eitaa logo
میعادگاه هفتگی باشـ‌هداشهرستان دیلم
398 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
343 ویدیو
5 فایل
درعِشْقْ گر چه منزل آخر #شَهادَتْ است تڪـلیـف اول اسـت #شَهیدانه زیسـتن 📍ارتباط با ادمین : @Madarr18 لینک ناشناس(نظرات،انتقادات،پیشنهاد): https://daigo.ir/secret/5745177868 💳 شماره کارت کمک به مراسمات: 6277601255690883
مشاهده در ایتا
دانلود
میعادگاه هفتگی باشـ‌هداشهرستان دیلم
😀خاطره ای زیبا و خنده دار از 👇 رفته بودیم دیدار . داشت از خاطرات جنگ صحبت میڪرد.اما هیچی از خودش نمی گفت. تا اینکه صحبت از نماز و عبادت رزمندگان شد. یڪدفعه خندید و گفت: در منطقه در همان روزهای اول، پنج جوان به گروه ما ملحق شدند. آنها از یڪ روستا باهم به آمده بودند. چند روزی گذشت. دیدم اینها اهل نیستند. تااینڪه یڪ روز باآنها ڪردم. بندگان خدا آدم های خیلی بودند. آنها نه داشتند نه بلد بودند. فقط به خاطر علاقه به آمده بودند. از طرفی خودشان دوست داشتند که یاد بگیرند. من هم بعداز یاددادن ، یکی از بچه ها را صدا زدم و گفتم: این آقا ، هرڪاری ڪرد شما هم انجام بدید. من هم ڪنار شما می ایستم و بلندبلند ذڪرهای نماز را تڪرار می ڪنم تا یاد بگیرید. به اینجا ڪه رسید دیگر نمی توانست جلوی خنده اش را بگیرد. چند دقیقه بعد ادامه داد: در رڪعت اول وسط خواندن، امام جماعت شروع ڪرد به خاراندن سر. خیلی خنده ام گرفته بود اما خودم،را ڪنترل ڪردم. اما در وقتی امام جماعت بلند شد به پیشانی اش چسبیده بود و افتاد. پیش نماز به سمت چپ خم ڪه مهرش را بردارد. یڪدفعه دیدم همه آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را درازڪردند. اینجا بود ڪه دیگر نتوانستم تحمل کنم و زدم،زیر خنده😀 ✍ : شهیدابراهیم هادی •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
😍 😂 در منطقه المهدے درهمان روزهاے اول جنگ، جوان به گروه ماملحق شدند. آنهاازیڪ روستاباهم به جبهه آماده بودند.چند روزے گذشت.دیدم اینهااهل ! تااینکه یک روزباآنهاصحبت ڪردم.بندگان خداآدم هاے خیلے ساده اے بودند... آنها نه .فقط به خاطرعلاقه به آماده بودند جبهه... از طرفے خودشان هم دوست داشتندڪه نمازرایادبگیرند. من هم بعد ازیاددادن ،یکی از بچه هاراصدازدم و گفتم:این آقاپیش نمازشما،هر ڪارے ڪردشماهم انجام بدید. من هم ڪنارشما میایستم وبلندبلند ذڪرهاے نمازراتڪرارمے ڪنم تایادبگیرید. به اینجاڪه رسیددیگرنمیتوانست جلوے خنده اش رابگیرد.چنددقیقه بعدادامه داد:😂 دررڪعت اول وسط خواندن ،امام جماعت شروع ڪردسرش راخاراندن،یڪدفعه دیدم آن پنج نفرشروع ڪردندبه خاراندن سر!!😄 خیلی خنده ام گرفته بوداماخودم راڪنترل مے ڪردم. امادر وقتے امام جماعت بلندشد مُهربه پیشانیش چسبیده بودوافتاد. پےش نمازبه سمت چپ خم شد ڪه مهرش رابردارد یڪدفعه دیدم همه آنهابه سمت چپ خم شدندودستشان رادرازڪردند. اینجابودکه دیگرنتوانستم تحمل ڪنم وزدم زیرخنده😅 ✍ راوی: •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•