"بداههای مقابل پلیس فتا"
این منم، گردی درون آب حیوان ریخته
مردهای در قالب روحی پریشان، ریخته
میتپم در خود به بویی خوش؛ ولی بیحاصل است
مثل خاکستر که بر آن، قطرهباران ریخته
لکّهی خون کبوتربچّهای هستم که صبح
در هوای خطّ ترمز در خیابان، ریخته
یا شبیه غنچهای زردم که عصر جمعه، باد
برگبرگش را به سنگ قبری، ارزان ریخته
*
مثل "بیدی بر سر دنیای خود در لرزشم"
مثل دیواری که از سختی، چهآسان ریخته
مثل یوسف که زلیخای عجوز روزگار
بر تبار گیسوانش، گرد زندان ریخته
کافری بیقید و بندم که دعای سرنوشت
در سرش سودای دین و درد ایمان ریخته
حافظی رندم که ساقی_شاهدی صبح الست
در غزلهایش، شراب ناب قرآن ریخته
*
من کیام؟ داغی مجسّم که خدا روز ازل
ذرّهذرّه در لباس جان انسان:
ر
ی
خ
ت
ه
#محمد_مرادی
#غزل
#بث_الشکوی
https://eitaa.com/mmparvizan
"حسب حالی تقدیم به آنان که سالهاست از دست من در عذابند"
خیال کردی خیلی کیا - بیا دارم
خیال راحت و ایام باصفا دارم
نه غصهای از دوران، نه ترسی از دنیا
نه خستگی...، نه مریضی...، نه ابتلا دارم
به فکر رفتی و گفتی به خود که قطعا من
اتاقی اینجوری...، دفتری کذا... دارم
به ظنّ تو لابد من، حقوق هنگفتی
شبیه خیلِ مدیران آشنا دارم
مقالهپشتمقاله، کتابپشتکتاب
خوشم برای خودم چون که دکترا دارم
به این نتیجه رسیدی که خانهای شاید
بزرگ و جاباز و ناز و خوشنما دارم
زمینی اینجا و قطعهباغی آنجاتر
حیاط و ویلایی رو به موجها دارم
خیال کردی حتما که غیر از استادی
دو شغل دیگر مانند اغنیا دارم
دو_سه حساب پر از پول و ارز در این بانک
هزار شمش طلا پشت متّکا دارم
اگر که در ظاهر با "پراید" در سفرم
درون خانه... یک "بنز" هم جدا دارم
میان دین و سیاست چنان گلاویزم
که هم نصیب از خرما، هم از خدا دارم
نه درد و مسالهای و نه داغ و مشغلهای
اگر که دردی دارم، فقط ریا دارم
*
درست گفتی: در این جهان وا"نفسا"
هزار شکر از اینکه کمی هوا دارم
چقدر خوشبختم که زنی عزیز و نجیب
زلال و پاک و دلآرام و باوفا دارم
"هزار جان گرامی فدای جانش باد"
که از وجودش، صد صبح پُر"ضحا" دارم
"هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک"
چه باک؟ اگر یکلب "خندهی سنا" دارم
در این زمانهی سرشار، از دروغ و دغل
خوشا به من که دلی مثل کیمیا دارم
برای شاعر بودن، کمی طراوت و ذوق
برای حرفزدن، نطق پُر بها دارم
در این خزانِ گران، عاشق بهار و گلم
توسّلی به صدای پرندهها دارم
میان همهمهی شهرهای رو به رکود
تمایلی به افقهای روستا دارم
توجهی به حبیبان دور یا نزدیک
ارادتی به عزیزان پارسا دارم
هنوز دلهره دارم برای جنگل و کوه
همیشه حسرت پرواز در فضا، دارم
اگر به منظرهی کهکشان نگاه کنم
"براق" معراجی رو به ناکجا دارم
سرم پر از هیجان سینهام پر از راز است
هزارخاطره، صدجور ماجرا دارم
نماز هم میخوانم- اگر ریا نشود-
تغزّلی هم، با نام اولیا دارم
میان این همه سرگرمی و دلآشوبی
سری به جانب گلدسته و دعا دارم
سه-چار یار قدیمی، دو -سه رفیق شفیق
از آن گروه که هستند بیجفا دارم
اضافه بر آن، چندین هزار یار حسود
هزار دشمن مکّار در خفا دارم
اگر که داغ دلی خواستی بیا و بگیر
اگر که دردسری خواستی بیا، دارم
*
علاوه بر اینها...، چیزهای بسیاری
برای چارهی ناداری "شما" دارم
به جای وام: ضمانت، به جای ثروت: قسط
غم رکود "ریال" و تب "طلا" دارم
غم "قرار عقبماندهای" به همسر خود
برای رفتن تا مشهدالرضا دارم
اگر که هیچ ندارم ولی به قول "عبید"
هنوز هرچه بخواهید اشتها دارم
کمی "کلسترول" و "چربی" و کمی هم "قند"
"آلرژی" و دو_سه تا جعبهی دوا دارم
بدم میآید از شستن لباس و ظروف
ولی ارادت بر سفرهی غذا دارم
هنوز هرچه بخواهی میان همنسلان
رفیق دمدمی و یار ناقلا دارم
خوشم میآید از نقد حال شاعرها
در این "طریقت" بدجور ادّعا دارم
به غیر از این، بدهیهای جورواجوری
به این و آن، از سر تا به انتها دارم
سهسال خندهی صادق به جمع مقروضم
دو ماه گریه، سهشب روضهی قضا دارم
به عدهای دو سه تا فحش نغز مدیونم
به عده ای هم "بِستان" ناسزا دارم
اگر که مدح کنی یک زبان نرم و لطیف
اگر که هجو کنی لفظِ ناروا دارم
به ظنّ تو، جز_اینها مریض هم هستم
نثار تو هرچه حصبه و وبا دارم
از آستان الهی برای جان تو هم
دوباره خواهش تعجیل در شفا دارم
هنوز از تو یکی هم بدم می آید پس
نیا سراغم تا این عقیده را دارم
*
اضافه بر اینها از زمان کودکیام
چه دردها از روح گریزپا دارم
در آن زمانها روزی: تمام جانم سوخت
هنوز بر تن از آنها نشانهها دارم
اگر که داغ دلی خواستی بیا و ببین
اگر که دردسری خواستی، بیا... دارم ...
#محمد_مرادی
#حسب_حال
#بث_الشکوی
#قصیده
https://eitaa.com/mmparvizan