من عاشقانه هایم را خرجت میکنم! تو فرزند میشوی برایم؟
ُگمانم نبود که تا همیشه در این خانه بمانم
ُگمانم بود مادری برایت می آید که مادری را خوب بلد است. نه چون من که میترسم از فرداهایم!
دل زدنم هایم را برای دیر آمدن هایت را میبینی؟بزرگ که شوی پسر
میشوی برای مادرانه هایم؟ به این پدرت چه بگویم؟ به این پدر که گاهی
پشت میشد و پناه، که توجه کردن را بلد است، که محبتهایش زیر
َ پوستی ست مردی که
چه بگویم ، خواهد یک شبه شوهر شود، پدر
شود!
دست کوچک پسرش را بوسه میزد که در باز شد. رها از گوشه ی چشم
َ قام ت مرِد خانه را دید. برای چه آمده بود؟ به دنبال چه آمده
ای ؟ طلب
چه داری از من که دنبالم میآیی؟
صدرا: خوابید؟
رها: آره، خیلی ناز میخوابه، از نگاه کردن بهش سیر نمیشم!
صدرا: شبیه پدرشه!
رها: نه! شبیه تو نیست!
صدرا لبخندی زد. "پدر بودنم را برای طفلت باور کردی خاتون؟ همسر
بودنم را چه؟ همسر بودنم برای خودت را هم قبول داری؟"
صدرا: منظورم سینا بود.
رها آهی کشید و بعد از چند دقیقه سکوت گفت: _شما ازدواج کنید آیه
باید بره؟!
"به بودِن من و تو در آن خانه دل؟
ِ
می اندیشی عزیز توانم دل خوش
کنم به بله گفتنت از سر عشق؟ میتوانم دل خوش کنم که تو بله بگویی و
بانوی خانه ام شوی؟"
صدرا: نه؛ میمونن! خونه ی معصومه که خالی بشه، تمیزش میکنم و
جوری که دوست داری آماده ش میکنیم! آیه خانم هم میشه همسایه ی
دیوار به دیوارت، تا هر وقت خودش و تو بخواید هم میمونه!
رها: با خونبس بودن من چیکار میکنید؟ جوا
ب فامیل را چی میخواهی
بدی؟
صدرا: فعلا فقط به جواب تو فکر میکنم! جواب مثبت گرفتن از تو
سخت تر از روبه رو شدن با اوناست!
رها: رویا چی؟!
صدرا: رویا تموم شده رها، باورکن! از وقتی اومدی به این خونه، همه رو
کمرنگ کردی، تو رنگ زندگی من شدی، تو با اون قلب مهربونت! رها منو
ببخش و قبولم کن، به این فکر کن اگه این اتفاقات نمیافتاد، هیچ وقت
سر راه هم قرار نگرفته بودیم؛ خدا بهم نگاه کرده که تو رو برام فرستاده!
رها: شما، چطور بگم... نماز، روزه، محرم، نامحرم!
صدرا: یه روزی گفتم از جنس تو نیستم و بهت فکر نمیکنم اما دروغ
گفتم، همونموقع هم میخواستم شبیه تو باشم و تو رو برای خودم داشته
باشم.
رها: فرصت بدید باورتون کنم!
صدرا: تو فرصت نمیخوای، آیه میخوای! تا آیه خانم بهت نگه، تو راضی
نمیشی!
َ "چقدر خوب ناگفته های قلبم را می دانی مرد!"
صدرا تلفنش را به سمت رها گرفت:
_بهش زنگ بزن! الان دل میزنی برای بودنش!
رها تلفن را گرفت و شماره گرفت. صدرا از اتاق بیرون رفت. خاتونش
خواهرانه های آیه اش را میخواست.
رها: آیه! سلام!
آیه: سلام! چی شده تو هی یاِد من میکنی؟
رها: کی میای؟
آیه: چی شده که اینجوری بیتاب شدی؟ به خاطر آقا صدراست؟
رها: تو از کجا میدونی؟
آیه: فهمیدنش سخت نبود. از نگاهش، رفتارش، اصلا از اون بچه ای که به
تو سپرد معلوم بود که یک ِدله شده، تو هم که میدونم هنوز بهش َشک
داری!
رها: من نمیشناسمش!
آیه: بشناسش، اما بدون اون شوهرته؛ تو قلب مهربونی داری، شوهرتو
ببخش برای اتفاقی که توش نقش زیادی نداشته، ببخش تا زندگی کنی!
مرِد خوبیه... به تو نیاز داره تا بهترین آدم دنیا بشه! کمکش کن رها!
َ
تو مهربونترینی!
رها: کاش بودی آیه!
آیه: هستم... تا تو بخوای باشم، هستم؛ البته دیگه عروس شدی و من
باید از اون خونه برم!
رها: نه؛ معصومه داره جهازشو میبره! گفته خونه رو آماده میکنه بریم
اونجا! تو هم تا هر وقت بخوای میتونی بمونی!
آیه: پس تمومه دیگه، تصمیماتون رو گرفتین؟
رها: نه آیه، گفتن که اگه نخوام میتونم طلاق بگیرم و با مادرم تو همون
واحد زندگی کنم!
دونی طلاق منفورترین حلال خداست آیه: رها فکر طلاق رو نکن
رها: ما خیلی با هم فرق داریم!
آیه: فرق داشتن بد نیست، خودتم میدونی زن و شوهر نباید عین هم
باشن، باید مکمل هم باشن!
رها: اعتقاداتمون چی؟
آیه: اون داره شبیه تو میشه، چندباری اومد بالا با بابام حرف زد. فهمیدم
َ که داره تغییر عقیده میده ، پسرمردم از دست رفت..
هر دو خندیدند. رها دلش آرام شده بود... خوب است که آیه را دارد!
ادامه دارد ...
مطلع عشق
🌊 ۴۰۰ گیگ ظرفیت پهنای باند کشور از دسترس خارج شد رییس روابطعمومی وزارت ارتباطات: 🔹۴۰۰ گیگ ظرفیت ک
پستهای روز دوشنبه( سواد رسانه )👆
پستهای سه شنبه ( #امام_زمان (عج) و ظهور)👇
✦ #ندبه_های_دلتنگی ✦
تَرانا نَحُفُّ بِكَ ؟
آيا میرسد روزی که دورت را گرفته باشیم و تو تماشایمان کنی؟
⚡️ قصه بیسروسامانی ما، قصهی خانهایست که پدر ندارد و هر کس به کار خویش مشغول است!
ما پراکندگان یک خانهی آشفتهایم ؛ که مجموع میشویم در حرارت آغوشت!
آیا روزی میرسد که تو نشسته باشی و ما دورت را بگیریم ؟
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💫
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#داستان #رمان_محمد_مهدی 1 🔰 زمستان سختی بود، هادی که اهالی محل به ایشون حاج هادی می گفتند، کلی دو
قسمت #اول رمان محمد مهدی👆
چند وقت پیش این رمانو براتون به اشتراک گذاشتم ، روزای شنبه سه شنبه
از امروز رمان جدیدی میخوام بذارم ، در همین دو روز
باعنوان " در چنگال عقاب "
👇
💠 #در_چنگال_عقاب 1
🔰 سالن ترانزیت فرودگاه دُبی
سهشنبه چهارم اسفندماه ۱۳۸۸،ساعت ۱ و ۱۵ دقیقه بامداد سالن ترانزیت فرودگاه بینالمللی دُبی ـ
👈«از مسافران محترم پرواز شماره ۷۳۷ بویینگ شرکت هواپیمایی «Altyn Air» با شماره ۴۵۴ به مقصد بیشکک تقاضا میکنیم جهت انجام تشریفات پروازی به گیت شماره پنج فرودگاه مراجعه فرمایند…»
👈 تابلو نمایش اطلاعات پروازی سایت رسمی فرودگاه دبی در فاصله ۲۲ تا ۲۳ فوریه ۲۰۱۰ میلادی (سوم تا چهارم اسفند ماه ۱۳۸۸) فقط مشخصات یک پرواز به قصد بیشکک قرقیزستان را ثبت کرده بود.
✳️ طبق برنامه قرار بود هواپیمایی با شماره ثبت EY 537 ، متعلق به خطوط هوایی ترکمنستان، در ساعت ۲۲ و ۴۵ دقیقه سوم اسفند ماه، به وقت محلّی، دبی را به مقصد قرقیزستان ترک کند.در حالی که این پرواز سه ساعت و ۲۹ دقیقه تأخیر را پشت سر میگذاشت، بلندگوهای سالن فرودگاه از آماده شدن هواپیمای مسافربری برای پرواز به بیشکک، پایتخت قرقیزستان، خبر میداد.
🌀 ساکها و چمدانها، به شکلی پراکنده، در سالن ترانزیت فرودگاه بینالمللی دبی به چشم میخورد. برخی مسافران با چهرههای خسته و کلافه، برخی با اشتیاق و جمعی نیز بیتفاوت، ایستاده یا نشسته در کنار وسایل سفرِشان، برای شروع این پرواز ثانیهشماری میکردند و هر لحظه، در انتظارِ خبری جدیدْ، تابلویِ پرواز را زیر نظر داشتند.
❇️ در این میان، مسافران و بدرقهکنندگان در سالن نیز، با گویشهای مختلف محلّی و منطقهای، هیاهویِ زیادی ایجاد کرده بودند و در التهاب شروع پروازْ زمان را سپری میکردند.
ادامه دارد...
📚 منبع : کتاب در چنگال عقاب / گزارش مستند دستگیری ریگی
💠 در_چنگال_عقاب 2
✳️ اطلاعات مستند و واقعی از دستگیری عبدالمالک ریگی
👈 اما آنچه فضا را در این فرودگاه نسبت به گذشته متفاوت کرده بود شناسایی و ردگیری یک تبهکار حرفهای توسط نیروهای امنیتی ایران در میان انبوه جمعیت بود. در جلوی درِ ورودی سالن فرودگاه تنی چند از مأموران وزارت اطلاعات ایران فصای منطقه و سالن ترانزیت فرودگاه را زیر نظر داشتند. مأموریت آنان تعقیب یکی از تروریستهای بینالمللی شرق ایران بود. آخرین ردیابی به دست آمده نشان میداد که این شخص در ادامه سفر خود از پاکستان به دبی اکنون در لیست مسافران پرواز دبیـ بیشکک قرار گرفته است. مردان اطلاعاتیِ ورزیدة ایرانی همة سعی و توانشان را به کار بسته و به گونهای کاملاً نامحسوس به ردیابی عبدالمالک ریگی مشغول بودند.
ریگی، با حامیان فرا منطقهای خود، در پنج ساله گذشته، جنایات زیادی در شرق و جنوبشرقی ایران مرتکب شده بود.
🌀 مأموران ایرانی به خوبی میدانستند ریگی تروریست زیرک و محافظهکاری است و دستگیری او کار چندان آسانی نیست. کافی است ریگی بوی خطر را احساس کند تا بدون لحظهای درنگ برنامه مسافرت خود را تغییر داده و درچشم بههمزدنی از صحنه خطر بگریزد. دستگیری جنایتکاری که هر بار چونان آفتابپرستی حقیر علاوهبر جعل و به دست آوردن انواع گذرنامه به زبان و ملّیتهای مختلف، روشهای مختلفی را در تغییر چهره به کار میگرفت، عملیات دشواری به نظر میرسید.اما مأموران ایرانی مصمم بودند این بار فرصت را تحت هیچ شرایطی از دست ندهند و از این رو پیشبینیهای لازم را برای این گونه ترفندهای ریگی به کار گرفته بودند.در همین زمان مسافران با عجله و شتاب سرگرم مقدمات پروازی بودند، مقامات ایرانی و مأموران امنیتی نیز میاندیشیدند آیا اقدام درستی خواهد بود که حضور یک تروریست جهانی را، در فرودگاه دبی، به اطلاع مقامات امارات برسانند؟ و آیا در آن صورت، نیروهای امنیتی امارات، براساس موازین بینالمللی و معاهدات و توافقات سیاسی و امنیتی بین دو کشور، او را دستگیر کرده به مقامات ایرانی تحویل خواهند داد!؟ برای دقایقی پاسخهای حاصل از این پرسش ذهن مسئولان امنیتی را به خود مشغول ساخت و هربار که تصمیم به بیان آن گرفته میشد، سایههای تردید مانع اجرای این تصمیم میشد. نیروهای امنیتی ایران بر این باور بودند که به طور قطع نمیتوان به مسئولان کشور بیگانه اطمینان کرد؛ اگر آنان نیز مثل مسئولان دیگر کشورهای همجوار به گونهای نامحسوس از او حمایت و راهگریزی برای او پیدا میکردند، این بار نیز این فرصت به راحتی از دست میرفت. شاید اگر مقامات امارات میدانستند که عبدالمالک ریگی در فهرست مسافران پرواز دبی ـ بیشکک جای دارد، حتی با گرفتن امتیازی از ایران، بهراحتی حاضر به تحویل او نمیشدند. زمان به سرعت سپری میشد. سرانجام تصمیم گرفته شد، رعایت تمام مناسبات حرفهای و امنیتی، شناسایی عبدالمالک به هیچ وجه اعلام نشود و او با خاطری آسوده از طریق شرکت هواپیمایی امارات در محیطی خارج از امارات گام بگذارد، یعنی آسمان کشورمان!
✅مأموران امنیتی، با تسلط و اعتماد به نفس لازم و اندوختهای از تجارب ذیقیمت اطلاعاتی، در پوشش مسافران عادی، با چهرهای موجه و طبیعی و مجهز به امکانات ارتباطی، در محوطه سالن فرودگاه بینالمللی امارات متحده عربی پراکنده شده بودند. فرودگاهی که پروازهای روزانه آن به نقاط مختلف جهان ـ از خاورمیانه، اروپا، آفریقا، شبه قاره هند، جنوب شرق آسیا تا خاور دور و آمریکای شمالی ـ شهرتی جهانی به آن بخشیده است. موقعیت خاص جغرافیایی و استقرار فرودگاه در منطقه تجاری و ثروتمند دبی و امکان حمل بار و مسافر به اروپا تا خاور دور اعتبار بینالمللی آن را دو چندان کرده است
در_چنگال_عقاب 3
🔰 علاوه بر آن، نبودن محدودیت در پروازهای شبانه از این فرودگاه، این شرکت را قادر به استفاده از حداکثر توان خود کرده است. از آنجایی که تمامی ناوگان امارات شامل هواپیماهای پهن پیکر است، هزینه سفر با آن در مقایسه با شرکتهایی که ترکیبی از هواپیماهای سبک ترابری و پهنپیکر دارند کمتر است، به طوری که در غالب پروازهای خود مقدار قابل توجهی بار اضافی نیز حمل میکنند که از این طریق سود سرشاری نصیب کشور امارات میشود. مثلاً در سال ۲۰۰۰ میلادی، بیش از چهل میلیون مسافر از طریق این فرودگاه به نقاط مختلف جهان جابهجا شدهاند که این فرودگاه بالاترین میزان جابهجایی مسافر و بار را در میان فرودگاههای مختلف جهان به خود اختصاص داده است. امروزه، فرودگاه بینالمللی دبی به گذرگاهی برای یکی از متراکمترین نقاط پروازی جهان تبدیل شده است.
💠 مأمور گیشه کنترل بلیتها کارت پرواز و گذرنامه مسافران را یک به یک کنترل میکرد. مسافران، بلیت به دست، در صف ایستاده بودند. زمان به کندی میگذشت. در این سالن پر ازدحام هیچ اثری از عبدالمالک به چشم نمیخورد.
مأموران ایرانی گاهی نیم نگاهی به هم میانداختند تا مشاهداتشان را به یکدیگر انتقال دهند.
❇️ در دقایق پایانی این تأخیر و در حالی که کمتر از شش نفر در صف کنترل و بازدید و رسیدن به مقابل گیت بازرسی باقی مانده بود، سوژه موردنظر از مخفیگاه خود خارج شد که بلافاصله رابط نفوذی از ورود عبدالمالک ریگی به سالن ترانزیت فرودگاه خبر داد. مالک همراه حمزه، یکی از معاونان خود وارد سالن شد. تصور این نکته که وی با گذرنامهای جعلی میخواهد از امارات خارج شود چندان دور از ذهن نبود.
🔰 وی قبل از پیوستن به صف مسافران، ابتدا با حمزه به سرویس بهداشتی فرودگاه رفت. آنجا هم تحت کنترل بود. مالک، که گویی از سایه خود هم وحشت داشت، لحظهای کوتاه در مقابل آینه چهرهاش را برانداز و مرتب کرد، سپس خون سرد و آرام از سرویس بهداشتی خارج شد و همراه حمزه به سمت باجه کنترل پرواز بیشکک رفت.
در حقیقت، مالک دیر نیامده بود، او همیشه آخرین مسافر پرواز بود و به گونهای برنامهریزی میکرد تا در لحظه آخر به پست بازرسی مدارک برسد، به نحوی که، با کنترل اوضاع، فرصت واکنش به هرگونه عکسالعمل غیرمنتظره را داشته باشد.
عبدالمالک ایستاد و با اعتماد بهنفسی ساختگی چشم در چشم مأمور کنترل دوخت. لحظاتی بعد پاسپورت جعلی به آسانی تایید و مهر شد.
به نشانه تشکر از مأمور کنترل لبخندی زد و به سمت سالن قرنطینه رفت. در سالن قرنطینه همه منتظر سوار شدن به هواپیما بودند.
در گوشهای از سالن ترانزیت مرد شیکپوشی با خونسردی در حال بازی با تلفن همراهش بود و هرازگاه نیمنگاهی هم به مالک داشت.
عبدالمالک ساکت و در خود فرو رفته بود و انتظاری سخت و کشنده او را میآزرد.
انتظار این تاخیر نسبتاً طولانی را نداشت و از بیم آنکه توجه کسی به صورت سراسر گریم و عرق کردهاش جلب شود، کلافه و مضطرب بود. جابهجا شد و برای چندمین بار به ساعت مچیاش چشم دوخت و سپس به حمزه زل زد.
معاون وی گمان کرد مثل همیشه باید پاسخگوی پرسشهای نپرسیده مالک باشد:
«نمیدانم آقا! چند بار علت تاخیر را پرسیدهام جواب درستی به من ندادهاند!…»
✳️ لازم نبود مالک چیزی بگوید. تردید کشندهای آزارش میداد. لحظهای تصمیم گرفت مسافرتش را به هم بزند. اما یادآوری قرار ملاقاتی مهم با ریچاردهالبروک، نماینده ویژه اوباما در امور افغانستان، آن هم در یکی از پایگاههای نظامی «ماناس»، و برنامههای متنوعی که در قرقیزستان برایش تدارک دیده شده بود او را وسوسه و منصرف میکرد.
نگرانی عجیبی داشت، میخواست آبی به صورتش بزند، اما این ماسک لعنتی مگر میگذاشت. همان لحظه هم مطمئن نبود گریم چهرهاش تغییر نکرده باشد. دلشورهای سخت لحظهای آرامش نمیگذاشت.
ادامه دارد...
📚 منبع : کتاب در چنگال عقاب / گزارش مستند دستگیری ریگی
هدایت شده از سنگرشهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دست تو ربنای قنوت اجابت است
سجاده ی تو قبله ی اهل عبادت است
اشکت نزول آیه ی باران رحمت است
لبهای تو صحیفه ی عرفان و حکمت است
هرکس کلاس درس تو را مستعد شده ست
پای دعای خمسه عشر مجتهد شده ست
#السلام_علیک_یا_سید_الساجدین❣️
#میلاد_امام_سجاد(ع)✨❣️
#مبارڪـباد✨❣️
ว໐iภ↬ @sangarshohada🕊🕊
🔴 سپاه ماهواره جدید به فضا فرستاد
نیروی هوافضای سپاه با استفاده از ماهوارهبر سه مرحلهای قاصد از کویر شاهرود ماهواره نور ۲ را در مدار ۵۰۰ کیلومتری زمین قرار داد.
ماموریت این ماهواره سنجشی و شناسایی است و ماهواره «نور ۲» با سرعت ۷/۶ کیلومتر بر ثانیه و ۴۸۰ ثانیه پس از پرتاب در مدار ۵۰۰ کیلومتری قرار گرفت.
❣ @Mattla_eshgh
وسط مذاکرات
سپاه رزمایش برگزار کرد
از موشک خیبر شکن رونمایی کرد
از شهر پهپاد ها رونمایی کرد
امروز هم ماهواره نور 2 را به فضا پرتاب کرد
قابل توجه اونایی که زمان روحانی میگفتن این کارها باعث کارشکنی در روند مذاکرات میشه...
این یعنی یک دنیا اقتدار ✌️🇮🇷
#توئیت
❣ @Mattla_eshgh