشق فقط سن بویور هیئتده دور
گوزلریموز برج سعادتده دور
گلسه بالون جان قوشی نعمتده دور
ایله دعاسین حسن عسکری
ساخلا هواسین حسن عسکری
شیعه لرون عاشق فرزانه دی
دشمن دینون ایوی ویرانه دی
بیر باخشون یعنی کرم خانه دی
شمعیوه مولا هامی پروانه دی
قاره گینلر سنه دیوانه دی
دوت اَلیمیزدن حسن عسکری
اینجیمه بیزدن حسن عسکری
قرآنا حامی اولانون اوغلوسان
گول کیمی رنگی سولانون اوغلوسان
عالمه طوفان سالانون اوغلوسان
اللری الده قالانون اوغلوسان
گوزلرینه قان دولانون اوغلوسان
غمدن اسرسن حسن عسکری
دینه سپرسن حسن عسکری
اوغلوا امداد ایله سنده آقا
ابر کرم باشلارون اوسته یاغا
دشمنوین جانینه لرزه سالا
محسنون اوّلده او قانین آلا
حیفیدی بو قان آقا یرده قالا
روز و شب آغلار حسن عسکری
سینه نی داغلار حسن عسکری
درگهی اوتدا یانانون اوغلوسان
قلبینی غصّه آلانون اوغلوسان
گول بدنی دوغرانون اوغلوسان
صود اَمری اوخلانون اوغلوسان
خیمه لری اودلانانون اوغلوسان
یاندی اولار تک حسن عسکری
قالمیشدی تک حسن عسکری
درد و غمیندن گرک عالم یانا
شمع فراقونده پریم اودلانا
هامی غمین بیر یانا سن بیر یانا
اوخشادی قلبون ورق قرآنا
کشتیِ اسلام دوشوب طوفانا
سینه سپرسن حسن عسکری
یاره جگرسن حسن عسکری
روضۀ مقتل سنی حالدان سالوب
سن بیلوسن کیملر ئولوب کیم قالوب
وای او گونه خیمه لر اوتدا یانوب
عمّووه شاماتیده کیم اَل چالوب
سن بیلوسن کیملر اساسین آلوب
تیتردی جسمون حسن عسکری
قاندی سرشگون حسن عسکری
سن بیلوسن صحنده طوفان دوشوب
سن بیلوسن تُپراقا قرآن دوشوب
سن بیلوسن هاردا نجه قان دوشوب
شوره یره نوری درخشان دوشوب
یازمارام عباس آقا آتدان دوشوب
اولما غمین سن حسن عسکری
آغلیارام من حسن عسکری
«غمکش» نالان سوزی ایله تمام
یاندی جگردن ایله مظلوم امام
سسلدی مهدینی او داده مُدام
حضرت مهدی دیدی مظلوم آتام
واردی یری هجر و غمونده یانام
ئولدی پریشان حسن عسکری
حامی قرآن حسن عسکری
(مرحوم غمکش)
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
هدیه به امام حسن عسکری
شور یا زمینه و زمزمه امام حسن عسکری گریز روضه حضرت زهرا
شعررضا نصابی
به نفس کربلایی ابوالفضل حسینی
بیا ببین که
توون نداره پیکره من
ببین تو جسمه لاغره من
ببین تو حاله مضطره من
از زهر کینه
پا تا سرم می سوزه بابا
چشم ترم می سوزه بابا
بال و پرم می سوزه بابا
غریب سامرا حسن جان
می سوزم از تب
افتاده ام میونه بستر
با قلبه خون و زار و مضطر
می خونم روضه های مادر
این لحظه ها من
به یاد دیوارو در هستم
یاد غمای حیدر هستم
به یاد داغه مادر هستم
غریب سامرا حسن جان
لگد به در زد
با ضربه های محکم پا
چهار چوب در کنده شد از جا
در افتادش به روی زهرا
به پشت اون در
می زد صدا محسن مو کشت
با ضربه پا محسن مو کشت
فضه بیا محسن مو کشت
غریب سامرا حسن جان
رضا نصابی
#شهدا
🌹🌹دو شهید غریب🌹🌹
✍️اگر گذرتان به بهشت زهرا تهران افتاد حتما ''بر سر مزار این دوقلوها'' بروید!
❤️❤️
*برادران دو قلویی که غریبانه، هیچگاه مادر و پدری زائر مزارشان نبوده است!!
قصه مظلومانه این دو برادر را با هم بخوانیم....
ثابت و ثاقب شهابی نشاط را کسی نمی شناخت. عملیات مسلم ابن عقیل در منطقه سومار اولین باری بود که آنها پا به جبهه گذاشته بودند. تا اینکه در سال 61 در اوج سالهای جنگ ایران و عراق ناگهان تبدیل به امدادگران خستگی ناپذیر گردان سلمان شدند. همرزمان این دو شهید میگویند وقتی نامه به خط مقدم میآمد، معمولاً ثابت و ثاقب غیبشان میزد! یکبار یکی از رزمندگان متوجه شد که وقتی همه گرم نامه خواندن هستند و خبر سلامتی خانواده و عکسهایشان را با وجد نگاه میکنند، دوقلوها دست در گردن هم در کنج سنگر، های های گریه میکنند! این رزمنده میگوید بعدها که موضوع را جویا شدیم، فهمیدیم آنها بیسرپرست هستند. هر بار دلشان میشکند که کسی آنسوی جبهه چشم انتظارشان نیست.
عکسهای کودکی و زنبیل قرمزی که در آن سر راه گذاشته شدهاند را بغل کرده گریه میکنند.
جنگ شوخی بردار نیست. رحم ندارد... زن و شوهر و بچه نمی شناسد... برادر نمی شناسد... این را نمی فهمد که وقتی از دار دنیا فقط و فقط یک برادر داری یعنی چه.... جنگ بی رحم است و اینطور می شود که کمی بعد ثاقب، به دلیل مجروحیت های ناشی از جنگ شهید میشود و برادرش که فقط با چند ثانیه اختلاف از او به این دنیا آمده را تنها میگذارد. چیزی نمیگذرد که برادرش هم دوری او را تاب نمی آورد و بر اثر استنشاق گازهای شیمیایی او هم شهید میشود.
روزی شخصی، ثاقب و ثابت را پشت به یکدیگر داخل آن زنبیل کوچک قرمز رنگ گذاشته بود و زیر شرشر باران کنار درب ورودی بهزیستی رهایشان کرده بود. حال درد نان بود یا درد جان،کسی نمیدانست. از آن پس بود که آن زنبیل کوچک شد تنها یادگاری از مادر ندیدهشان. ثاقب و ثابت سالها از کرمانشاه و غرب کشور گرفته تا اهواز و خرمشهر، به هر کجا که اعزام میشدند، در درون ساکشان اعلامیههایی را به همراه داشتند که عکسی از دوران کودکیشان، به همراه دست نوشتهای بود که به در و دیوار شهرها میچسبانیدند:
"مادر، پدر! از آن روز که ما را تنها در کنار خیابان رها کردید و رفتید سالها میگذرد. حال امروز دیگر ما برای خودمان مردی شدهایم ولی همچنان مشتاق و محتاج دیدار شماییم..."
اما هیچگاه روزی فرا نرسید که قاب عکسی باشد و عکسی از ثاقب و ثابت و خانوادهشان در کنار یکدیگر.
اما از شیرخوارگاه تا آسمان برای این دو برادر راه طولانی و پر پیچ و خمی نبود... آنچه که امروز از ثاقب و ثابت شهابی نشاط باقی است، ۲ قبر مشکی رنگ شبیه به هم و در کنار هم در قطعه ۵۰ گلزار شهدای بهشت زهرا(س) است. اگر چنانچه گذارمان به گلزار شهدای بهشت زهرا افتاد، جایی ما بین قبور قطعه ۵۰، ردیف ۶۷، شماره ۱۹ وردیف ۶۶ شماره ۱۹، دو برادر شهیدی آرام کنار یکدیگر خفته اند که شبهای جمعه، هیچگاه مادر و پدری زائر مزارشان نبوده است! و سخت چشم به راهند...😭
🍂دوستان اگر رفتید بهشت زهرا سر مزار این دو شهید حتما بروید. خیلی غریبند. هیچ کس را ندارند ولی به گردن تکتک ما حق دارند..😭
برای شادی روح همه ی درگذشتگان که دستشان از دنیا کوتاه است، مخصوصا برای این دو بردار، صلوات
🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
🌷🌷🌷🌷
۱
#نوحه
#شهادت_امام_عسکری
#سبک_زینب_زینب_زینب
#حاج_رضا_یعقوبیان
هستی تو اباالمهدی(دوم حسنی مولی)۲
در سامره تو غرق(رنج و محنی مولی)۲
ای که هستی امام بی قرینه
دیدی از دشمنانت ظلم و کینه
یا مهدی یا مهدی آجرک الله۲
بر هادی دین حق(نور بصری مولی)۲
از دست عدوی دین(تو خونجگری مولی)۲
با این که عزیز شیعیان بودی
عمری در محبس دشمنان بودی
یا مهدی یا مهدی آجرک الله۲
از دشمنی اعدا(خون شد دل تو مولی)۲
زد زهر ستم آتش(بر حاصل تو مولی)۲
مهدی فاطمه شد بی قرارت
با دیده ی گریان آمد کنارت
یا مهدی یا مهدی آجرک الله۲
آتش زده بر جانت(زهر ستم و کینه)۲
از کینه تو را کشته(آن دشمن دیرینه)۲
یا مولی از سخن گردیدی خاموش
با دست مهدی ات گشتی کفن پوش
یا مهدی یا مهدی آجرک الله۲
ای نور دل هادی(ما ذره تو خورشیدی)۲
خون شد جگرت مولی(بس رنج و محن دیدی)۲
مهدی ات در عزایت گریه می کرد
شیعه ات از برایت گریه می کرد
یا مهدی یا مهدی آجرک الله۲
در سامره یا مولی(تو کشته ی اعدایی)۲
جان داده ای یا مولی(در غربت و تنهایی)۲
سامرا را از داغت غم گرفته
یوسف فاطمه ماتم گرفته
یا مهدی یا مهدی آجرک الله۲
باز هم یک حسن و زهر و شرر بر پیکر
باز از نسل علی گشته یکی،پاره جگر
باز هم غربت وتنهایی اولاد نبی
زآسمان علوی باز غروب اختر
سامرا غم زده از قتل امامی مظلوم
باز راس پدری بر سر زانوی پسر
عسکری گشته جوانمرگ وبگرید عالم
در غم یازدهم گنج ولا را گوهر
مهدی اش آمده از پرده غیبت به برش
تا که گیرد همه اسرار امامت ز پدر
اشکهایش بچکد بر رخ بابای جوان
آن یتیمی که بود عرش وزمین را زیور
تاکه روح از تن مولا حسن آمد به برون
صاحب عصر وزمان گشت عزادار پدر
سامرا گشت سیه پوش غم مولایش
بر دل جمله محبان غم او شد آذر
مهدیش بهر پدر خواند نماز میت
کرد اثبات که باشد به خلایق رهبر
رفت آغاز کند غیبت کبرای خودش
ای خوشا روزظهوری که نماید منظر
اسماعیل تقوایی
*
سامرا، از غم تو، جامهدران است هنوز
چشم «نرگس» به جمالت، نگران است هنوز
دل شهزادهی روم، آینهی دلبریت
تاکها مست تو و این لقب عسکریت
پسر حضرت هادی! به فدایت پدرم
پدر حضرت مهدی! به فدایت پسرم
حج نرفتی تو، ولی قبله حاجات شدی
تو خودت، عین صفا، مشعر و میقات شدی
کعبه، یک چاردهم، بی تو صفا کم دارد
بی تو، یک چاردهم، عطر خدا کم دارد
ماه زیبا! حسنِ دوم زهرا! برخیز
مهدیت دل نگرانت شده، بابا! برخیز
باز هم جانِ جهان را، تو در آغوش بگیر
صاحب عصر و زمان را، تو در آغوش بگیر
روی زانو بنشان آینه طاها را
تو ببوس از طرف ما، پسر زهرا را
غم پرپر شدنِ چون تو کریمی، سخت است
به رقیه قسم! آقا! که یتیمی سخت است
قاسم صرافان
*
اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود
در پیشگاه حکم تو ذرات در سجود
اى میر عسکرى لقب اى فاطمى نسب
آن را که نیست مهر تو از زندگى چه سود
علمت محیط بر همه ذرات کاینات
فیضت نصیب، بر همه در غیب و در شهود
تاریخ تابناک حیاتت، گر اندک است
بر دفتر مفاخر اسلامیان فزود
عیسى دمى و پرتو رأى منیر تو
زنگار کفر از دل نصرانیان زدود
این افتخار گشته نصیبت که از شرف
در خانه تو مصلح کل دیده برگشود
اى قبله مراد که در برکه السّباع
شیران به پیش پاى تو آرند سر فرود
قربان دیده اى که به بزم تو فاش دید
جاى قدوم عیسى و موسى و شیث و هود
قرآن ناطقى تو و قرآن پاک را
الحق مفسّرى، ز تو شایستهتر نبود
دشمن بدین کلام ستاید ترا که نیست
در روزگار، چون تو به فضل و کمال و جود
شادى به نزد مردم غمدیده نارواست
جانها فداى لعل لبت کاین سخن سرود
مدح شما، ز عهده مردم برون بود
اى خاندان پاک که یزدانتان ستود
از نعمت ولاى شما خاندان وحى
منّت نهاد بر همگان، خالق و دود
اى پورهادى، اى حسن العسکرى ز لطف
بپذیر، از «مؤید» دلخسته این درود
سیدرضا مؤید
***
پدری در دم مرگ است و به بالین پسرش
پسری اشک فشان است به حال پدرش
پدری جام شهادت به لبش بوسه زده
پسری سوخته از داغ مصیبت جگرش
پسری را که بود نبض دو عالم در دست
شاهد داغ پدر آه و دل و چشم ترش
حسن العسکری از زهر جفا میسوزد
حجهابن الحسن از غم شده گریان به برش
چار ساله پسری مانده و صدها دشمن
که خداوند نگه دارد و از هر خطرش
دشمن افکنده زپا نخل امامت را باز
کند اندیشه به نابودی یکتا ثمرش
خانه را که عدو دست به غارت زده است
اتش ظلم بر افروخته از بام و درش
آه از آن روز که شد غیبت مهدی آغاز
غیبتی را که بود خون شهیدان اثرش
آنکه امروز جهان زنده و قائم از اوست
بار الها که مؤید نفتد از نظرش
سیدرضا مؤید