eitaa logo
شهدای مدافع حرم
908 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1هزار ویدیو
30 فایل
🌷بسم الرب الشهدا والصدیقین🌷 🌹هر روز معرفی یک شهید🌹 کپی با ذکرصلوات ازاد میباشد ایدی خادم الشهدا @Yegansaberenn
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷   🌷قرار عاشقی🌷 ✨شهیدان را نیازی به گفتن و نوشتن نیست ، آنان نانوشته دیدنی و خواندنی هستن ☁️ باز هم ساعت 🕘به وقت  قرار تپش قلبهاست ❤️ برای شنیدن عاشقانه هایی که شهیدان 🌷 خلق کردن .
🌹☘ لحظاتی با معرفی شهید ☘🌹
🔰شهید محمد صادق معلمی در یک نگاه🔰 💠نام:محمدصادق معلمی🌷 💠نام پدر : کریم🌷 💠تاریخ تولد : 1347/06/25🌷 💠محل تولد : ساری🌷 💠تاریخ شهادت : 1365/10/04🌷 💠محل شهادت : ام الرصاص - عملیات کربلای 4🌷 💠نحوه شهادت : جراحات وارده به بدن🌷 مزار:گلزار ملامجدالدین ساری 🌷 1⃣
سلام رفقا✋صبحتون بخیر و خوشی🌸 من محمد صادق معلمی هستم😊 خیلی خوشحالم مهمون دلای❤️ پاکتون هستم😍 میخوام کمی از خودم براتون بگم 2⃣
من در تاریخ 1347/6/25 در ساری به دنیااومدم☺️ من طلبه بودم و وقتیم که 14 سالم بود رفتم جبهه و تا 18 سالگی تو جبهه فعالیت میکردم😍 من اعزامی از پایگاه سید سجاد ساری و عضو لشکر ۲۵کربلا بودم☺️که در جریان عملیات کربلا ۴در منطقه ام الرصاص در تاریخ چهارم دی ماه ۶۵شهد شیرین شهادت رو نوشیدم 😍 3⃣
شهدا 🥀.... دلم که در بند شما باشد... خوبی اش این است از بند دنیا آزاد می شود🕊💔 ✍️و سرانجام در بندشما شدن چیزی جز شهادت🥀 نیست 4⃣
.. من تو جبهه غواص بودماا😊 شهیدم که شدم جسدم تو خاک عراق موند.😔 تا اینکه خرداد 94 بود که مارو پیدا کردن😍 منظور از ما🤔 ، 🌷ما175 شهید غواص دست بسته بود🌷 بین ما 175 تا خیلیاشون دوست داشتن گمنام بمونن و موندن🌸 5⃣
بعد از شهادتم دیگه خبری از من نشد.😔 البته خانوادم میدونستن که شهید شدم و همین طور هم میدونستن که حالا حالا ها بر نمیگردم.😊 🌷نحوه شهادت شهدای غواص🌷 💠درعمليات كربلاي 4 در ام‌الرصاص، زماني كه در حال تيراندازي به دشمنان بعثي بودند، حلقه محاصره تنگ‌تر مي‌شود و دشمن از زمين و هوا آنها را مورد حمله قرار مي‌دهد. فرمانده دستور عقب‌نشيني مي‌دهد اما تعداد مجروحان زياد بوده است. و عراقي‌ها بالاي سر شهدا و رزمندگان مجروح كربلاي4 مي‌رسند. عراقي‌ها به مجروحان تير خلاصي مي‌زدند و زنده‌ها را به شهادت مي‌رساندند. دستان و پاهاي تعدادي از غواصان و خط‌شكنان زنده‌ را مي‌بستند و آنها را در گورهايي دسته ‌جمعي مدفون مي‌کنن🌸 6⃣
ولی من 😔 وقتی که داشتن شناساییم میکردن تو جیب لباسم ادرس📄 خونمون بود.😊 و از این طریق با خونمون تماس گرفتن?🌸 🌷20 مراد 94 هم تشییع جنازه م بود🌷👇👇 میدونید چرا یهویی ما 175 تا شهید دست بسته حاضر شدیم خودمونو نشون بدیم..😳😳 اخه احساس کردیم رهبرمون تنهاست خواهرا برادرا...  من با دستای ✋ بسته اومدم اینجا ازتون قولی بگیرم.. 👇👇👇 پشت ولی فقیه باشین.. تنهاش نذارید. 7⃣
🌷 گلزار ملا مجدالدین ساری 🌷 خوشحال میشم بهم سر بزنید☺️ دوستای گلم خیلی خوشحال شدم که مهمونم کردین 😍 نماز اول وقت یادتون نره به یادمون باشید به یادتونیم☺️ یاعلی رفقا✋ 💞شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم💞 و علی الخصوص شهید 💠محمد صادق معلمی💠 🌷 صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج𓬨 ✨ یاعلی🖐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•᯽ ⃟ ᯽• ⸙هـمـــه‌ࢪفـتـنـۍ‌انـد... چقـدࢪ‌خـۅبـه‌زیبــ✨ـــابـــࢪێ °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
از دل مینویسم از برای دلبر😍 خدای خوبم میخام بگم مخلصم☺️ دیدم دروغ است ..😓 گفتم بگویم عاشقم❤️ باز دیدم تا عشق فرسنگها فاصله دارم...😞 گفتم بگویم خدای مهربان عبدم 🌸 دیدم اطاعت عبد را هم ندارم...😓 گفتم بگویم بنده ام☺️ دیدم همه بنده خدایند و این برای کسی فخری ندارد😢 تازه فهمیدم که بگویم هیچم و هیچ و نیستم و نیست😍 معمار دلها بانی انقلاب زیبایمان چنین سروده ❤️ نیستم و نیست که هستی همه در نیستی است...❤️ هیچم و هیچ که در هیچ نظر فرمایی...😍 خدایا در من نظر لطفی نما و درونم را از محبت خودت شعله ور ساز🌱🤲🏻 🌻 😍 ❤️ 🌱
ابتکاری زیبا و قابل تحسین. روي لينك بزن تا *نام قاريان برجسته غير ايراني* باز شود سپس روی نام و تصویر قارئ مورد نظر بزن سپس *سوره دلخواه* را انتخاب کن و گوش بده . ما را از *دعای خیرتان* بی نصیب نگذارید و اگر دوست داشتید این پیام را برای دوستانتان ارسال کنید تا آنان نیز بی بهره نمانند . http://www.quran4iphone.com/MenuPhotosAR.html نشر آن یک *صدقه جاریه* است .
خـــــــــدایا به آسمانت سوگند میدانم این دنیا فانیست آنرا باور دارم ، با این حال نمی دانم چرا اینقدر از تو دورم می دانم این دنیا محل گــذر است اما نمی دانم چــرا از آن دل نمی کنم میدانم هیچ چیز در عالم لذت با تو بودن را ندارد ولی نمی دانم چـرا اینقـــــــدر فراموشت کرده ام می دانــم که بین مــا خــیلی غـــــریب و تنهـــایی امـا تــو هیچ وقت مــا را غـــریب و تنهــا مگذار. باخدا ، تاخدا. اللهم جعل محیای محمد وال محمد ومماتی محمد وال محمد 🌹🌹🌹
قسمت دهم 🚫این داستان واقعـےاست🚫 . چند لحظه کرد زل زد توی چشم هام و گفت : واسه این ناراحتی می خوای کنی؟ دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زدم زیر گریه:'( _آرها فتضاح شده با صدای بلند زد زیر با صورت خیس، مات و مبهوت خنده هاش شده بودم رفت وسایل سفره رو برداشت و سفره رو انداخت کشید و مشغول خوردن شد یه طوری غذا می خورد که اگر یکی می دید فکر می کرد غذای یه کم چپ چپ زیرچشمی بهش نگاه کردم - می تونی بخوریش؟خیلی شوره ، چطوری داری قورتش میدی؟ از هیجان پرسیدن من، دوباره خنده اش گرفت _خیلی عادی همین طور که می بینی ، تازه خیلی هم عالی شده دستت درد نکنه - مسخرَم می کنی؟ - نه به خدا هام رو ریز کردم و به چپ چپ نگاه کردن ادامه دادم جدی جدی داشت می خورد ،کم کم شجاعتم رو جمع کردم و یه کم برای خودم کشیدم گفتم شاید برنجم خیلی بی نمک شده، با هم بخوریم خوب میشه قاشق اول رو که توی دهنم گذاشتم ، غذا از دهنم پاشید بیرون سریع خودم رو کنترل کردم و دوباره همون ژست ام رو گرفتم نه تنها برنجش بی نمک نبود بلکه اصلا درست دَم نکشیده بود مغزش خام بود ، دوباره چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش حتی سرش رو بالا نیاورد _ جان گفته بود بلد نیستی حتی درست کنی! سرش رو آورد بالا با بهم نگاه می کرد _برای بار اول، کارت بود اول از دستم مادرم شدم که اینطوری لوم داده بود اما بعد خیلی خجالت کشیدم شاید بشه گفت برای اولین بار، اون دختر جسور و سرسخت، داشت معنای خجالت کشیدن رو درک می کرد ... . . ادامه دارد.....منتظر باشید
قسمت یازدهم .🚫این داستان واقعی است🚫 . هر روز که می گذشت ام بهش بیشتر می شد ، لقبم اسب سرکش بود و علی با اخلاقش، این اسب سرکش رو رام کرده بود و من چشمم به دهنش بود تمام تلاشم رو می کردم تا کانون و رضایتش باشم من که به لحاظ مادی، همیشه توی و نعمت بودم می ترسیدم ازش چیزی بخوام یه ساده بود می ترسیدم ازش چیزی بخوام که به زحمت بیوفته چیزی بخوام که شرمنده من بشه هر چند، اون هم برام کم نمی گذاشت مطمئن بودم هر کاری برام می کنه یا چیزی برام می خره با اینکه تمام توانش همین قدربود... علی الخصوص زمانی که فهمید اونقدر خوشحال شده بود که توی چشم هاش جمع شد دیگه نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم این رفتارهاش پدرم رو در می آورد،مدام سرش غر می زد که تو داری این رو لوسش می کنی ونباید به رو داد ،اگر رو بدی سوارت میشه ... اما علی گوشش بدهکار نبود منم تا اون نبود تمام کارها رو می کردم که وقتی برمی گرده با اون خستگی، نخواد کارهای رو بکنه فقط بهم گفته بود از دست احدی، حتی پدرم، چیزی نخورم و باشم منم که مطیع محضش شده بودم وباورش داشتم ... 9 ماه گذشت 9 ماهی که برای من، تمامش بود ،اما با شادی تموم نشد وقتی علی خونه نبود، به اومد مادرم به پدرم زنگ زد تا با شادی خبر تولد نوه اش رو بده اما پدرم وقتی فهمید بچه دختره با عصبانیت گفت : لابد به خاطر دخترزات هم می خوای؟ و تلفن رو قطع کرد! مادرم پای تلفن خشکش زده بود و زیرچشمی با چشم های پر اشک بهم نگاه می کرد...
قسمت دوازدهم 🚫این داستان واقعی است🚫 . . . مادرم بعد کلی دل کردن، حرف پدرم رو گفت بیشتر نگران علی و اش بود و می خواست ذره ذره، من رو آماده کنه که منتظر رفتارها و برخورد های اونها باشم هنوز توی شوک بودم که دیدم علی توی در ایستاده تا خبردار شده بود، سریع خودش رو رسونده بود ، چشمم که بهش افتاد ام گرفت نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم روی لبش خشک شد با تعجب به من و مادرم نگاه می کرد چقدر گذشت؟ نمی دونم مادرم با شرمندگی سرش رو انداخت پایین _شرمنده ام علی آقا ، دختره!! نگاهش خیلی جدی شد هرگز اون طوری ندیده بودمش با همون حالت، رو کرد به مادرم ، عذرمی خوام ولی امکان داره چند لحظه ما رو بزارید مادرم با ترس در حالی که زیرچشمی به من و علی نگاه می کرد رفت بیرون اومد سمتم و سرم رو گرفت توی بغلش ... دیگه نبود با صدای بلند زدم زیر گریه بدجور دلم سوخته بود _خانم آخه چرا ناشکری می کنی؟ دختر خداست زندگیه خدا به هر کی نظر کنه بهش میده عزیز دل و آسمان و زمین هم دختر بود... و من بلند و بلند تر گریه می کردم با هر جمله اش، شدت گریه ام بیشتر می شد و اصلا حواسم نبود، مادرم بیرون اتاق با شنیدن صدای من داره از ترس سکته می کنه ... بغلش کرد و در حالی که می گفت و می فرستاد، پارچه قنداق رو از توی صورت کنار داد چند لحظه بهش خیره شد حتی پلک نمی زد در حالی که لبخند شادی صورتش رو پر کرده بود دانه های اشک از چشمش سرازیر شد گفت: _بچه اوله و این همه زحمت کشیدی حق خودته که اسمش رو بزاری اما من می خوام پیش دستی کنم! مکث کوتاهی کرد یعنی پدر.... پیشونیش رو بوسید :) . و من هنوز گریه می کردم اما نه از غصه، ترس و نگرانی....
🍃🌸 می‌گفت من برای کار در منزل طلبه ها و افراد مستحق پول نمی گیرم! در نجف روال زندگی هادی ذوالفقاری همین بود، یا درس می خواند یا برای افراد مستحق لوله کشی آب انجام میداد؛ یکبار گفتم: آخه پسر این چه کاریه؟ تو پول بگیر ولی کمتر، تو پس فردا به این پول احتیاج پیدا می‌کنی، نگاهی به چهره من انداخت و گفت: حرفی که میزنم تا زنده ام نقل نکن، من هر زمان احتیاج به پول داشته باشم خود مولا مرا کمک می کند؛ یکبار از تهران زنگ زدند و پول میخواستند، مادرم یک میلیون تومان پول می خواست، شب طبق معمول رفتم حرم حضرت امیر (ع) کنار ضریح بودم که یک نفر صدایم کرد و گفت: این پاکت مال شماست فکر کردم مربوط به حوزه است وقتی برگشتم پاکت را باز کردم یک میلیون تومان پول داخل آن بود. 🌷شهید محمدهادی ذوالفقاری🌷 📚 کتاب "پسرک فلافل فروش" 🍃🌸
4_5832638160030401445.mp3
10.61M
🎶زمینه_من اومدم التماس دعا❤️🍃❤️
🍃🌸 سلام امام زمانم💕 السَّلامُ عَلَیکَ أیُّها الإمامُ الهادِمُ لِبُنیانِ الشِّرکِ وَالنِّفاقِ... ▫️آمدنت نزدیک است... و صدای قدم هایت لرزه بر جان طاغوت ها انداخته! سلام بر تو و بر روزی که بُت های روزگار یکی یکی به دستان ابراهیمی تو سقوط کنند! 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
🍃🌸 《شهید مدافع حرم احمد مکیان》 در وصیت‌نامه‌اش نوشته بود که ما هم دوست داریم شهید بشویم و سرمان در دامان سرورمان حسین‌بن علی علیه‌السلام قرار بگیرد. حالا که این سعادت در خانه ما را کوبیده، سراسیمه به دیدارش خواهیم شتافت. این شیخ مجاهد چه خوش به سوی شهادت شتافت آن زمانی که در سوریه پس از نبردی جانانه از ناحیه پهلو مورد اصابت تیر دشمن قرار گرفت و عند ربهم یرزقون گشت.💫🍃
مهم ترین دغدغه مذهبی همسرم نمازش بود. نمازش را حتما اول وقت و تا جایی که می‌توانست به جماعت می‌خواند. حتما مقید به حضور در مسجد بود. حتی اگر مهمان داشتیم، موقع اذان می‌گفت : من می روم نماز و برمی‌گردم. گاهی هم نماز جماعت را در خانه برپا می‌کرد. برای راحتی خانواده در حد توانش کار می کرد و زمانی که از ماموریت می آمد حتی الامکان ما را به مسافرت یک روزه هم که شده بود می برد. اقا جواد اهل کارهای بزرگ و فرهنگی بود ولی برای خانواده کم نمی گذاشت تا جایی که برای من گل مریم می خرید و یا گاها اگر دسترسی به خرید گل نداشت از باغچه گل می چید و به من هدیه می داد و همه این موارد نشان از عشق سرشارش به خانواده بود ولی همه این موارد مانع رفتنش به سوریه نشد زیرا قول و قرار اولمان هم این بود که همدیگر را برای رسیدن به خدا آماده کنیم.
هدایت شده از لیلا
🍃🌼🌷🍃🌼🌷 فرارسیدن هفته وحدت و ولادت با سعادت پیامبر اعظم ، حضرت محمد مصطفی (ص) و ولادت حضرت امام جعفر صادق (ع) را محضر امام زمان (عج) و همه اعضای محترم کانال تبریک عرض می کنم 🍃🌼🌷🍃🌼🌷 اللهم صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم 🍃🌼🌷🍃🌼🌷🍃🌼🌷🍃🌼🌷
🌺بسم الله الرحمن الرحیم🌺 🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺 🌺السلام علیک یا بقیه الله یا اباصالح المهدی یاخلیفه الرحمن ویا شریک القرآن...🌺 🌺السلام علیک یا ابا عبدالله یا اباعبدالله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ( ابدا) ما بقیت وبقی اللیل والنهار ولاجعله الله آخر العهد منی لزیارتکم...🌺 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 مبارکه شوري آیه 38 وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ و كسانى كه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده و نماز را بر پا داشته و كارشان با مشورت ميانشان انجام مى گيرد و از آنچه روزيشان داده ايم انفاق مى كنند. ✅✅✅ ✅ حدیث روز : باقر عليه السلام مَثَلِ حريص به دنيا، مثل كرم ابريشم است كه هر چه بيشتر دور خود ببافد خارج شدن از پيله بر او سخت تر مى شود تا آن كه از غصه مى ميرد. مَثَلُ الحَريصِ عَلَى الدُّنيا مِثلُ دودَةِ القَزِّ كُلَّمَا ازدادَت مِنَ القَزِّ عَلى نَفسِها لَفّا كانَ أَبعَدَ لَها مِنَ الخُروجِ، حَتّى تَموتَ غَمّا؛ (نهج البلاغه، خطبه 192) ✅✅✅ ✅ احکام روز : نرخ ديه س: مبناى محاسبه ديه سال وقوع عمل است يا اكنون؟ ج) ميزان، نرخ ديه در روز پرداخت است. مقام معظم رهبری ✅✅✅ ✅ انرژی مثبت : از عارفی پرسیدند: فاصله میان آسمان و زمین چقدر است؟ گفت: یک دعای مستجاب اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم
امام خامنہ اے : درفضاے مجازے اگر آدم درست وارد بشود ، خوب است‌ اما اگربرود غرق بشود نه‌خوب نیست. جاے خطرناڪے است؛ خیلے باید آدم مراقب باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا