eitaa logo
محمد رضا مصباح 🇮🇷
978 دنبال‌کننده
89 عکس
39 ویدیو
6 فایل
✓منبرک,کشکول,کلیپ,پادکست,سخنرانی ها, و اطلاع رسانی جلسات .. ✓متن کامل سخنرانی,تفسیر قرآن و شرح نهج البلاغه, داخل کانال بارگزاری می شه. ⚠️انتشارِ #متنیِ مطالبِ کانال #شرعا بدون نام و #لینک کانال جایز نمی باشد. مشهد مقدس @m_r_mesbah
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰امام نگران دوستان است! @mesbah_online می گوید: در یکی از سفرهای حج همسفر بودم. در مدینه بودیم که جابر بر امام باقر علیه السلام وارد شد، سپس با آن حضرت وداع کرد و با چهره ای شاد بیرون آمد و به سوی کوفه حرکت کردیم. به اولین منزل در بیرون مدینه که رسیدیم روز جمعه بود، نماز ظهر را خواندیم و حرکت کردیم که ناگاه مردی بلند قد و گندمگون پیدا شد و نامه ای به دست جابر داد. آن را بوسید و بر چشم نهاد؛ نامه از علیه السلام بود و با گل سیاه رنگی که هنوز تَر بود مُهر شده بود. ▫️جابر از آن مرد پرسید: چه وقت خدمت مولایم بودی؟ پاسخ داد: هم اکنون. پرسید: قبل از نماز یا بعد از نماز؟ پاسخ داد: بعد از نماز. جابر نامه را گشود و شروع به خواندن کرد. همان طور که نامه را مطالعه می کرد چهره اش گرفته می شد تا نامه به پایان رسید. نامه را بست و از آن به بعد، من او را خندان و شاد ندیدم تا این که وارد کوفه شدیم. 🔅فردای آن روز به سراغش رفتم. با تعجب دیدم تکه استخوانی به گردن خود انداخته، بر چوبی سوار شده و می گوید: من منصور بن جمهور را امیری غیر مامور می یابم و در ضمن، اشعاری هم می خواند. به من که رسید نگاهی کرد. من نیز به او نگاه کردم ولی سخنی رد و بدل نشد، از حال وی گریه ام گرفت. مردم، اطراف ما را گرفتند، جابر به راهش ادامه داد تا به رَحبه (۱) رسید. ▫️بچه ها و مردم می گفتند: جابر بن یزید شده است. به خدا سوگند! چند روزی بیشتر نگذشت که از جانب نامه ای به رسید که در آن از وی خواسته بود جابر بن یزید را گردن زند و سرش را نزد او بفرستد. ▫️حاکم کوفه از اطرافیانش پرسید: این جابر کیست؟ گفتند: خدا او را شفا دهد، مردی دارای علم و فضل بود، اما امسال به حج رفت، از حج که بازگشت دیوانه شده است و هم اکنون در رَحبه بر چوبی سوار می شود و با بچه ها بازی می کند. حاکم به آن جا رفت، جابر را دید که با بچه ها بازی می کند. (خوشحال شد و) گفت: سپاس خدای را که من را از کشتن این مرد حفظ کرد. 🔅راوی می گوید: چند روزی بیشتر نگذشت که وارد کوفه شد و همان کاری را کرد که جابر می گفت. (۲) ✅ حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه و آله فرمود: مَن صَحَّ ایمانُهُ و حَسُنَ عَمَلُهُ اشتَدَّ بَلاءُهُ (۳) آن که دارای ایمانی درست و عملی نیکو باشد، گرفتاری اش شدید است. ✓ به بهانه ولادت ع 🔰منابع: ۱- نام محلی در کوفه. ۲- بحارالانوار، ج۴۶، ص ۲۸۲. ۳- اصول کافی، ج ۲، ص ۲۵۲.   | 2⃣2⃣1⃣ 🌱 | عضو شوید👇 @mesbah_online
امام باقر علیه السلام قال رسول الله می‌فرمود: مردم می‌گفتن معاز الله مگه پیغمبرو دیدیدکه می گید قال رسول الله قائل به امام باقر نبودن! پیغمبر ۱۱ هجری از دنیا رفت امام باقر ۵۶ ۵۵ هجری تازه به دنیا آمد ۴۵ سال فاصله. علی القاعده پیغمبر رو ندیده امام باقر. پس چطوری شما قال رسول الله می‌فرمایید؟ باورپذیر نبود برای مردم! جابر چون عصر رسول الله در دوران امام باقر جابر قال رسول الله می‌گفت: مردم می‌گفتند جابر تا زنده ای دو تا دیگه حدیث بگو حیف تو بری و ما کمتر قال رسول الله بشنویم! الان خدا به یه داده که به نداده! بین مردم ها نزد خدا که می‌دونیم چه خبره. جابر حاضری این اعتبار رو خرج امامت کنی؟ در روایت داریم هر وقت امام باقر میخواست حدیث بخونه قال رسول الله بفرماید؛ جابر میومد کنار امام باقر می نشست آقا می‌فرمود: قال رسول الله جابر سر تکون می‌داد تایید می‌کرد! درسته، من بودم راست میگه امام. رو به واسطه اعتبار جابر امام باقر جواب می‌داد! 🔅 یه از خدا بی‌خبری اومد پیش امام باقر علیه السلام قرن هفتم آورده به امام باقر علیه السلام گفت: که شما قائل به این هستین که جد شما امیرالمومنین امامت فلانی و فلانی رو قبول نداشت؟! امام باقر فرمود: بله جد ما غاصب اول حق خلافت را غاصب می دانست. پس اگه اینجوریه چرا کادو گرفت ازش؟ کدوم کادو؟ گفت: خوله ی حنفیه مادر محمد حنفیه کادوی خلیفه اول بود به امیرالمومنین! چرا جد شما ازش کادو گرفت؟ سریع امام باقر فرمود: برید جابر رو صدا بزنید بیاد جابر اومد. جابر اینا همچین حرفی میزنن زد زیر گریه از این خبرا نبود من شاهد قصه ام یه عده زن و بچه رو در هیئت برده و کنیز دست بسته آوردن تو مسجد پیغمبر زمان قدرت اولی، یه زنی وسط جمعیت داد زد گفت ایها الناس، ما از ۹ سالگی بچه‌هامونو برای روزه از هفت سالگی بچه‌هامونو برا نماز کتک می‌زنیم از ما مسلمون‌تر مگه پیدا می‌کنید اینا ما رو به جرم ارتداد و کفر به اسیری آوردن می‌خوان بفروشن امیرالمومنین از در وارد شد این زن نگاهش به امیرالمومنین افتاد گفت: آقا شما همونی نیستی که پیغمبر دستشو بلند کرد آقا فرمود من همونم گفت: آقا ما به خاطر تو به کنیزی رفتیم! یعنی ما قائل به غدیر بودیم ما گفتیم به علی می دیم به غاصب اول حق خلافت نمی‌دیم. یعنی شیعه مرتضی علی و در جنگهای ردِّ به جرم ارتداد به کنیزی و بردگی می‌بردن می‌فروختند. بعد اونجا طلحه و زبیر بودند عباشونو انداختن رو بدن این زن این زن کیه مادر است. گفتن ابوبکر ما مشتری اول این هستیم به ما بفروشش خوله بلند شد گفت من میگم مسلمونم شما می‌خواید منو معامله کنید گفتن:چون با خلیفه پیغمبر مخالفت کردی مرتدی! گفت: چاقو برمی‌دارم هرکی منو بخواد معامله کنه بخره می‌کنم پولش حروم میشه حالا میخواد بخرید بخرید! اینجوری که نمیشه چه کنیم باهات گفت فقط حاضرم به کسی در بیام که بگه وقتی مادرم به من بود چه دید؟ امیرالمومنین از روی علم غیب خواب و تعریف کرد خوله گفت: من حاضرم به عقد این آقا در بیام. جابر گفت: کادو نبود این شبهه رو کی میتونه در زمان امام باقر حل کنه؟ یه آدم آبرودار و اعتبار داره مثل جابر بن عبدالله. 🔅 وقتی در شهید شد یه عده آدم توبه کردن اومدن سمت امیرالمومنین. یعنی چی؟ اینا علی دیدن نکردن عمار دیدن توبه کردن یعنی چی؟ یعنی عمار تو بین یه مشت آدم آبروت از آبروی امیرالمومنین بیشترِ! 🔅 اینا سه تا برادر بودن تو کوفه، ابن صوحان زید ابن صوحان، بن صوحان سه تا داداش بودن. بهترین معلم قرآن شهر کوفه بود یه اعتبار ویژه ای داشت. زمان خلیفه دوم می‌خواست سوار مرکب شه جایی بره نوشتن دومی می رفت بدرقه می‌کرد، میومد استقبالش می‌رفت. شیعه و سنی نداشت همه قبولش داشتن همین الانم مثلاً شما بچه تو خونتون بره قرائت قرآن کار کنه منشاوی گوش بده عبدالباسط گوش بده شما نمیری بهش بگی که بابا جون منشاوی که شیعه نیست برای چی منشاوی گوش میدی خب بابا جون من کار به مذهبش ندارم من صوتشو می‌خوام یاد بگیرم قرائتشو می‌خوام یاد بگیرم معلم قرآن اعتبار داشت. 🔅 امیرالمومنین فرمود: اگر اعتبار این سه برادر را من در کوفه داشتم بین با تورات بین با انجیل بین با قرآن بعضی نقل‌ها داره بین طرفداران هم با زبور قضاوت می‌کردم. آقا شما که علم غیبشو دارید همین الان این کار رو بکنید دیگه.