eitaa logo
🚩 هی هات | جهاندار
1.6هزار دنبال‌کننده
393 عکس
194 ویدیو
15 فایل
موسی به فرعون گفت: خودت را به کدام کوچه می‌زنی! خوب می‌دانی کجا چه‌خبر است... (سوره إسراء، آیه ١٠٢) @hey_hat
مشاهده در ایتا
دانلود
بچشان کاسه‌ی زهری به تلنگر ساقی که هم از توبره خوردیم و هم آخور ساقی! از چه در کوچه‌ی میخانه دکان واکرده است شیخ طرّار ریاکار رباخور ساقی! کر و کوری که مکرّر دم از انکار تو زد بده جامی که بیفتد به تکرّر ساقی آجر خانه‌اش از مرمر سرخ است و دریغ خادم میکده نانش شده آجر ساقی روی هم چیدن مستانه فروریختنی است واگذارش که نشیند به تکاثر ساقی @mehdi_jahandar
▪️جهان قرآنی شعر مهدی جهاندار▪️ مهدی جهاندار شاعری نام آشناست که کتاب او با نام "عشق سوزان است" ، بعد از انتظار طولانی مدت اهالی شعر امسال روانه بازار کتاب شد و با شعر "فتنه شاید" نام او بیشتر بر سر زبانها افتاد. در این نوشتار کوتاه به یکی از برجسته ترین ویژگی های شعر جهاندار که "قرآنی بودن" آن است میپردازیم. بسامد بالای آیات قرآن کریم در شعر جهاندار نشانه ی انس او با کلام الله است. کسانی که با او مصاحبت داشته اند دیده اند که تسلط او بر آیات قرآن تا چه اندازه زیاد است. آیات قرآن با سه کاربرد ، در شعر جهاندار حضور دارد: 1-او گاهی عین الفاظ آیه ای را در شعر می آورد .آیه ای که آهنگ کلمات آن را با وزن شعرش یکی یافته است و متن آیه را بعنوان یک مصرع قرار داده: "یا مریم ما کان ابوک امرءَ سوءِ" این آبروی کیست فدا کرده ای امروز چنان که در بسیاری موارد جمله ای از قرآن را در اثناء کلام آورده است: از آستانی که "کلبهم باسط ذراعیه بالوصید"م نمی روم هست و نیستم را به استخوانی نمی فروشم و: از "انما یرید" صدای کرم رسید افلاک را ز قصه ی لولاک دم رسید به باور نگارنده هرچند این کاربرد در شعر او پر تکرار است ؛ و گرچه علامت تسلط او بر قرآن و در حد خود فضیلتی است، اما در همه ی موارد خوب از آب در نیامده است. چنان که در بیت بالا تناسبی میان آیه" انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت" که ناظر به عصمت آل الله است با "صدای کرم" نیست. و در بیت: ناله ی قرآن ز روی نیزه بر آمد گفت که خواهر "مع الرسول سبیلا" آیه ی "یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا" غیر از آن که بطور ناقص تقطیع شده و در ساختار جمله ننشسته است ، مستند تاریخی هم ندارد. البته این کاربرد گاهی نیز ابیاتی درخشان می آفریند.مثل این تک بیت: "لبالمرصاد" یعنی گرگ های خیمه شب بازی کماکان در کمین گاهند صیادان شیرازی (که بین آیه "ان ربک لبالمرصاد" که ناظر به این است که خداوند در کمین دشمنان است با عملیات "مرصاد" که در سال 67 در نبرد با منافقین انجام شده است و شهید صیاد شیرازی فرماندهی آن را برعهده داشته ، تناسبی دلنشین برقرار شده است.) 2- گاهی او معنایی قرآنی را در شعر آورده یا به تناسب قرآنیِ پنهانی اشاره کرده است؛ بدون اینکه الفاظ کلام الله در آن بکار رفته باشد. مانند: نا خدا ما را در این کشتی تمسخر می کنند یا بگو طوفان بیاید یا بگو طوفان کنم و: آیات شاد سوره ی رحمان به غم رسید "در یک طلوع گرم دو دریا به هم رسید" (که تعبیر به "آیات شاد" می تواند به این دلیل باشد که سوره الرحمن به عروس قرآن مشهور است) و این بیت که نقطه التقاء کاربرد اول و دوم است: بای بسم الله مجراها و مرساهای من وقت طوفان است بسم الله الرحمن الرحیم 3-آوردن جمله ای شبیه به آیات قرآن سومین کاربرد قرآنی جهاندار است. مثل: گفت که بی تو چگونه خطبه بخوانم گفت سنلقی علیک قولَ ثقیلا که آیه ی قرآن چنین است:"سنلقی علیک قولا ثقیلا" و به ضرورت وزن تنوین کلمه ی "قول"حذف شده است.(گفتنی است که به جهت اشکال نحوی که به جمله وارد است و اسم نکره یا باید تنوین بگیرد و یا مضاف باشد و در مصرع مذکور چنین نیست ،این جمله از جهت ادبیات عرب هم غلط است.) این اشکال به ابیات دیگری هم وارد است. مثل این بیت: از کوچه گذشتی و نگاهم به تو افتاد لرزید دلم زُلزل زلزالَ شهیدا. و البته در بعضی مصاریع ، عبارتی عربی در کنار آیه ای آمده که هم شباهتی به آیات ندارد و هم از نظر ادبیات عرب اشتباه است.مثل جمله ی " و من الناس شهید" در این بیت: تا جهان مست غرور است شهیدان هستند "و تری الناس سکاری" و من الناس شهید که شاعر خواسته بگوید " مردم مست اند و شهید هم از مردم است" و برای افاده ی این معنا باید می گفت والشهید من الناس ؛ اما به ضرورت قافیه ، گفته است:والناس شهید. که این معنا را دارد:"مردم شهید اند". اگر قرار باشد این سه کاربرد را ارزشگذاری کنیم کدام کاربرد ارزشمندتر است؟ بنظر می رسد کاربرد اول هرچند دربردارنده الفاظ آیات و نشانه جریان داشتن آیات در ذهن و دل شاعر است ، اما هرگز به اندازه ی کاربرد دوم-حضور معنای قرآن در شعر- و تلمیح به آیات قرآن دلچسب نیست و حظ هنری که مخاطب از کاربرد دوم می برد بسیار بیشتر از کاربرد اول است. کاربرد سوم - استفاده از جملاتی شبیه به آیات - نیز با توجه به اینکه هم حسن کاربرد اول -استفاده از عین آیات- را ندارد و هم نقایصی که بیان شد را دارد، در رتبه آخر قرار می گیرد. شاعر قرآنی ما وقتی کاربرد دوم را در شعرش بیش از پیش پر رنگ و کاربرد اول و دوم را با هم تلفیق می کند ابیاتی چنین ماندگار می سراید: نامه ای را هدهد آورده است آغازش تویی از سلیمان است بسم الله الرحمن الرحیم سید علیرضا شفیعی - بهمن ۹۶ @shafiepoems
جایزه شعر بزرگسال از میان 10 نامزد خود: ١-ساکن چو آب و روان چون رود؛ تقی پور نامداریان ٢-دلنخواهی؛ محمد حسین انصاری نژاد ٣-لیلی آذر؛ اعظم سعادتمند ٤-سیاه مست سایه تاک؛ مرتضی امیری اسفندقه ٥-عشق سوزان است؛ مهدی جهاندار ٦-تحیر؛ سید حمید رضا برقعی ٧-اسفار آفتابگردان؛ عباس باقری ٨-به رنگ درنگ؛ محمد مرادی ٩-مرز ما عشق است؛ سید محمد مهدی شفیعی 10 -سفرنامه با صاد؛ سید مهدی موسوی به کتاب رسید @mehdi_jahandar
بر گرده ی خود مثل علی نان و رطب داشت صادق همه صبح است چه در خلوت شب داشت شب تیره و تار و ظلمات است، پر از ظلم صد سال پر از ظلمت جهلی که عرب داشت می رفت که خاموش شود مشعل توحید اسلام ِ وَ أکملتُ لکُم رو به عقب داشت برخاست کسی مکّی و کوفی به فدایش آوازه چنان داشت که تا شام و حلب داشت در محضر او این همه شاگرد عجب نیست بر تیغ علی این همه زنگار عجب داشت! چون جابر حیّان کسی اسرار ندانست جز آن که به درگاه تو زانوی ادب داشت هفتاد و دو تا یارت اگر بود چه می شد تیغ تو و پستوی نهانخانه سبب داشت از صبح بپرسید که صادق به چه معناست با عشق بگویید که یارم چه لقب داشت @mehdi_jahandar
🔹گوهرشاد🔹 حرم را ناله ی بیگاه گوهرشاد می گیرد چه شد کاشی که رو از ماه گوهرشاد می گیرد چرا خون می زند فوّاره از حوض میان صحن چرا اینقدر دل در راه گوهرشاد می گیرد گواهی می دهد این داغ را ایوان مقصوره جهان را قصّه ی کوتاه گوهرشاد می گیرد کبوتر هم اگر بودند این جرم بزرگی بود و حقّ عشق را خونخواه گوهرشاد می گیرد کسی دیدم نشان راه جمهوری و آزادی سراغ از خادم درگاه گوهرشاد می گیرد... @mehdi_jahandar
با این همه باید و مبادا چه کنم دیروز چه می کردم و فردا چه کنم نه رشد و کمالی، نه به خود آمدنی امروز چهل سالگی ام را چه کنم @mehdi_jahandar
دین شوخی نیست مذهب احساسی نیست اسلام، سیاست است سیّاسی نیست معنای پذیرش ولایتعهدی سازش با حاکمان عباسی نیست صید این صحرا همه آهوست یاهویی بزن وحدهُ را وقت الّا هوست آهویی بزن از خراسان می دمد خورشید، والشّمسی بخوان صبح نزدیک است آری پرده را سویی بزن جان همه صحن و سرای اوست اسفندی بسوز دل همه فرش رواق اوست جارویی بزن چلچراغی نیستی گر در شبستان، لااقل قطره اشک زلالی باش و سوسویی بزن راه اگر دور است نزدیکان او کم نیستند نامه ای بنویس و بر بال پرستویی بزن ای دل از رفتن مشو غافل رسیدن با تو نیست هر طرف رو می کنی دریاست، پارویی بزن @mehdi_jahandar
فراخوان سوّمین کنگره سراسری شعر در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/ghalamhaye_bidar منتشر شد
سیاه چشم و کشیده ابرو به قبله مایل ابوالفضائل درخت طوبی و سرو موزون و ماه کامل ابوالفضائل... همینکه ماه من از در آید، خروش از هر طرف برآید ابوالفضائل، ابوالفضائل، ابوالفضائل، ابوالفضائل @mehdi_jahandar
🔹بیمار حسین زمین کربلا تب دارد آیا، یا تو تب داری؟ دل زینب فدایت پا برون از خیمه نگذاری بخوان در نیمه‌شب‌هایم «الهی لا تؤدّبنی» بگو صد بار دیگر «ربِّ خلِّصنا من النارِ» غل و زنجیر بر گردن چهل منزل بیا با من که فردا باز فردا یوسف تنهای بازاری تو تبدار اباالفضلی که سقا بود و عطشان بود تو بیمار حسینی؛ راست می‌گویند بیماری تو را هر روز عاشوراست... یا سبوحُ یا قدّوس ملائک بر سر سجاده‌ات جمعند بسیاری... @mehdi_jahandar
سومین کنگره سراسری شعر با 18 برگزیده در دو بخش: کارگاهی(ویژه عموم) و رقابتی(ویژه شاعران جوان) با موضوع فراخوان کامل در پیام رسان ایتا👇👇 eitaa.com/ghalamhaye_bidar
آن اسم اعظم که نشانی می دهندش سربند یا زهراست محکم تر ببندش هر کس که در سر آرزوی عشق دارد هنگام رفتن با شهیدان می برندش بابا! وصیّت نامۀ همسنگرت کو؟ این روزها خون می چکد از بند بندش آقا معلم قصه از آنروزها گفت کردند سال ِ آخری ها ریشخندش شرمی نکردند از صدای سرفه دارش چیزی نخواندند از نگاه دردمندش گیرم عَلم از دست عباسی بیافتد عباس دیگر می کند از جا بلندش هر کس به این آسانی اهل کربلا نیست کار حسین است و دل مشکل پسندش @mehdi_jahandar
علیه‌السلام 🔹غریب‌اند نیستانی‌ها🔹 یوسف، ای گمشده در بی‌سروسامانی‌ها! این غزل‌خوانی‌ها، معرکه‌گردانی‌ها سر بازار شلوغ است،‌ تو تنها ماندی همه جمع‌اند، چه شهری، چه بیابانی‌ها چیزی از سورۀ یوسف به عزیزی نرسید بس که در حق تو کردند مسلمانی‌ها همه در دست، ترنجی و از این می‌رنجی که به نام تو گرفتند چه مهمانی‌ها... «این چه شمعی‌ست که عالم همه پروانۀ اوست؟» این چه پروانه که کرده‌ست پرافشانی‌ها؟ یوسف گمشده! دنبالۀ این قصه کجاست؟ بشنو از نی که غریب‌اند نیستانی‌ها بوی پیراهن خونین کسی می‌آید این خبر را برسانید به کنعانی‌ها 📝 📗 @ShereHeyat
🌹 | شب شعر 💢 با حضور و شاعران جوان نجف آباد و اصفهان ⏱ دوشنبه 15 مرداد ساعت 18:30 🇮🇷 نجف آباد، شهدا @ghalamhaye_bidar
✅ افتتاحیه کارگاه های سومین کنگره 📝 با حضور ⏰ دوشنبه15مرداد ساعت16 🏠 خ نشاط، کوچه14، پس از کارگاه وسیله برای عزیمت به شب شعر فراهم است
بوی پیراهن خونین کسی می آید این خبر را برسانید به کنعانی ها @mehdi_jahandar
تازه شهیدا بگو خانه معشوق کو گفت همان سو که سر بیشتر افتاده است... @mehdi_jahandar
1- 🌷 فصل رسیدن خبرها حاکی از آن است می برّند سرها را به مادرها کسی آهسته‌تر گوید خبرها را نیستان در نیستان می‌شود شیرینی‌اش پیدا بچیند گر کسی فصل رسیدن نی‌شکر‌ها را شما مرد خطر بودید، ‌ما اهل حذر بودیم شما رفتید و ما هرگز نداریم این جگرها را کسی که مقصدش دریا و طوفان است مقصودش به ‌دل هرگز نگیرد طعنه‌های رهگذرها را چه پنهان، ‌تازگی‌ها خواب اقیانوس می‌بینم قفس تنگ است ای صیّاد،‌ واکن بال و پرها را 2- 🌷 عاشق تشنگی (غزل ترانه) اربعین که می‌رسید بغض غریبی تو صداش بود بغض بی‌صدایی که تا وقت رفتنش باهاش بود توی روضه‌ها فقط عاشق روضه‌های عباس توی روضه‌های عباس عاشق تشنگیاش بود از نجف تا کربلا گریه می‌کرد و سینه می‌زد از نجف تا کربلا فقط خودش بود و خداش بود تو یکی از موکبا شنید که سوریّه رُ بسته ن دل زینبُ شکسته ن، زینبی که جون ْفداش بود بعد اربعین که برگشت، یه حال تازه‌ای داشت نصفه شب‌ها یه دعای تازه‌ای تو ربّناش بود کوله‌بارشُ دوباره بست و راهی سفر شد فرقش این بود که یه سربند یا زینب لابلاش بود اربعین روز سوا کردن ِ مردای ظهوره اربعین آخر قصّه نه که تازه اوّلاش بود 3- 🌷روضه تمام عیار یک روضه ی تمام عیار است قصه اش غمگین نباش، سابقه دار است قصه اش پژمرده می شود گل اگر سر بریده شد اما گل همیشه بهار است قصه اش گل بود، تازه بود، جوان بود؛ وانگهی چون جنگیان کهنه سوار است قصه اش افسانه نیست، با تو و با من غریبه نیست مال همین زمان و دیار است قصه اش دل ها اسیر مردمک چشم های اوست خواندم، چه با شکوه و وقار است قصه اش سرباز، سربلند، سرانداز، سرفراز سرریز ِ جمله های قصار است قصه اش سِحر هزار و یک شب افسانه ها شکست از بعد از این، هزارهزار است قصه اش أنت الحق است تازه شهیدا أنا الحقش، آن عارفی که بر سر ِ دار است قصه اش @mehdi_jahandar
   و ملائکه زمین را کوچک دیدند. گفتند انسانی که تو می‌خواهی او را خلیفه قرار دهی، فسادها خواهد کرد و تباهی‌ها به بار خواهد آورد. و خدا نظر انداخت. را دید، خوابانده فرزند را رو بسوی قبله. ملائکه گفتند کسی که تو می‌خواهی او را جانشین قرار دهی، خون‌ها خواهد ریخت و سرها خواهد برید که انسان را فقط شهوت و غضب دیده بودند. خدا را دید نشسته بر لب دریا، نگریسته با لب‌های تشنه بر آب. و ملائکه گفتند ما را بجای او قرار بده؛ که تنها یک روی سکّه را دیده بودند که تسبیح بلدیم و تقدیس. و خدا آنسوی تاریخ را دیده بود. حججی‌ها را، ایستاده و نظر دوخته به چشم‌های خودش؛ پس به جمیع فرشتگان گفت: به امتحانش می‌ارزد @mehdi_jahandar
در کوی ما می خرند و بس بازار از آنسوی دیگرست میکده است ای شیخ اینجا، نیست جای خودفروشی شیخ! چشمت کور، دندت نرم، باید مِی بنوشی آمدی میخانه، می بایست تا آخر بمانی آمدی میخانه، می بایست با رندان بجوشی آستین بالا بزن، تخمیر کن انگورها را تا به کی تبلیغ گندم میکنی، جُو می فروشی تیزهوشی را برای مسجد و محراب بگذار کوچه ی رندان نمی آید به کارت تیزهوشی گر خروشی هست در آواز مستان است و دستان سازت آهنگی ندارد شیخ، بیخود می خروشی... eitaa.com/mehdi_jahandar
  برادران گفتند: چرا به ما اعتماد نداری! یوسف را با ما بفرست. یعقوب گفت: شما از خطر گرگ غافلید. رفتند و پیراهن خونی آوردند... برادران گفتند: عزیز مصر به ما گندم نمی‌دهد، مگر اینکه بنیامین را با خود ببریم. پیر کنعان گفت: هرگز او را با شما نمی‌فرستم، مگر آنکه پیمان استوار با من ببندید بستند و شکستند... برادران گفتند: بنیامین دزد است، برادرش یوسف هم دزد بود. و نگفتند ما غلط کردیم... پدر گفت: اشتباه از من بود که عزیزم را به شما سپردم @mehdi_jahandar
  آفتاب بن علی بن حسين بن علی راوی نور، شكافندۀ علم ازلی آدم و جنّ و ملَك پيش تو زانو زده اند خانۀ كوچك تو، با دو سه ديوار گِلی همه سُبحانكَ لا علمَ لنا مي گويند گاهِ تفسير تو از آيۀ اللهُ ولی ناگهان روز الست از همه پرسيد خدا دوست داريد علی را؟ همه گفتند بلی شعر من جابر عبد اللَه انصاری شد تا سلامی برساند به تو با تنگ دلی مرداد/1388 @mehdi_jahandar
🔹رحمان عشق سوزان است؟ نه، سوزان‌تر از این حرف‌هاست نابسامان است و بی‌سامان‌تر از این حرف‌هاست یوسف گمگشته باز آید به کنعان؟... ای دریغ یوسف گمگشته بی‌کنعان‌تر از این حرف‌هاست سوختن دارد، شکستن دارد، آری ساده نیست عشق می‌پنداشتم آسان‌تر از این حرف‌هاست عقل می‌پرسد چرا نازل نمی‌گردد عذاب عشق می‌گوید خدا رحمان‌تر از این حرف‌هاست ای کسانی که تصوّر کرده‌اید این حرف‌ها رو به پایان است، بی‌پایان‌تر از این حرف‌هاست @mehdi_jahandar