فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظه اعلام خبر شهادت سردار سلیمانی در حرم حضرت زینب(سلام الله علیها)
#انتقام_سخت
#حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_آسمانی
#شهادتت_مبارک
✨ @moarefi_shohada ✨
#خاطرات_شهدا 🇮🇷
یکبار که عجیب دلتنگش شده بودم ، رو به عکس📷 خندانش توی قاب گفتم
_بی معرفت ! نباید به خوابم بیای ؟
با گریه خوابم برد.
همان شب🌙 خواب دیدم همراه خانمی که نمیشناختمش سمت مسجدی میرویم .
خیابان پر بود از بنرهای #شهادتت_مبارک🕊
.
به مسجدی رسیدیم که انگار قسمتی از آن
خانه شخصی🏡 من و امین بود .
در اتاق را باز کردم .
امین را با چهره ای نورانی دیدم ، لباسی سبز به تن داشت
چندلحظه مات و مبهوت نگاهش کردم
گفتم
_میدونی این چندوقت چقدر خواب بد دیدم ؟
خواب دیدم نبودی ، بهم گفتن شهید شدی !
خداروشکر که همش خواب بوده ، حالا که دیدمت دیگه چیزی از خدا نمیخوام ...🍃
گفت
+ اون چیزهایی که دیدی درست بود ، من شهید شدم زهرا . زیاد نمیتونم حرف بزنم باید زود برم !
با این حرفش دلم❤️ لرزید .
بعد از چندلحظه سکوت گفتم
_من از #حضرت_زینب_س خواستم بیای به خوابم.
با سر حرفم را تایید کرد
ادامه دادم _چطور از من دل کندی ؟
قرار شد برگردی، ولی رفتی ؟
گفت:
+زهراجان! اسمم جزء لیست شهدا بود✨
گفتم:
_من چی ؟ حالا چیکار کنم بدون تو ؟ میدونی که دووم نمیارم . بزرگتر ازاین مصیبت دیگه چی بود ؟
امین یک کاغذ📃 از توی
جیبش درآورد که انگار دورتادور آن آیات قرآن نوشته بود و وسط آن هنوز سفید بود .
یادم آمد که گفته بود نباید زیاد حرف بزند
برای همین گفتم:
_برام بنویس
انگار خودش هم طاقت نداشت و بیشتر دوست داشت حرف بزند تا اینکه چیزی بنویسد !
گفت:
+خودم شفاعتت میکنم...
دوباره گفت:
+زهرا ! ما توی این دنیا آبرو داریم ،خودم شفاعتت میکنم .
خودکاری از من گرفت و ابتدای صفحه نوشت
"همسر مهربانم"🌹
اسمم را توی لیستی وارد کرد که انگار قرار بود شفاعتشان کند !
دیگر زمان ماندنش تمام شده بود ، داشت از من جدا میشد که پرسیدم
_ تو این دنیا🌍چی ؟!
گفت
+نگران نباش ، خودم مراقبتم... .☺️
.
برشے از کتـ📚ـاب طائر_قدسی
#شهید_امین_کریمی🌷
خوشا زبانی که شهدا را یاد کند با ذکر یک #صلوات🌷
@moarefi_shohada
🌷پدرم من را خیلی
دوست داشت.
من هم خیلی او را دوست داشتم. همیشه برایم قصه میگفت،
هدیه میخرید. من هم
جشن تولد 9 سالگی ام را
در ڪنار خانه بابا یعنی
مزارش گرفتم. خواستم بابا هم
در تولد من باشد. بابای من پیش
خداست و زنده است.
او ما را نگاه میڪند.
خوشحالم ڪه بابا بعد از
سالها به آرزویش رسید.
بابا به مراد دلش رسید.
دلم برایش تنگ میشود،
ولی مامان اجازه نمیدهد
ڪه برایش دلتنگی و گریه ڪنم.
من میدانم ڪه بابای من زنده
است و اگر من گریه ڪنم
ناراحت میشود. من هر وقت
دلتنگش میشوم میروم
پیش مزار شهدا. دوست دارم
زود زود به بابا سر بزنم.
هر وقت سر مزار بابا میروم
به بابا میگویم ڪه
بابا جان #شهادتت_مبارک.🌷
از بابا میخواهم ڪه به مامان و داداشهایم صبر بدهد.
میگویم بابا خوشحالم ڪه
پیروز شدی. من همیشه
مداحیهای بابا را گوش میدهم... 🍃#بابا به من میگفت:
وقتی من #شهید شدم هیچ وقت
گریه نکن. باید خوشحال باشی
ڪه پدرت به آرزویش رسیده،
سعی ڪن ڪمک حال مادرت باشی. مراقب خانه باش.
دختر خوبی باش و درسهایت
را بخوان.
معلمت هر چه میگوید
گوش ڪن. بابا از من خواست
وقتی به ڪلاس چهارم میروم
و اگر او شهید شده بود،
با افتخار به معلمم بگویم
ڪه پدرم شهید شده است.
بابا وقتی بود خیلی من را در درسها کمک میکرد. بابا عزیز من است. 🍃درباره #حجاب و #نماز خیلی به من سفارش میڪرد و میگفت
حجابت را رعایت ڪن.
سعی کن چادر سر کنی
من خیلی شهدا را دوست دارم.
بابا ی من هم شهدا را دوست داشت و راه شهدا را ادامه داد تا به آرزویش رسید.
خیلی از دوستای بابا که با او بودند شهید شده بودند.
من از اینجا میخواهم به بابا بگم که: #دوستت_دارم_بابا_جان😍
#شهید_سید_جاسم_نوری .
@moarefi_shohada