eitaa logo
منبر مجازی حاج یاسر طاهری
128 دنبال‌کننده
658 عکس
167 ویدیو
5 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 از کوله پشتی بیرون آوردم و خوردم، زخمهایم خوب شد قوتی گرفتم برخاستم و به راه افتادم به سر رسیدم راه دست راست به شهر آبادی می رفت و دیگری به ده خرابه ای می‌رسید. به سمت راست رفتم و داخل شدم اما جهالت به سمت چپ رفت و در خرابه‌ای ساکن شد... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب ➥ @ansuiemarg_ir درس هایی از آیات قرآن برای در " جز ۱۱ قرآن کریم " 🤍آگاه باشید که انفاق غرامت نیست بلکه موجب تقرب و نزدیکی به خداست. (توبه، ۹۹ ۹۸) 🕊خدا و پیامبر همه امور و رفتارهای شما را میبینند. (توبه، ۱۰۵) 🤍خدا در معامله اش با انسان وفادار است. (توبه ،۱۱۱) 🕊فلسفه حوادث و آزمونهای الهی توبه و تنبه است. (توبه، ۱۲۶) 🤍با پرداخت زکات، جان خود را پاک و نورانی کنید. (توبه، ۱۰۳) 🕊بنای زندگی خود را بر لب پرتگاه پی ریزی نکنید که در آتش فرومی افتید. (توبه، ۱۰۹) 🤍ای مردم با کسانی که صادق هستند همراه باشید. (توبه، ۱۱۹) 🕊هر ظلم و ستمی مرتکب شوید به زیان خود شماست. (یونس، ۲۳) 🤍مؤمنان اهل توبه پرستش، شکرگزاری رکوع و سجود امربه معروف و نهی از منکر  و مراقبت از احکام خدا هستند (توبه ،۱۱۲) 🕊این گونه نباشید که در هنگام گرفتاری خدا را در همه حال بخوانید و پس از رفع آن از یاد خدا غافل شوید. (یونس، ۱۲) 🤍بهای معامله با خدا در جهاد مال و جان بهشت است. (توبه، ۱۱۱) 🕊همانند بهشتیان با «سبحان الله والحمد لله رب العالمین» گفتن خدا را نیایش کنید (یونس، ۱۰) درس هایی از آیات قرآن برای در " جز ۱۲ قرآن کریم " 💛روزی همه موجودات بر عهده خداوند است. نه طمع ورزی کنید و نه بهراسید (هود،۶) 🤍مرگ بر ستمگر، یک شعار قرآنی است. (هود، ۴۴) 💛به سه کار بردباری، نرم دلی و استغفار مشغول باشید. (هود، ۷۵) 🤍از کودکی به فرزندانتان رازداری را بیاموزید. (یوسف، ۵) 💛اگر حکمت کاری را نفهمیدید آن را مسخره نکنید. (هود ،۳۸) 🤍فرزند صالح رحمت و برکت از سوی خداست. (هود، ۷۲) 💛صبوری کنید که پاداش نیکوکاران را در پی دارد. (هود، ۱۱۵) 🤍در انتقاد عجله نکنید شاید شما هم اگر به جای او بودید مثل او می شدید. (یوسف، ۳۱) 💛حقوق مردم را کم ندهید و حق را بپردازید. (هود، ۸۵) 🤍حسادت، انسان را تا برادر کشی سوق میدهد. (یوسف، ۹) 💛رزق اندک ولی حلال و پاک بهتر از درآمدهای بسیار اما حرام است. (هود، ۸۶-۸۵) 🤍مالی که آسان به دست آید آسان از دست میرود. (یوسف، ۲۰) 🌏 قسمت دهم 🔻داخل شدم در آنجا ساختمان های زیبا و رودهای جاری و سبزه های دلنشین و های میوه و خدمت گذاران مهربان بودند. من که در آن بیابان‌های نا امن از اذیت‌های آن به سختی افتاده بودم حالا این مکان امن برایم مانند بهشت بود که اگر جذبه محبت نبود از اینجا بیرون نمی‌رفتم. 🔻در اینجا چند نفر از دوستان را ملاقات کردم، را استراحت نموده و صبح قدم زنان در خارج این شهر که هوای او از نارنج معطر شده بود با هم بودیم و سرگذشت روز گذشته خود را برای هم تعریف می‌کردیم و از خلاصی از دست سیاهان بودیم. در تمام این مدت قلبمان پر از فرح و آرامش بود و از ها و لذائذ آنجا بهره مند شدیم. 🔻 حرکت زده شد و کوله پشتی‌ها به پشت بستیم و رفتیم تا رسیدیم به دو راهی که راه آن به این متصل میشد و سیاهان از دور نمایان شدند. از راهنمای آنجا پرسیدم ممکن است این با ما نباشند گفت: اینها صورت های نفوس حیوانی شما هستند که دارای دو قوه و هستند و ممکن نیست از شما جدا شوند ولی اینها رنگ های مختلفی دارند! که سیاه خالص، و سفید و سیاه و خالص. و اگر سفید و مطمئنه شدند برای شما بسیار مفید است و مقامات عالیه را درک می‌کنید، این در حقیقت نعمتی است که خداوند به شما داده ولی شما کفران نموده و با او را به صورت نقمت در آورده اید هر کاری که کرده اید در جهان کرده‌اید. سیاهان به ما رسیدند و هر کدام با سیاه خود به راه افتادیم... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب حاج یاسر طاهری ساری مسجد امام حسن عسکری علیه‌السلام منبر مجازی حاج یاسر طاهری 🆔@menbarmajazyhajyasertaheri
روز بزرگ داشت تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران تبریک عرض میکنم منبر مجازی حاج یاسر طاهری 🆔@menbarmajazyhajyasertaheri
🌏 قسمت یازدهم 🔻 به ما رسیدند و هر کدام با سیاه خود به راه افتادیم و از هم جدا شدیم. به کوهی رسیدیم راه باریک و پر سنگلاخ بود و در پایین کوه دره عمیقی بود ولی ته دره بود و من دلم خواست از بالای کوه بروم بخاطر اینکه هوای ته دره است. 🔻سیاه به من رسید و مرا تأیید کرد که علاوه بر حبسی ته دره درنده و خزنده نیز هست و در بلندی تماشای اطراف نیز می‌شود. دو سه مرتبه ها از زیر پاها خزیده افتادیم رو به پایین غلطیدم و نزدیک بود به ته بیفتم ولی به خارها و سنگ‌ها چنگ میزدم و خود را نگه میداشتم و دست و پا و پهلو همه گردید. همچنین بینی به سنگی خورد و شکست. به سیاهک گفتم عجب اشتباهی کردیم در ماندیم و سیاه به من خندید و میگفت: «هر کس در دنیا نماید خداوند پستش میکند و هرکس برتری و بلندی جوید، دماغش را به خاک می مالند.» اینها را خواندید و نکردید. 🔻من به هر زحمتی که بود خود را از بیراهه نمودم با بدنی مجروح و دل پردرد. ولی بیچاره ای که در جلو ما می رفت از آن دامنه پرت شد و افتاد به پایین دره و صدای بلند بود و سیاهش پهلویش نشسته بود به او می‌خندید و او همانجا ماند. خلاصه بعد از سختی‌های زیاد به رسیدیم اما خستگی و تشنگی و سوزش همان جراحتها آزارم می‌داد. چند مرتبه خواست مرا از راه بیرون کند گوش نکردم و چون دید از او اطاعت نکردم ماند. کمی گذشت و رسیدم به باغی که راهم از میان آن باغ بود... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب حاج یاسر طاهری ساری مسجد امام حسن عسکری علیه‌السلام منبر مجازی حاج یاسر طاهری 🆔@menbarmajazyhajyasertaheri
منبر مجازی حاج یاسر طاهری 🆔@menbarmajazyhajyasertaheri
🌏 قسمت دوازدهم 🔻رسیدیم به که راهم از میان آن باغ بود دیدم چند نفری در کنار حوض نشسته، میوه های در جلوشان می‌باشد تا مرا دیدند احترام نمودند و خواهش نشستن و میوه خوردن کردند و گفتند ما در حال روزه‌داری از خارج شدیم و این افطاری است که به ما داده اند و چنان می پنداریم که تو هم از اینها حق داری و البته تو داری را افطار داده‌ای و نشستم و از آنها خوردم و تشنگی و هر دردی داشتم رفع شد. 🔻پرسیدند در این راه بر تو چه گذشت؟ گفتم بدی‌هایی گذشت با دیدن شما رفع گردید ولی چند نفر عقب ماندند و آنها را نگه داشتند و مرا هم وسوسه نمودند، ولی گوش به حرفهایش ندادم و عقب ماند، که به من نرسد. 🔻گفتند نه آنها از ما دست بردار نیستند و در این برزخ با و دروغ ما را در اذیت می‌کنند و بعدها مثل رهزنان شاید با ما بجنگند. گفتم پس ما بدون چگونه از خود دفاع کنیم. گفتند: اگر در دنیا اسلحه ای تهیه نموده ایم در بعدی به داد ما خواهد رسید. 🔻همه برخاستیم و در راهی از زیر درختان پر و در نهرهای جاری و نسیمی خوش در فضا قدم می‌زدیم، كأنه جمال در آنجا تجلی نموده بود. رسیدیم به منزلگاه هر کدام در حجره ای از هایی که از خشت های طلا و نقره ساخته بودند منزل نمودیم. ظرافت منزل چشم‌ها را خیره و عقلها را حیران می‌ساخت و خدمه ای که داشت بسیار خوش صورت و خوش اندام و خوش و در اطراف برای خدمتگزاری در گردش و طواف بودند... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب حاج یاسر طاهری ساری مسجد امام حسن عسکری علیه‌السلام منبر مجازی حاج یاسر طاهری 🆔@menbarmajazyhajyasertaheri
حاج یاسر طاهری ساری مسجد امام حسن عسکری علیه‌السلام منبر مجازی حاج یاسر طاهری 🆔@menbarmajazyhajyasertaheri
حاج یاسر طاهری ساری مسجد امام حسن عسکری علیه‌السلام منبر مجازی حاج یاسر طاهری 🆔@menbarmajazyhajyasertaheri
🌏 قسمت سیزدهم 🔻سفر دوباره آغاز شد، در دو طرف راه همه و گل و آب‌های جاری بود و هوا چنان معطر بود که به وصف نمی آمد تا از شهر خارج شديم انگار خوبی‌های ما را تا آنجا مشایعت نموده بودند. 🔻پس از آن دوباره راه باریک و پر شد و از میان دره می‌گذشت و آن دره به طرف راست و چپ پیچ میخورد. اگر دیگر در جلوی ما نبودند راه را گم می کردیم زیرا که راههایی به طرف دست از این راه جدا میشد. 🔻در یکی از پیچ های دره وارد راه ما شدند. چشم من که به سیاه افتاد بس که دیدارش شوم بود پایم به سنگی خورد و شد و لنگ لنگان به سختی راه میرفتم. مسافرینی که در راه بودند جلو افتادند و دور شدند و من ماندم. تا رسیدیم به سر دوراهی که یک راه به دست چپ جدا میشد و من ماندم که از کدام راه بروم که سیاهک خود را به من رساند و گفت چرا ایستاده‌ای؟ به دست چپ کرد و گفت راه این است و خودش چند قدمی به آن راه رفت، به من گفت بیا و من نرفتم بلکه از آن راه دیگر رفتم و دیگر می‌دانستم راه در مخالفت با آنان است. و سیاه هر چه اصرار نمود با او نرفتم زیرا که کرده بودم. 🔻چیزی نگذشت که آن دره تمام شد و زمین مسطح و بود و منزل سوم پیدا شد. (وعده وصل چون شود نزدیک آتش شوق ور گردد) هادی طبق وعده اش باید در اینجا منتظر من باشد و در رفتن سرعت نمودم و آقای هم از من مأیوس شده به من نرسید. چیزی نگذشت که رسیدم به در دروازه شهر (منزل سوم) ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب # منبرمجازی حاج یاسر طاهری مسجد امام حسن عسکری علیه‌السلام ساری منبر مجازی حاج یاسر طاهری 🆔@menbarmajazyhajyasertaheri
منبر مجازی حاج یاسر طاهری 🆔@menbarmajazyhajyasertaheri
🌏 قسمت چهاردهم 🔻چیزی نگذشت که رسیدم به منزل سوم و دم شهر بالاخره هادی را دیدم و سلام کردم و مصافحه نمودیم. حیات تازه‌ای به رسیده بود. داخل شدیم به قصری که برای من مهیا شده بود. پس از استراحت و پذیرایی شدن، پرسید در این سه منزل چطور بر تو گذشت؟ 🔻گفتم: الحمدلله خطراتی از طرف بود آن هم بالاخره از ناحیه خودم بود که بی تو بودم و اگر تو بودی او با من این طور کلفتی نمی‌کرد و هر چه بود بالاخره به سلامتی گذشت و تو را دیدم و همه دردها دوا شد و همه از بین رفت. 🔻گفت: تا به حال چون من با تو نبودم او به مکر و تو را از راه بیرون می کرد ولی بعد از این که من راه مکر و حیله او را به تو میگویم او به مکر و قوی‌تری تو را از راه بیرون خواهد نمود و اسباب دفاعی تو در این منزل فقط عصا و سپری است و این کم است و امشب که شب است برو نزد اهل بیت خود شاید که به یاد تو خیراتی از آنها شود و اسباب امنیت تو در این مسافرت بیشتر گردد. 🔻گفتم: من از آنها مأیوسم، زنده‌ها مرده‌های خود را بزودی میکنند و دلسرد میشوند. آن هفته اول که فراموش نکرده بودند و به اسم من کارهایی می کردند در واقع همان اسم بود و عملشان برای خودشان بود، حالا که همان اسم هم از یادشان رفته و من هیچ به آنها ندارم. گفت: در هر صورت برخیز و نزد آنها برو چون پیغمبر به آنها گفته است: «از امواتتان به نیکی یاد کنید.» اگر از آنها مأیوسی از مأیوس نشو. ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب منبر مجازی حاج یاسر طاهری 🆔@menbarmajazyhajyasertaheri