🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#قسمت دوم
#ابراهیمی دیگر
#در ادامه👇
⏪ عضو سازمان نظام مهندسي وازمديران پروژه آزادراه ساوه همدان و... بود.🍃
در كارهاي كشاورزي فعال بود.🍃خريد وفروش محصولات كشاورزي انجام ميدادو
كسب و كاربسيار خوبي داشت.🍃
مانند #ابراهيم اهل ورزش و باشگاه بود.🍃 از اين طريق بسياري از جوانان را به راه
راست هدايت كرد.🍃
کمربند مشکي جودو ومقام سوم کشور را دراختيارداشت.🍃در
ورزش زورخانه اي هم پيشكسوت بود.🍃
شوخ طبع،مهربان ودلسوز بود.🍃
شهـــ🌹ـــدا الگوي او بودند.🍃
به #ابراهيم هادي بسيارعلاقه
داشت وبارها،رفتارو كارهاي اورا الگوي خودش قرارداده بود🍃
مانند اوبه دنبال
هدايت نسل جوان بودونتيجه تلاش او صدها جواني هستند كه درمسير شهـــ🌹ــدا قرار
گرفتند.🍃
در کارهاخيلي پشتکارداشت.🍃اگر کسي از ايشان کمکي ميخواست دريغ نمی کرد🍃
#ادامه دارد👇👇
@ebrahimdelha
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
💠✨💠✨💠✨💠✨💠
#قسمت چهارم
#زندگینامه
#در ادامه
🌺🌺🌺
⏪ دوران سربازي اش را درمنطقه مرزي گذراند🍃
دوران سربازي #سيدمصادف با اوج
فعاليت گروهکهاي تروريستي درزاهدان بود.🍃
#سيد خيلي دوست داشت دوران سربازي اش را در سيستان خدمت کند.🍃 حتي
يکبار پيش فرمانده اش رفت و گفته بود من رو جهت ادامه خدمت به سيستان اعزام
کنيد،🍃گفته بودند نميشود❗️
مثلا شمامهندس مملکت هستيد❗️
بعد از خدمت سربازي مدتي رودر يکي از ادارات دولتي مشغول به کار شد.🍃 اما
نتوانست دوام بياورد و استعفاداد.🍃
بعدها فهميديم آنجا ناظر يکي از پروژه هاي راه سازي بود🍃. يکي از پيمانکاران
پيشنهاد رشوه سنگين به #سيد داده بود.😔
اودرمقابل آنها ايستاده بود و زمانيکه متوجه
شده بود نميتواند اثرگذار باشد ازآنجا بيرون آمد.🍃
سال 92 در شوراي اسلامي شهر بهار کانديدا شد.🍃 برخي #سيد رو به خاطر سن
کمش ازاينکار منصرف کردند.🍃
اما #سيد ميگفت: چرازمان جنگ فرماندهان ما با
سن بسيار کم توانستد جنگ را اداره کنند👌
#ادامه دارد👇👇
@ebrahimdelha
💠✨💠✨💠✨💠✨💠
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸
#قسمت هشتم
#به نام پدر
#به روایت پدر شهــ🌹ــیدمصطفوی
#در ادامه👇👇
❣❣❣
⏪ گفت پيشنهاد رشوه به من دادند 😳من ديگه اونجا نميرم.🍃
پسرم ديگه اونجا نرفت و
گفت:من ازاين نون ها نميتونم بخورم.🍃همه ملامتش ميکردند.😔 چون اونجامسئول
پروژه بود و موقعيت خوبي داشت🍃. اما #سيد ديگه سر اون کارنرفت.🍃
مدتي روهم تو پل سازي کار كرد.🍃 تو محيط کارش بعضيها از #سيدميلادتنفر
داشتند.🤔 پسرم مقيد به بيت المال بود وبه همين خاطر گاهي اوقات نميتونست برخي
اسرافهاو..روتحمل کنه.😔
به من ميگفت من روشايد اخراج کنندامامن خوشــــ😊ــحال
هستم که براي ✨رضاي خدا ✨اين کارهارو انجام دادم.🍃
از اونجاهم که بيام بيرون، الحمدلله ميتونم يه لقمه نون حلال دربيارم. 🍃
#سيدميلاد
بيرون آمد ودر کار خريد وفروش محصولات کشاورزي مشغول شد🍃
خيلي خوب با مردم برخورد ميكرد.🍃 بارهاي سنگين تخمه كدوو...را ميخريد
ودر شهرهاي بزرگ ميفروخت.🍃
انصاف داشت.🌺 با مردم راه ميآمد.🌺بيشتر كشاورزها نيزدوست داشتند با او كار
كنند.🌺 خدا بركت خاصي به كاسبي اش داده بود🌺🍃
#ادامه دارد👇👇
@ebrahimdelha
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸
🌈☀️🌈☀️🌈☀️🌈☀️🌈
#قسمت دوازدهم
#نوجوانی
#در ادامه👇👇
☀️☀️☀️
⏪ اطراف محل کارمون رو پوستر شهــ🌹ــدا و رهبري و... زده بوديم اينقدر خوب کار
ميکرديم که صاحب کارهم خيلي هوامون رو داشت
همون دوران پامون باز شد به مسجد جامع 🕌که کنارمنزل ما بود
در کنارمسجد
جامع🕌 يک کتابخانه اي بود بنام آيت الله طالقاني که ازابتداي انقلاب فعال بود
تقریبا 50 نفراز شهــ🌹ــداي شهربهارتو اين قطب فرهنگي رشد پيدا کردند
مکان بسيارفرهنگي وتأثير گذاري بود
مادر گروه سرود وهيئت کتابخانه عضو
بوديم و کم کم بزرگ شديم
نيروهايي که در کتابخانه تربيت ميشدند،درآينده
افرادتأثير گذاري ميشدند👌
بعد ازآن #سيد درپايگاه مالک اشتربه عنوان مسئول تربيت بدني وعضو شوراي
پايگاه مشغول شد
اولين سفر✨راهيان نور✨ را باهمين کتابخانه رفتيم ازآنجا پاي #سيد به مناطق ✨راهيان
نور✨باز شد
يکي دو سال درپادگان شهــ🌹ــيد حبيب اللهي خادم بوديم😌
بعد پايگاه شهــ🌹ــيد
درويشي😌
# سيد تا سال 94 خادم الشــ🌹ــهدا بود😌
#ادامه دارد👇👇
@ebrahimdelha
🌈☀️🌈☀️🌈☀️🌈☀️🌈
🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺
#قسمت پانزدهم
#ورزش
#در ادامه...
🌱🌱🌱
⏪ مسابقات انتخابي براي ارمنستان بود🌱
#سيددر وزن85 کيلو شرکت کردومن يك
وزن پايين تر🌱
يکي از حريفان من خيلي قدربود👌 بارها بهش باخته بودم😕 قرعه کشي
انجام شد ومن بازمتوجه شدم که با اون حريف افتادم،روحيه ام رو کامل باختم❗️
رفتم و گوشه اي نشستم🌱
#سيد من رو ديد گفت: چيشده❓
گفتم #سيد جان، من دوباره با اون حريف افتادم😔ديگه کارم تمومه😕
قبل ازمسابقه
#سيد گفت: بلند شو... دو سه تا چک زد تو صورتم و بعد سرم داد زد و با ين كار
حسابي روحيه بهم داد🌼
گفتم: #سيد، جان جدت دعا کن برنده بشم، گفت: خاطرت جمع🌼
رفتم ودر کمال ناباوري برنده شدم🤔 اومدم بيرون🌱 از #سيد حسابي تشکر کردم🙏
#سيد گفت من از جدم خواستم کمکت کنه ومطمئن بودم دعام پيش جدم رد
خورنداره🙏
#سيد خودش تو اون مسابقات كشوري دوم شد ومتأسفانه اعزام نشد😕
#ادامه دارد👇👇
@ebrahimdelha
🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺
🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺
#قسمت شانزدهم
#ورزش
#در ادامه👇👇
🌱🌱🌱
⏪ يکي از ورزشکاران ميگفت: ازدلایلي كه باعث شد پاي من و خيلي هامثل من،
به مراكز خلاف و... بازنشود،رفاقت با #سيد ميلادبود🌱
وقت مارا پرميكرد🌼 باهم
ورزش ميرفتيم🌼مسجد🌼هيئت🌼اردو🌼کوه🌼و...
برنامه هايي بودکه #سيد براي پرکردن
اوقات مارا به اون سمت ميکشاند🌱
#سيد الگوي اخالق عملي براي تمام دوستان وهمسالان بود🌱
من بعدهاخيلي دقت
كردم🌱به جز پدر و مادرش كه در تربيت او بسيار تأثير داشتند، رفاقت عجيبش با
شهـــ🌹ــدا در شخصيت اوبسيارمؤثربود🌱
امايكي ازمهمترين مسائلي كه تأكيد ميكرد،بحث حيابود🌱ميگفت: اگركسي
باحيا بود، اميد به سعادتش هست، اما انسان بي حيادين ندارد👌
اين حيادرتمام مراحل زندگي #سيد ديده ميشد🌱درمقابل نامحرم به شدت حيا
داشت🌱درباشگاه هم نمونه هاي زيادي رو از حياي #سيد سراغ دارم🌼در بين دوستان و
همسالان،كسان يرا براي رفاقت انتخاب ميكردكه حياداشتند👌
اگرميديدشخصي
دريده وبيحياست، تلاش ميكرد كه رفتارآن شخص را تغييردهد👌👌👌
#ادامه دارد👇👇
@ebrahimdelha
🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
#قسمت هجدهم
#دانشگاه
#در ادامه
❣❣❣
⏪اما #سيد بيدي نبود كه با اين بادها بلرزه، البته سعي ميکرد
خيلي تو اين محيط نمونه ميگفت ميترسم روي من هم اثرگذار بشه،
گاهي اوقات
نميرفت دانشگاه❗️ميگفتم #سيد چرا نميري از درسهات جاميموني ها⁉️
ميگفت: چاره اي نيست😔
اونجاموندن سخته، اسفند ماه هم که بدون توجه، بارو
بنديلش رو مي بست وميرفت جنوب...
حتي شنيده بودم بعضي ازدخترهاي دانشجو توکلاس،#سيد رومسخره ميکردند،
اما #سيد راهش رو خوب شناخته بودوبه مسيرش اعتقادداشت👌
جالبه همين #سيد، ترمهاي بالاتر که رسيد ديدم خيلي حضورش تو دانشگاه بيشتر
شده❗️ گفتم #سيد چيشده بچه درسخون شدي⁉️
ميگفت: بايد ماهادرس بخونيم، قوي باشيم تا توي جامعه تأثير گذارباشيم👌
من
بايد تو دانشگاه روي بچه ها تأثيربگذارم، نه اينکه خودم رو کناربکشم🤔
توصيه مقام معظم رهبري است که مابچه بسيجيهاوسط ميدان باشيم تااثرگذاري
ماهم بيشترباشه👌
#ادامه دارد👇👇
@ebrahimdelha
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
#قسمت هجدهم
#دانشگاه
#در ادامه
❣❣❣
⏪ميگفت:ميدونم ازسر نادانيشونه که دارند اينکارها رو ميکنند😕خدا ان شاءالله
به برکت شهـــ🌹ــدا اونهاروهم هدايت کنه وتاديرنشده هر چه زودتر پي به اشتباه شون
ببرن...🙏
يه روز #سيد رو با کيف و کتابش ديدم که از دانشگاه مي اومد🍃 گفتم: چطوري
مهندس⁉️چه خبر⁉️
گفت: خبر خاصي نيست، اما امروزتو دانشگاه دعوا کردم‼️
گفتم: چي⁉️ از کي تا حالا جناب مهندس ما اهل دعوا شده⁉️اخه براي چي⁉️
دعوا اون هم تو دانشگاه⁉️⁉️
گفت بله،چندنفرازقلدرهاي دانشگاه زورشون به يکي ازبچه هاي مظلوم رسيده
بود، اذيتش ميکردند😐 من هم نتونستم طاقت بيارم، حسابي گوش مالي شون دادم👌
خدارو شکر حق مظلوم رو گرفتم👌رو شون کم شد🍃
گفتم:خوب اينکه خوشحالي نداره،🤔 گفت:خوشحالي ام به خاطر گرفتن حق يه
مظلومه، نه دعوا تو دانشگاه⁉️
#ادامه دارد👇👇
@ebrahimdelha
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
💐✨💐✨💐✨💐✨💐
#قسمت بیستم
#سربازی
#در ادامه👇👇
🌺🌺🌺
⏪ تاريکي مطلق، تو بر وبيابون خدا
تنهاي تنها هستم🍃ميگفت اينجا گاهي اوقات آب نداريم😕ميريم برفها ويخها رو
آب ميکنيم وازش استفاده ميکنيم🍃
با اينکه تو مرز خدمت ميکرد امادوست داشت تو نقاط درگيري حضورداشته
باشه👌
ميگفت خيلي برام سخته🍃بعضي ازاطرافيانم حرفهاو القاب زشتي به همديگه
ميگفتند😔 براشون عادت بود که اينطوري صحبت کنند😕
يکبار رفته بود پيش يکي از فرماندهان و گفته بود: جناب سرهنگ من دوست
دارم برم سيستان خدمت کنم، فرمانده با تعجب گفته بودمن اجازه نميدهم👌
اينجا
کجا سيستان کجا،من اونهاييکه بخوام تنبيه کنم ميفرستم سيستان⁉️
#سيد: گفته بود پس من چيکار کنم تا شمامن روبفرستيد سيستان⁉️
بعد به شوخي
گفته بود جناب سرهنگ اگر بزنم توصورت افسرتون من روميفرستيد مرز❗️
#سيد سربازهم که بودنميتوانست اسفندماه پادگان بمونه و خادم الشه🌹دا نباشه،
دوري ازمناطق عملياتي برا #سيد تو اون دوران بزرگترين عذاب بود😔
#ادامه دارد👇👇
@ebrahimdelha
💐✨💐✨💐✨💐✨💐
💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫
#قسمت بیست و دوم
#شهــــ🌹ــــيد طاليي
#در ادامه👇👇
❣❣❣
⏪ با توجه به تلاشهاي بسيارزيادي که دريگان انجام داده
بود چندين بارمورد تشويق وتقدير فرماندهان قرار گرفت😊
يکي از فرمانده هان ايشان ميگفت: هر وقت که به مأموريت براي کمين عليه
اشرار ميرفتيم تا اسم #مصطفي رو تو ليست ميديدم دلم قرص ميشد👌
حضور
#مصطفي واقعًا براي گروه ما قوت قلب بود😌
و به قول سيد مرتضي آويني که فرمود: براستي شهــ🌹ــــادت مزد خوبان است...
مصطفي مزد پاک بودنش رو با شهــ🌹ـــادت گرفت👌
اومصداق روايت مبارک ونوراني
⚜پيامبراعظم⚜شد که فرمودند:
🍃وقتي آخرالزمان ميرسد خداوندبهترين هاي امت
من را با شهـــ🌹ـــادت گلچين ميکند🍃
پدرشهـــ🌹ــــيدطلائي تاوارد مسجد🕌ميشد،#سيدسريع بلندميشد🍃
ميگفتم:#سيدجان
بشين،چرا بلند ميشي🤔
اون که ما رو نميبينه،ميگفت: باشه،من که اون روميبينم،
احترام من به ايشان تجليل از شهـــــ🌹ــداست🍃
هميشه به والدين شهـــ🌹ـــدا احترام ميگذاشت🍃
خاطره بسيارزيبايي ازآخرين باري که #سيد، پدر شهـــ🌹ـــيد طلائي روتو مسجد🕌 ديد
درذهنم نقش بسته🍃
#ادامه دارد👇👇👇
@ebrahimdelha
💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫
💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫
#قسمت بیست و سوم
#شهـــ🌹ــیدطلائی
#در ادامه👇👇👇
🍃🍃🍃
⏪ مخصوصًا اين دعا كه ازعمق وجودش بود. باورش سخت است.
کمترازيک
هفته خبر دستگيري عبدالمالک رو از تلويزيون شنيديم❗️ تا #سيد رو ديدم با خنده
گفتم #سيد جان دعات خيلي زود اثر کرد⁉️ الحمدلله عبدالمالک هم دستگير شد،
#سيد با خنده جوابم رو داد و گفت: بله خدا رو شکر، عاقبت همه اين جنايتکارها
همينخواهدبود...
اما مزار شهــــ🌹ــيد طلايي در كنار ديگر شهــ🌹ــــدا در كنار آرمگاه يکي از مفاخر اين
شهرستان،عارف بزرگ مرحوم آيت الله شيخ محمد بهاري است🍃
آيت الله شيخ محمد بهاري يکي ازعالمان وعارفان معاصربودند.
مرحوم شيخ
پس ازعمري مجاهدت وتلاش درتربيت عالمان وارسته ومهذب درنجف مريض
شد وبه سفارش پزشكان، به ايران برميگردد🍃
عازم مشهد ميشود. او مدتي بعد، قصد بازگشت به نجف اشرف ميكند كه
شدت يافتن بيماري، اورا ازاين تصميم منصرف ميسازدواوناچار به زادگاهش،
شهرستان بهار برميگردد.
او در نهم ماه مبارك رمضان 1325 هجري روحش به
رضوان الهي پرميكشد.
#ادامه دارد👇👇👇
@ebrahimdelha
💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫
🌷🌷🌷
#قسمت بیست هفت
#روزی،حلال
#در ادامه
🍃🍃🍃
✍ ميخواست يه مقدار سربه سر #سيدبذاره!! پيرمرد کشاورز هم ازکار #سيد متعجب
بود.
#سيدهم گفت حاجي ماميدونيم چيکار کنيم،ميخواي مابريم!!
بادستمزدم
پهلوشوگفتم #سيد جان چي ميگي؟!!
پس25 ميليون تومان چي ميشه؟!
پيرمرد کشاورز خنديد و گفت بفرمائيد، يا الله گويان وارد شديم ورفتيم تخمه ها
روديديم وبار زديم.
پيرمردکشاورزخيلي ازمرام واخلاق #سيد خوشش اومد،رفت
توکوچه بقيه کشاورزها روهم صدازدگفت: بياييد؛بياييد هرچي تخمه داريد بديد
به اين آقا، پول تون روهم ندادمن ضمانتش ميکنم.
پيرمرد ادامه داد: شصت ساله دارم کارميکنم و خريد وفروش ميکنم تا حالا
آدم روراستي مثل اين آقارونديدم، من هم فقط تماشا ميکردم. اين ديگه کيه؟!
#ادامه دارد👇👇
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷