فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
... یزکیهم و یعلمهم
اول #تزکیه بعد تعلیم ...
آدمی که تزکیه نشده، به علم هم نمیرسد ...
#شهیدمحرابدستغیب
به نام الله
مرد تاجری در شهر کوفه ورشکست شد و مقدار زیادی بدهکار گردید، به طوری که از ترس طلبکاران در خانه اش پنهان شد، و از خانه بیرون نیامد، تا اینکه شبی از ماندن در خانه دلتنگ گردید
بنابر این نیمه شب از خانه خارج شد و برای مناجات به مسجد رفت، و مشغول نماز و راز و نیاز به درگاه خداوند بی نیاز شد و در دعاهایش از ارحم الّراحمین خواست که فرجی بفرستد و قرضهایش را ادا فرماید، و صدای ضجه و یا الرحمن الراحمیناش تمام فضای مسجد را پُر کرده بود
در همان زمان بازرگان ثروتمندی در خانه اش خوابیده بود، در خواب به او گفتند:
اکنون مردی، خدای ارحم الراحمین را میخواند و از خدای مهربان و بخشنده ادای دین خود را میطلبد، برخیز و قرض او را ادا کن
بازرگان ثروتمند از خواب بیدار شد، وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و دوباره خوابید، باز در خواب همان ندا را شنید، تا اینکه در مرتبه سوّم برخاست و هزار دینار با خود برداشت و سوار شتر شد، آنگاه مهار شتر را رها کرد و گفت:
آن کسی که در خواب به من امر کرد که از خانه خارج شوم، خودش مرا به مرد محتاج خواهد رسانید
شتر کوچههای شهر را یکی پس از دیگری پیمود و در برابر مسجدی توقّف کرد، تاجر پیاده شد و به طرف مسجد رفت، ناگهان متوجّه شد از درون مسجد صدای گریه و زاری میآید و کسی صدا میزند؛
یا ارحم الرّاحمین ...
داخل مسجد شد، پیش تاجر ورشکسته رفت و گفت:
ای بنده خدا، سر بردار، زیرا خدای ارحم الراحمین دعایت را مستجاب کرد
آنگاه هزار دینار پول را به او داد و گفت:
با این قرضهایت را بپرداز و مخارج زن و بچههایت را تأمین کن و هر وقت این پول تمام شد و باز محتاج شدی، اسم من فلان، و محلّ کارم فلانجا است و خانه ام در فلان محلّه می باشد، به من مراجعه کن؛ تا دوباره به تو پول بدهم
تاجر ورشکسته گفت:
این پول را از تو می پذیرم، زیرا می دانم عطا و بخشش خدای ارحم الراحمین است
ولی اگر دوباره محتاج شدم پیش تو نمیآیم
بازرگان گفت: چرا؟
پس به چه کسی مراجعه می کنی؟
تاجر ورشکسته گفت:
به همان کسی که امشب به او عَرْضِ حاجت کردم و او تو را فرستاد تا کارم را درست کنی
بازهم اگر محتاج شوم، از او که مهربانترینِ مهربانان و بخشنده ترینِ بخشنده ها است، ارحم الرّاحمین است کمک و یاری و مساعدت میخواهم که هیچ وقت بنده هایش را از یاد نمیبرد
اگر محتاج شوم باز هم به خدایم که به من نزدیک تر است و دعایم را مستجاب میکند روی میآورم و از او میخواهم، و او هم وسائلی مانند شما را برایم میفرستد و کارم را اصلاح میکند
#قلب_سلیم - ج ۱
#شهیدمحرابدستغیب
🌹
به نام الله
هدیة،
به روح المؤمنین و المؤمنات خصوصاً؛
#شهید_محراب_دستغیب
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ
اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ
اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ
وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
🌹🕯🕯🕯🌹
هرگاه شب جمعه ،
شهــــدا را یاد کردید ،
آنها شما را نزد
اباعبدالله الحسـیـن(ع)
یاد میکنند
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🕯🌹🕯🌹🕯
به نام الله
آقای محمدحسینقمشهای در نجف اشرف به (ازگور گریخته) مشهور بود
و خود در این رابطه میگفت در سن ۱۸ سالگی در قمشه به مرض حصبه مبتلا شدم
در ایام مریضی مقدار زیادی انگور خوردم و از این رو مرضم شدیدتر شد
تا اینکه از دنیا رفتم
در همان حال میدیدم که افراد حاضر در منزل گریه میکردند و مادرم آمد و به آنان گفت کسی به جنازه فرزندم دست نزند تا برگردم
دیدم قرآنمجید را برداشت و به پشت بام رفت
با تضرع و زاری به درگاه پروردگار متعال، قرآن کریم و آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام را شفیع قرارداد
پس از چند لحظهای روح به بدنم برگشت و چشمانم را باز کردم و با نگاه به اطرافیان دنبال مادرم میگشتم ولی او را بین آنها نمیدیدم
از این رو به افراد حاضر در منزل گفتم به مادرم بگویید بیاید که خداوند مرا به آقا امام حسین علیه السلام بخشید
مادرم را خبر کردند وقتی مادرم آمد مسائلی را که اتفاق افتاده بود به او گفتم مبنی بر اینکه دونفر نورانی که لباس سفید بر تن داشتند نزد من آمدند و یکی از ایشان وقتی دست بر پایم کشید درد پایم راحت شد و دستش را به هر عضوی از بدن میگذاشت درد آنجا راحت میشد
و یک دفعه دیدم تمام اهل خانه را، که میگریند
و هر چه خواستم به ایشان بفهمانم که من راحت شدم نتوانستم تا اینکه آن دو نفر مرا در حالی که بسیار خوشحال بودم به بالا میبردند
ولی در بین راه شخصی والامقام و نورانی آشکار شد و به آن دو فرمودند در اثر توسل مادرش ما سی سال عمر به او بخشیدیم او را برگردانید
آنانیکه او را میشناختند و این داستان زندگی اش را از خودش شنیده بودند در سال سیام منتظر رحلت او بودند
و درست سر سی سال در نجف اشرف مرحوم شد
#داستانهای_شگفت
گزیده از صفحه ۳۱ تا ۳۳
#شهیدمحرابدستغیب
8.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قرآن کریم سوره رعد
هشت جمله در مورد عاقبت به خیری
#شهید_محراب_دستغیب
به نام الله
يكى از اهل تقوا و يقين كه زمان عالم ربانى مرحوم حاج شيخ محمد جواد بيدآبادى (كه در اين كتاب چند داستان از ايشان نقل گرديد) را درك كرده نقل كرد كه وقتى آن بزرگوار به قصد زيارت حضرت رضا عليه السلام و توقف چهل روز در مشهد مقدس به اتفاق خواهرش از اصفهان حركت نمود و به مشهد مشرف شدند، چون هيجده روز از مدت توقفش در آن مكان شريف گذشت، شب حضرت رضا عليه السلام در عالم واقعه به ايشان امر فرمودند كه فردا بايد به اصفهان برگردى، عرض میكند يا مولاى من! قصد توقف چهل روز در جوار حضرتت كرده ام و هيجده روز بيشتر نگذشته
#امام_رضا عليهالسلام فرمود:
چون خواهرت از دورى مادرش دلتنگ است و از ما مراجعتش را به اصفهان خواسته براى خاطر او بايد برگردى
آيا نمیدانى كه؛
#من_زُوّارم_را_دوست_میدارم!
چون مرحوم حاجى به خود میآيد از خواهرش میپرسد كه از حضرت رضا عليه السلام روز گذشته چه خواستى؟
میگويد:
چون از مفارقت مادرم سخت ناراحت بودم به آن حضرت شكايت كرده و درخواست مراجعت نمودم
محبت و رأفت حضرت رضا عليه السلام در باره عموم شيعيان خصوصاً زوار قبرش از مسلميات است چنانچه در زيارتش دارد:
السلام عليك ايها الامام الرؤف
وداستانهايى در اين باره در كتب معتبره موجود است و نقل آنها منافى وضع اين جزوه است
و خلاصه هيچكس رو به قبر شريف آن حضرت نياورد مگر اينكه مورد محبت و عنايت آن بزرگوار قرار گرفت
#داستانهاى_شگفت
دستغيب، عبد الحسين
قم، چاپ: چهاردهم، ۱۳۸۹ ه.ش
ص ۸۱ و ۸۲
#شهید_محراب_دستغیب
به نام الله
یکی از خیرین اصفهان؛
که به #علامهمجلسی ارادت داشت شبی بعد از نماز جماعت خدمت ایشان آمد و گفت:
گرفتاری مهمی برایم پیش آمده است
#علامه_مجلسی گفت: چه گرفتاری؟
آن مرد گفت:
لوطی باشی محل ، به من خبر داده است که امشب با دوستانش میخواهند به خانه من بیایند و شام #میهمان من باشند و قهرا میدانم اسباب لهو و لعب را هم میآورند و موجبات ناراحتی ما را فراهم میکنند و ما را در #حرام میاندازند
علامه مجلسی گفت:
خودم میآیم و به لطف خداوند مساله آنرا آنطوری که خدا بخواهد حل و فصل میکنم
جناب علامه از راه مسجد جلوتر از میهمانها به خانه آن مرد رسید ، وقتی بعد از مدتی لوطی باشی و رفقایش وارد شدند ، ناگهان چشمشان به شیخ الاسلام اصفهان ؛ مرحوم #مجلسی افتاد ، تنبک و تنبورهای خود را پنهان کردند و مؤدبانه در محضر او نشستند
اما لوطی باشی از میزبان سخت ناراحت و دلگیر شده که او علامه مجلسی را موی دماغ و مزاحم عیششان کرده بود
لوطی باشی شروع به سخن گفتن کرد و گفت:
جناب مجلسی؛
ما لوطی ها صفات خوبی هم داریم ، کمتر از اهل علم هم نیستیم
علامه مجلسی گفت:
من که چیزی از خوبی های شما نمیدانم
لوطی باشی گفت:
جناب مجلسی تو با ما #معاشرت نداری که بدانی ما چه صفات خوبی داریم ؛ ما در نمک شناسی بینظیریم.
لوطی کسی هست که اگر نمک کسی را چشید تا آخر عمر یادش نمیرود و به صاحب نمک #خیانت نمیکند
علامه گفت:
من این حرف شما را نمیتوانم بپذیرم که شما نمک شناسید و #نمکدان نمیشکنید
بگو ببینم چند سال از سن ما میگذرد؟
لوطی باشی گفت: چهل سال
علامه مجلسی گفت:
چهل سال است نعمت خدا را میخوری و معصیت خدا را میکنی ای نمک به حرام!
این جمله را که علامه گفت مثل آبی که به آتش بریزند لوطی باشی خاموش شد و راستی که او را تحت تاثیر قرار داد و تا آخر مجلس دیگر یک کلمه هم حرف نزد و در فکر فرو رفت
مجلس تمام شد و هر کس به خانه اش رفت
لوطی هم به خانه اش رفت تا بخوابد اما مگر خوابش می برد!
چرا که چهل سال عوض نمک شناسی نسبت به کسی که به او همه چیز داده ؛ #سلامتی ، بضاعت ، ثروت ، و . . . نمک بحرامی کرده فکر کرد و فکر کرد تا آخر تصمیم خود را گرفت
فردا صبح پس از اذان ، علامه مجلسی شنید که کسی در خانه اش را میزند ، در را باز کرد ، دید لوطی باشی است
گفت:
آقای شیخ!
آیا اگر من #توبه کنم خدا مرا میبخشد و میآمرزد و قبولم میکند؟
علامه مجلسی گفت:
بله ، البته خدا کریم و #غفور است ، انسان هر قدر هم گناهش زیاد باشد اما اگر حقیقتا پشیمان شود و به درگاه خداوند بزرگ توبه کند خداوند تعالی گناهان او را میبخشد و او را قبول میکند
پس لوطی باشی گفت:
من پشیمانم و #توبه کردم تو از خدا بخواه تا مرا بیامرزد
#فاتحه_الکتاب - ص۱۲۱
#شهیدمحرابدستغیب
به نام الله
بعضى از مقدّسين میگويند:
خدايا! فرج امام زمان را نزديك كن
گاهى هم #دعاىندبه مىخوانند و براى فرج آقا گريه و زارى نيز مینمايد
آيا تو [ واقعاً ] طالب امام زمان عليه السلام هستى؟
امام بيايد چه كند؟ عدل را برپا نمايد
تو الآن با همسر و اولاد و والدينت و مشترى و همسايه و زير دستت به عدل رفتار مینمايى تا امام زمان عليه السلام بيايد عدل را گسترش بدهد؟
تو به زبانت امام زمان مى گويى،امّا سرت مى گويد حجّاج بيايد و آن كه من مىخواهم بيشتر نمايد! تو طالب ظلم هستى!
🔹كسى مى تواند به راستى طالب ظهور #امام_زمان باشد كه خودش طالب عدل و مجرى #عدل باشد
#ولایت، ص۲۰۵
#شهید_محراب_دستغیب
به نام الله
#امام_علی علیهالسلام در خطبهاش فرمودند:
به خداوند پناه میبرم از گناهانی که نیستی را نزدیک میکند!
یک نفر گفت آیا گناهانی هست که فناء را نزدیک کند؟
فرمودند: بله قطع رحم
به درستی که خانوادهای که با هم جمع شوند و مواسات نمایند با یکدیگر، خداوند رزق آنها را زیاد میفرماید
و خانوادهای که از هم جدا شوند و از یکدیگر ببرند خداوند ایشان را از توسعه در رزق و طول عمر محروم میفرماید
هر چند اهل تقوی باشند!
#گناهان_کبیره ص ۱۴۱
#شهیدمحرابدستغیب
به نام الله
هنگام احتضار و جان کندن عالمی، برایش دعای عدیله میخواندند و او تکرار میکرد؛
وقتی رسیدند به جمله؛
واشهدان الائمة الابرار
محتضر گفت:
این اول حرف است، یعنی قبول ندارم!
تا سه مرتبه او را تلقین میکردند و او میگفت این اول حرف است
پس از لحظهای عرق تمام بدنش را گرفت و چشمهایش را باز کرد و با دست اشاره به صندوقی که در گوشه حجره بود نمود و امر کرد سر آن را باز کردند
و از میان آن یک ورقه بیرون آوردند
پس به او دادند و آن را پارهاش کرد
چون سبب آن را از او پرسیدند گفت:
من به کسی پنج تومان قرض داده بودم و از او سند گرفته بودم، هر وقت به من میگفتید بگو:
واشهدان الائمة الابرار؛
میدیدم فردی با ریش سفیدی سر صندوق ایستاده و این سند را به دست گرفته و میگوید اگر این کلمه شهادت را گفتی این سند را پاره میکنم
من برای گرفتن طلبم به آن سند نیاز داشتم و در آن لحظه راضی نمیشدم که این شهادت را بگویم و چون خدا به لطف خودش مرا شفا داد و از حالت احتضار خارج شدم، آن سند را خودم پاره کردم که دیگر مانعی از گفتن کلمه شهادت نداشته باشم
#داستانهای_شگفت،
نقل از منتخب التواریخ - باب ۱۴
به نام الله
بزرگترین علاج امراض دل و هواهای نفسانی، یاد مرگ است
اگر کسی این حقیقت، یعنی یاد مرگ را که حضرت #امیرالمؤمنین علیهالسلام سفارش میفرماید فراموش نکند،
راه را برای اصلاح خود باز کرده است
شب که به خانه میروی، این را فراموش نکن که شاید صبح جنازهات را از در خانه بیرون بردند!
و صبح که از خانه بیرون میآیی، فراموش نکن که ممکن است دیگر به خانه برنگردی
اگر یاد مرگ همیشه در ذهن ما باشد،
حَسد، بُخل، حرص، نفاق، کینه، وسواس و غفلت دیگر برای چه؟
من که معلوم نیست فردا باشم یا نه!
چرا برای مال دنیا حرص بزنم،
چرا برای هیچ و پوچ، خودم و دیگران را ناراحت نمایم
#استعاذه
#شهید_محراب_دستغیب