#تصمیم_غلط ۲
بعد از همون عقدی که با حضور شیخ روستا برگزار شد و در واقع نه جشنی بود نه چیزی فقط اومد و من نشستم پیش منوچهر و عقد هم شدیم بعد از عقد همون شب راه افتادیم به سمت شهر تو راه از دوست داشتن میگفت و اینکه با نگاه اول عاشق من شده منو گول میزد و میبرد از روستای ما تا شهر دوساعت با ماشین راه بود تنها چیزی که نظرمو جلب کرد این بود که خودش ماشین داشت اون زمان ماشین داشتن یعنی اوج پولداری، تو راه از زندگی متاهلی و اینکه دوسم دارا حرف زد و منو حسابی خام خودش کرد وقتی گفت برات عروسی نگرفتم که کسی زن منو نبینه و مال خودم باشه روی ابرا بودم همش دوازده سالم بود و هر حرفی میزد باورم میشد بالاخره رسیدیم به خونه ش معمولی بود ولی ی جوری حرف میزد فکر میکردم قصره
#ادامهدارد
#کپی_حرام ❌❌❌
#تصمیم_غلط ۳
سر در نمیاوردم که شغل منوچهر چیه ولی یادمه که ی وقتا میرفت بیرون و دیر وقت میومد جرات نداشتم چیزی بپرسم اما اگر ازشم میپرسیدم جوابی نمیداد ی مدتی گذشت و انتظار داشتم مثل بقیه مردها بره سرکار و شب بیاد اما اون هر موقع دلش میخواست میرفت بیرون و میگفت سرکار میرم دو سه سالی گذشت که بابام فوت کرد و مادرمم از قبل فوت شده بود منوچهر بهم گفت برو ارثت رو بگیر تا وضعمون بهتر بشه منم گفتم باشه ولی روم نمیشد به کسی حرفی بزنم اما بعد از چهلم بابام بالاخره برادرهام صدام کردن و گفتن که این ارث تو هست پول خیلی زیادی بود جلوم گذاشتن و گفتن ی بخشی از ارثیه ت ملک بود که ما خودمون خریدیم ازت، منم هیچی نگفتم برگشتم خونه و پولو دادم بهش منوچهر خیلی خوشحال شد اما بهم گفت
#ادامهدارد
#کپی_حرام ❌❌❌
#تصمیم_غلط ۴
ببین با این پول میتونیم کاسبی کنیم و من مجبور نیستم برم بیوه زنا رو صیغه کنم که بهم پول بدن تازه فهمیدم که شغل منوچهر چیه دنیا دور سرم چرخید ولی دیگه کاری ازم برنمیومد دو ماه گذشت و ی روز گفت باید طلاقت بدم کارای قانونیش رو کرد و منو از خونه انداخت بیرون و گفت طلاقت دادم ی برگه هم داد بهم جایی و نداشتمبرم برای همین سوار تاکسی شدم و بهش ادرس دادم که منو ببره روستا خداروشکر یکم پول داشتم و وقتی با روستا رسیدیم معطلش نکردم و گرایه ش رو دادم رفتم خونه داداش بزرگماونم گفت ایرادی نداره کلید خونه بابام رو بهم دادو گفت هر چقدر دوس داری بمون خودم رو با کار گردن تو باع و زمین های مردم سرگرم میکردم تا اینکه برام خواستگار اومد مرد خوبی ی جلسه اومد خواستگاری و حسابی به دلم نشست قرار شد عقد کنیم خدا اون پولی که منوچهر به ناحق ازم گرفته بود
#ادامهدارد
#کپی_حرام ❌❌❌
#تصمیم_غلط ۵
رو ی جور دیگه بهم پس داد الانم شوهرم ثروتش ده برابر پولی هست که منوچهر ازم گرفت، تمام ثروتشم زیر دستمه و میگه تمام اینها مال توعه و اختیار کامل داری اما منوچهر به مرور زیباییش رو از دست داد و دیگه کسی نخواستش خبر داشتم یکی از اون زن ها دار و ندارش رو بالا کشیده و منوچهر خان تبدیل شده به ی مرد اواره و دربه در، شاید ثروتم از من گرفت اما خدا جای حق نشسته شوهرم خیلی خوبه و سه تا بچه داریم مالش حلاله ولی منوچهر ی جوری تاوان پس داد که تا اخر عمر یادش نره که راه حرام شاید موفقیت و پول داشته باشه ولی به مرور زمان همش از بین میره
#پایان
#کپی_حرام ❌❌❌
#زیاده_خواه ۱
وضع مالیم معمولی بود به مامانم گفتم ی دختر خوب و بساز میخوام خودت برام انتخاب کن کارگر بودم و وزارت کاری حقوق میگرفتم اما پس انداز داشتم مامانمم بهم گفت که اگر زن بگیری من و باباتم کمکت میکنیم خب این کمک اونها شاید زیاد نبود ولی برای من خیلی خوب بود همینکه میدونستم اول زندگی با اونهمه مشکل ی حامی دارم برام کافی بود خلاصه به مامانم گفتم ی دختر خوب برام پیدا کن قصدم زندگی کردنه نه اینکه اره بدم و تیشه بگیرم مامانمم از خداخواسته قبول کرد و قرار شد بگرده، چند وقتی گذشت که ی روز اومد و گفت توی خونه خاله م دورهمی بوده و اونجا دوست دختر خاله م رو دیده میگفت دختر به ظاهر خوبی هست گفت قیافه ش هم خوبه اگر موافقی ی روز بریم خونشون هم ببینش هم باهاش حرف بزن قبول کردم که بریم و مامانمم گفت شماره دختره رو از دختر خاله م گرفته و قرار شد زنگ بزنه
#ادامهدارد
#کپی_حرام ❌❌❌
#زیاده_خواه ۳
ی روز که مامانم دعوتش کرده بود خونمون دیدم لباسهای خیلی گرونی تنشه بهش گفتم از کجا اوردی گفت بابام خریده ولی من میدونستم که پول اونها خیلی زیاده و باباش نمیتونه اینقدر پول لباس بده، هیچی نگفتم و خود خوری کردم چند روز گذشت وسط روز که میدونست سرکارم بهش زنگ زدم و اشغال بود یک ساعت کامل من زنگ میزدم و گوشی زنم اشغال بود عصبی شده بودم و نمیدونستم چیکار کنم بعد از یک ساعت بالاخره جواب داد ناخواسته سرش داد زدم و گفتم کجایی هر چی زنگ میزنم هول شدفت حمام بودم گفتم دروغ نگو گوشیت اشغال بود شروع کرد به گریه کردن که تو بهم اعتماد نداری و من با گوشیم حرف نمیزدم انقدر طبیعی رفتار میکرد که به خودم شک کردم و شرمنده شدم که چرا باهاش اینجوری حرف زدم اونم زار زار گریه میکرد و میگفت حتما انتن دهی مشکل داشته چرا انقدر اذیتم میکنی
#ادامهدارد
#کپی_حرام
#صبوری ۴
_مهشید ببین شاید توضیحی داشته باشه بذار حرف بزنه عجله نکن گوش نکرد. بهش گفتم مهلا یه فرصت دوباره به زندگیت بده اون زندگی ارزش فرصت دوباره رو داره. اما مهلا میگفت زندگی با منو به الناز فروخت حالا من با نادر مونده بودم چکار کنم چند بار که حواسش نبود کلی دقت کردم و رمز گوشیش رو یاد گرفتم. یه روز تا رفت حموم گوشیش رو برداشتم و رفتم قسمت پیامها....اونی که نباید اتفاق افتاده بود...پیام هاشون رو به خیال اینکه من رمز و نمیدونم پاک نکرده بود. استرس گرفته بودم قلبم تند تند میزد رفتم سراغ فضای مجازی دیدم بله توی همه جا هستش و پیام داده.شماره رو برداشتم نمیدونستم چکار کنم چطور زندگیمو نجات بدم. تصمیم گرفتم من برخلاف مهلا به روش نیارم. گوشی رو درست همونطوری گذاشتم سرجاش. یکم به گذشته زندگیم نگاه کردم
#ادامه_دارد
#کپی_حرام❌❌
#صبوری ۵
کم لطفی هایی هم از سمت من بوده ولی هرچی، بازهم نادر حق نداشته خیانت کنه. خندم گرفته بود از سر حرص چطور هم من هم مهلا همزمان داشت زندگی خوبمون از هم میپاشید؟ فردا وقتی نادر رفت سر کار رفتم سراغ تلفن کارتی و شماره دختره رو گرفتم باورم نمیشد صدای نحس خود الناز بود پس کمر همت بسته بود زندگی هر جفتمون رو خراب کنه. خیلی حسود بود. بدون حرف زدن تلفن رو قطع کردم. برگشتم خونه و بعد کلی فکر کردن تصمیم رو گرفتم باید زندگیم رو محکم تر نگه میداشتم و حفظش میکردم. البته اینم باید بگم که ناصد اوایل پیامها اصلا جوابشو نمیداد و میگفت زنم و دوست دارم و... آنقدر الناز پاپیچ شده بود که ناصر یکم کوتاه اومده بود. یه شام خوب همراه کلی دسر درست کردم دستی به سر و روی خونه کشیدم و برخلاف همیشه خودم به پیشواز نادر رفتم و درو براش باز کردم
#پایان
#کپی_حرام
#اخوند_سادات ۱
همسر من شغلش ازاد هست و ی مدت ی کارگر داشت که براش کار میکرد ادم بذله گویی که همش دنبال این بود ی نفرو پیدا کنه مسخره کنه و بقیه بخندن یا روی بقیه اسم بذاره ادمی که با این نظام دشمن بود و میگفت از اون بالا تا این پایین مسئولین دزد هستن چون چندباری اومده بود خونمون و تا حدودی میشناختمش از دیدگاهاش خبر داشتم ولی هیچ وقت باهاش هم صحبت نشدم که بخوام حرفی بزنم یا چیزی بیشتر میومد با شوهرم داخل حیاط بودن یا مینشست چند ساعتی توی خونمون با بچه هام بازی میکرد و سربه سرشون میذاشت بعدم با شوهرم حرف میزد ادم بدی نبود ولی این ایراد رو داشت چند باری حرف اخوند و بسیج میومد وسط که این شروع میکرد به فحاشی و توهین که باید اینارو اتیش زد و این حرفها
#ادامه_دارد
#کپی_حرام❌❌
#امام_خمینی ۲
بابام ولی برعکس مادربزرگم بود میگفت ننه نگو کراهت داره اونا ادمای خوبی هستن گناه ی ادم بد رو پای بقیه ننویس ولی اون پیرزن توجه نمیکرد و حرف خودش میزد بابام کلا برعکس خانواده خودش بود جان برکف رهبر بود و اصلا تحمل نمیکرد کوچکترین توهینی به نظام و رهبر و مخصوصا امام خمینی بشه، بقیه خانواده پدریم هم تفکرشون نزدیک به مادر بزرگم بود نمیدونستم تفکر خودشون اینجوریه یا تابع مادر بزرگم هستن اما ی بار شنیدم بابام به مامانم گفت که ننه م خیلی فحش میده به نظام اگر هیچی بهش نمیگم بخاطر اینه که مادرمه و نمیخوام دلش بشکنه ولی ای کاش بس کنه نمیدونم چرا انقدر شاه رو دوس داره مامانمم باهاش صحبت میکرد و میگفت تو حقیقت رو بهش بگو ولی احترامشم حفظ کن مبادا کاری کنی که دلش بشکنه
#ادامهدارد
#کپی_حرام❌❌❌
#توبه 6
یه شب با صدای گریه ی همسرم بیدار شدم باورم نمیشد سر سجاده ی من نشسته بود و گریه میکرد وقتی متوجه من شد گفت خسته شدم از اینهمه پوچی...گفت توبه کردم میخوام گذشته م رو جبران کنم.
از اون روز به بعد هرسه با هم نماز میخوندیم و حتی به مسجد هم میرفتیم ...
بعدها یروز برام تعریف کرد و گفت از جلوی امامزاده ای رد میشدم یه حسی بهم میگفت برو داخل و یه سلام کن.
وقتی داخل رفتم حس و حال عجیبی بهم دست داد و یاد گذشته ی کثیفم افتادم یاد خطای تو..با خودم گفتم وقتی یه خطای کوچیک زنت تورو اونقدر بهم ریخت پس اینهمه بدیهای تو چقدر خدا و اهل بیت و زنت رو ناراحت میکنه.
همونجا توبه کردم و ظاها خدا توبه م رو قبول کرد چون از اونموقع تغییرات زیادی کردم و هرروز مورد لطف و رحمت خدا قرار گرفتم.
#پایان.
#کپی_حرام
هدایت شده از تبلیغات گسترده منتخب | آموزش تبلیغ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐مجلسی های خوشگل👆
شروع قیمت از 100هزار
♥️ مانتو 👈 شروع قیمت از ۵۹ هزار
♥️ تونــیـک 👈 شروع قیمت از ۶۸ هزار
♥️ لباس گرم 👈 شروع قیمت از ۳۸هزار
https://eitaa.com/joinchat/1004797984C66137549f9
تحویل درب منزل 👏 حتی روستاها
🚚 ارسال رایگان به سراسر کشور🇮🇷اینجا👇
https://eitaa.com/joinchat/1004797984C66137549f9
#کپی_حرام