"امام هفتم(ع) و شعر فارسی"
۱_ حضور امام موسی کاظم(ع) در شعر فارسی را میتوان یکی از جلوههای ادبیات شیعی و مرز آن با دیگر شاخههای ادبیات اسلامی دانست. شاید به همین دلیل است که تا میانهی سدهی ششم، هیچشعر یا بیتی در ستایش آن حضرت(به صورت مستقیم) سروده نشده و قدیمترین اشاره، در خلال قصیدهی ستایشی سنایی در مدح امام رضا(ع)، بیتی است که به پدر ایشان نیز اشاره کرده است:
در عهدهی موسی آل جعفر
با عصمت موسی آل عمران
دیوان ص ۴۵۱
۲_ در ابیات منسوب به ابوسعید و شیخ احمد جام نیز اشاراتی دربارهی آن حضرت ثبت شده که با توجه به سبک سرودهها و مباحث نسخهشناسی، قطعا سرودهی شاعران یادشده نیست.
۳_ در فاصلهی اواخر سدهی ششم تا سدهی هشتم به دلایل دینی و ادبی، اشاره به آن حضرت در ابیات، رواج معدود یافته؛ هرچند در سدهی هشتم، تعداد ابیات تلمیحی به آن حضرت، بهویژه در مقام سوگند و دعا بیش از قبل است؛ اما پیش از سدهی هشتم، این نوع تلمیحها در شعر فارسی چندان کاربرد ندارد. پرواضح است که ستایشهای مربوط به آن حضرت در برخی منظومههای عرفانی منتسب به قبل از این دوره چون مظهرالعجائب و ...، فارغ از تفاوت سبکی، خود موید تاخر زمان خلق این آثار است.
۳_ از کهنترین اشعاری که در ستایش امام هفتم(ع) سروده شده، یکبند از ترکیببند منقبتی خواجوی کرمانی است که آن را میتوان ( بر اساس دانش نگارنده) سرآغاز این موضوع در ادب فارسی دانست.
۴_ نکتهی تامل برانگیز بهویژه در معدودی از ابیات سدههای هشتم و نهم، یادکرد از امام هفتم با لقب رضا است؛ جلوهای معنایی که به بررسی بیشتر نیازمند است.
۵_ پس از سدهی نهم، اشاره به آن حضرت و سرایش شعر مستقل در ستایش ایشان فراوانی یافته که نشانههای آن را میتوان در آثار شیعی دوران صفوی به بعد رهگیری کرد.
#شعر_دینی
#امام_کاظم
@mmparvizan
"امام هفتم(ع) و شعر فارسی"
۱_ حضور امام موسی کاظم(ع) در شعر فارسی را میتوان یکی از جلوههای ادبیات شیعی و مرز آن با دیگر شاخههای ادبیات اسلامی دانست. شاید به همین دلیل است که تا میانهی سدهی ششم، هیچشعر یا بیتی در ستایش آن حضرت(به صورت مستقیم) سروده نشده و قدیمترین اشاره، در خلال قصیدهی ستایشی سنایی در مدح امام رضا(ع)، بیتی است که به پدر ایشان نیز اشاره کرده است:
در عهدهی موسی آل جعفر
با عصمت موسی آل عمران
دیوان ص ۴۵۱
۲_ در ابیات منسوب به ابوسعید و شیخ احمد جام نیز اشاراتی دربارهی آن حضرت ثبت شده که با توجه به سبک سرودهها و مباحث نسخهشناسی، قطعا سرودهی شاعران یادشده نیست.
۳_ در فاصلهی اواخر سدهی ششم تا سدهی هشتم به دلایل دینی و ادبی، اشاره به آن حضرت در ابیات، رواج معدود یافته؛ هرچند در سدهی هشتم، تعداد ابیات تلمیحی به آن حضرت، بهویژه در مقام سوگند و دعا بیش از قبل است؛ اما پیش از سدهی هشتم، این نوع تلمیحها در شعر فارسی چندان کاربرد ندارد. پرواضح است که ستایشهای مربوط به آن حضرت در برخی منظومههای عرفانی منتسب به قبل از این دوره چون مظهرالعجائب و ...، فارغ از تفاوت سبکی، خود موید تاخر زمان خلق این آثار است.
۳_ از کهنترین اشعاری که در ستایش امام هفتم(ع) سروده شده، یکبند از ترکیببند منقبتی خواجوی کرمانی است که آن را میتوان ( بر اساس دانش نگارنده) سرآغاز این موضوع در ادب فارسی دانست.
۴_ نکتهی تامل برانگیز بهویژه در معدودی از ابیات سدههای هشتم و نهم، یادکرد از امام هفتم با لقب رضا است؛ جلوهای معنایی که به بررسی بیشتر نیازمند است.
۵_ پس از سدهی نهم، اشاره به آن حضرت و سرایش شعر مستقل در ستایش ایشان فراوانی یافته که نشانههای آن را میتوان در آثار شیعی دوران صفوی به بعد رهگیری کرد.
#شعر_دینی
#امام_کاظم
https://eitaa.com/mmparvizan
"داستان امام کاظم(ع) و توبهی بشر حافی"
بشر حافی(ف.۲۲۷) عارف نامی قرنهای دوم و سوم، از شخصیتهای مشهور معرفی شده در تذکرهالاولیای عطار است که در اغلب کتابهای شاخص عرفانی و تذکرههای عارفان از او یادشده و سخنان و داستانهای شورانگیزی به او نسبت داده شده است.
یکی از روایتهای مشهور دربارهی توبهی او، ماجرای مجلس بزم بشر و رهگذری است که در برخی کتابها به نام او اشاره نشده؛ اما در کتابهایی از دانشمندان شیعه، آن شخصیت موثر در تحوّل بشر حافی، امام هفتم(ع) معرفی شده است.
ملااحمدنراقی(ف.۱۲۴۵ ق)، دانشمند دینی و مرجع عصر قاجار، در منظومهی طاقدیس که به سبک مولوی سروده، داستان توبهی بشر را اینگونه روایت کرده است:
قبلهی هفتم به راهی میگذشت
از جمالش گشته روشن، شهر و دشت
بر درِ یکخانه افتادش گذار
خانهای بسعالی و محکمحصار
دید تا چرخ نهم از آن سرای
هایوهوی رقص و بانگ نوشونای
از سماع چنگ و شور نایونوش
اندرین نُهگنبد افتاده خروش
لولیان در رقص و مطرب در سرود
بربط اندر ناله و در نغمه عود
یکطرف: فریاد دف با بانگ نی
یکطرف: شور شراب و جوش می
ساقیان در دور ساغرها به کف
بادهنوشان حلقهحلقه هر طرف
شاهدان در عشوهها و نازها
زلفشان در دست شاهدبازها
پیشکاران از برون و از درون
از شمار افزون و ز اندازه برون...
حاجبی را گفت: آن شاه زمن
از که باشد این سرای مؤتمن؟
گردنش آیا به طوق بندگیست؟
یا که آزاد است و کس را بنده نیست؟
گفت :حاجب با امام بیهمال
هی! چه میگویی؟ برو چشمی بمال!
خواجهی ما بر خداوندان خداست
بنده گفتن کی چنین کس را سزاست؟
منعم و مفلس گدای خوان اوست
جیرهخوار سفرهی احسان اوست
صاحب این خانه بشر حافی است
این سخنها کی به وصفش کافی است؟...
گفت: آن شه، راست گفتی بنده نیست
کی چنینها راه و رسم بندگیست؟
بنده باید درخور خواجه نژند
حلقه اندر گوش و در گردن کمند
بندگان را داغ باید بر جبین
گوشها بر حکم و سرها بر زمین...
بنده گر بودی کجا خودسر شدی؟
گر نه آزاد است کای کافر شدی؟
کافر و مولی مسلمان هواست
بندهی شیطان و آزاد خداست...
ظاهر او ظاهر آزادگان
لیکن از باطن به صدزندان نهان
از یکی آزاد و صدجا بنده است
درحقیقت مرده، صورت زنده است...
برق تن از برق جان اولیتر است
درد ظاهر از نهان اولیتر است
بندگان را تن به حبس بندگیست
جانشان را لیک قید حبس نیست
این گرفتاران دنیای پلید
نامشان آزاد و جانهاشان عبید
بندگان یکجا اسیر این خواجگان
در گرو هستند در سیصد دکان
بنده را از مردن آزادی رسد
خواجگان مانند در حبس ابد
بندگان را بند برپا و گل است
خواجگان را بند در قید دل است...
رفت حاجب در درون آن سرای
شمّهای با خواجه گفت آن ماجرای
خواجه را آتش فتاد اندر نهاد
میزند بر بیخ، تیشه اوستاد
تیر چون از شست قابل در روَد
سینهی آماده را برهم درد...
#ادبیات_عرفانی
#شعر_دینی
#منظومه_طاقدیس
#احمد_نراقی
#امام_کاظم
https://eitaa.com/mmparvizan
" به پیشگاه حضرت بابالحوائج(ع)"
کجای جاده گم کردم "دم"ِ آن "خضرِ" وافی را؟
که دیدم شهرِ دیوستان و راهِ انحرافی را
کجا از جان من کوچید تاثیرِ غزلخیزت؟
که آویزانِ خود کردم ردایِ شعربافی را
تو حرفی بر لبم بگذار و مضمون سرودن شو
که باید بُرد تا دوزخ غمِ مضمون_شکافی را
کجای سینهام بگذارم این داغ مسلسل را؟
کجای دل ببندم این همه ننگ و خلافی را؟
*
تو در زندان "هارون" ذکرِ غربت را دعا کردی
من اینجا مینگارم، شرحِ غمهای اضافی را
تو در بغدادِ عصمت دجلهدجله زهر نوشیدی
من اینجا جرعهجرعه، میچشم ایامِ جافی را
*
طبیب ِ "موسوی"! روحم دچار درد "عمرانی" است
بیار از جانبِ "میقات" آن داروی شافی را
تو تفسیر حقیقت باش و دانش، "سامری" تا چند؟
طلاکاری کند تزویرِ این گاوِ خرافی را
میان سینهات دریای اندوهی است طوفانی
به یاران هم بنوشان آن شرابِ پاکِ صافی را
*
به دنبال نگاهت: صفحهصفحه، واژه در واژه
تصوّر میکنم: "تهذیب" و "استبصار" و "کافی" را
تو بیتی در غزل بنویس و آن را ساده کن، تا کی
به دوش خود بگیرم بار سنگین قوافی را؟
*
دچار ِ دردِ بیدردی شدم، از کوچهمان رد شو
روایت کن دوباره داستانِ "بشرِ حافی" را
#امام_کاظم
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"داستان امام کاظم(ع) و توبهی بشر حافی"
بشر حافی(ف.۲۲۷) عارف نامی قرنهای دوم و سوم، از شخصیتهای مشهور معرفی شده در تذکرهالاولیای عطار است که در اغلب کتابهای شاخص عرفانی و تذکرههای عارفان از او یادشده و سخنان و داستانهای شورانگیزی به او نسبت داده شده است.
یکی از روایتهای مشهور دربارهی توبهی او، ماجرای مجلس بزم بشر و رهگذری است که در برخی کتابها به نام او اشاره نشده؛ اما در کتابهایی از دانشمندان شیعه، آن شخصیت موثر در تحوّل بشر حافی، امام هفتم(ع) معرفی شده است.
ملااحمدنراقی(ف.۱۲۴۵ ق)، دانشمند دینی و مرجع عصر قاجار، در منظومهی طاقدیس که به سبک مولوی سروده، داستان توبهی بشر را اینگونه روایت کرده است:
قبلهی هفتم به راهی میگذشت
از جمالش گشته روشن، شهر و دشت
بر درِ یکخانه افتادش گذار
خانهای بسعالی و محکمحصار
دید تا چرخ نهم از آن سرای
هایوهوی رقص و بانگ نوشونای
از سماع چنگ و شور نایونوش
اندرین نُهگنبد افتاده خروش
لولیان در رقص و مطرب در سرود
بربط اندر ناله و در نغمه عود
یکطرف: فریاد دف با بانگ نی
یکطرف: شور شراب و جوش می
ساقیان در دور ساغرها به کف
بادهنوشان حلقهحلقه هر طرف
شاهدان در عشوهها و نازها
زلفشان در دست شاهدبازها
پیشکاران از برون و از درون
از شمار افزون و ز اندازه برون...
حاجبی را گفت: آن شاه زمن
از که باشد این سرای مؤتمن؟
گردنش آیا به طوق بندگیست؟
یا که آزاد است و کس را بنده نیست؟
گفت :حاجب با امام بیهمال
هی! چه میگویی؟ برو چشمی بمال!
خواجهی ما بر خداوندان خداست
بنده گفتن کی چنین کس را سزاست؟
منعم و مفلس گدای خوان اوست
جیرهخوار سفرهی احسان اوست
صاحب این خانه بشر حافی است
این سخنها کی به وصفش کافی است؟...
گفت: آن شه، راست گفتی بنده نیست
کی چنینها راه و رسم بندگیست؟
بنده باید درخور خواجه نژند
حلقه اندر گوش و در گردن کمند
بندگان را داغ باید بر جبین
گوشها بر حکم و سرها بر زمین...
بنده گر بودی کجا خودسر شدی؟
گر نه آزاد است کای کافر شدی؟
کافر و مولی مسلمان هواست
بندهی شیطان و آزاد خداست...
ظاهر او ظاهر آزادگان
لیکن از باطن به صدزندان نهان
از یکی آزاد و صدجا بنده است
درحقیقت مرده، صورت زنده است...
برق تن از برق جان اولیتر است
درد ظاهر از نهان اولیتر است
بندگان را تن به حبس بندگیست
جانشان را لیک قید حبس نیست
این گرفتاران دنیای پلید
نامشان آزاد و جانهاشان عبید
بندگان یکجا اسیر این خواجگان
در گرو هستند در سیصد دکان
بنده را از مردن آزادی رسد
خواجگان مانند در حبس ابد
بندگان را بند برپا و گل است
خواجگان را بند در قید دل است...
رفت حاجب در درون آن سرای
شمّهای با خواجه گفت آن ماجرای
خواجه را آتش فتاد اندر نهاد
میزند بر بیخ، تیشه اوستاد
تیر چون از شست قابل در روَد
سینهی آماده را برهم درد...
#ادبیات_عرفانی
#شعر_دینی
#منظومه_طاقدیس
#احمد_نراقی
#امام_کاظم
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
" به پیشگاه حضرت بابالحوائج(ع)"
کجای جاده گم کردم "دم"ِ آن "خضرِ" وافی را؟
که دیدم شهرِ دیوستان و راهِ انحرافی را
کجا از جان من کوچید تاثیرِ غزلخیزت؟
که آویزانِ خود کردم ردایِ شعربافی را
تو حرفی بر لبم بگذار و مضمون سرودن شو
که باید بُرد تا دوزخ غمِ مضمون_شکافی را
کجای سینهام بگذارم این داغ مسلسل را؟
کجای دل ببندم این همه ننگ و خلافی را؟
*
تو در زندان "هارون" ذکرِ غربت را دعا کردی
من اینجا مینگارم، شرحِ غمهای اضافی را
تو در بغدادِ عصمت دجلهدجله زهر نوشیدی
من اینجا جرعهجرعه، میچشم ایامِ جافی را
*
طبیب ِ "موسوی"! روحم دچار درد "عمرانی" است
بیار از جانبِ "میقات" آن داروی شافی را
تو تفسیر حقیقت باش و دانش، "سامری" تا چند؟
طلاکاری کند تزویرِ این گاوِ خرافی را
میان سینهات دریای اندوهی است طوفانی
به یاران هم بنوشان آن شرابِ پاکِ صافی را
*
به دنبال نگاهت: صفحهصفحه، واژه در واژه
تصوّر میکنم: "تهذیب" و "استبصار" و "کافی" را
تو بیتی در غزل بنویس و آن را ساده کن، تا کی
به دوش خود بگیرم بار سنگین قوافی را؟
*
دچار ِ دردِ بیدردی شدم، از کوچهمان رد شو
روایت کن دوباره داستانِ "بشرِ حافی" را
#امام_کاظم
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"داستان امام کاظم(ع) و توبهی بشر حافی"
بشر حافی(ف.۲۲۷) عارف نامی قرنهای دوم و سوم، از شخصیتهای مشهور معرفی شده در تذکرهالاولیای عطار است که در اغلب کتابهای شاخص عرفانی و تذکرههای عارفان از او یادشده و سخنان و داستانهای شورانگیزی به او نسبت داده شده است.
یکی از روایتهای مشهور دربارهی توبهی او، ماجرای مجلس بزم بشر و رهگذری است که در برخی کتابها به نام او اشاره نشده؛ اما در کتابهایی از دانشمندان شیعه، آن شخصیت موثر در تحوّل بشر حافی، امام هفتم(ع) معرفی شده است.
ملااحمدنراقی(ف.۱۲۴۵ ق)، دانشمند دینی و مرجع عصر قاجار، در منظومهی طاقدیس که به سبک مولوی سروده، داستان توبهی بشر را اینگونه روایت کرده است:
قبلهی هفتم به راهی میگذشت
از جمالش گشته روشن، شهر و دشت
بر درِ یکخانه افتادش گذار
خانهای بسعالی و محکمحصار
دید تا چرخ نهم از آن سرای
هایوهوی رقص و بانگ نوشونای
از سماع چنگ و شور نایونوش
اندرین نُهگنبد افتاده خروش
لولیان در رقص و مطرب در سرود
بربط اندر ناله و در نغمه عود
یکطرف: فریاد دف با بانگ نی
یکطرف: شور شراب و جوش می
ساقیان در دور ساغرها به کف
بادهنوشان حلقهحلقه هر طرف
شاهدان در عشوهها و نازها
زلفشان در دست شاهدبازها
پیشکاران از برون و از درون
از شمار افزون و ز اندازه برون...
حاجبی را گفت: آن شاه زمن
از که باشد این سرای مؤتمن؟
گردنش آیا به طوق بندگیست؟
یا که آزاد است و کس را بنده نیست؟
گفت :حاجب با امام بیهمال
هی! چه میگویی؟ برو چشمی بمال!
خواجهی ما بر خداوندان خداست
بنده گفتن کی چنین کس را سزاست؟
منعم و مفلس گدای خوان اوست
جیرهخوار سفرهی احسان اوست
صاحب این خانه بشر حافی است
این سخنها کی به وصفش کافی است؟...
گفت: آن شه، راست گفتی بنده نیست
کی چنینها راه و رسم بندگیست؟
بنده باید درخور خواجه نژند
حلقه اندر گوش و در گردن کمند
بندگان را داغ باید بر جبین
گوشها بر حکم و سرها بر زمین...
بنده گر بودی کجا خودسر شدی؟
گر نه آزاد است کای کافر شدی؟
کافر و مولی مسلمان هواست
بندهی شیطان و آزاد خداست...
ظاهر او ظاهر آزادگان
لیکن از باطن به صدزندان نهان
از یکی آزاد و صدجا بنده است
درحقیقت مرده، صورت زنده است...
برق تن از برق جان اولیتر است
درد ظاهر از نهان اولیتر است
بندگان را تن به حبس بندگیست
جانشان را لیک قید حبس نیست
این گرفتاران دنیای پلید
نامشان آزاد و جانهاشان عبید
بندگان یکجا اسیر این خواجگان
در گرو هستند در سیصد دکان
بنده را از مردن آزادی رسد
خواجگان مانند در حبس ابد
بندگان را بند برپا و گل است
خواجگان را بند در قید دل است...
رفت حاجب در درون آن سرای
شمّهای با خواجه گفت آن ماجرای
خواجه را آتش فتاد اندر نهاد
میزند بر بیخ، تیشه اوستاد
تیر چون از شست قابل در روَد
سینهی آماده را برهم درد...
#ادبیات_عرفانی
#شعر_دینی
#منظومه_طاقدیس
#احمد_نراقی
#امام_کاظم
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
" به پیشگاه حضرت بابالحوائج(ع)"
کجای جاده گم کردم "دم"ِ آن "خضرِ" وافی را؟
که دیدم شهرِ دیوستان و راهِ انحرافی را
کجا از جان من کوچید تاثیرِ غزلخیزت؟
که آویزانِ خود کردم ردایِ شعربافی را
تو حرفی بر لبم بگذار و مضمون سرودن شو
که باید بُرد تا دوزخ غمِ مضمون_شکافی را
کجای سینهام بگذارم این داغ مسلسل را؟
کجای دل ببندم این همه ننگ و خلافی را؟
*
تو در زندان "هارون" ذکرِ غربت را دعا کردی
من اینجا مینگارم، شرحِ غمهای اضافی را
تو در بغدادِ عصمت دجلهدجله زهر نوشیدی
من اینجا جرعهجرعه، میچشم ایامِ جافی را
*
طبیب ِ "موسوی"! روحم دچار درد "عمرانی" است
بیار از جانبِ "میقات" آن داروی شافی را
تو تفسیر حقیقت باش و دانش، "سامری" تا چند؟
طلاکاری کند تزویرِ این گاوِ خرافی را
میان سینهات دریای اندوهی است طوفانی
به یاران هم بنوشان آن شرابِ پاکِ صافی را
*
به دنبال نگاهت: صفحهصفحه، واژه در واژه
تصوّر میکنم: "تهذیب" و "استبصار" و "کافی" را
تو بیتی در غزل بنویس و آن را ساده کن، تا کی
به دوش خود بگیرم بار سنگین قوافی را؟
*
دچار ِ دردِ بیدردی شدم، از کوچهمان رد شو
روایت کن دوباره داستانِ "بشرِ حافی" را
#امام_کاظم
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan