گاهی جهان مدرن ما را ناخواسته مادی گرا میکند. جهان غیب و ماورا کمکم از باب از دل برود هر آنچه از دیده برفت فراموش می شود تا جایی که به انکار غیب هم منجر خواهد شد!
چه یادمان برود یا تاثیرش را دست کمبگیریم و چه انکار کنیم، در اصل داستان تفاوتی نخواهد کرد. جهان غیب و ماورا هست و گستره اش از این جهان ماده خیلی خیلی بیشتر است و میزان اثرش هم فوق تصور ماست!
از همین باب کم رنگ شدن توجه به عالم غیب است که در فرهنگ عمومی ما نقش دعا کم رنگ شده و آنچنان که دعا از لبان پدربزرگها و مادربزرگ های ما نمیافتاد الان خیلی در ذهن ها دعایی نمیچرخد که بخواهد به زبانبیاید.
قدیمترها هر کاری پاسخی در شکل دعا داشت: پیر بشی الهی! خیر باشه! عاقبت بخیر بشی و ... نمونه هایی از دعاهای ساده ولی بسیار مهم و کارگشا بود و نقل دهان بزرگترها.
حالا اما کمتر است دعا. چه در روابط عرفی و عمومی و چه گره گشایی های بینالمللی!
مثلا همین داستان غزه و لبنان و جنگ تمدنی حق و باطل.
من شاید رزمنده ای نباشم در جبهه مستقیم اما مگر دعا را از ما گرفته اند؟ مگر دعا دریچه ای نیست که خواست بندگان را به کارگردان عالم برساند؟ مگر دعا نیست که فرج را محقق میکند؟ مگر دعا نبود که تمام جریان نبوت را شکل میداد و مگر امامان ما در هر شرایطی با دعا حرکتشان را ادامه نمیدادند؟ مگر در جریان عاشورا کم دعا از سیدالشهدا داریم؟ و مگر دعا سلاح مومن نیست؟
چه خوش است آنان که عادت به دعاگویی در روابط میان فردی دارند و با دعا در سیر تحولات دنیا خویش را شریک میکنند.
#دعا
#تمدن_نوین_اسلامی
تأملات را در ایتا دنبال کنید
@mdadseresht
8.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فقط چهارتا کشورن که تکنولوژی الکتروشیمی درمانی دارن. دستیابی به این فناوری نوین درمان سرطان کار شیربچه های غیور ایرانه
تأملات را در ایتا دنبال کنید
@mdadseresht
🔴 اعتیاد به پست و مقام!
دکتر گودرز صادقی، رییس سابق دانشگاههای ارومیه و محقق اردبیلی مطلبی نوشته هم برای آنهایی که هنوز در رأس قدرتند و هم کسانی که از قدرت پایین کشیده شدهاند! مطلبی که از جهات مختلف کمک میکند بفهمیم برخی از مدیران مسئلهها را چگونه میبینند!
------------------
من دو دوره ریاست دانشگاههای دولتی را جمعا به مدت ۸ سال به عهده داشتهام. هیچ امتیاز مادی به معنای واقعی از محل ریاست عایدم نشد. حتی موقعی که در اردبیل مأمور بودم، حق مدیریتم صرف اجارهی خانه و هزینهی رفت و آمد به تهران میشد. با این حال، بخواهی نخواهی از دو امتیاز برخوردار بودم: داشتن رانندهی اختصاصی و نیز یک دفتر کار بزرگ با سرویس بهداشتی مستقل!
در هر دو بار، وقتی که دورهام با استعفا به سر آمد، از بعضی نظرها دچار مشکل جدی شدم. اگر چه از اتومبیل دولتی برای مقاصد شخصی استفاده نمیکردم، لیکن رانندهها برای من نه یک کارمند بلکه دوست و برادر بودند و بعضی کارهای شخصی مرا برای این که بتوانم به کارهای دانشگاه برسم انجام میدادند که از جملهی آنها این موارد را میتوانم نام ببرم:
خرید نان و بعضی ملزومات دیگر، گرفتن وقت از دکتر، انجام کارهای اداری و بانکی، برداشتن و گذاشتن من درست در مقابل جایی که کار داشتم (بدون این که نگران جای پارک باشم!)، رسیدگی به ماشین خودم (مانند کارواش و تعویض روغن)، پیدا کردن واحدهای صنفی مورد نیاز (مانند خرازی و تعمیرگاه و اینجور جاها) و … (چیز دیگری یادم نمیآید). ضمنا همه با من مهربان بودند و تقریبا تمام کارکنان و اساتید دانشگاه را افرادی کار راهانداز و مؤدب و وظیفهشناس میدیدم، چرا که هیچکدام از کارهای خود من به تأخیر نمیافتاد و همه چیز رو به راه بود.
وقتی که از ریاست کنار رفتم، زندگی برایم بسیار سخت شد. چند سال تنبلی باعث شده بود از انجام کارهای سادهی شخصی و اداری و خرید نان و اینجور چیزها عاجز بشوم. بعلاوه، جسته گریخته متوجه شدم که برخورد کارکنان و همکاران با من بسیار با برخوردشان با سایر افراد و ارباب رجوع متفاوت بوده است. کسی که برایم مظهر مدارا و احساس مسئولیت بود، به زعم دیگران آدمی عصبی و تندمزاج و بدخواه به شمار میآمد. تازه فهمیدم که بدترین همکاران هم به من که میرسیدند جور دیگری رفتار میکردند.
الان چند سالی است که دوباره به زندگی عادی خو کردهام. نه تنها از انجام کارهای شخصیام طفره نمیروم، بلکه از دست و پا چلفتی بودنم رها شدهام. از پیاده رفتن و سوار اتوبوس و مترو شدن لذت هم میبرم و از این که با آدمهای متفاوت و معمولی معاشرت میکنم بسیار خوشحالم. تصور این که یک بار دیگر به پست مشابه یا بالاتری گمارده شوم برایم نه تنها لذتبخش نیست بلکه دلهرهآور است. دیدن بعضی چهرههای عبوس، تندرو و کجفهم و اجبار به جلیس شدن با آنها و قانع کردنشان در امور بدیهی شکنجهی بزرگی است. احاطه شدن توسط آدمهایی که بدون اینکه ته دلشان با تو باشد اظهار ارادت میکنند، چندشآور است. این که نفهمم زندگی واقعی چیست احساس خنگی و نفهمی به من میدهد.
در این مملکت آدمهایی هستند که دهها سال در مسند کارهایی به مراتب مهمتر از مسئولیتهای من هستند. آنها نمیفهمند دور و برشان چه خبر است. آنها هرگز سوار اتوبوس شهری یا مترو نشدهاند. هیچگاه کارمندی مدارکشان را به سمتشان پرت نکرده است. در صف بنزین نبودهاند. آنها نمیفهمند صف نان چیست. هرگز مهمان یا میزبان کارگر یک کورهپزخانه نبودهاند. در مطب پزشک در حالی که گفتهاند ساعت ۴ آنجا باشند تا ساعت ۱۱ شب معطل نشدهاند. این آدمها اصلا نمیفهمند رانندگی در ترافیک بزرگراه همت یعنی، چون راننده دارند. آنها فکر میکنند همهی مردم پشتیبانشان هستند و مرتب برای موفقیتشان دعا میکنند. تا حالا کسی به خاطر مالیدن ماشین با قفل فرمان به آنها حمله نکرده است و هرگز احدی عمهی محترمشان را مورد تفقد قرار نداده است! آنها معتاد ریاست هستند و اگر پس از این همه سال، مثل من و تو به یک آدم عادی تبدیل بشوند درجا سکته میکنند!
اگر بخواهید زمین زراعی از باروری نیفتد آن را هر از گاهی به آیش(۱) میگذارید. دو سال میکارید و یک سال نمیکارید. مدیرها هم نیازمند آیش هستند. هر از گاهی باید به زیر بیایند و بفهمند که مردم چگونه زندگی میکنند، چگونه فکر میکنند، چه میخواهند و چه نمیخواهند. آنهایی که ۴۰ سال در برج عاج نشستهاند آدمهایی هستند که نمیتوانند مثل آدم زندگی کنند.
------------------
پینوشت ۱: آیش تکنیک کشاورزی است که در آن زمین قابل کشت، بدون کشت برای یک چرخه یا بیشتر رها میشود.
پینوشت ۲: طبیعی است در این کشور مدیرانی هستند که به هیچ روی زیستشان اینگونه نیست و بارها نیز به واسطه آنها برداشته میشود، هر چند تعدادشان بسیار اندک باشد.
تأملات را در ایتا دنبال کنید
@mdadseresht
این عکسی است که در یکی از زیارت های شبانه از زیر گنبد عقیله بنی هاشم گرفتم.
میلادش مبارک و زیارتش روزیمان باد
تأملات را در ایتا دنبال کنید
@mdadseresht
🔰 #بازخوانی | *نگاه آیتالله خامنهای به انتخابات آمریکا چگونه است؟*
دیروز توفیق داشتم با اساتید دانشگاه های علوم پزشکی و دولتی فسا جلسه ای داشتم. جو صمیمی و دوست داشتنی ای داشت. همان ابتدا نقل مجلس انتخابات آمریکا بود. در شهر شیراز هم که دوری زدم برای زیارت و خرید حرف مردم انتخابات آمریکا بود و هر کس نظری داشت. حال بخوانیم نظر رهبری را در موضوع انتخابات و دولت های آمریکا:
«آمریکا، #آمریکا است؛ این حزب یا آن حزب، هر کدامشان سرِ کار آمدند، خیری به ما نرساندند، شر رساندند. یکی تحریم کرد، یکی هواپیما زد، یکی به سکّوی نفتی حمله کرد، یکی به دشمنهای ما کمک کرد. ما نگرانی هم نداریم؛ ما به توفیق الهی برای مواجههی با هر حادثهی محتمل آمادهایم. در دنیا عدّهای عزا گرفتهاند که چرا #انتخابات در آن کشور اینجوری شد؛ یک عدّهای [هم] در دنیا خوشحال شدند و شادی کردند. ما نه، ما نه عزا میگیریم، نه شادی میکنیم؛ برای ما فرقی ندارد.
ما فکر میکنیم که چگونه باید کشور را از مشکلات احتمالی عبور داد؛ ملّت باید به این فکر کند. راه عبور از همهی مشکلاتی که برای کشور محتمل است، چه در این دوره، چه در ده سال دیگر، چه در پنجاه سال دیگر، این است که کشور از درون مستحکم باشد. ببینید چهجوری استحکام حاصل میشود. #استحکام_داخلی نظام، اساس کار است.» ۱۳۹۵/۰۸/۲۶
تأملات را در ایتا دنبال کنید
@mdadseresht
5.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥مسئله اصلی مردم فضای مجازی و... نیست.
مسئله اصلی مردم معیشت است.
تأملات را در ایتا دنبال کنید
@mdadseresht
هدایت شده از نوشتههای مهدی جمشیدی
🔻آقای خسروپناه! دوران رهاییست!
🖊مهدی جمشیدی
[یکم]. چند سال پیش در یکی از مدارس، چند جلسهای برای دانشآموزان، اخلاق جنسی تدریس کردم؛ اما از تدریس، پا فراتر نهادم و به دانشآموزان نزدیک شدم و از دنیای درونی آنها مطلع شدم. عجیب بود؛ نسبت به نسل و دهۀ من، انحرافهای جنسی، بسیار گسترده شده و آلودگیهای اخلاقی، ریشه دوانیده بودند. بااینحال، این نوجوانان غوطهور در معصیت، مشاور و راهنمای دلسوزی نداشتند که مسألههای درونیشان را با او در میان بگذارند. یکی از دانشآموزان میگفت مبتلا به خودارضایی است و مشاور رسمی آموزشوپرورش به او گفته هفتهای یکبار انجام این عمل اشکالی ندارد. حجم آفتها و انحرافها آنچنان بود که علاج ریشهای و ساختاری میطلبید.
[دوم]. برای گفتگو با دانشآموزان، به یکی از مدارس دخترانه رفته بودم. مشخص بود که به زور و اجبار به نشست آمده بودند. هرچه میگفتم در ذهنها جا نمیگرفت؛ گویا یک شکاف هویّتیِ بزرگ پدید آمده بود که امکان تفاهم و گفتگو را از میان برده بود. این همه فاصله و زاویه، عجیب بود. پس از برنامه، یکی از دانشآموزان کنارم آمد و گفت فقط میخواهم به شما بگویم که بسیار دیر آمدید. او درست میگفت اما مخاطبش من نبودم؛ نویسندهای که تمام توان خود را در دو دهۀ اخیر، صرف روشنگری و اعتراض و انتقاد و مناظره و تبیین کرده است.
[سوم]. در جریان اغتشاشات سال ۱۴۰۱ که برای اولین بار، دامنۀ کشمکشها و تضادها به مدرسهها هم کشیده شد، دخترم که در یک مدرسۀ دولتی تحصیل میکرد، بهشدت از سوی همکلاسیهایش مورد فشار و تحقیر قرار گرفت. همکلاسیهای او که همگی غیرچادری بودند و ذهنیّت منفی نسبت به انقلاب داشتند، چادریبودن او و عقاید دینی و انقلابیاش را به دستاویزی برای بایکوتکردن وی و سرزنش و ملامتش تبدیل کرده بودند. فشارها و کنایهها به دخترم در حدی بود که در مدت کوتاهی، نشانههای افسردگی در او نمایان گردید. بسیار احساس انزوا و تنهایی میکرد و میگفت در مدرسه، دوستی ندارد که سبک زندگی و تفکرش مانند او باشد. در اینجا بود که من در این اندیشه فرو رفتم که آیا من مقصرم که به دلیل قرار داشتن در طبقۀ متوسط، توان پرداخت شهریۀ مدرسۀ غیردولتی را ندارم، یا نهادهای فرهنگی و از جمله شورای عالی انقلاب فرهنگی که بیخاصیّت و بیکفایت هستند؟!
[چهارم]. از کنار مدرسۀ دولتی پسرم میگذشتم. صدای بلند فحاشیهای ناموسیِ بسیار رکیک دانشآموزان را با یکدیگر شنیدم. گویا با یکدیگر درگیر شده بودند. از پسرم در این باره پرسیدم. پاسخ داد همیشه در مدرسه نزاع هست و هرچه میخواهند میگویند و یکبار هم که معاون مدرسه میخواست اینان را مهار کنند، خودش را کتک زدند. دریافتم مدرسه، رهاست و کنکور و دیوانسالاری و شبکههای اجتماعیِ غربی و بیعملی نهادهای فرهنگی، همهوهمه، هویّت را بر باد دادهاند. نه معاون پرورشی دارند و نه کمترین خبری از کار فرهنگی است و نه معلمان در جهت تربیت تلاشی میکنند و ... . به معنی واقعی کلمه، مدرسه رهاست.
[پنجم]. حجتالاسلام خسروپناه، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی، چندیست که به منتقدان کارنامۀ شورا میتازد و آنها را بیاطلاع و غیرمیدانی و بیادب میخواند و به دفاع از شورا میپردازد. دیگران را نمیدانم اما من از زندگی روزمرّۀ فرهنگی نوشتم، از عینیّتهای محسوس، از واقعیّتهای کنونی، از زیر پوست جامعه، از ذهنیّتهای فرسودهشده، از لیبرالیسم فرهنگی، از اغتشاش معنایی و زوال هویّت، از سرمایهسالاری در نظام آموزشی، از خاموشی و انحطاط شورای عالی انقلاب فرهنگی، از دوگانگی فرساینده در درون نظام، از منافقان انقلاب و ... . من از آن انقلابیهایی نیستم که فرزندانم را از جامعۀ واقعی جدا کنم و به درون گلخانههای شبهمذهبی که مدرسه نام گرفتهاند ببرم. همین که انقلابیها، فرزندانشان را از مدرسههای دولتی جدا کردهاند، به معنی شکست نظام در انقلاب فرهنگی نیست؟! مگر بنا نبود توحید در ساخت اجتماعی و زندگی روزمره، مستقر شود و جامعه، به بستری برای کمالات معنوی و ایمانی تبدیل گردد؟! آنقدر از واقعیّتهای جامعه احساس خطر کردهاند که برای خود، کلونیهای آموزشی ساختهاند و فقرا و طبقۀ متوسط را در مدارس دولتی رها کردهاند. این وضع، نه عدالت است و نه اخلاق. و من در شورای عالی انقلاب فرهنگی، یک مرد نمیشناسم که این دردهای عمیق و مزمن را فریاد بزند و یقه چاک بدهد و از کارگزاران فرهنگیِ بیکفایت و ضعیفالنفس، پاسخ و عمل بطلبد. همه با هم تعارف دارند. سیاست، حقیقت را بلعیده و قدرتطلبی، خدایی میکند و آرمانها، در دهۀ شصت جا ماندهاند.
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
هدایت شده از «مطالعات جهان عرب»
«هر که میخواهد حلبش سقوط نکند»
🔸روزی که راشد الغنوشی بعد از فرار بن علی به عنوان قهرمان ملی وارد تونس شد،فکر نمیکرد یک دهه بعد دچار چنان زندانی شود که کسی حتی سراغش را هم نگیرد. مهمترین داشته راشدِ آن روز و نداشته امروزش، پشتوانه«جامعه» بود.
🔹 آنچه محمد مرسی را بعد تحولات مصر هر چند با تزلزل به اریکه قدرت رساند و کمتر از یک سال حاضر نشد برای ماندنش هزینه دهد نیز«جامعه»بود.
🔸 بالعکس، آنچه بعد چهل هزار شهید، همچنان غزه را استوار نگه داشته،«جامعه» ای است که ایده مقاومتش را به قیمت جان پذیرفته یا مهمترین عاملی که از دل آوارهای جنوب و ضاحیه، غنچه حزب الله را شکوفا و به آینده امیدوارتر میکند؛چیزی جز؛«جامعه» مقاوم جنوب نخواهد بود.
🔹در پس همه عوامل منطقه ای و بین المللی که در سقوط حلب سهم زیادی داشتند؛ این سرعتِ فروپاشی باز نشان داد هر نظامی در جهان عرب تکیه گاهش در نهاد «جامعه» متزلزل شود، حلبش سقوط خواهد کرد عاجل ام آجل
#حلب
#جامعه
#سوریه
🔻منظاری ایرانی؛ منظری عربی
@Arabworld2023
https://eitaa.com/joinchat/917045908C8d9086eed1
هدایت شده از کانال اطلاع رسانی نهاد رهبری در دانشگاهها
34.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 فیلم کامل مستند حامیم 3 که از شبکه سه سیما پخش شد
📺 این مستند گوشه ای از اهداف و فعالیتهای سومین دوره توانمند سازی دانشجویان فعال فرهنگی، سیاسی و اجتماعی موسوم به حلقه های میانی را به نمایش می گذارد.
⬅️ لازم به ذکر است دوره فوق با شرکت حدود 6 هزار دانشجو، در تابستان سال جاری در مشهد مقدس برگزار شد.
https://eitaa.com/nahadsetad
و اما سوریه
شاید برخی این روزها از تحولات سوریه متعجب باشند و یا ناراحت. شایدم خوشحال!
در هر حال چند نکته را مینویسم
۱. سالهایی که سوریه بودم چه حدود بیست سال پیش و چه همین سالهای جنگ داعش به لحاظ اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی حقیقتا دولت سوریه قابل دفاع نبود. بعد از جنگ با داعش که دیگر خیلی خیلی قابل دفاع نبود!
۲. ایران بعد از جنگ هم خواست در تعاملات اقتصادی سوریه دخیل باشد و البته چراغ سبزهایی هم نشان دادند و شاید بیشتر از چراغ سبز! اما چند مسئله مانع شد: اولا تعاملات عربی تجار سوری و عجم گریزی آنان. ثانیا اوضاع بد اقتصادی ایران و ناتوانی در سرمایه گذاری های بلند مدت. ثالثا واردات غیرمجاز محصولات به سوریه در اوضاع نابسامان مدیریت گمرکی بعد از جنگ!
۳. اتهام به مسئولین ایرانی هم امری خنده دار است. در واقع ما خواستیم اسد ماند و اسد نخواست و طبیعی است که ما هم نخواستیم و اسد رفت! بر خلاف برخی بنده معتقدم دولت در این مسیر بد عمل نکرد و البته سیاست خارجی و تعاملات با جبهه مقاومت اصلا و صرفا در دست دولت نیست بلکه مسئله ای است ملی! وعده صادق ۳ هم لنگ امضای دولت و شورای امنیت ملی نیست بلکه مسئله اش جای دیگری است که بماند.
۴. برداشتم از جریان تعاملات ما با سوریه در ماه های اخیر، داستان افغانستان و طالبان است و عدم مداخله ما در داستان افغانستان!
چه اینکه اولا سیاست ماست که در انتخاب هیچ ملتی دخالت نکنیم و چه اینکه در ابتدای جنگ داخلی سوریه که بشار مردمش را بمباران کرد هم رهبری در نماز جمعه تذکر داد و از حمایت ایران هم کاست تا جریان داخلی تغییراتی کرد و حضور دیگران در سوریه و درخواست دولت آن کشور از ما موجب حمایتمان شد البته در چارچوب!
۵. سرزمین شامات محل قتل انبیای الهی و لعن و نفرین اولیای اوست و تحولات و جنگ و سیاهی در این سرزمین طبیعی است و توقع آرامش از ارض ملعونه بیراهه است.
۴. تحولات قبل از ظهور در منطقه امری پذیرفته شده برای اهل مطالعه است و نه تنها دور از انتظار نبود بلکه تا همین جا هم تاخیراتی شده بود. اگر تمدنی نگاه کنیم مسئله خیلی هم طبیعی است.
۶. اینهایی هم که بهم ریخته اند و از نظر روحی خود را باخته اند در آزمونی هستند که باید مراقب باشند ولی اجمالا معلوم است که نه حزب الله را شناخته اند و نه ایران را! حزب الله امروز نیاز جدی به حمایت ما ندارد. مگر یمن به ما چسبیده بود که موشک تولید کرد؟ و یا فکر میکنند که موشک های حزب الله را ما میسازیم و میفرستیم؟
فتأمل جدا.
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
تأملات را در ایتا دنبال کنید
@mdadseresht
*شناخت منش بلند ایرانیان، بلندمنشی میخواهد.*
محمّد فدائی و پدرام کاویان
اغلب عادت کردهایم کاستیهای رفتاری را که در بستر جامعه میبینیم به عنوان مسئله شناسایی کنیم و در پی راهحل باشیم. معمولاً هم این راهحلها به دلیل وجود یک *مقاومت اجتماعی* بینتیجه میماند.
مثلاً تردد خودرویی در ممنوعیت کرونایی، کاهش مصرف انرژی، استفاده از حمل و نقل عمومی، پارک دوبل، دور زدن صف، موتورسواری در پیادهرو و امثال این.
در نگاه نخست، این رفتارها یک بیاعتنایی به قانون است، اما آیا کسانی که این کارها را میکنند یا میبینند، الزاماً قانونشکنی را مذموم میدانند؟
پاسخ به این سؤال به طرز غیرمنتظرهای *خیر* است! همه اغلب میگوییم: عجله دارد، لابد کار دارد، چه پلیس بیانصافی که جریمه نوشت!
چه چیزی باعث میشود *عقلانیت صُلب قانونی* زیر پا گذاشته شود و این کار نه تنها قبح نداشته باشد، بلکه از جانب مردم حُسن دیده شود؟
در *عمق* این رفتار، *«یک درک، اراده و کنش اجتماعی نهفته است.»* ایرانی اسیر نظمهای بلندمدت نیست، یک نظم جدید مطابق با ظرف زمان و مکان تشخیص میدهد و قرارداد میکند. این یعنی محوریت *فکر.*
جامعهی ایرانی را نمیتوان محدود کرد، نه به این معنی که نشود، به این معنا که *نمیگذارد* محدودش کنی. یعنی فقط زمانی محدود میشود که خودش بخواهد. *استقلال دارد.*
ما این قدرت را یا نمیبینیم یا به رسمیت نمیشناسیم و یا نهایتاً نمیپسندیم.
جامعهی ایرانی خودش تصمیم میگیرد از دریافت یارانه انصراف ندهد، حتی اگر همه یکصدا این را بخواهند. و در عین حال *تصمیم میگیرد* در صف ایستاده و در شرایطی سختتر، طلای خود را به مردمی دیگر هبه کند!
او با بحران *شوخی* میکند، به خاطرات تلخ خود *میخندد.* در دوران کرونا غارتگری نمیکند، دستگیری میکند. در صف دلار میایستد ولی سالی ۱۴ همت *صدقه میدهد!*
حکمرانی فرهنگی در ایران، جزء سختترین کارهای فکری در این جهان است، چراکه حکمران و مدیر ارشد فرهنگی با *شخصیت* مواجه است نه تیپ! طرفی که ادا نیست، خودش است، با جزئیاتی بسیار منحصر به فرد و ریزبافت.
*با نظرسنجی و افکارسنجی نمیتوان فهمیدش.* ۴۵ سال است که قویترین مردمشناسان جهان گمان میکنند شش ماه دیگر جامعه نظام حاکم را ساقط میکند؛ اما سر شش ماه همین مردم برای نظام *شهید میدهند.*
این جامعه بینظم نیست، *نظم پیچیده دارد.* نظم پیچیدهی *یک شخصیت قدرتمند.*
این نظم پیچیده را میتوانیم در طاق گنبد مسجد امام اصفهان پیدا کنیم، در قالی کرمان، یا خاتم شیراز، در مینیاتور، میناکاری، مقرنسکاری، تذهیب، غزل، شکسته نستعلیق و امثال این.
حکمران فرهنگی با ابزارهایی که جهانهای دیگر شناخته میشوند، نمیتواند جهان ایرانیان را بشناسد. شناساگر چون کودکی است که بخواهد پدربزرگ خود را درک کند.
در عین گسلهای قومی، فرهنگی، اقتصادی، جغرافیایی، زبانی و مذهبی که دارد، *علیه اجنبی، بنیان مرصوص است.* با اجنبی سر جنگ دارد اما پنج میلیون آواره را به آغوش کشیده و همسفره میکند.
هر ۸ سال یکبار (برخلاف همهی قواعد برنامهریزیهای راهبردی و بلندمدت) *تصمیم میگیرد* فرمان کشور را ۹۰ درجه بچرخاند! نه اینکه متوقع باشد، به راحتی *راضی نمیشود.*
اندازهگیری دمای ایرانی با دماسنجهای بازاری ممکن نیست؛ دماسنج جدیدی باید ساخت، با کف و سقفی *در قوارهی این مردم.*
این اقیانوس، تشت آب نیست که با یک کف دست متلاطم شود، مثل پاییز ۱۴۰۱، که آرام بود.
اما اگر وقت *بازی بزرگان* برسد، این جامعه به پا خواهد خواست و سونامی او میتواند جهانی را غرق کند، مثل *آخرالزمان.*
کسانی ایرانیان را خوب میفهمند که بدانند *تفاوت «سطح و عمق این مردم» از کجا تا کجاست.*
مطالعهی یادداشتهای بیشتر در کانال خودگویی (بله)
@fadaee_kavian
تأملات را در ایتا دنبال کنید
@mdadseresht