#داستانک
رﻭﺯﯼ ﭘﺴﺮﯼ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺪﺭ ﺧﻮﺩ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﻣﺎﺷﯿﻨﯽ ﺑﻮﺩ🚘
و ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﭘﺮﭘﯿﭻ ﻭ ﺧﻢ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ؛
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﭘﺪﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻩ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﺳﺨﺖ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﻪ ﺩﺭﻩ ﺳﻘﻮﻁ میکند.
ﭘﺪﺭ ﺩﺭ ﺟﺎ ﻓﻮﺕ میکند ﺍﻣﺎ ﭘﺴﺮ ﺗﻮﺳﻂ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﺍﻣﺪﺍﺩﯼ ﻧﺠﺎﺕ مییابد ﻭ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ منتقل میشود.🚑
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﯾﯿﺲ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺟﺴﻤﺎﻧﯽ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﻪ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﺍﻭ میرود ﺑﻪ ﯾﮑﺒﺎﺭﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺷﮕﻔﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ میشود ﮐﻪ ﺁﻥ ﮐﻮﺩﮎ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﺍﻭﺳﺖ!😱
#ﺳﻮﺍﻝ: «ﺍﮔﺮ ﭘﺪﺭ ﮐﻮﺩﮎ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﺭﯾﯿﺲ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ!؟»
چند ثانیه فکر کنید سپس بخوانید.👌
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﻓﮑﺎﺭﯼ ﭼﻨﮓ میزند ﮐﻪ ﻫﯿﭻ #ﭘﺸﺘﻮﺍﻧﻪ_ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﻧﺪﺍﺭد. ﺁﯾﺎ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺭﺋﯿﺲ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺑﺎﺷﺪ!؟
ﺍﮔﺮ ﺗﻔﮑﺮ ﻗﺎﻟﺒﯽ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺟﻨﺴﯿﺖ ﻭﺟﻮﺩ نمیداشت ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ جواب ﺩﺭﺳﺖ میدادیم. ﺑﻠﻪ ﺭﺋﯿﺲ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺴﺮ ﺑﻮﺩ. ﻣﮕﺮ ﻓﻘﻂ ﻣﺮﺩ میتواند ﺭﺋﯿﺲ ﺑﺎﺷﺪ!؟
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺳﯿﺮ ﺗﻔﮑﺮﺍﺕ ﻗﺎﻟﺒﯽ ﺧﻮﺩ ﻫﺴﺘﯿﻢ. ﺗﻔﮑﺮ ﻗﺎﻟﺒﯽ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺟﻨﺴﯿﺖ ﻧﯿﺴﺖ، در هر زمينهاى میتواند باشد.
#مراقب_تفکر_قالبی_خود_باشيم...
#مشاوره
رسانه الهی🕌 @mediumelahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌸میلاد اسوه صبر و مقاومت
#حضرت_زینب سلام الله علیها
و روز #پرستار مبارک🌸🌸
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
رسانه الهی
#رمان_مسیحا #قسمت_اول ﷽ ایلیا: هرجور بود باید این ترم درسم تمام می شد. استاد صادقی معروف بود
#رمان_مسیحا
#قسمت_دوم
﷽
ایلیا:
خودش بود، تنهای تنها! با سری خیس و لبخند آرامی بر لب.☺️
فرصت نشد حتی فایلی را که باز کرده بودم ببندم. از پشت میز آمدم طرفش و با دقت به بیرون نگاه کردم اما کسی همراهش نبود. از کشوی آهنی پشت در، یک چفیه مشکی بیرون آورد و آن را طور خاصی دور سرش پیچید و گفت: خب چی میخواستی بگی؟
زبان منطقم به لکنت افتاده بود. هنوز چیزی نگفته بودم که آمد روی صندلی چوبی کنارم نشست و گفت: میدونم اومدی درمورد پروژه حرف بزنی یه ربع دیگه کلاس شروع میشه بگو.
من هم نشستم و نگاهم را از چشمان قهوه ای اش دور کردم. لبی تر کردم و گفتم:خب استاد صادقی گفتش که باید بریم کر...
تازه داشتم از کارم احساس شرمندگی میکردم که گفت:
+آره پیشنهاد من بود که پروژه رو کرمانشاه برداریم... 🙃
_چی؟؟؟ 🤯
+گفتم بعد از زلزله بر...😊
_بیخود گفتی. اول باید با گروه مشورت میکردی😤
دستی به ریش مرتبش که تا پایین گردنش میرسید، کشید و گفت: بله درست میگی باید با همه اعضای گروه مشورت میکردم🤔
هرچند انتظار چنین پاسخی را نداشتم اما از عصبانیتم کم نشد. آرامش نگاهش را در نگاه برافروخته ام ریخت و پرسید: خب حالا پیشنهاد شما چیه برادر؟ 😊
وای این برادر گفتن هایش از صد فحش برایم بدتر بود.😬 اینطور نمیشد. باید حالش را اساسی جا می آوردم. سری تکان دادم و گفتم: حالا که هرچی نباید میشد شده، منم مجبورم باشم دیگه. 🙄
از جایش بلند شد و گفت:پس من برم دوتا لیوان چایی بیارم☕
گفتم: نمیخواد الان استاد میره سر کلاس. ✋
به طرف میز رفت و گفت: فلاسک همینجاست.
بعد در حالی که خم میشد ادامه داد: زود دوتا چایی میریزم میارم البته اگه باز دستت خط نخوره.😐
پوزخندی زدم و چیزی نگفتم.😊
دوباره چشمم افتاد به آن پلاک که روی میز گذاشته بودم، پرسیدم: منظورتون از نوشتن جمله ی روی این پلاکه چیه؟ یعنی چی ؛ #اگربرای_خداست؟!!!
لیوان چای را دستم داد و بعد
یک نگاه به پلاک روی میز انداخت و یک نگاه به بالای سرمان، ولی قبل از آنکه چیزی بگوید، موبایلش زنگ خورد. بی آنکه جواب بدهد به صفحه نگاه کرد و گفت: استاد اومد.
لیوان چای را داغ داغ یک نفس سرکشیدم و نگاه پیروزمندانه ای به او انداختم. با هم از دفتر بیرون رفتیم. در را که قفل میکرد، گفتم: حالا چرا شیش قفله اش میکنی؟ میترسی تا کلاس تموم میشه دشمن بیاد شبیخون بزنه؟ 😏
جوابی نداد آنقدر ظاهر آرامی داشت که فکرش را هم نمی کردم چه نقشه هایی برایم دارد! 😶
باهم سر کلاس رفتیم. استاد توضیحات کلی داد و تاکید کرد بخاطر نزدیکی امتحان های ترم تابستان باید پروژه را از هفته آینده شروع کنیم. نگاهش کردم با خیال راحت و رضایت کامل به تابلو خیره شده بود. 🤔
در دلم به او بد و بیراه گفتم. هنوز اسمش را هم نمی دانستم. سرم را جلو بردم و در گوشش پرسیدم: اسمت چیه برادر؟ 😐
بی آنکه نگاهم کند همانطور خیره به جلو آهسته گفت:طاها.
استاد که گفت خسته نباشید، درِ کلاس نیمه باز شد و حورا با خوشحالی برایم دستی تکان داد. نیم نگاهی به طاها انداختم، دیدم بلند شد و رو به من چرخید. از روی صندلی بلند نشدم و بی توجهی کردم اما او خم شد و دستم را محکم گرفت. پیش خودم گفتم: الانه که امربه معروفم کنه😒
به قلم؛ سین. کاف. غفاری
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🌸🌸🌸🌸
#تکنیک_478_چیست؟😳
رمز آن در #کاهش_اضطراب به چه دلیل است؟
🔰 این تکنیک که توسط دکتر ویل از دانش آموختگان دانشگاه هاروارد ابداع شده؛ در واقع یک تکنیک #تنفسی ضد اضطراب است به این معنی که شما یاد می گیرید که در مواقعی که تنش ندارید با تمرین مکرر آن، خود را برای کاهش اضطراب و پرخاشگری در مواقعی که تنش دارید آماده کنید.
🔰 روش اجرا بسیار ساده است؛ می بایست بر روی یک تخت و یا مبل راحتی دراز کشیده و در ابتدا به #مدت4 ثانیه نفس را فرو دهید و سپس #بمدت7 ثانیه نگه داشته و در نهایت #بمدت8 ثانیه اجازه دهید که هوا از ریه هایتان خارج شده و این مراحل را چندین بار تکرار نمایید.
🔰 این تمرین، به مرور #تنشهای_عضلانی و #اضطراب شما را برطرف کرده و سبب می گردد که در تنشهای بین فردی، #کنترل بیشتری بر رفتار خود داشته باشید و کمتر عصبی شوید.
همچنین سبب محافظت از #حملاتقلبی در شما میگردد.
🔰 اگر تنبلی نکنید و #هر_روز این تمرین را انجام دهید، تاثیرات معجزه آسای آنرا #تضمین خواهیم کرد.
#مشاوره
رسانه الهی🕌 @mediumelahi
🌸🌸🌸🌸🌸
بیا و چهره شب را ستارهباران کن
بهار و غنچه و گل را به شهر، مهمان کن
گرفته ظلمت شب، ره به کلبههای حزین
بیا!ز پرتوِ خود کلبه را چراغان کن...
🌺#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
منتظر واقعی.mp3
2.9M
🔊 #صوت_مهدوی
💖برای امام زمانم چه کنم؟💖
📝 پادکست #انتظار واقعی
👤 حجت الاسلام #بیآزار_تهرانی
🔺 خیلی از کسانی که دَم از #امام_زمان "عج" میزنند قصه شون مثل قصهٔ آبکش هست.... 🤔
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi