eitaa logo
منبر مجازی حاج یاسر طاهری
128 دنبال‌کننده
658 عکس
167 ویدیو
5 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌏 قسمت نهم 🔻به راه افتادم، تشنه شده بودم و هم از عقب دورادور می‌آمد. سمت راست سبزه زاری دیدم که مقداری از راه دور بود. جهالت دوید و خود را به من رساند و گفت: در آن محل آ#ب موجود است اگر تشنه ای برویم آب بخوریم. خواستم گوش به حرفش ندهم ولی چون زیاد تشنه و بودم رفتیم. به نزدیک سبزه هایی رسیدیم که ابداً در آن آب وجود نداشت و زمین هم بود که راه رفتن در آن هم سخت بود و مارهای زیادی در آن سنگلاخ می‌لولیدند و آن از درخت‌های جنگلی بود که همه فصول سبز است. 🔻 رو به راه برگشتم و از خستگی و تشنگی و از فراق هادی ناله و گریه میکردم که کار خود را کرده بود، دور از من نشسته و به من لبخند میزد و می‌گفت: «آن تو چه از دستش بر می آید؟ بعد از این که تخم اذیت‌ها را در دنیا برای کمک به من کاشته‌ای و (إنَّ الدنيا مزرعة الآخرة). مگر تو نخوانده ای که «وَ مَن يَعمَل مِثقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه. 🔻مگر هادی برخلاف کاری از دستش بر می‌آید، مگر خودش نگفت که هر وقت کرده ای من از تو گریخته ام و چون توبه نمودی همنشین تو بوده ام». دیدم این جهالت ، عجب با اطلاع بوده است. 🔻 از کوله پشتی بیرون آوردم و خوردم، زخمهایم خوب شد قوتی گرفتم برخاستم و به راه افتادم به سر رسیدم راه دست راست به شهر آبادی می رفت و دیگری به ده خرابه ای می‌رسید. به سمت راست رفتم و داخل شدم اما جهالت به سمت چپ رفت و در خرابه‌ای ساکن شد... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب حاج یاسر طاهری ساری مسجد امام حسن عسکری علیه‌السلام منبر مجازی حاج یاسر طاهری 🆔@menbarmajazyhajyasertaheri
درس هایی از آیات قرآن برای در " جز ۸ قرآن کریم " 🌏اکثریت، دلیل حقانیت نیست. ملاک حق است نه عدد (انعام، ۱۱۶) 🤍به کارهای زشت چه پنهانی و چه آشکارا نزدیک نشوید. (انعام، ۱۵۱) 🌏در هنگام خریدوفروش، ترازو و پیمانه را به عدالت تنظیم کنید (انعام، ۱۵۲) 🤍از تاریخ و سرنوشت دیگران عبرت بگیریم. (اعراف، ۲۷) 🌏فرزندان خود را از بیم تنگدستی مکشید؛ ما روزی رسانیم. (انعام، ۱۵۱) 🤍در داوری و شهادت به عدالت رفتار کنید، حتی اگر درباره اقوام شما باشد. (انعام، ۱۵۲) 🌏نتیجه گناه کردن و خلاف، رسوایی است. (اعراف، ۲۰) 🤍از حقوق مردم چیزی کم نگذارید. (اعراف، ۸۵) 🌏خداوند در برابر یک کار نیک ۱۰ برابر پاداش میدهد. (انعام، ۱۶۰) 🤍بخورید و بیاشامید ولی زیاده روی و اسراف نکنید. (اعراف، ۳۱) 🌏از تکبر دوری کنید که باعث خروج شیطان از بهشت شد. (اعراف، ۱۳ ۱۲) 🤍وقتی اجل برسد هیچ تغییری در آن نمی توان ایجاد کرد. (اعراف، ۳۴) درس هایی از آیات قرآن برای در " جز ۹ قرآن کریم " 🪐ایمان و عمل در بین مردم سبب نزول برکات می شود. (اعراف ۹۶) 🤍در چله گرفتن اثرات معنوی نهفته است. (اعراف ، ۱۴۲) 🪐متکبر به حق ایمان نمی آورد و راه درست را انتخاب نمی کند. (اعراف، ۱۴۶) 🤍سکوت و گوش کردن به قرآن زمینه برخورداری از رحمت الهی است. (اعراف،۲۰۴) 🪐قحطی و خشکسالی یا کیفر الهی است یا زنگ بیدارباش (اعراف، ۱۳۰) 🤍برای برادران خود دعا کنید. (اعراف، ۱۵۱) 🪐هنگام وسوسه شیطان به پناهگاه خدا بروید. (اعراف، ۲۰۰) 🤍تا زمانی که استغفار میکنید عذاب الهی نازل نمی شود. (انفال، ۳۳) 🪐خداوند انسان را در خوشی و ناخوشی آزمایش میکند. (اعراف، ۱۶۸) 🤍صبح و شب خدا را با تضرع یاد کنید تا از غافلان نباشید (اعراف، ۲۰۵) 🪐آنهایی را که به جای خدا صدا میزنید، نمی توانند شما را یاری کنند (اعراف، ۱۹۷) 🤍اگر با تقوا باشید، قوه تشخیص حق از باطل برایتان فعال میشود. (انفال، ۲۹) درس هایی از آیات قرآن برای در " جز ۱۰ قرآن کریم " 🌚با هم نزاع نکنید چون سست میشوید و هیبت شما از بین میرود. (انفال، ۴۶) 🤍هر چه در توان دارید سلاح جنگی تدارک ببینید تا دشمنان را بترسانید. (انفال، ۶۰) 🌚به جای آخرت به زندگی دنیا دل خوش نکنید متاع زندگی دنیا در برابر آخرت، اندک است. (توبه، ۳۸) 🤍انسانهای منافق اعمالشان در دنیا و آخرت - هدر میرود و از زیانکاران خواهند بود. (توبه، ۶۹) 🌚اگر در عهدی بیم خیانت دارید پیمان را بشکنید تا دو طرف شرایط یکسان داشته باشند. (انفال، ۵۸) 🤍هر چقدر در راه خدا خرج کنید پاداش  آن به شما بازگردانده میشود. (انفال، ۶۰) 🌚انسان های منافق و دو چهره مورد لعنت خدا قرار گرفته اند.‌ (توبه، ۶۸) 🤍از زیادی اموال و فرزندان کافران شگفت زده نشوید که برای عذاب آنان است. (توبه، ۸۵) 🌚با سوگند دروغ خود را به هلاکت نکشانید. (توبه، ۴۲) 🤍برخی عهد بستند که اگر خدا به ما مال دهد ما نیز صدقه میدهیم ولی خلف وعده کردند و این نمونه نفاق است (توبه، ۷۵ ۷۶) 🌚سبک بار و گرانبار بسیج شوید و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید (توبه، ۴۱) 🤍مردان و زنان مؤمن دوستان یکدیگرند و یکدیگر را به کارهای خوب سفارش کرده و از کارهای بد باز میدارند (توبه،۷۱) 🌏 قسمت نهم 🔻به راه افتادم، تشنه شده بودم و هم از عقب دورادور می‌آمد. سمت راست سبزه زاری دیدم که مقداری از راه دور بود. جهالت دوید و خود را به من رساند و گفت: در آن محل آ#ب موجود است اگر تشنه ای برویم آب بخوریم. خواستم گوش به حرفش ندهم ولی چون زیاد تشنه و بودم رفتیم. به نزدیک سبزه هایی رسیدیم که ابداً در آن آب وجود نداشت و زمین هم بود که راه رفتن در آن هم سخت بود و مارهای زیادی در آن سنگلاخ می‌لولیدند و آن از درخت‌های جنگلی بود که همه فصول سبز است. 🔻 رو به راه برگشتم و از خستگی و تشنگی و از فراق هادی ناله و گریه میکردم که کار خود را کرده بود، دور از من نشسته و به من لبخند میزد و می‌گفت: «آن تو چه از دستش بر می آید؟ بعد از این که تخم اذیت‌ها را در دنیا برای کمک به من کاشته‌ای و (إنَّ الدنيا مزرعة الآخرة). مگر تو نخوانده ای که «وَ مَن يَعمَل مِثقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه. 🔻مگر هادی برخلاف کاری از دستش بر می‌آید، مگر خودش نگفت که هر وقت کرده ای من از تو گریخته ام و چون توبه نمودی همنشین تو بوده ام». دیدم این جهالت ، عجب با اطلاع بوده است.
🔻 از کوله پشتی بیرون آوردم و خوردم، زخمهایم خوب شد قوتی گرفتم برخاستم و به راه افتادم به سر رسیدم راه دست راست به شهر آبادی می رفت و دیگری به ده خرابه ای می‌رسید. به سمت راست رفتم و داخل شدم اما جهالت به سمت چپ رفت و در خرابه‌ای ساکن شد... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب ➥ @ansuiemarg_ir درس هایی از آیات قرآن برای در " جز ۱۱ قرآن کریم " 🤍آگاه باشید که انفاق غرامت نیست بلکه موجب تقرب و نزدیکی به خداست. (توبه، ۹۹ ۹۸) 🕊خدا و پیامبر همه امور و رفتارهای شما را میبینند. (توبه، ۱۰۵) 🤍خدا در معامله اش با انسان وفادار است. (توبه ،۱۱۱) 🕊فلسفه حوادث و آزمونهای الهی توبه و تنبه است. (توبه، ۱۲۶) 🤍با پرداخت زکات، جان خود را پاک و نورانی کنید. (توبه، ۱۰۳) 🕊بنای زندگی خود را بر لب پرتگاه پی ریزی نکنید که در آتش فرومی افتید. (توبه، ۱۰۹) 🤍ای مردم با کسانی که صادق هستند همراه باشید. (توبه، ۱۱۹) 🕊هر ظلم و ستمی مرتکب شوید به زیان خود شماست. (یونس، ۲۳) 🤍مؤمنان اهل توبه پرستش، شکرگزاری رکوع و سجود امربه معروف و نهی از منکر  و مراقبت از احکام خدا هستند (توبه ،۱۱۲) 🕊این گونه نباشید که در هنگام گرفتاری خدا را در همه حال بخوانید و پس از رفع آن از یاد خدا غافل شوید. (یونس، ۱۲) 🤍بهای معامله با خدا در جهاد مال و جان بهشت است. (توبه، ۱۱۱) 🕊همانند بهشتیان با «سبحان الله والحمد لله رب العالمین» گفتن خدا را نیایش کنید (یونس، ۱۰) درس هایی از آیات قرآن برای در " جز ۱۲ قرآن کریم " 💛روزی همه موجودات بر عهده خداوند است. نه طمع ورزی کنید و نه بهراسید (هود،۶) 🤍مرگ بر ستمگر، یک شعار قرآنی است. (هود، ۴۴) 💛به سه کار بردباری، نرم دلی و استغفار مشغول باشید. (هود، ۷۵) 🤍از کودکی به فرزندانتان رازداری را بیاموزید. (یوسف، ۵) 💛اگر حکمت کاری را نفهمیدید آن را مسخره نکنید. (هود ،۳۸) 🤍فرزند صالح رحمت و برکت از سوی خداست. (هود، ۷۲) 💛صبوری کنید که پاداش نیکوکاران را در پی دارد. (هود، ۱۱۵) 🤍در انتقاد عجله نکنید شاید شما هم اگر به جای او بودید مثل او می شدید. (یوسف، ۳۱) 💛حقوق مردم را کم ندهید و حق را بپردازید. (هود، ۸۵) 🤍حسادت، انسان را تا برادر کشی سوق میدهد. (یوسف، ۹) 💛رزق اندک ولی حلال و پاک بهتر از درآمدهای بسیار اما حرام است. (هود، ۸۶-۸۵) 🤍مالی که آسان به دست آید آسان از دست میرود. (یوسف، ۲۰) 🌏 قسمت دهم 🔻داخل شدم در آنجا ساختمان های زیبا و رودهای جاری و سبزه های دلنشین و های میوه و خدمت گذاران مهربان بودند. من که در آن بیابان‌های نا امن از اذیت‌های آن به سختی افتاده بودم حالا این مکان امن برایم مانند بهشت بود که اگر جذبه محبت نبود از اینجا بیرون نمی‌رفتم. 🔻در اینجا چند نفر از دوستان را ملاقات کردم، را استراحت نموده و صبح قدم زنان در خارج این شهر که هوای او از نارنج معطر شده بود با هم بودیم و سرگذشت روز گذشته خود را برای هم تعریف می‌کردیم و از خلاصی از دست سیاهان بودیم. در تمام این مدت قلبمان پر از فرح و آرامش بود و از ها و لذائذ آنجا بهره مند شدیم. 🔻 حرکت زده شد و کوله پشتی‌ها به پشت بستیم و رفتیم تا رسیدیم به دو راهی که راه آن به این متصل میشد و سیاهان از دور نمایان شدند. از راهنمای آنجا پرسیدم ممکن است این با ما نباشند گفت: اینها صورت های نفوس حیوانی شما هستند که دارای دو قوه و هستند و ممکن نیست از شما جدا شوند ولی اینها رنگ های مختلفی دارند! که سیاه خالص، و سفید و سیاه و خالص. و اگر سفید و مطمئنه شدند برای شما بسیار مفید است و مقامات عالیه را درک می‌کنید، این در حقیقت نعمتی است که خداوند به شما داده ولی شما کفران نموده و با او را به صورت نقمت در آورده اید هر کاری که کرده اید در جهان کرده‌اید. سیاهان به ما رسیدند و هر کدام با سیاه خود به راه افتادیم... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب حاج یاسر طاهری ساری مسجد امام حسن عسکری علیه‌السلام منبر مجازی حاج یاسر طاهری 🆔@menbarmajazyhajyasertaheri
🌏 قسمت یازدهم 🔻 به ما رسیدند و هر کدام با سیاه خود به راه افتادیم و از هم جدا شدیم. به کوهی رسیدیم راه باریک و پر سنگلاخ بود و در پایین کوه دره عمیقی بود ولی ته دره بود و من دلم خواست از بالای کوه بروم بخاطر اینکه هوای ته دره است. 🔻سیاه به من رسید و مرا تأیید کرد که علاوه بر حبسی ته دره درنده و خزنده نیز هست و در بلندی تماشای اطراف نیز می‌شود. دو سه مرتبه ها از زیر پاها خزیده افتادیم رو به پایین غلطیدم و نزدیک بود به ته بیفتم ولی به خارها و سنگ‌ها چنگ میزدم و خود را نگه میداشتم و دست و پا و پهلو همه گردید. همچنین بینی به سنگی خورد و شکست. به سیاهک گفتم عجب اشتباهی کردیم در ماندیم و سیاه به من خندید و میگفت: «هر کس در دنیا نماید خداوند پستش میکند و هرکس برتری و بلندی جوید، دماغش را به خاک می مالند.» اینها را خواندید و نکردید. 🔻من به هر زحمتی که بود خود را از بیراهه نمودم با بدنی مجروح و دل پردرد. ولی بیچاره ای که در جلو ما می رفت از آن دامنه پرت شد و افتاد به پایین دره و صدای بلند بود و سیاهش پهلویش نشسته بود به او می‌خندید و او همانجا ماند. خلاصه بعد از سختی‌های زیاد به رسیدیم اما خستگی و تشنگی و سوزش همان جراحتها آزارم می‌داد. چند مرتبه خواست مرا از راه بیرون کند گوش نکردم و چون دید از او اطاعت نکردم ماند. کمی گذشت و رسیدم به باغی که راهم از میان آن باغ بود... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب حاج یاسر طاهری ساری مسجد امام حسن عسکری علیه‌السلام منبر مجازی حاج یاسر طاهری 🆔@menbarmajazyhajyasertaheri
🌏 قسمت دوازدهم 🔻رسیدیم به که راهم از میان آن باغ بود دیدم چند نفری در کنار حوض نشسته، میوه های در جلوشان می‌باشد تا مرا دیدند احترام نمودند و خواهش نشستن و میوه خوردن کردند و گفتند ما در حال روزه‌داری از خارج شدیم و این افطاری است که به ما داده اند و چنان می پنداریم که تو هم از اینها حق داری و البته تو داری را افطار داده‌ای و نشستم و از آنها خوردم و تشنگی و هر دردی داشتم رفع شد. 🔻پرسیدند در این راه بر تو چه گذشت؟ گفتم بدی‌هایی گذشت با دیدن شما رفع گردید ولی چند نفر عقب ماندند و آنها را نگه داشتند و مرا هم وسوسه نمودند، ولی گوش به حرفهایش ندادم و عقب ماند، که به من نرسد. 🔻گفتند نه آنها از ما دست بردار نیستند و در این برزخ با و دروغ ما را در اذیت می‌کنند و بعدها مثل رهزنان شاید با ما بجنگند. گفتم پس ما بدون چگونه از خود دفاع کنیم. گفتند: اگر در دنیا اسلحه ای تهیه نموده ایم در بعدی به داد ما خواهد رسید. 🔻همه برخاستیم و در راهی از زیر درختان پر و در نهرهای جاری و نسیمی خوش در فضا قدم می‌زدیم، كأنه جمال در آنجا تجلی نموده بود. رسیدیم به منزلگاه هر کدام در حجره ای از هایی که از خشت های طلا و نقره ساخته بودند منزل نمودیم. ظرافت منزل چشم‌ها را خیره و عقلها را حیران می‌ساخت و خدمه ای که داشت بسیار خوش صورت و خوش اندام و خوش و در اطراف برای خدمتگزاری در گردش و طواف بودند... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب حاج یاسر طاهری ساری مسجد امام حسن عسکری علیه‌السلام منبر مجازی حاج یاسر طاهری 🆔@menbarmajazyhajyasertaheri
🌏 قسمت سیزدهم 🔻سفر دوباره آغاز شد، در دو طرف راه همه و گل و آب‌های جاری بود و هوا چنان معطر بود که به وصف نمی آمد تا از شهر خارج شديم انگار خوبی‌های ما را تا آنجا مشایعت نموده بودند. 🔻پس از آن دوباره راه باریک و پر شد و از میان دره می‌گذشت و آن دره به طرف راست و چپ پیچ میخورد. اگر دیگر در جلوی ما نبودند راه را گم می کردیم زیرا که راههایی به طرف دست از این راه جدا میشد. 🔻در یکی از پیچ های دره وارد راه ما شدند. چشم من که به سیاه افتاد بس که دیدارش شوم بود پایم به سنگی خورد و شد و لنگ لنگان به سختی راه میرفتم. مسافرینی که در راه بودند جلو افتادند و دور شدند و من ماندم. تا رسیدیم به سر دوراهی که یک راه به دست چپ جدا میشد و من ماندم که از کدام راه بروم که سیاهک خود را به من رساند و گفت چرا ایستاده‌ای؟ به دست چپ کرد و گفت راه این است و خودش چند قدمی به آن راه رفت، به من گفت بیا و من نرفتم بلکه از آن راه دیگر رفتم و دیگر می‌دانستم راه در مخالفت با آنان است. و سیاه هر چه اصرار نمود با او نرفتم زیرا که کرده بودم. 🔻چیزی نگذشت که آن دره تمام شد و زمین مسطح و بود و منزل سوم پیدا شد. (وعده وصل چون شود نزدیک آتش شوق ور گردد) هادی طبق وعده اش باید در اینجا منتظر من باشد و در رفتن سرعت نمودم و آقای هم از من مأیوس شده به من نرسید. چیزی نگذشت که رسیدم به در دروازه شهر (منزل سوم) ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب # منبرمجازی حاج یاسر طاهری مسجد امام حسن عسکری علیه‌السلام ساری منبر مجازی حاج یاسر طاهری 🆔@menbarmajazyhajyasertaheri
🌏 قسمت چهاردهم 🔻چیزی نگذشت که رسیدم به منزل سوم و دم شهر بالاخره هادی را دیدم و سلام کردم و مصافحه نمودیم. حیات تازه‌ای به رسیده بود. داخل شدیم به قصری که برای من مهیا شده بود. پس از استراحت و پذیرایی شدن، پرسید در این سه منزل چطور بر تو گذشت؟ 🔻گفتم: الحمدلله خطراتی از طرف بود آن هم بالاخره از ناحیه خودم بود که بی تو بودم و اگر تو بودی او با من این طور کلفتی نمی‌کرد و هر چه بود بالاخره به سلامتی گذشت و تو را دیدم و همه دردها دوا شد و همه از بین رفت. 🔻گفت: تا به حال چون من با تو نبودم او به مکر و تو را از راه بیرون می کرد ولی بعد از این که من راه مکر و حیله او را به تو میگویم او به مکر و قوی‌تری تو را از راه بیرون خواهد نمود و اسباب دفاعی تو در این منزل فقط عصا و سپری است و این کم است و امشب که شب است برو نزد اهل بیت خود شاید که به یاد تو خیراتی از آنها شود و اسباب امنیت تو در این مسافرت بیشتر گردد. 🔻گفتم: من از آنها مأیوسم، زنده‌ها مرده‌های خود را بزودی میکنند و دلسرد میشوند. آن هفته اول که فراموش نکرده بودند و به اسم من کارهایی می کردند در واقع همان اسم بود و عملشان برای خودشان بود، حالا که همان اسم هم از یادشان رفته و من هیچ به آنها ندارم. گفت: در هر صورت برخیز و نزد آنها برو چون پیغمبر به آنها گفته است: «از امواتتان به نیکی یاد کنید.» اگر از آنها مأیوسی از مأیوس نشو. ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب منبر مجازی حاج یاسر طاهری 🆔@menbarmajazyhajyasertaheri
🌏 قسمت پانزدهم 🔻شب جمعه شد و به خانه ام رفتم، دیدم آن عزتی که در زمان من داشتند فرود آمده و کسی به یاد آنها نیست و امور زندگیشان شده و بچه ها ژولیده و پژمرده شده‌اند. دلم به حالشان سوخت و دعا کردم که خدایا بر اینها و بر من کن و همسرم نیز یادی از زمان آسودگی خود نموده و بر من رحمت فرستاد. 🔻برگشتم به نزد دیدم اسبی با زین چرم و لجام طلا در قصر بسته شده است از هادی پرسیدم این برای کیست؟ هادی تبسم نموده گفت همسرت برای تو فرستاده و این حق است که به صورت اسب در آمده است و در این منازلی که رفتن در آن خیلی سختی دارد بسیار به کار می‌آید. 🔻و دعای تو نیز درباره آنها مستجاب شده است و آنها بعد از این در و آسایش خواهند بود. ببین یک رفتن تو چطور سبب خیرات شد برای خانواده ات. و در دنیا غالباً انسان ها غافلند از و خبر داشتن از حال یکدیگر، تأکیدات بسیاری از پیغمبر در این موضوع وجود دارد؛ که اگر سه روز بگذرد و مومنین یکدیگر را نپرسند رشته ایمانی در بین آنها پاره گردد. ♨️ ادامه دارد... 📚 # سیاحت غرب منبر مجازی حاج یاسر طاهری 🆔@menbarmajazyhajyasertaheri
🌏 قسمت شانزدهم 🔻برای استراحت وارد حجره شدم، حوریه‌ای به روی نشسته بود که نور صورتش حجره را روشن و چشم را خیره میساخت. گفت: این حوریه از وادی‌السلام بخاطر تو آمده است و به عقد تو درامده است. این را گفت و از بیرون شد. 🔻نشستیم و به آن گفتم حسب و نسب خود را و سبب این که مال من شده ای بیان کن. گفت به خاطر داری که در اوج شب جمعه ای زنی را نمودی؟ گفتم: بلی. گفت خلقت من از آن قطرات آب تو است. 🔻گفتم آیا میدانی که از چه جهت بر عمل متعه این همه ، مترتب و محبوب عندالله شده است؟ گفت: از آن جهت که همه مردم قادر بر ادای حقوق دائمی نبودند و در صورت نبودن این حکم بسیاری مرتکب میشدند و مفاسدی زیاد داشت. 🔻شب سپری شد و هادی آمد و گفت که باید حرکت نمود. برخاستم اسب را سوار شدم و را به دست گرفتم و سپر را به پشت آویختم و هادی تذکره و جواز راه به من داد و نمودیم... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب حاج یاسر طاهری ساری مسجد امام حسن عسکری علیه‌السلام منبر مجازی حاج یاسر طاهری 🆔@menbarmajazyhajyasertaheri
🌏 قسمت هفدهم 🔻حرکت نمودیم و از حدود شهر که خارج شدیم، به زمین های گِل و رسیدیم و در دو طرف راه تا چشم کار میکرد جانورانی بودند به شکل ولی همه آدم بودند، بدنشان مو نداشت و دم نداشتند ولی به شکل بوزینه، و از فرج‌هاشان چرک و جوشیده بیرون میشد. 🔻از پرسیدم این زمین چه زمینی و این جانوران چه کسانی‌اند که از دیدن تعفن و کثافتشان دل آدم به شورش می‌آید و قطع میشود. گفت: زمین زمین شهوت است و اینها زناکارانند و از راه بیرون نشوی که گرفتار میشوی. مرا گرفت، افسار اسب را محکم گرفتم که مبادا از جاده مستقیم بیرون رود و اگرچه راه مستقیم و بود ولی پر گِل و لجن، و گاهی اسب تا ساق فرو می رفت. 🔻با خود میگفتم چه خوب شد که اسبی در این به من داده شد و خدا رحمت کند عیالم را که او برایم فرستاد، صدقه الله من تزوج فقد احرز نصف دينه (راست گفت خداوند که هرکس کند نصف دین خود را حفظ کرده است.) و خدا فرموده است: هنَّ لِباسُ وَأَنتُم لِباسُ لَهُنَّ (زن و شوهر لباس و حافظ و یکدیگرند). 🔻و میدیدم که بعضی از این را با سر از دار آویخته‌اند و آلتشان با میخ های آهنین به دار شده است و بعضی‌ها را علاوه بر این با شلاقهای سیمی می زنند و آنها صدای سگ میدهند و آن زننده‌ها میگویند: "إخسَئُوا فِيها وَ لا تُكَلِّمُونَ" (دور شوید و ساکت باشید). (کلمه إخسئو در زبان برای دور کردن سگ استفاده می‌شود...) ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب حاج یاسر طاهری ساری مسجد امام حسن عسکری علیه‌السلام منبر مجازی حاج یاسر طاهری 🆔@menbarmajazyhajyasertaheri
🌏 قسمت هجدهم 🔻سیاهان از راه رسیدند. بعضی به صاحبشان میکردند که از راه بیرون روند و بعضی وانمود می‌کردند زمین کنار راه خشک است و من می‌دیدم سیاهان که از کنار راه می‌رفتند؛ زمین به طوری خشک بود که جای سم اسبهاشان هم پیدا نمی‌شد، حتی میل میکرد که از زیادت لجنِ میان راه از کنار راه برود اما بخاطر توصیه هادی ملتزم بودم در همان راه بمانم. 🔻 اسب‌ها را محکم داشتم که مبادا از راه بیرون روند. و می‌دیدم بعضی از بوسیله سیاهان از راه بیرون رفتند و تا به لجنها و باتلاق فرو می رفتند به طوری که مشکل بود بیرون بیایند و اگر کسی هم به زحمت‌ بیرون میامد، بدنش به لجن های سیاه بود. و پس از دقیقه‌ای لجن ها گوشت بدنشان را آب میکرد و از داغی و به زمین می‌ریخت و معلوم میشد که این لجن نیست بلکه همچون قلیاب و است. 🔻با وحشت می گفتم: الحمد الله که دچار عذاب آنها نشدم و می‌شنیدم که مسافرین به آواز بلند میکنند. من به هادی گفتم: گفته پیغمبر است که اگر را دیدی آهسته شکر حق گوی که او نشنود و دلش نسوزد. 🔻هادی گفت: آن حکم بود که اهل لا اله الا الله در ظاهر محترم بودند ولی در اینجا که روز جزا و سزا است باید تشکر نمود که افسوس و غصه آن مبتلایان شود! و کلیه آنچه بوده تدریجاً ظاهر و روشن گردد، گویا از تاریکی به روشنایی و از کوری به بینایی و از خواب به بیداری می‌رویم. دنیا ظلمتکده و پژمرده است. ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب حاج یاسر طاهری ساری مسجد امام حسن عسکری علیه‌السلام @menbarmajazyhajyasertaheri
🌏 قسمت نوزدهم 🔻ابتلائات زیاد شد، زمین بشدت می‌لرزید و هوا و تاریک گردید و از آسمان مثل تگرگ سنگ می‌بارد و در دو طرف راه کبرایی رخ داده بود. گرفتاران با هیکل‌هایی وحشتناک غرق آن لجن های هستند و اگر کسی با زحمت‌ خود را از لجن‌ها بیرون می‌کشد سنگی از به سر او خورده دوباره مثل میخی به زمین فرو میرود. 🔻در وحشت فوق العاده ای افتادم و بدنم می لرزد. از پرسیدم این چه زمینی است و این مبتلایان کیانند که عذابشان سخت است؟ جواب داد: این زمین همان زمین شهوت است و آنها گرفتاران از اهل هستند. سپر را بر روی سر بگیر که سنگی به تو نخورد و چند ای هم به اسب بزن بلکه به توفیق و مدد الهی زود تر از این بلا خلاص گردیم. 🔻دو بیش نمانده که از این زمین بلا خلاص شویم. چند شلاقی به اسب زدم و سرعت گرفت که هادی عقب افتاد و من هم سرگرم بودم و سیاه ملعون خود را همچون دیو زود به من رسانید، اسب از او رم کرد و مرا به زمین زد. که اعضایم همه در هم خورد گردید و اسب هم از راه بیرون شد و به فرو رفت. 🔻هادی رسید و دست و پای مرا بست و مرا به روی اسب محکم بست و خودش اسب را می‌کشید…چند قدمی رفتیم و از آن زمین پربلا بیرون شدیم. گفتم: هادی تو هر وقت از من دور شده ای این نزدیک آمده و مرا صدمه زده است، گفت: «او هر وقت نزدیک می‌شود من دور می‌شوم و نزدیک شدن او نیز فرصتی است که با خودتان به آنها داده‌اید... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب ➥ حاج یاسر طاهری ساری مسجد امام حسن عسکری علیه‌السلام @menbarmajazyhajyasertaheri